واشنگتن در تقابل با سیاست های بن سلمان تمایلی به تنش نظامی با تهران ندارد
بازی پر سود اسرائیل و آمریکا از افزایش تنش در مناسبات ایران و اعراب
گفت و گو از عبدالرحمن فتح الهی، عضو تحریریه دیپلماسی ایرانی
دیپلماسی ایرانی – بعد از پاسخ تهران به تلاش های دیپلماتیک میانجیگرایانه آبه شینزو، نخست وزیر ژاپن در خصوص کاهش تنش میان ایالات متحده آمریکا و جمهوری اسلامی ایران برخی بر این باورند که امکان دارد تلاش های دیپلماتیک دیگر کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای متوقف شود، به خصوص که برخی از بازیگران مانند عراق در قیاس با وزن و جایگاه دیپلماتیک ژاپن از تاثیرگذاری جدی برخوردار نیستند. اما به واقع نتایج و دستاوردهای سفر آبه شینزو چه تاثیری بر دیگر تلاشهای دیپلماتیک خواهد داشت؟ دیپلماسی ایرانی برای بررسی این مسئله، گفت و گویی را با قاسم محب علی، سفیر اسبق ایران در مالزی و یونان، رئیس سابق اداره کل خاومیانه وزارت امور خارجه و کارشناس مسائل خاورمیانه و جهان عرب ترتیب داده است که در ادامه از نظر خواهید گذراند:
بعد از سفر آبه شینزو، نخست وزیر ژاپن به تهران و عدم دستیابی به نتایج مطلوب در سایه پاسخ تهران تا چه اندازه می توان شاهد تکرار این دست تلاش های میانجیگرایانه از جانب دیگر کشورها بود. چراکه براساس برخی گفته ها قرار بود عادل عبدالمهدی، نخست وزیر عراق هم برای میانجیگری در تنش ایران و ایالات متحده آمریکا سفری به تهران و واشنگتن داشته باشد. در سایه این نکات آیا میتوان این اقدام را از سوی بغداد انتظار داشت و یا اینکه در قیاس با وزن و جایگاه دیپلماتیک توکیو، اساساً همسایه غربی ما دست به اقدامی برای میانجیگری نخواهد زد؟
همانگونه که شما اشاره کردید وزن و جایگاه دیپلماتیک عراق با کشور ژاپن قابل مقایسه نیست. مهمترین نقطه اختلاف و برگ برنده ژاپن به روابط بسیار دوستانه و صمیمی دونالد ترامپ با آبه شینزو بازمیگردد، در صورتی که ما شاهد بودیم که رئیس جمهوری آمریکا چنین مناسباتی با سران و مقامات عراقی ندارد. از طرف دیگر باید این نکته را هم عنوان کنم که تنش تهران و واشنگتن به قدری پیچیده و جدی شده است که یقینا با یک سفر دو روزه قابل حل نخواهد بود. حتی انتظار کاهش تنش هم بسیار دور از ذهن است. این دلایل باعث میشود که بازیگران منطقهای و فرامنطقهای تلاش های میانجیگرایانه خود را برای کاهش تنش میان ایران و ایالات متحده آمریکا علیرغم نتایج آن انجام دهند. چون به هر حال تداوم و تشدید این تنش تبعات بسیار مخرب امنیتی و اقتصادی، نه تنها برای همسایگان، حتی برای کشورهای دیگر نقاط جهان مانند آسیای جنوب شرقی دارد. پس میتوان گفت که سفر آبه شینزو میتواند گامهای اولیه تلاش های میانجیگرایانه تلقی شود و احتمالاً شاهد تکرار این دست تلاش ها در آینده خواهیم بود. به هر حال باید بپذیریم در این سطح از تنش میان تهران و واشنگتن در گام های اولیه میانجیگری هر کدام از طرفین تخاصم مواضع خود را با قاطعیت بیان میکنند، اما در گام های بعدی امکان نزدیک شدن این مواضع و رسیدن به یک دیدگاه مشترک وجود دارد. همین که در گام اول نخست وزیر ژاپن بعد از ۴۰ سال به تهران آمد و مواضع کاخ سفید را مستقیما به تهران انتقال داد و از آن سو مواضع و دیدگاه های تهران هم به صورت صریح و شفاف بیان شد، می تواند تا اندازه ای سفر آبه شینزو را خالی از دستاورد نکند.
اگرچه طبق گفته های شما این سفر آبه شینزو گام ابتدایی در پروسه میانجیگری بود و نمیتوان از آن انتظار دستاورد جدی داشت. اما با پاسخ قاطع تهران می توان تا اندازه ای هم انتظار داشت که مهر پایانی بر تلاش های دیپلماتیک میانجیگرایانه دیگر کشورها زده شده است؟
باید انتظار منتظر ماند و دید که برداشت طرف مقابل از پاسخ های تهران چه خواهد بود. خوب نمی توان انتظار داشت که مواضع و سخنان واشنگتن در ایران با پاسخ مثبتی روبه رو شود. همین که آمریکا توانست زمینه انتقال پیام مستقیم به تهران را شکل دهد، می توان گفت که شرایط برای تداوم تلاش های میانجیگرایانه وجود دارد، اگرچه تهران با پاسخ نه این تلاش ها را ناکام بگذارد.
اما پس از تلاشهای میانجیگرایانه آبه شینزو و حتی همزمان با آن به دلیل آتش سوزی و انفجار دو نفتکش در دریای عمان موج اتهامزنی از جانب ایالات متحده آمریکا و برخی کشورهای همسو علیه جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت. آیا کاخ سفید با پاسخ منفی تهران رویه دیگری را در پیش گرفته است؟
در خصوص انفجار دو نفتکش در دریای عمان باید عنوان کرد که اساساً نه در خصوص این اتفاق و قبل تر از آن انفجار بندر فجیره امارات متحده عربی، بلکه تمامی حوادث در منطقه غرب آسیا و خاورمیانه باید یک سناریوی پیچیده را در نظر داشت. چرا که حوادث این منطقه ناشی از تأثیر بازیگران متعددی است. بازیگرانی که منافع متعدد و متضاد با همدیگر دارند. در این رابطه خیلی از این بازیگران خاورمیانه علاقه و تمایلی به مذاکره و کاهش تنش میان ایالات متحده آمریکا و ایران ندارند. البته در داخل ساختار سیاسی آمریکا نیز این عدم علاقه به کاهش تنش حتی در میان برخی از اعضای کابینه ترامپ وجود دارد. در این راستا یقیناً اسرائیل، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و بحرین به واسطه تداوم و تشدید تنش تهران و واشنگتن است که احساس امنیت میکنند. لذا از هرگونه تلاشی برای تداوم این تنش و تشدید آن تا مرز جنگ نظامی هم دریغ نمی کنند. البته من معتقدم در داخل ایران هم برخی علاقه ای به کاهش تنش با آمریکا ندارد. پس می بینید، هم تنش ایالات متحده آمریکا و ایران بسیار جدی و پیچیده است و هم تاثیرگذاری بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای بر کاهش و یا افزایش این تنشها بسیار پیچیده است. از این رو نمیتوان گفت که موج اتهام زنی کاخ سفید یک برداشت از پاسخ تهران و برنامهریزی برای تشدید تنشها با ایران است.
یعنی شما معتقدید که اکنون کانون تلاش ها در در اختیار "تیم بی" قرار دارد؟
چنانکه اشاره کردم کاهش و یا تشدید تنش میان ایالات متحده آمریکا و جمهوری اسلامی ایران به سود برخی از بازیگران و به ضرر برخی دیگر است. افزایش تنش و به تبع آن تحت الشعاع قرار گرفتن امنیت خلیج فارس و راه های انتقال انرژی میتواند قیمت نفت را در بازارهای جهانی به شدت افزایش دهد و این مطلوب برخی از بازیگرانی که خواهان خرید این کالا هستند نیست. لذا تلاش های خود را برای کاهش تنش انجام می دهند که نمونه آن به ژاپن باز میگردد. اما از آن سو بازیگران منطقهای با محوریت ریاض، ابوظبی و تل آویو همراه با برخی بازیگران دیگر در میان سران و مقامات آمریکایی حاضر در کابینه ترامپ به دنبال تشدید تنش و کشیده شدن این تخاصم به جنگ نظامی هستند، چرا که این بازیگران علاقه ای به کاهش تنش ندارند و از تداوم و تشدید این وضعیت سود میبرند، به خصوص اسرائیل که اساساً خواستار جنگ و نابودی و سرنگونی نظام حاکم در ایران است. در کنار این مسئله تل آویو علاوه بر پیگیری تنش در مناسبات واشنگتن و تهران به دنبال افزایش و پررنگ شدن گسل مناسبات ایران و اعراب از طریق پررنگ کردن تهدید جمهوری اسلامی در منطقه است و از آن سو این شرایط به همان اندازه می تواند باعث نزدیکی مناسبات اعراب و اسرائیل شود. در همین شرایط است که اسرائیل توانسته به سه خواسته عمده خود یعنی انتقال سفارت آمریکا از تل آویو به بیت المقدس و به رسمیت شناختن قدس اشغالی به عنوان پایتخت اسرائیل، انضمام جولان اشغالی و همچنین تلاش ها برای الحاق بخشی از کرانه باختری به سرزمین های اشغالی برسد. در صورتی که اگر مناسبات اعراب با ایران مناسب بود و یا این میزان از همسویی جامعه عربی با تلاشهای آمریکا وجود نداشت، عملاً صهیونیست ها فرصت انجام چنین اقداماتی را نداشتند. در صورتی که در همین دو سال گذشته به واسطه همین شرایط به راحتی تل آویو توانسته شرایط را به نفع خود تغییر دهد.
از طرف دیگر خود آمریکاییها هم به واسطه همین شرایط و تداوم تنش اعراب با ایران بود که توانستند برخی اقدامات را در فلسطین انجام دهند. در این راستا از دهه ۹۰ میلادی روسای جمهور ایالات متحده به دلایل گوناگون از انتقال سفارت از تل آویو به قدس اشغالی خودداری میکردند، اما در سایه این میزان از تنش میان اعراب و ایران، ترامپ توانست سفارت را به بیت المقدس انتقال دهد و گام های بعدی را هم صورت دهد. به عبارت دیگر علاوه بر تنش ایران و اعراب، جنگ سوریه، جنگ یمن، وضعیت لیبی، مصر، عراق و غیره راه و بستر هموارتری برای منافع آمریکا و اسرائیل شکل داد. از این رو به روشنی می بینید که صهیونیستها در سایه افزایش تنش و جنگ هستند که می توانند به اهداف خود دست پیدا کنند. لذا برخی اقدامات مشکوک مانند انفجار بندر فجیره و یا حمله به نفتکش ها در دریای عمان می تواند با بازیگری اسرائیل انجام شده باشد تا با اتهام زنی، فضای تنش در منطقه پررنگتر شود.
به جنگ یمن اشاره شد. طی روزها و هفتههای اخیر جنگ یمن وارد مرحله تازهای شده است. اکنون انصارالله و حوثی ها علاوه بر موازنه وحشت دست به موازنه قوا زده اند و در این راستا عنوان کردند که پاسخ هر حمله را هم وزن با آن انجام خواهند داد. پیرو این مسئله نیروهای زمینی یمنی وارد خاک عربستان و مناطقی در اطراف استان نجران شدند و از آن سو علاوه بر تأسیسات نفتی اکنون فرودگاه هایی مانند ابها نیز چندین بار مورد هدف انصارالله و حوثی های یمن قرار گرفته است کهه با واکنش شدید ریاض و حمله شدید الحن به تهران همراه شد. آیا این مسئله سبب خواهد شد که عربستان به سمت افزایش تنش با ایران پیش رود، چرا که به صراحت تهران را عامل اصلی حمایت از انصارالله و حوثی ها معرفی کرده است؟
اکنون مسئله جنگ یمن بسیار جدی و پیچیده شده است. چرا که طی اتفاقات روزهای اخیر به نظر می رسد که کانون تنش و بحران از یمن خارج شده و به عربستان و تا اندازه ای امارات متحده عربی نیز انتقال پیدا کرده است. لذا گسترش ناآرامی به عربستان و امارات می تواند دایره این جنگ را وسیع تر و نگرانی های امنیتی را به شدت پررنگ تر کند، به خصوص که مسئله امنیت انتقال انرژی یکی از مهمترین مقوله هایی است که می تواند تحت الشعاع گسترده تر شدن این جنگ قرار گیرد و نگرانی هایی را برای دیگر کشورهای جهان هم شکل دهد. در این صورت امکان دارد این جنگ از حالت کوچک و کم شدت به یک جنگ منطقهای بدل شود. هر چند که بسیاری از تحلیل ها بر حمایت تهران از انصارالله و حوثیها حکایت دارد، اما به نظر نمی رسد که ایران هم خواستار گسترده تر شدن این جنگ باشد، همانگونه که در عربستان سعودی هم چنین علاقه ای وجود ندارد. البته این امکان وجود دارد با وسعت یافتن این تنش عربستان پای ایالات متحده آمریکا را به منطقه برای درگیر شدن با ایران باز کند، چرا که ریاض توانایی تقابل با ایران را ندارد. از طرف دیگر اگر منافع بین المللی هم به خطر بیفتد علاوه بر آمریکا دیگر قدرت های جهانی هم به این منازعه وارد خواهند شد.
از نگاه شما آیا ایالات متحده آمریکا در صورت گسترش جنگ یمن مطابق با نگاه بن سلمان وارد فاز تنش نظامی با ایران خواهد شد؟
این میل در عربستان سعودی و امارات متحده و همچنین اسرائیل وجود دارد، اما تا چه اندازه این تمایل در سران و مقامات کاخ سفید، به خصوص ترامپ وجود داشته باشد، جای تردید و سوال است. چرا که منافع واشنگتن در شرایط کنونی اقتضا نمیکند وارد جنگ با تهران شود. از طرف دیگر ایالات متحده آمریکا از همان ابتدا مخالف یکه تازی سعودیها در تجاوز به یمن بود. از این رو بازی پیچیده ای را در پرونده یمن شروع کردند. به عبارت دیگر اگرچه اکنون واشنگتن از تداوم جنگ یمن سود میبرد و مرتب سلاحهای خود را به ریاض می فروشد، اما در عین حال با فعال کردن دیگر بازیگرهای بین المللی مانند کشورهای اروپایی و سازمان ملل در پرونده جنگ یمن سعی شده است تا عربستان هم با دست باز و خیال راحت به تجاوز علیه یمن ادامه ندهد. در این راستا توافق سوئد میتواند نشانهای از این تلاشهای دوگانه باشد. به عبارت دیگر آمریکا و کشورهای اروپایی علیرغم منافع بسیار زیادی که از عربستان می برند چندان تمایلی ندارد که همه تخم مرغ های خود را در سبد سیاست های محمدبنسلمان بگذارند. در کنار آن وضعیت منطقهای عربستان سعودی در میان همسایگان عربی خود هم چندان مناسب نیست، به گونهای که تنش در شورای همکاری خلیج فارس هم اجازه مانور عمل بالایی به ریاض نمی دهد. در این راستا عمان سیاست مستقل خود را پیگیری میکند. قطر گسل جدی با ریاض و ابوظبی پیدا کرده است و کویت هم چندان همسویی جدی با سیاستهای عربستان ندارد. تنها امارات و بحرین هستند که اکنون همسویی کامل و جدی با عربستان دارند و این نمی تواند وزن ریاض را در منطقه افزایش دهد. با این شرایط حتی اگر سعودی ها خواهان درگیر شدن آمریکا با جمهوری اسلامی ایران در سطح تنش نظامی باشد به این معنا نیست که واشنگتن حاضر به انجام چنین کاری در راستای سیاستهای بنسلمان باشد.
نظر شما :