در راهبرد جدید امنیت ملی
خاورمیانه خارج از مدار امریکاست؟
دیپلماسی ایرانی: ناظران و تحلیلگران سیاسی با اشاره به رویکرد خوشبینانه در راهبرد جدید امنیت ملی امریکا که از اقدامات ترامپ و توافقات عادیسازی روابط با اسرائیل ریشه میگیرد، بیم آن دارند که فلسفه و تز دونالد ترامپ مبنی بر «اول امریکا»، تنها یک پوسته شکننده بر روی آتش زیر خاکستر اختلافات عمیق منطقهای، بهویژه در پروندههای حل نشدهای چون فلسطین و ظرفیتهای بالقوه ایران، ایجاد کرده باشد و در واقع یک ثبات موقت و متزلزل باشد که هر لحظه امکان دارد بر بستر واقعیتهای ژئوپلیتیک منطقه، فرو ریزد.
به گزارش میدل ایست نیوز، راهبرد امنیت ملی امریکا برای سال ۲۰۲۵، چارچوبی روایی را برای خاورمیانه ترسیم میکند که خلاصهاش مبتنی بر کاهش موفقیتآمیز تهدیدها است و به نوبه خود امکان تمرکز مجدد و گستردهتر بر قدرت و اولویتهای جهانی امریکا را فراهم میآورد.
تز اصلی راهبرد امنیت و ایمنی ملی ۲۰۲۵ این است که خاورمیانه بهطور بنیادی تغییر یافته است به طوری که از منبعی برای نگرانیهای دیرینه، درگیری و فاجعه احتمالی، به صحنهای که بهطور فزاینده با فرصتهای شراکت، دوستی و سرمایهگذاری شناخته میشود.
این ثبات متصور شده، ایالات متحده را قادر میسازد تا سرانجام منافع امریکا را در مناطق دیگر اولویتبندی کند و به این ترتیب، به دورهای پایان دهد که در آن، خاورمیانه چه در برنامهریزی بلندمدت و چه در اجرای روزمره بر سیاست خارجی آمریکا مسلط بود.
راهبرد امنیت ملی ۲۰۲۵ تأکید میکند که الزامات و ضرورتهای استراتژیک سنتی که مشارکت شدید امریکا در خاورمیانه را ایجاب میکرد، از نظر تاریخی در حال افول هستند.
این منطقه بهدلیل نقش حیاتیاش بهعنوان مهمترین منبع انرژی جهان و صحنه اصلی رقابت بین قدرتهای بزرگ، در اولویت قرار داشت. این سند تأکید میکند که این پویاییها دیگر وجود ندارند چرا که ذخایر انرژی امریکا بهطور چشمگیری متنوع شده و این کشور دوباره بهعنوان صادر کننده خالص انرژی ظهور کرده است. در نتیجه، دلیلی تاریخی که امریکا را وادار به تمرکز شدید بر امنیت انرژی میکرد، با رها شدن تولید انرژی امریکا و لغو یا کاهش سیاستهای محدودکننده انرژی، در حال فروکش کردن است.
در حالی که این راهبرد اذعان میکند درگیریها همچنان نگرانکنندهترین موضوعات پویا به شمار میآیند، اما از شدت این خطر میکاهد.
این سند بهطور خاص به دستاوردهای دیپلماتیک و نظامی منتسب به دولت رئیس جمهور ترامپ اشاره میکند که از جمله آنها میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
کاهش تنش با ایران: ایران، که پیشتر بهعنوان نیروی اصلی بیثبات کننده در منطقه شناخته میشد، اکنون بهدلیل حملات اسرائیل و جنگ ۱۲ روزه در ژوئن ۲۰۲۵، که بر اساس این سند، برنامه هستهای آن رو به وخامت گراییده است، اکنون بسیار ضعیف توصیف میشود.
حل و فصل منازعات: مناقشه اسرائیل و فلسطین، با وجود پیچیده بودنش مثل یک کلاف سردرگم، پس از برقراری آتشبس و آزادی گروگانهایی که توسط رئیسجمهور مذاکره شد، پیشرفتهایی به سوی صلح پایدارتر داشته است و افزون بر آن، حامیان اصلی حماس تضعیف شده یا از آن فاصله گرفتهاند.
همکاری منطقهای: شرکای خاورمیانه تعهدی را برای مبارزه با افراطگرایی نشان میدهند و این مسئله روند و رویکردی است که امریکا قصد دارد به تشویق آن ادامه دهد. در این راهبرد، بهجای اینکه خاورمیانه یک بار نظامی مستمر باشد، بهعنوان یک مرکز جهانی در حال ظهور نگریسته میشود که انتظار میرود به منبع و مقصدی فزاینده برای سرمایهگذاری بینالمللی بهویژه در بخشهایی فراتر از نفت و گاز، مانند انرژی هستهای، هوش مصنوعی و فناوریهای دفاعی تبدیل شود.
علاوه بر این، شرکای خاورمیانه به عنوان همکاران ارزشمند در تقویت منافع اقتصادی امریکا، از جمله تأمین امنیت زنجیرههای تأمین و تقویت فرصتها در مناطق دیگر، بهویژه در آفریقا، دیده میشوند. این در حالی است که از سوی دیگر به نظر میرسد هدف استراتژیک کلی امنیت ملی امریکا در منطقه اکنون سادهتر شده است و این هدف چیزی جز جلوگیری از تسلط هر قدرت متخاصمی بر خاورمیانه، منابع نفت و گاز و گلوگاههای حیاتی آن، همراه با اجتناب قاطع از «جنگهای ابدی» نیست. در همین ارتباط، امریکا با مذاکره برای صلح و عادیسازی، به یک وضوح و شفافیت راهبردی دست یافته است که در نهایت برای اولویتبندی منافع امریکا در مناطق حیاتی دیگر لازم است.
ارزیابی استراتژیک خاورمیانه بین راهبرد امنیت ملی سال ۲۰۱۷ و سندی که برای دوره دوم ترامپ اختصاص یافته، تحولی قابل توجه داشته است، اگرچه هر دو سند بر فلسفه معروف به «اول امریکا» بنا شدهاند.
راهبرد امنیت ملی که در دسامبر ۲۰۱۷ منتشر شد، چشماندازی تیره و تار از خاورمیانه ارائه میداد و آن را منطقهای توصیف میکرد که از مشکلات درهمتنیدهای نظیر توسعهطلبی ایران، فروپاشی دولتها، ایدئولوژیهای جهادی، رکود اجتماعی و اقتصادی و رقابتهای منطقهای رنج میبرد. این در حالی بود که تهدیدات اصلی همچنان پابرجا و نیازمند توجهی مستمر بودند.
در این سند، ایران به عنوان حامی اصلی تروریسم در جهان معرفی شد که موشکهای بالستیک خود را توسعه میدهد و یک تهدید بالقوه هستهای محسوب میشود. همچنین، گروههای تروریستی (مانند داعش و القاعده) در حال رشد بودند، از بیثباتیها بهره میبردند و در تلاش بودند تا جهان را تهدید کنند.
در همین حال، اهداف اصلی در سال ۲۰۱۷ عبارت بودند از: محروم ساختن ایران از تمامی راههای دستیابی به سلاح هستهای، خنثیسازی نفوذ شرورانه آن و تضمین این امر که هیچ قدرت متخاصمی با امریکا بر منطقه مسلط نشود.
در آن زمان، این راهبرد به صراحت بر لزوم حفظ حضور نظامی ضروری امریکا در منطقه تأکید میکرد تا هم ایالات متحده و متحدانش از حملات تروریستی محافظت شوند و هم توازن قدرت مناسبی در سطح منطقه برقرار بماند.
با این حال، ارزیابی سال ۲۰۱۷ نشان میداد که فرصتهایی در حال ظهور است؛ لذا تمرکز بر تحریک همکاریهای اقتصادی و سیاسی و پذیرش این واقعیت بود که کشورهای منطقه، در مواجهه با تهدیدهای مشترک، منافع مشترکی با اسرائیل یافتهاند.
راهبرد امنیت ملی ۲۰۲۵ لحنی موفقیتآمیز و مطمئن را در پیش میگیرد و ادعا میکند شرایطی که تعهد طولانی مدت امریکا را توجیه میکرد، تا حد زیادی حل یا مهار شده است به طوری که تهدیدات کلیدی بهطور قابل توجهی کاهش یافتهاند به این شکل که ایران بسیار ضعیف شده است و مناقشه اسرائیل و فلسطین به سوی صلح پایدارتر پیش میرود و مشکل درگیری اکنون به شکلی که سرفصلها نشان میدهند، کم اهمیتتر ارزیابی میشود.
با وجود این، هدف از مدیریت فشرده تهدیدات به توسعه سرمایهگذاری و شراکت تغییر میکند ضمن آنکه تمرکز کمتر بر حفظ نظامی توازن قوا و بیشتر بر توانمندسازی شرکای محلی برای اداره امور خود استوار بوده و هدف اصلی، انتقال بار مسئولیتها و اولویتبندی سایر مناطق جهانی است.
از همین رو، تعهد و پایبندی به حضور نظامی ضروری به یک حضور گزینشی مبتنی بر منافع حیاتی تغییر میکند و وضعیت بر تسریع گسترش توافقنامههای «ابراهیم» و تشویق اصلاحات از طریق شراکت و نه تحمیل الگوهای حکومتی غربی متمرکز میشود.
بنابراین از این منظر، فرصتها برجسته میشوند، زیرا در این سند، منطقه بهعنوان مقصدی برای شراکت و سرمایهگذاری تغییر ماهیت میدهد و علت تقویت این اعتقاد هم این است که شرکای خاورمیانه از قبل متعهد به مبارزه با افراطگرایی بودهاند.
در اصل، راهبرد امنیت ملی ۲۰۲۵ بر این باور است که مأموریت ایجاد ثبات در خاورمیانه میتواند تا حد زیادی از طریق سازماندهی مجدد راهبردی مانند توافقنامههای عادیسازی و تغییر پویاییهای انرژی جهانی از جمله جایگاه امریکا بهعنوان منبع انرژی به سرانجام برسد و بدین ترتیب، امکان انتقال منابع استراتژیک به صحنههای با اولویت بالاتر، مانند مهار چین، فراهم شود.
این راهبرد از سوی دیگر، این دگرگونی محوری را به زیرکی و مهارت دیپلماتیک رئیسجمهور ترامپ و پایبندی او به اصولی که نتایج ملموس را در اولویت قرار میدهند، نسبت میدهد.
این سند همچنین، رئیسجمهور ترامپ را بهخاطر دستیابی به صلحی بیسابقه در درگیریهای متعدد جهانی، از جمله توافقنامههای تاریخی عادیسازی مورد تمجید قرار میدهد تا جایی که این دیپلماسی غیرمتعارف و بهرهگیری از قدرت اقتصادی و نظامی امریکا، به عنوان اساس ثبات اعلامشده، معرفی شده اند.
در همین حال، توانایی متحد کردن جهان عرب در پیگیری موضوع عادیسازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل در شرمالشیخ، به صراحت بهعنوان عاملی ذکر شده است که ایالات متحده را قادر میسازد تا بر اولویتهای دیگر تمرکز کند.
اصل اساسی که راهبرد امنیت ملی ۲۰۲۵ برای روابط موفق با خاورمیانه تعیین کرده است، شامل پذیرش منطقه، رهبران و کشورهای آن «همانگونه که هستند» است. این راهبرد، شکست مشهود در تلاش برای مجبور کردن کشورها بهویژه کشورهای شورای همکاری به کنار گذاشتن سنتها و اشکال تاریخی حکومتشان را رد میکند به گونه ای که گفته شده است، این پذیرش عملگرایانه، راه را برای همکاری عمیقتر در مورد منافع مشترک، مانند مبارزه با افراطگرایی و تقویت روابط اقتصادی، هموار میکند.
این راهبرد بر هدف گسترش دامنهی توافقهای ابراهیم تأکید میورزد تا کشورهای بیشتری در منطقه و جهان اسلام را در برگیرد ضمن آنکه معتقد است، این موفقیت دیپلماتیک پیوندی مستقیم با چشمانداز اقتصادی دارد که در آن خاورمیانه به منبعی برای سرمایهگذاری بینالمللی تبدیل میشود و بدین ترتیب، فرصتها در بخشهای کلیدی نظیر هوش مصنوعی و فناوریهای دفاعی تقویت میگردند.
جهتگیریهای خوشبینانه در مورد ثبات و تغییر مسیر در راهبرد امنیت ملی ۲۰۲۵، با سیاستهای ریشهدار در رویکرد معاملاتی ترامپ و پیچیدگیهای ژئوپلیتیک اساسی در تضاد هستند. سیاست خارجی ترامپ با عنوان «اول امریکا» که مشخصه آن تکیه بر معاملات دوجانبه و اجبار اقتصادی است، بهجای کاهش بیثباتی، می تواند این بی ثباتی را تسریع کند.
این رویکرد، سودهای اقتصادی فوری و قابل اندازهگیری را بر اتحادهای استراتژیک بلندمدت و توافقهای بینالمللی ارجحیت میدهد. این تمرکز بر معاملات لحظهای نظیر قراردادهای نظامی و سرمایهگذاری در مقیاس بزرگ، می تواند عامل تهدید و تضعیف ائتلافهای سنتی و ثباتی باشد که در طول دههها برای آن تلاش شده است.
رویکرد ترامپ نسبت به خاورمیانه، فاقد یک استراتژی منسجم یا جامع است و بیشتر مجموعهای از اولویتهای غالباً متضاد است که هدف اصلی آن، حمایت مستقیم از درگیریهای آشکار اسرائیل برای هژمونی منطقهای و تلاش برای گسترش عادیسازی به بازیگران کلیدی مانند عربستان سعودی است.
این در حالی است که شروط لازم برای عادیسازی گسترده روابط کشورهای عربی با اسرائیل نظیر تشکیل کشور مستقل فلسطینی قابل حیات با مقاومت شدید دولت اسرائیل مواجه بوده که متکی بر ائتلاف راست افراطی است و اهداف ترامپ را در تقابل آشکار با واقعیتهای موجود در صحنه قرار میدهد.
با وجود ادعا و اعلام راهبرد امنیت ملی ۲۰۲۵ مبنی بر اینکه ایران بسیار ضعیف شده است و مناقشه اسرائیل و فلسطین به سوی صلح پیش میرود، اما همچنان ناپایداریها و بیثباتیهای اساسی ادامه دارند چرا که ایران در مواجهه با دشمنانش هنوز هم از ظرفیتهای زیادی برخوردار است و سیاست حمایت پرخاشگرانه از اقدام نظامی اسرائیل، بهویژه در غزه، کرانه باختری، سوریه و لبنان، منجر به واکنش منطقهای شدید و بسیج گروههای مسلح در داخل و خارج از منطقه میشود.
ناظران بر این عقیدهاند که ادامه حمایت قدرتمندانه امریکا از اسرائیل، صرفنظر از معیارهای بینالمللی، فضایی را ایجاد میکند که تقویت کننده این روایت است که خود امریکا تهدید واقعی و اصلی است و همین امر گروههایی مانند القاعده را تحریک کرده و حفظ سلاح توسط گروههایی مانند حزبالله و مقاومت فلسطین را مشروعیت میبخشد.
از سوی دیگر، ادامه حمایت امریکا از گرایشهای توسعهطلبانه رژیم صهیونیستی، یا دستکم عدم ممانعت از آنها، مانند اقداماتی که به کوچ اجباری فلسطینیان یا الحاق سرزمین تشویق میکند، به نابسامانی و آشفتگیهای اجتماعی و فروپاشی برخی کشورها در خاورمیانه کمک میکند.
افزون بر اینها، چشمانداز ژئوپلیتیک پیچیده، که با هژمونی نظامی آشکار اسرائیل، درگیریهای مداوم در یمن، سوریه و سودان و رقابت مستمر بین قدرتهای منطقهای مشخص میشود، تضمین میکند که خاورمیانه همچنان صحنهای برای درگیری مستمر و پتانسیل بیثباتی بیشتر باقی بماند.
شکست رویکرد ترامپ در ارائه یک راهحل سیاسی واضح و دراز مدت بهویژه در مورد مسئله فلسطین، که آن را به صرفاً یک موضوع انسانی تقلیل میدهد به این معناست که ریشههای اصلی درگیری حل نشده باقی میماند، که این امر با فرض بنیادی راهبرد امنیت ملی ۲۰۲۵ در تضاد است.
به طور خلاصه می توان گفت، در حالی که راهبرد امنیت ملی ۲۰۲۵ خاورمیانه را در چارچوب یک دگرگونی موفق به وضعیتی از فرصتهای اقتصادی و سیاسی قرار میدهد و به ایالات متحده اجازه میدهد تا در نهایت منافع آمریکا را در جاهای دیگر اولویتبندی کند، واقعیتهای موجود در صحنه نشان میدهد که سیاستهای ترامپ مبتنی بر «اول امریکا» محیطی شکننده و ناپایدار ایجاد کرده است به گونهای که این محیط بهدلیل مسائل اصلی حل نشده و بیثباتی ذاتی ناشی از اولویت دادن به منافع ملی فوری به جای ثبات دیپلماتیک پایدار منطقهای، بهشدت مستعد تجدید درگیریها و نوسانات است.
منبع: الجزیره / تحریریه دیپلماسی ایرانی/۱۱


نظر شما :