نتیجه نسل‌کشی

چرا دولت های غربی فلسطین را به رسمیت می شناسند؟

۰۷ مهر ۱۴۰۴ | ۱۶:۰۰ کد : ۲۰۳۵۳۶۵ اخبار اصلی خاورمیانه
نویسنده خبر: علی مفتح
علی مفتح در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می‌نویسد: به جای آنکه بپرسیم «چرا دولت های غربی در حال به رسمیت شناختن کشور فلسطین هستند؟»، باید چنین پرسید: «منافع دولت های غربی در به رسمیت شناختن کشور فلسطین چیست»؟
چرا دولت های غربی فلسطین را به رسمیت می شناسند؟

دیپلماسی ایرانی: چرا دولت های غربی در حال به رسمیت شناختن کشور فلسطین هستند؟ در نگاه نخست و شاید کمی ساده انگارانه، می توان این تصمیم را ناشی از ملاحظات بشردوستانه دانست. اما پذیرفتن این فرض چندان منطقی نیست؛ چرا که بازیگرانی که خود بخشی از مسئله بوده و هستند، به سختی می توانند صادقانه در پی حل آن برآیند. از همین‌رو، با اندکی بدبینی ــ یا به تعبیر دقیق‌تر، هوشمندی که لازمه هر تحلیل جدی است ــ باید به دنبال انگیزه این کشورها بود؛ همان عواملی که برخی دولت‌های غربی را به سمت به رسمیت شناختن کشور فلسطین سوق داده است.

به بیان دیگر، برای فهم دقیق تر این اتفاق، بهتر است پرسش اولیه را تغییر دهیم. به جای آنکه بپرسیم «چرا دولت های غربی در حال به رسمیت شناختن کشور فلسطین هستند؟»، باید چنین پرسید: «منافع دولت های غربی در به رسمیت شناختن کشور فلسطین چیست»؟

تلاش برای احیای طرح دو دولتی

بسته به زاویه دید، برخی از «احیا» و برخی از «زنده کردن» طرح دو دولتی سخن می‌گویند. عده‌ای آن را در کما و عده ای دیگر طرحی کاملا مرده می دانند. با این حال، مطالعه‌ تاریخی ـ سیاسی یا حتی اندکی تامل منطقی کافی است تا روشن گردد که طرح دو دولتی چیزی جز استعاره‌ای عنادیه در بستر تاریخ نیست، چرا که ماهیت صهیونیسم در تضاد آشکار با هرگونه شراکت سرزمینی است و ادعای خلاف این واقعیت، به همان اندازه عجیب خواهد بود که کسی بخواهد بر گوشت خوک برچسب «حلال» بزند و آن را عرضه کند!

دیوید بن گوریون، رهبر شاخص جناح چپ صهیونیست، گفته ای مشهور دارد: «هیچ راه حلی میان اعراب و یهودیان وجود ندارد و ما باید این واقعیت را بپذیریم. ما به عنوان ملت، این سرزمین ها را می خواهیم و اعراب نیز به عنوان ملت آن را برای خود می خواهند». حقیقت این است که مهاجرت یهودیان صهیونیست به فلسطین نه برای همزیستی، بلکه برای تصاحب سرزمین بود. اگر بنا و نیت بر همزیستی بود که فلسطینیان از روز اول درهای خود را بر روی مهاجران اروپایی گشودند، نان و نمک با آن ها تقسیم و خانه های خود را با صهیونیست ها به اشتراک گذاشتند.

اما پروژه صهیونیسم از ابتدا ماهیتی استعماری داشت؛ و این نه فقط از سوی منتقدان، بلکه بارها توسط خود صهیونیست ها و نظریه پردازان آن نیز به صراحت بیان شده است. تئودور هرتسل در جزوه معروف خود «دولت یهود» (۱۸۹۶) می‌نویسد: «ما باید در آنجا [فلسطین] سنگری از اروپا در برابر آسیا، یک پاسگاه تمدن در مقابل بربریت تشکیل دهیم». حاییم وایزمن، نخستین رئیس جمهور رژیم صهیونیستی، در سال ۱۹۱۴ می گوید: «فلسطین سرزمینی کوچک و فقیر است، بدون منابع طبیعی یا مزیت راهبردی. تنها برای تعداد محدودی از مردم جا دارد. اگر بیش از ظرفیت، جمعیت آورده شود، یا باید مهاجرت کنند یا از گرسنگی بمیرند. بنابراین، باید از ورود اعراب جلوگیری کنیم و آنان را به ترک این سرزمین واداریم».

ولادیمیر جابوتینسکی نیز در مقاله مشهور خود «دیوار آهنین» تصریح می کند: «هیچ نمونه ای در تاریخ وجود ندارد که استعمار با رضایت جمعیت محلی تحقق یافته باشد؛ چنین چیزی سابقه ندارد».

از تاریخ و نتیجه گیری منطقی هم که بگذریم، نمی توان واقعیت را نادیده گرفت: توافق اسلوِ ۱۹۹۵ در عمل حاکمیتِ نزدیک به ۶۰ درصد کرانه باختری را به رژیم صهیونیستی واگذار کرد. طبق همان توافق، این رژیم بر منطقه C - که حدود ۶۰ درصد از زمین‌های کرانه باختری را دربرمی‌گیرد - حاکمیت عملی و امنیتی اعمال می‌کند و عملا اجازه ساخت و ساز را به فلسطینیان نمی دهد. پرسش اساسی این است که کشورهای غربی در برابر ساخت‌ و سازهای خارج از چارچوب اسلو از سوی صهیونیست ها چه اقدامی انجام داده‌اند؟ جواب تلخ است: تقریبا هیچ! و در برابر حضور بیش از ۷۵۰ هزار شهرک نشین در محدوده ای که اسلو به عنوان قلمرو فلسطینی شناخته بود چه توبیخ یا مجازاتی اعمال شده؟ باز هم تقریبا هیچ!

واقعیت این است که طرح دو دولتی تنها پوششی برای استعمار آرام بوده است. دولت های غربی دزدی خونین، به مانند آنچه بنیامین نتانیاهو انجام می دهد را نمی پسندند. از نظر آن ها، پوشش دو دولتی و خزش آرام آرام صهیونیست ها کم هزینه تر از نسل کشی سریع و خونین است.  همچنین، این پوشش به آن ها اجازه می دهد چهره دموکراتیک رژیم را حفظ کنند و پافشاری‌ بر حقوق بین‌الملل و توافقات را به عنوان دستاوردی ظاهری جلوه دهند. 

سرانجام اینکه، راه حل دو دولتی به اروپایی ها اجازه زنده نگه داشتن آتش درگیری ها در فلسطین را می دهد تا بدین ترتیب بتوانند نقش خود در مسئله فلسطین-صهیونیسم را زنده نگه دارند (درست مانند موضوع هسته ای ایران که شعله آن نباید خاموش شود تا غربی ها بتوانند هر وقت که می خواهند خوراک سیاسی خود را بر روی آن بپزند).

حاضر شدن برای چیدن میوه های نسل‌کشی

هیچ عملیات نظامی بی هدف انجام نمی شود؛ کسی صرفا برای جنگ نمی جنگد. اگر در عرصه نظامی، صهیونیست ها به دنبال نابودی حماس هستند، در عرصه سیاسی غربی ها فعالانه در حال ایفای نقش موازی و پیگیری نابودی یا به حاشیه راندن مقاومت (مسلحانه) هستند. بهترین روش هم - به دنبال طرح دو دولتی - حمایت از تشکیلات خودگردان فلسطین است، تشکیلاتی که در سال ۱۹۹۴ میلادی و در پی توافق اسلو به وجود آمد و بدین ترتیب موجودیت رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخت.

از آن زمان تاکنون، تشکیلات خودگردان عملا به بازوی رژیم در کنترل کرانه باختری بدل شده است. بر اساس توافق های اسلو، وزارت دارایی رژیم صهیونیستی وظیفه دریافت مالیات به نیابت از فلسطینیان و انتقال ماهانه آن به تشکیلات خودگردان را بر عهده دارد. اما اندکی پس از ۷ اکتبر، رژیم این پرداخت ها را متوقف و منابعی را که معادل ۶۰ تا ۷۰ درصد از کل بودجه عمومی فلسطین بود، مسدود ساخت. این مصادره تا آن جا پیش رفت که در ماه مه، تشکیلات خودگردان تنها توانست بین ۵۰ تا ۷۰ درصد حقوق کارکنان بخش عمومی را پرداخت کند و عملا نیاز آن به کمک‌های خارجی را تشدید نمود — وضعیتی که هم به رژیم امکانِ تنبیه پیشاپیش می داد و هم وابستگی هرچه بیش تر تشکیلات خودگردان را به حامیان غربی افزایش می داد.

این سیاست های دولت نتانیاهو، حتی میان برخی اندیشمندان صهیونیست نیز باعث برانگیحته شدن زنگ خطر شد. یوهانان تسورف، محقق مطالعات امنیت ملی در دانشگاه تل‌آویو، در مقاله ای در ۴ اوت ۲۰۲۴ هشدار داد که هر گونه تضعیفِ منجر به سقوطِ تشکیلات خودگردان می تواند رژیم صهیونیستی را دست کم سی سال به عقب براند. به‌زعم او، پیامدهای چنین سقوطی شامل افزایش نفوذ حماس - و در پی آن تقویت نقش ایران - خواهد بود؛ و نیز می‌تواند احساسات سرکوب‌شده فلسطینیان را برانگیزد، مردمی که تا کنون به دلیل ترس از پیامدهای شورش و نیز سرکوب شدید تشکیلات خودگردان، نتوانسته اند علیه رژیم اقدام موثری انجام دهند.

کنترل فشار داخلی

میان «فشار داخلی» و «کنترل فشار داخلی» باید تفاوت قائل شد. گاهی اوقات دیده می شود که برخی حبت از فشار داخلی و تغییر تصمیم دولت های غربی سخن می گویند. در واقع، دقیق تر آن خواهد بود که بگوییم دولت های غربی به دنبال «کنترل» فشار داخلی هستند. چه در سیاست حزبی و چه به شکل کلان و ملی، دولت ها هیچ وقت به عقب نشینی فکر نمی کنند، بلکه سعی می کنند تا بر روی موج سوار شده و خود را نجات داده و موج را فرو بنشانند. 

از آغاز عملیات نظامی رژیم صهیونیستی در غزه و شدت گیری سرکوب ها در کرانه باختری، بخش های قابل توجهی از شهروندان غربی خواستار اقداماتی مشابه آنچه علیه روسیه در ماجرای اوکراین صورت گرفت، شده‌اند. این فشار اجتماعی هرچند واقعی است، اما دولت های غربی بیش از آنکه خود را ملزم به تغییر سیاست های بنیادین بدانند، به دنبال مهار آن هستند تا از یک سو افکار عمومی داخلی را آرام سازند و از سوی دیگر، پیوندهای راهبردی شان با رژیم صهیونیستی آسیب نبیند.

داده های اخیر نظرسنجی نشان دهنده یک تغییر شدید در افکار عمومی جهانی نسبت به رژیم صهیونیستی و رهبری آن است، به طوری که این تغییر در میان رأی دهندگان جوان تر مشهودتر است. نظرسنجی مرکز پیو در تاریخ ۳ ژوئن سال  ۲۰۲۵ میلادی در ۲۴ کشور نشان می دهد که دیدگاه های بین المللی نسبت به رژیم صهیونیستی به مراتب منفی تر است تا جایی که در ۲۰ کشور از این ۲۴ کشور، حداقل نیمی از بزرگسالان دیدگاهی نامطلوب نسبت به رژیم صهیونیستی دارند. این نرخ در کشورهایی مانند استرالیا، یونان، اندونزی، ژاپن، هلند، اسپانیا، سوئد و ترکیه به سه چهارم یا بیش تر می‌رسد. این احساسات منفی در طول زمان به طور قابل توجهی تشدید شده است؛ برای مثال، در بریتانیا، درصد کسانی که دیدگاهی نامطلوب نسبت به اسرائیل داشتند از ۴۴ درصد در سال ۲۰۱۳ به ۶۱ درصد افزایش یافته است. جالب اینجاست که این احساس فقدان احترام بین‌المللی تا حد زیادی در داخل خود اراضی اشغالی نیز احساس می‌شود، چرا که ۵۸ درصد از صهیونیست ها معتقدند رژیم صهیونیستی «نه چندان» یا «به هیچ وجه» در جهان مورد احترام نیست، در حالی که فقط ۳۹ درصد نظر مثبتی دارند. 

این نارضایتی در سطح ایالات متحده نیز به شدت منعکس شده است، به طوری که نظرسنجی گالوپ در ژوئیه سال ۲۰۲۵ میلادی نشان می دهد که تأیید آمریکایی‌ها از اقدام نظامی رژیم صهیونیستی در غزه به پایین ترین میزان خود (۳۲ درصد) کاهش یافته و عدم تایید به ۶۰ درصد رسیده است. این کاهش شدید ۱۰ درصدی، که از سپتامبر قبل از آن رخ داده است، عمدتا ناشی از افت ۱۶ واحدی در میان دموکرات‌ها (۸%) و مستقل‌ها (۲۵%) بوده است که هر دو گروه پایین ترین میزان تأیید خود را ثبت کرده اند، در حالی که تایید در میان جمهوری خواهان با افزایشی جزئی به ۷۱ درصد رسیده است. علاوه بر این، وجهه بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی، در میان آمریکایی‌ها به شدت رو به زوال است؛ او با ۵۲ درصد آرای نامطلوب، برای اولین بار از سال ۱۹۹۷ به بالاترین نرخ انزجار خود در میان آمریکایی‌ها رسیده است. نرخ مطلوبیت او ۲۹ درصد است. نرخ انزجار از نتانیاهو تقریبا دو برابر شده و ۱۱ درصد از نرخ مطلوبیت او کاسته شده که نشان‌ دهنده تداوم تضعیف در تصویر او در مهم ترین متحد رژیم صهیونیستی است.

علی مفتح

نویسنده خبر

دانش آموخته فلسفه و مطالعات اروپایی از بلژیک

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: علی مفتح فلسطین فلسطینیان دو دولتی راهکار دو دولتی طرح تشکیل دو دولت اسرائیل اروپا اروپا و فلسطین امریکا و فلسطین اسرائیل و فلسطین نسل کشی نسل کشی اسرائیل مردم فلسطین حمله اسرائیل حمله اسرائیل به غزه


نظر شما :