کارشناسان روباط بین الملل در گفت وگو با فارن پالسی

همچنان شاکله روابط بین الملل استعماری و نژادپرستانه است!

۰۱ مرداد ۱۳۹۹ | ۰۸:۰۰ کد : ۱۹۹۳۳۱۰ اروپا آمریکا انتخاب سردبیر
نادیده گرفتن نقش محوری نژاد و استعمار در امور جهانی مانع از درک دقیق سامانه دولت مدرن می‌شود. چرا جریان اصلی روابط بین‌الملل نسبت به نژادپرستی بی‌تفاوت است؟
همچنان شاکله روابط بین الملل استعماری و نژادپرستانه است!

دیپلماسی ایرانی: نادیده گرفتن نقش محوری نژاد و استعمار در امور جهانی مانع از درک دقیق سامانه دولت مدرن می‌شود. چرا جریان اصلی روابط بین‌الملل نسبت به نژادپرستی بی‌تفاوت است؟

گارمیندر بهامبرا (Gurminder Bhambra)، استاد مطالعات پسااستعمار و استعمارزدایی در بخش روابط بین‌الملل دانشگاه ساسکس: پیمان وستفالی (که به الگو و پایه جامعه بین‌الملل و سپس سازمان ملل تبدیل شد) را فراموش کنید. دولت و کشور مدرن از استعمارگرایی زاده شد. مسائل مربوط به نژاد معمولا در زمره مسائل داخلی – یعنی مسائل مربوط به «هویت» و یا «طبقه‌بندی» (توزیع افتراقی موهبت‌ها و منابع یک کشور) – قرار می‌گیرند. گرچه هر دوی این دسته‌بندی‌ها مهم هستند اما در آنها فرایندهای بین‌المللی ایجاد نژاد و تفاوت نژادی نادیده گرفته می‌شود. به سیاست‌های معاصر عمدتا از دریچه کشور ملی نگریسته می‌شود. به اشتباه خاستگاه دولت ملی را سامانه کشورهای مستقل و دارای حاکمیت ملیِ پدیدار شده در اروپای سال 1648 می‌شناسند. تاریخ سامانه دولت مدرن بر تاثیر انقلاب‌های آمریکا و فراسنه در اواخر قرن 18 متمرکز است. این دوران دقیقا عصر گسترش استعمارگرایی و مستعمره‌سازی است که در آن برخی از کشورهای اروپایی سلطه خود بر سایر بخش‌های جهان و بر مردم خودشان را مستحکم کردند، مردمی که هدف دسته‌بندی‌های نژادی قرار گرفتند. از این سلطه خارجی به ندرت به عنوان بخشی از عوامل تشکیل‌دهنده‌ دولت به اصطلاح مدرن یاد می‌شود، دولتی که بیشتر از آنکه ملی باشد، استعماری است. سلسله مراتب طبقه‌بندی‌ نژادی استعمار، کشور را فراتر از دولت ملی تعریف کردند و پس از استعمارزدایی به ایجاد نابرابری‌ در میان شهروندان کشورهایی که تازه ملی شده‌ بودند، ادامه دادند. نژاد عاملی نیست که از بیرون وارد دولت‌های به اصطلاح ملی شده باشد. بلکه دولت‌های ملی از همان لحظه پدیدار شدن به عنوان کشورهای‌ استعماری، نژادپرست بوده و بازتولید سلسله مراتب طبقه‌بندی نژادی را تا امروز ادامه داده‌اند. کارشناسان و فعالان روابط بین‌الملل باید تاریخ استعمار را که در شکل‌گیری دولت‌های مدرن نقش داشته‌اند، جدی بگیرند. نادیده انگاشتن این عامل نه تنها اشتباهی نابخردانه است بلکه پیامدهای بسیاری برای ماهیت و ظرفیت‌های سیاست معاصر – از جمله سیاست‌های نژادی – دارد.

راندولف پرساود (Randolph B. Persaud)، استاد روابط بین‌الملل دانشگاه آمریکن یونیورسیتی: لیبرالیسم ایجادکننده دموکراسی مدرن نیست. دموکراسی مدرن از کنشگرایی مردم سرکوب‌شده پدیدار شد. در تاریخ همواره این مردم محروم بوده‌اند که سامانه بین‌المللی را به پذیرش حاکمیت دموکراتیک وادار کرده‌اند. حکومت‌های دموکراتیک از هند تا آفریقای جنوبی و آمریکای جنوبی عمدتا به واسطه کنشگرایی و تلاش زیردستان و جمعیت محروم ایجاد شده‌اند – آنهایی که هدف هژمونی طبقه یا گروه‌های توانمند به ویژه استعمارگران قرار گرفته و قربانی نژادپرستی ضدسیاهان و سایر اشکال تبعیض‌نژادی بوده‌اند. تحولات اخیر آمریکا لحظه‌ای تاریخی برای «دموکراسی‌سازی دموکراسی‌ها» است. اکنون نیروهای اجتماعی پایبند دموکراسی‌سازیِ دموکراسی‌ها در حال بازنویسی محتوای سیاسی و فرهنگی «شهروندی» هستند. از این‌رو، از آلمان تا فرانسه، اندونزی و برزیل، نیروهای ترقی‌خواه اجتماعی به مردم محروم پیوسته‌اند تا تعریفی تازه از مسئولیت‌پذیری مدنی و کنش اجتماعی در ایجاد جوامع دموکراتیک ارائه کنند.
زیردستان جهان و مردم به حاشیه‌رانده‌شده کسانی هستند که سامانه بین‌المللی را به بکارگیری حاکمیت‌های دموکراتیک وادار کرده‌اند. جنگ‌های فراوان برای آزادسازی و کشمکش‌های  ضداستعماری و ضدنژادپرستی به ایجاد استقلال سیاسی و حاکمیت ملی – ستون‌های کلیدی دموکراسی‌ها – انجامید. طبقات پست و زیردستان جامعه با تبدیل ایده‌ «آزادی برای برخی‌ها» به «آزادی برای همه» درپی اصلاح تناقضات لیبرالیسم جهانی هستند.

اولیویا روتازیبوا (Olivia Rutazibwa)، استاد دانشگاه پورتزماوث و عضو موسسه مطالعات پیشرفته در ژوهانسبورگ: روابط بین‌الملل باید اندیشه کمک‌رسانی را فراموش کند و به نژادپرستی و غرامت‌های آن بپردازد. شاخه «سیاست خارجی اخلاقی» در روابط بین‌الملل به بازیگران بین‌المللی (به ویژه غربی) اشاره دارد که برای رفاه و بهزیستی مردم سایر مناطق جهان تلاش می‌کنند. این شاخه که بخشی از جریان اصلی روابط بین‌الملل است، اغلب در برابر نژادپرستی و استعمارگرایی سکوت می‌کند و به جای اخلاق وعده داده شده، بیشتر به مسائل مالی، سیاسی و فنی می‌پردازد. با این حال، هیچ شواهدی وجود ندارد که نشان دهد حضور غربی‌ها، رفاه و بهزیستی مستعمره‌های پیشین را افزایش داده است. بهتر آن است که در روابط بین‌الملل به جای پرداختن به ایده کمک رسانی که تحقیرکننده و نژادپرستانه است به شان و مقام انسانی و جبران نژادپرستی و حتی پایان دادن به آن پرداخته شود. ورود جدی جریان اصلی روابط بین‌الملل به نژادپرستی فقط به معنای پرداختن به آن به عنوان یک مساله کلیشه‌ای یا تعصبات فرهنگی نیست بلکه در این مسیر باید نژادپرستی به عنوان یک فناوری استعماری برای زندگی و مرگ زودهنگام مورد بررسی قرار بگیرد، پدیده‌ای که بر پایه ایدئولوژی‌ سفید و برتری سفیدپوستان شکل گرفته است. همچنین توجه به نژادپرستی در جریان اصلی روابط بین‌الملل فقط نباید به افزودن اندکی هیجان درباره نژاپرستی و استعمارگرایی محدود شود. بلکه باید درباره هدف این دانش بشری بازاندیشی اساسی شود: آیا این دانشی برای حفظ وضعیت کنونی است یا علمی برای امکان‌پذیر کردن زندگی که شروع آن می‌تواند با پرداختن به زندگی سیاهان باشد. آن دسته از کارشناسان روابط بین‌الملل که در تحلیل‌هایشان به نژاد، نژادپرستی و استعمارگرایی می‌پردازند، می‌دانند که در این مسیر نباید فقط به شناخت و پذیرش گذشته بسنده کنند. وظیفه علمی آنها بررسی و زیرسوال بردن سامانه بین‌المللی کنونی که بر پایه سرمایه‌داری نژادی ساخته شده و همچنین ارائه‌ی جایگزین‌هایی برای آن است.

وینیت تاکور (Vineet Thakur)، استاد دانشگاه لیدن هلند: دانش روابط بین‌الملل خاستگاه دیگری جز جنگ اول دارد. گفته می‌شود که دانش روابط بین‌الملل زاده جنگ جهانی اول است، دورانی که جهان از ویرانگری‌ها، فرسوده و به دنبال راهی تازه و علمی برای پرداختن به مساله جنگ بود. اما باید گفت که به جز جنگ جهانی اول، جنگ دیگری هم در شکل‌گیری روابط بین‌الملل نقش داشت که همان جنگ آفریقای جنوبی بود که با عنوان جنگ بوئر (1899 – 1902) شناخته می‌شود. پس از این جنگ اتحادیه آفریقای جنوبی، کشوری نژادپرست و برخاسته از چهار مستعمره پیشین امپراطوری بریتانیا، به الگویی برای چگونگی مهار جنگ تبدیل شد. از این رو، کارشناسان روابط بین‌الملل در پرداختن به مسائل نژادی در جهان باید نگاهشان به فراتر از ایالات متحده و بریتانیا باشد. پرداختن به نژاد و نقش آن در شکل‌گیری روابط بین‌الملل با تمرکز محض بر چشم‌اندازهای آمریکایی و بریتانیایی باعث می‌شود مردم سایر مناطق جهان از متون و تحلیل‌های دانش روابط بین‌الملل کنار گذاشته شوند. نکته مهم دیگری که در رشته روابط بین‌الملل باید به آن توجه شود اینکه نژاد معمولا با عوامل دیگری مانند طبقه، کلاس، تمدن و در شرایط امروزی، مسلمانانی که هدف طبقه‌بندی نژادی قرار گرفته‌اند، ارتباط دارد. چالش روابط بین‌الملل یافتن زبانی تازه است که فقط به یک مفهوم اصلی یا یک گوشه از جهان محدود نباشد.

دونکان بل (Duncan Bell)، استاد اندیشه‌های سیاسی و روابط بین‌الملل در دانشگاه کمبریج: روابط بین‌الملل هنوز هم در دام  نژاد و استعمار گرفتار است. روابط بین‌الملل در دوران استعمار به وجود آمد و برای چند دهه نخست از تاریخ شکل‌گیری‌اش بر پرسش‌هایی پیرامون حکومت‌های استعماری و توجیه برتری‌های نژادی متمرکز بود. دانشمندان علوم اجتماعی به جهانی مشروعیت می‌دادند که بر پایه بهره‌برداری‌های استعماری و سلسله مراتب نژادی زیان‌آور شکل‌گرفته بود. نژاد اغلب به عنوان عنصر اصلی سیاست در نظر گرفته می‌شد که حتی بر دولت، جامعه، ملت یا فرد برتری داشت. پیشینه درهم‌تنیده نژاد و استعمار زمان معاصر را هم به دام انداخته است. اما تحولاتی مانند جنبش «زندگی سیاهان مهم است»، نمایانگر توان چشمگیر اقدام جمعی و همچنین احتمال برخورداری از برابری در آینده است. اگر جریان اصلی روابط بین‌الملل می‌خواهد در این مسیر نقشی داشته باشد باید به مسائل مربوط به سلطه استعماری و نژادی در گذشته و حال خیلی جدی‌تر از سال‌های اخیر بپردازد.

کارن اسمیت (Karen Smith)، استاد روابط بین‌الملل در دانشگه لیدن هلند: محوریت اروپا در روابط بین‌الملل، نوعی از نژادپرستی فکری است. همان‌طور که روابط بین‌الملل نژاد را نادیده گرفته، این دانش بشری در زمینه راه‌های اندیشیدن به اینکه غرب خاستگاه جهان نیست هم با بی‌توجهی و غفلت برخورد کرده است. نگره‌هایی که خارج از غرب آمده‌اند به دلیل خاستگاه جغرافیایی‌شان به بی‌اهمیتی و بی‌ارزشی در روابط بین‌الملل محکوم هستند‌. همچنین کارشناسان غیرغربی در روابط بین‌الملل فقط نقش فراهم‌کنندگان مواد خام – در قالب اسناد و شواهد تجربی – را دارند، در حالی که تبدیل این حقایق به شکل پیشرفته و عینی دانش، امتیاز انحصاری غرب است. از این رو، بخش بزرگی از آنچه دانش‌پژوهان درباره روابط بین‌الملل می‌خوانند همچنان توسط اقلیت اندکی از مردم جهان نگارش می‌شود. این پندار که تمام ایده‌های ارزشمند از غرب ریشه می‌گیرند نه تنها کوته‌نظرانه بلکه نادرست است و باید به عنوان نوعی نژادپرستی فکری شناخته شود. محروم کردن کارشناسان و ایده‌هایی که از خارج از اروپا و آمریکای شمالی می‌آیند باعث شده  روابط بین‌الملل به دانشی تبدیل شود که نمی‌‌تواند ارائه‌دهنده گوناگونی دیدگاه‌ها به دانش‌پژوهان این رشته و همچنین افرادی باشد که از این دانش استفاده‌ی کاربردی می‌کنند – مانند دیپلمات‌ها و سیاستمداران – و به همین دلیل مخاطبان این رشته به محرک‌های سامانه جهانی معاصر دسترسی کامل ندارند. مهم‌تر اینکه، چنین روندی باعث محدود شدن توانش این دانش در ترسیم یک دنیای متفاوت شده است.

تونی هاستراپ (Toni Hustrup)، استاد سیاست بین‌الملل در دانشگاه استرلینگ: سیاست خارجی فمینیستی نمی‌تواند نژاد را نادیده بگیرد. سیاست خارجی فمینیستی رویکردی نوین در سیاست خارجی است که با هدف التیام نابرابری‌های سامانه جهانی شکل گرفته است. گرچه اقداماتی از این دست در زمینه سیاست خارجی اهمیت بسزایی دارند اما می‌توانند با نادیده گرفن نژاد باعث تقویت نقطه‌های کور روابط بین‌الملل بشوند. سیاست خارجی فمینیستی، اغلب به کشورهای ثروتمند اجازه می‌دهد که بر گرفتاری‌های زنان در کشورهایی با اقتصادهای در حال توسعه متمرکز شوند. از این رو، کشورهای ثروتمند یا اقتصادهای توسعه‌یافته خود را در جایگاهی می‌بینند که برای پاسخ به چالش‌های تبعیض‌ جنسیتی شرایط بهتری دارند. یک کشور دارای سیاست خارجی فمینیستی تجربه‌‌های خود را برای سایر مناطق جهان نیز کاربردی می‌داند. در حالی که تبعیض جنسیتی پدیده‌ای جهانی است و اغلب، اعضای گروه‌های اقلیت در اقتصادهای پیشرفته به دلیل نژادپرستی‌های بومی و بیگانه‌هراسی با محرومیت‌های شدیدی روبرو هستند.
 همچنین تاکید سیاست خارجی فمینیستی بر تبعیض جنسیتی «سایر مناطق» به عنوان یک نابرابری کلیدی، باعث می‌شود که این رشته از دانش بشری به میراث طبقه‌بندی نژادی استعمارگرایی که عامل ایجاد تبعیض نژادی در اقتصادهای در حال توسعه است، توجه جدی نداشته باشد. برای این‌که سیاست خارجی فمینیستی بتواند جایگزینی اصلاح‌شده را برای سیاست خارجی کنونی ارائه کند باید توجه کامل و آشکار به نژاد داشته باشد. نژاد در روابط بین‌الملل گفتمان تازه‌ای نیست و نباید در پیگیری‌ها برای برقراری برابری و عدالت اجتماعی آن را عاملی نامربوط دانست. روش متفاوتی از اجرای سیاست خارجی که به جای دولت توسط مردم پیش برده شود و همبستگی را بر منافع اولویت دهد تنها راه رسیدن به عدالت برای همه است.

سیف‌الدین آدم  (Seifudein Adem)، استاد مطالعات جهانی دانشگاه دوشیشا: سلطه غربی به فاجعه نژادی انجامید و افول آن می‌تواند برابری نژادی را به همراه داشته باشد. نخستین فاز از رویارویی فرهنگی جهانی به نسل‌کشی در آمریکا و تجارت برده در فرااطلس انجامید. این فاز، دوران سلطه غرب بود. فاز دوم زمان استعمارگرایی و امپریالیسم بود که جهان همین اواخر از آن گذر کرد. این فاز، دوران پیروزی غرب بود. هر دوی این فازها فاجعه‌های نژادی به همراه داشتند. در سطحی ژرف‌تر، جهان اکنون شاهد فاز سوم رویارویی فرهنگی است. این عوام‌فریبی که فرهنگ غربی از اعتبار جهانی برخوردار است با سه عامل به چالش کشیده شده است: نسبیت فرهنگی (آنچه در یک جامعه غربی معتبر است در جامعه دیگر معتبر نیست)؛ نسبیت تاریخی (آنچه در اوایل قرن بیستم در غرب معتبر بود در اوایل قرن بیست و یکم معتبر نیست)؛ و نسبیت استعماری (غرب اغلب در پیروی از استاندارهای خودش ناکام است و گاه در سایر جوامع بهتر به این استانداردها عمل می‌شود). در واقع مقابله با روندی که همه ما را شبیه هم (یکسان‌سازی) و یکی از ما را رئیس دیگران (هژمون‌سازی) می‌کند، به راه افتاده است. این فاز، دورانی است که غرب در حالت تدافعی قرار دارد. در همه‌گیری کووید – 19 شاهد بودیم که در بسیاری از کشورهای غربی نقض چشمگیر استانداردها رخ داد در حالی که همان استانداردها در بسیاری از جوامع غیرغربی به خوبی رعایت شد. همه‌گیری کووید – 19 و اعتراضات جهانی علیه قتل جورج فلوید به دست پلیس آمریکا نشان داد که چالش‌های پیش روی بشریت بر حاکمیت دولتی و کوته‌فکری‌های نژادی برتری دارد و همچنین امکان شکل‌گیری همگرایی حساسیت‌های سیاسی در سطح فراملی وجود دارد. برای بسیاری از مردم جهان اکنون مقابله با بیماری‌ اخلاقی نژادپرستی بهاندازه مبارزه با همه‌گیری کروناویروس مهم است. این حساسیت‌های مشترک در بلندمدت می‌تواند زمینه‌ را برای رویدادی بزرگتر آماده کند: ایجاد یک دهکده جهانی واقعی که نه بر پایه سلسله مراتب فرهنگی بلکه بر پایه نوعی یکپارچگی فرهنگی – ترکیبی از یک مخزن جهانیِ دستاوردها همراه با مخازن محلی نوآوری‌ها و سنت‌های جداگانه – ساخته شده باشد.

منبع: فارن پالسی / تحریریه دیپلماسی ایرانی/11

کلید واژه ها: دونالد ترامپ ایالات متحده امریکا روابط بین الملل نژاد پرستی جامعه جهانی


( ۲ )

نظر شما :