چالش هایی که پیش روی اوست
اهداف دولت جدید ترامپ در داخل و خارج آمریکا
دیپلماسی ایرانی: ایالات متحده آمریکا، ابرقدرت کم نظیری در تاریخ امپراتوری های جهانی است که آسیب پذیری منجر به فروپاشی اش از همۀ دیگران کمتر است. دوری مسافت و در احاطه امنیتی دو اقیانوس بزرگ بودن از یک طرف، و از سوی دیگر اتحاد با همسایگان معدود، یکی در شمال (کانادا) و دیگری در جنوب (مکزیک)، یک مزیت ژئواستراتژیکی برای این سرزمین است. گرچه با پیشرفت فنآوری، مسافت و امنیت یک مقولۀ نسبی است، لیکن قدرت های بزرگ و رقیب، اغلب در همجواری تهدید کننده یکدیگر قرار دارند. امپراتوری ها و قدرت های بزرگ در طول تاریخ توسط رقبای پیرامونی در چالش و هزینه پذیری بوده و نهایتا دچار افول شده اند.
ایالات متحده آمریکا علیرغم روند آرام در کاهش تولید ملی اش طی چند دهۀ اخیر، لیکن هنوز حدود ۲۵ درصد تولید ناخالص جهانی را بخود اختصاص داده است. بنا به برخی برآوردهای غیررسمی چنانچه ارزش جاری شرکتهای عظیم چند ملیتی با اتصال به مبدا آمریکایی را در نظر بگیریم، ایالات متحده حتی نیمی از ثروت جهانی را در اختیار دارد و این امری بیسابقه است. طولانی خواهد شد چنانچه در اینجا مولفه های دیگر قدرت آمریکا را از لحاظ فناوری های درجه اول جهانی، دانشگاه های تراز اول، قدرت بی همتای نظامی و از همه مهمتر قدرت نرم و رهبری کنندۀ دنیاهای آزاد، و پرشمار جاذبه های دیگر را ذکر کنیم.
با تمام این ویژگی ها، حالا چرا آمریکا که از دهه های اول پس از استقلال و تا همین دهه های گذشته، رهبر بلامنازع دنیا آزاد و مدافع لیبرالیسم، دموکراسی و تجارت آزاد بود، اینک اینهمه رفتارهای بی قرار از خود نشان می دهد، دست به تحریم های بی پایان علیه این و آن کشور و حتی متحدانش میزند، جنگ های تعرفه ای و تجاری شدید راه می اندازد و حالا هم یک ترامپ پروتکسیونبست، ناسیونالیست و مهاجمی را انتخاب می کند که هیچ اعتقادی به ساختارهای سنتی آمریکای آزاد، لیبرال و دموکرات ندارد.
پاسخ روشن است: ایالات متحده دارد روز بهروز نهاده های قدرت و بالندگی دو قرن گذشته اش را از دست می دهد و آن را به قدرت های نوظهور و تازه نفس واگذار می کند. بی قراری سیاسی و امنیتی و روحیۀ عصبی و تهاجمی منتخبان مردم آمریکا، امروزه به هیچ وجه حاکی از قدرت و اشراف جهانی آنان نیست، بلکه از آن جهت است که احساس می کنند آمریکا چون گذشته دیگر نتواند در عرصه بین الملل فعال مایشاء باشد بلکه اصلا چندان به حساب نیاید. دو دهۀ گذشته نقطۀ عطفی در رشد همه جانبۀ جنوب جهانی و شکل گیری نظامات رقیب با رشدهای شتابان بوده است. یک نمونه: فقط ظرف یکی دو دهۀ اخیر، چین به بزرگترین اعتباردهندۀ کشورهای در حال توسعه دنیا تبدیل شده است.
دلار با فاصلۀ زیاد به عنوان مطمئن ترین ذخیره ارزی جهانی و بزرگترین ابزار هژمونیک ایالات متحده به حساب می آید. قدرت اول نظامی و امنیت پایدار کشور، پشتوانه و عامل جذبِ ثروت و پول دنیا به سوی آمریکاست. این استیلا به دو دلیل خیلی واضح می تواند به تنزل و از هم پاشی منجر شود. نخست، آن گونه که ینت یلن، وزیر خزانه داری آمریکا در آوریل 2023 می گوید: "... ایالات متحده با تمام قوا و بدون کمترین درنگ و تأمل، از دلار برای به زانو درآوردن دشمنان و حتی برخی متحدان نابهفرمانش استفاده می کند." این در نهایت به ضرر استیلای جهانی دلار تمام می شود. دوم، وضعیت بدهی های آمریکا و مخصوصا ناپایداری این دیون است که می تواند اعتماد و جذابیت دلار آمریکا به عنوان ذخیره اول ارزی جهانی را تحت الشعاع، بلکه تزلزل قرار دهد. آمریکا تنها کشوری در دنیاست که دیون خود را به ارز ملی یعنی دلار بازپرداخت می کند. در سال 2023 دیون عمومی آمریکا به حدود 34 هزار میلیارد دلار بالغ شد، نُه برابر بیش از دیون در سال 1990. این رقمِ هیولایی، بی وقفه در حال افزایش است. از میزان دلار آمریکا به عنوان ذخیره ارزی نخستِ بانکهای مرکزی کشورهای مختلف دنیا ظرف دو دهۀ گذشته نیز بیش از دوازده درصد کاسته شده و از بیش از 70 درصد مجموع این ذخائر در سال 1999، به 59 تا 58 درصد در سال 2021 رسیده است. علیرغم برتری تقریبا قاطع دلار و هنوز فاصله زیاد با ارزهای دیگر، اما اخیرا سرعت این کاستی، ظرف تمام سالهای پس از جنگ دوم و پس از پیمان پولی برتن وودز در سال 1959، بیسابقه بوده است.
نکته اینکه، این روند کاهشی، مخصوصا ظرف دو سال گذشته، پس از تهاجم روسیه به اوکراین و تحریمهای همه جانبه روسیه و همینطور کشورمان ایران و دیگران از سوی غرب، شتاب خیلی بیشتری گرفته است.
یک نشانۀ دیگر: تا ماه اوت 2017 چین، بالاتر از ژاپن بزرگترین اعتبار دهنده به ایالات متحده یعنی خریدار اوراق قرضه این کشور و صاحب بیش از 1146 میلیارد دلار از این اوراق بوده است. این در آن زمان، یعنی حدود 20 درصد مجموع اوراق ذخیرۀ خارجیان نزد ایالات متحده. چین در این فاصله مبادرت به فروش اوراق کرد و حالا با 816 میلیارد دلار، پائین تر از ژاپن قرار گرفته است. نکته قابل توجه، سرعت این کاهش است. در عرض یک سال، یعنی بین مارس 2023 و مارس 2021 چین یکصد میلیارد دلار دیگر اوراق آمریکا را فروخته و این سهم بالایی از 300 میلیارد دلاری است که چین ظرف یک دهه اخیر واگذار کرده است. طبق ارزیابی صندوق بین المللی پول، چین در سال 2023 با فاصله، بزرگترین ذخائر ارزی قابل تبدیل دنیا را با بیش از سه هزار و دویست میلیارد دلار در اختیار دارد و پس از آن ژاپن با 1200 میلیارد دلار ذخیره، قرار دارد. طبق همین ارزیابی مجموع ذخائر ارزی جهانی، اندکی بیش از دوازده هزار میلیارد دلار است. چین در عوض، از چند سال پیش مبادرت به خرید و انباشت طلا کرده و این بخشی از استراتژی واگرایی از دلار آمریکا و تبدیل طلا به پشتوانۀ قابل اطمینان برای یوآن، پول ملی کشور است. سایر ممالک، بویژه ممالک موسوم به جنوب جهانی کم و بیش همین رویه را در قالب ائتلافهای نوظهور از جمله گروه بریکس و انجام مبادلات فیمابین به ارزهای ملی خودشان، دنبال می کنند.
علاوه بر مقولات پولی و مالی، آسیب های اجتماعی، فرسودگی زیرساختهای داخلی، تبدیل بازارهای سنتی کار به اقتصاد دیجیتالی و اثار منفی اشتغالی آن، بهبود شتابان موقعیت زنان آمریکایی در بازار کار به ضرر مردان، دهه های متمادی حمایت لیبرالیسم کلاسیک از طبقات به حاشیه رانده، اقلیت های نژادی و مهاجران، هزینه های سنگین نظامی و مداخلات خارجی، همه و همه باعث شده دوقطبی و چند قطبی شدن جوامع آمریکایی شده و دولتها در آمریکا مانند گذشته نتوانسته اند از اقشار مخصوصا سفید که از تغییرات اقتصادی آسیب دیده اند، حمایت کنند. از همه مهمتر ظهور پدیده "نئولیبرالیسم" که بازار در آن عنصر "قدسی" محسوب می شود و "قدرت" را بالاتر از همه چیز، حتی قانون قرار داده، سبب شکاف عمیق طبقاتی و اجتماعی شده، عده معدودی را بسیار ثروتمندتر کرده، امنیت شغلی را از طبقه کارگر عمدتا سفید سلب کرده و همزمان قدرت و ثروت را به سایر مناطق جهان منتقل کرده است. اینها همه به طبقات متوسط و پائین جامعه آمریکا و سفیدها فشار وارد کرده و آنها اکنون مصممانه خواستار تغییر وضع شده و یقه دولتهایشان را گرفته اند. کاری شاق و تحت سیستم مستقر موجود، شاید غیر ممکن. برای همین است که رای دهندۀ آسیب دیدۀ آمریکایی، هرکه را نتواند وضع را درست کند، کنار می زند. دو دوره متوالی است که انتخابات ریاست جمهوری یکدوره ای شده و دور سوم نیز قانونا همین است و این در تاریخ آمریکا بیسابقه است.
اکنون گویا ترامپ می خواهد عصر جدیدی را در سیاست های ایالات متحده و شاید کل جهان آغاز کند و مردم، با شناختن وی و با آگاهی، به او روی نهاده اند و به شعارش "آمریکا را دوباره بزرگ می سازیم (MAGA)، امید بسته اند. خُب، ترامپ چه امکاناتی در اختیار دارد و چه می خواهد بکند؟ ترامپ یک حمایتگرای اقتصادی تمام عیار است تا جائی که گفته "تعرفه" زیباترین واژۀ موجود در زبان انگلیسی است! او میخواهد به قصد حمایت از تولید داخلی بر تمام کالاهای ساخته شده در خارج، چه دوست و چه دشمن بین 10 درصد تا 60 درصد و در مواردی حتی تا 100 درصد تعرفه ببندد. این حد از حمایتگرایی افراطی مهمتر از همه، تورم را بالا می برد، آثار مخرب بر تولید و اشتغال دارد، زنجیرۀ تامین را مختل می کند و تولیدکنندگان داخلی را با بار سنگین مالیاتی مواجه می سازد. طبق این رژیم، شرکتهای گردن کلفت با اعمال نفوذ در بدنۀ دولت، برای کسب معافیت مالیاتی به انواع رانت و فساد متوسل خواهند شد. مجلۀ اکونومیست در سرمقالۀ شماره این هفته خود (نیمه دوم نوامبر 2024)، درباره ورود ایلان ماسک به سیاست، نسبت به خطر ظهور الیگارشی فاسد در آمریکا هشدار داده است. به یمن رقابت با چین، نظامی سازی فضا و جنگ های اطلاعاتی، یعنی صنایعی که ماسک در آنها دست دارد، به صنایعی استراتژیک تبدیل شده و ثروت وی بخاطر نزدیکی به ترامپ به حد بیسابقه ای افزایش پیدا کرده است. سایرین نیز کم و بیش همین رویه را در پیش خواهند گرفت.
تعرفه های سنگین دولت دوم ترامپ، باعث اقدام متقابل سایر کشورها نیز می شود که در جای خود باعث فروپاشی تجارت و در نتیجه کاهش شدید درآمدهای دولت می شود و این همه بار سنگین تورمی را بر مصرف کننده نهایی تحمیل می کند. برخی ناظران اعتقاد دارند هیچ بعید نیست که ترامپ پس از مدتی از این سیاست حاد و شاق عقب نشینی کند. عده ای هم برعکس، معتقدند ترامپ در دور نخست فاقد تیم تصمیم ساز سیاسی و اقتصادی مستق به خود بود، لذا کارگزاران بی اعتقادش، اغلب از اجرای دستوراتش طفره می رفتند و یا آنرا به تاخیر می انداختند. اینبار با انتخاب وفادارترین جمهوریخواهان تندرو و گوش بفرمان، سیاست های خود را با تعبیه سیستم های شدید کنترلی، با قاطعیت دنبال خواهد کرد. یک نکته اینجا، گفتنی است که سیاست های تهاجمی جدید آمریکایی ها و مخصوصا بی اعتنایی ترامپ به مبانی تجارت آزاد، لیبرالیسم و حکومت قانون که خود سالها منادی آن بوده اند، باعث شده که بسیاری از ممالک بزرگ و حتی متحد آمریکا، بطور تناقض آمیزی،ِ نیم امیدی به چین داشته باشند و از او انتظار داشته باشند با عقلانیت به حفظ و حراست از این نهادها بپردازد و از فروپاشی آنها به ویژه در اقتصاد و تجارت جلوگیری کند. شی رئیس جمهور چین از چندین سال تاکنون در مجامع مختلف بین المللی چنین نقشی را ابراز و خود را به نوعی رهبر تجارت و اقتصاد آزاد دنیا شناسانده است.
طبق وعده انتخاباتی، ترامپ گویا می خواهد با بستن مرزهای آمریکا، بیش از 11 میلیون مهاجر غیرقانونی را اخراج کند. این هدف شاق، نیاز به سالها سرمایه گذاری برای ایجاد مراکز بازداشت، عوامل چک و کنترل، دادگاه ها و امثالهم دارد. وانگهی این امر تاثیرات ویرانگری بر صنایعی که نیازمند نیروی کار ارزان خارجی به ویژه در بخش ساختمان و کشاورزی هستند دارد. آثار اخلاقی، خانوادگی و امنیتی این تصمیم خود چالش بزرگ دیگری است و بسیاری از مهاجران به هر طریقی از اجرای دستورات ترامپ سرپیچی خواهند کرد.
سیاست خارجی ترامپ خود مقولۀ بسیار چالش برانگیزتری است که احتیاج به بحث علیحده دارد. اجمالا اینکه ماهیت نظام بین الملل بشدت دگرگون شده است و اوکراین در راس تصمیمات ترامپ قرار دارد. اوکراین که پیش از انتخابات نیز در حال افول و فرسایش نظامی در مقابل روسها بود، می تواند با قطع کمک مالی و تسلیحات نظامی آمریکا، به سرعت ناچار از سازش شود. حالا سوال اساسی مخصوصا برای اروپایی ها این است که شروط روسیه از لحاظ سرزمینی چیست و عواقب سیاسی و امنیتی این شکست برای دنیای غرب بویژه دموکراسی های اروپایی کدام است؟ اروپا بدون کمک آمریکا قادر نیست از خود و از اوکراین دفاع کند. ترامپ بارها تهدید کرده که در صورت عدم همکاری مالی و تسلیحاتی اعضا، هزینه های دفاعی ناتو را دیگر حمل نخواهد کرد و از این پیمان خارج می شود. حتی اگر چنین نکند بسادگی می تواند ماده اساسی پیمان، یعنی بند 5 در زمینه دفاع متقابل را به شدت تضعیف کند.
اگر ترامپ بخواهد پاسخگوی دو چالش اساسی باشد که اکنون ایالات متحده با آن روبروست: یکی مشکلات داخلی که در سطور بالا به آن اشاره رفت، و دیگری تهدید چین که از سال 2017 در کانون سیاست امنیتی و اقتصادی خارجی ایالات متحده و متحدانش قرار گرفته، مجبور است خود را عجالتا از بار گرفتاری های حاشیه ای تر تا حد زیادی خلاصی بخشد. دو چالش حاشیه ای تر، یکی روسیه است که در اوکراین با آن سرشاخ است و دیگری جنگ و بحران در غرب آسیا که تقابلات ایران و اسرائیل در کانون آن قرار دارد. روسیه اسلاوی نژاد با کلیسای ارتدوکسی اش از هزار سال پیش، هم نسبت به غرب فرودستی داشته و احساس تحقیر کرده و هم همیشه برای غربیان عامل تهدید و هراس بوده است و البته در اعصار جدید هربار تهاجم غربیان به این سرزمین پهناور نیز با شکست های سنگین بدرقه شده است. ایالات متحده ممکن است فعلا خواسته باشد آتش جنگ در اورآسیا را که هزینه های سنگینی برایش دارد و دارد به تهدیدات بزرگ و جهانی تبدیل می شود کمی فرونشاند، اما از هدف دیرین غربی ها که همانا تضعیف و فرسایش دائمی روسیه و در حاشیۀ مهار نگداشتن اش است، دست نخواهد کشید. ایالات متحده در هر حالتی نخواهد گذاشت اروپا و روسیه به هم نزدیک شوند و طبق آرزوی هر دو طرف یک خانۀ مشترک اروپایی بسازند.
جنگ و درگیری مستقیم غربی ها و مخصوصا ایالات متحده در منطقۀ غرب آسیا، پس از ناکامی های سیاسی و نظامیِ طی دو دهه اخیر، در دستور کارشان قرار ندارد، بهتر بگوییم در توانشان نیست و اساسا به هزینه و تلفات آن نمی ارزد. نسل کشی و توحش بیسابقه ای که اسرائیل پس از 7 اکتبر در منطقه از خود نشان داده، هم قدرت نرم و هم ابهت ظاهری چند دهه ای غربیان در خاورمیانۀ مسلمان را به شدت در هم شکسته و چنانچه نتوانند به نحوی این بحران را رفع و رجوع کنند، ای بسا با مقاومت و خیزش های مردمی سنگین تری پس از چند قرن تحقیر و استعمارگری، روبرو شوند و جای پای خود را سست تر از هر زمان دیگری در این منطقه ببینند. دوستان و دشمنان سنتی غربی ها و آمریکا در این منطقه اخیرا این دگرگونی را به عینه درک کرده اند. کشورمان به عنوان یکی از پیشگامان جهان مسلمان در خاورمیانه مانند روسیه در اورآسیا، کماکان و بیش از همیشه در کانون فشارها و تهاجمات ترکیبی غرب، مخصوصا ایالات متحدۀ قرار خواهد داشت. هدف تضعیف و فرسایش رهبریت جناح مقاومت در منطقه است و غرب بدون آنکه بخواهد وارد جنگ و درگیری شود، از تضعیف و فرسایش ایران و اساسا تمام منطقه کمترین عدولی نخواهد کرد. گرچه طبق تجارب گذشته، فشارهای همه جانبه آمریکا نه تنها چندان راهی را برایش گشوده نمی کند بلکه وضع را وخیم تر هم خواهد کرد. اما جمهوری اسلامی که اکنون به کانون قدرت و نفوذ منطقه ای و فرامنطقه ای تبدیل شده فقط با یک سیاست بخردانه، پیچیده و چند وجهی می تواند اغراض غربی ها را خنثی سازد، نقطه عطف تاریخی را رقم بزند و به ثبات، امنیت و رفاه خود و مسلمانان منطقه مدد رساند. این با توجه به مشکلات، چالش ها، شکاف ها و تهدیداتی که دنیای غرب برخلاف قرون گذشته با آنها مواجه است، اصلا دور از دسترس نیست.
نظر شما :