میزگرد اندیشکده آمریکایی "شورای روابط خارجی"

شبکه نفوذ: دستور کار ایران در خاورمیانه

۱۰ آذر ۱۴۰۲ | ۰۸:۰۰ کد : ۲۰۲۳۳۴۴ اخبار اصلی وبینار دیپلماسی ایرانی
شرکت کنندگان در این میزگرد به ارزیابی علائق ایران در منازعه غزه و پیوندهایش با حماس پرداخته اند، همچنین نفوذ گسترده تر این کشور در خاورمیانه و آینده سیاست آمریکا در قبال ایران را به بحث می گذارند.
شبکه نفوذ: دستور کار ایران در خاورمیانه

دیپلماسی ایرانی: 

شرکت کنندگان: سوزانه مالونی: معاون موسسه بروکینگز و مدیر برنامه سیاست خارجی این اندیشکده، ولی نصر: استاد امور بین الملل و مطالعات خاورمیانه در دانشگاه جان هاپکینگز، روبین وایت: استاد برجسته در موسسه صلح آمریکا و اندیشکده مرکز ویلسون

مجری میزگرد: ارشاد محمد، خبرنگار دیپلماتیک رویترز

شرکت کنندگان در این میزگرد به ارزیابی علائق ایران در منازعه غزه و پیوندهایش با حماس پرداخته اند، همچنین نفوذ گسترده تر این کشور در خاورمیانه و آینده سیاست آمریکا در قبال ایران را به بحث می گذارند. در اینجا نکات اصلی این میزگرد را می خوانید:

ارشاد محمد: به میزگرد شورای روابط خارجی به نام "شبکه‌های نفوذ: دستور کار ایران در خاورمیانه" خوش آمدید. علاوه بر اعضایی که در این میزگرد حضور فیزیکی دارند، بیش از دویست نفر هم آنلاین به ما پیوسته‌اند. من ارشاد محمد، خبرنگار دیپلماتیک رویترز هستم و میزگرد امروز را هدایت می کنم.

ما یک پانل فوق‌العاده داریم. سوزان مالونی، معاون ارشد و مدیر مطالعات سیاست خارجی در اندیشکده بروکینگز. ولی نصر، استاد دانشکده مطالعات خاورمیانه در دانشگاه جانز هاپکینز برای مطالعات پیشرفته بین‌المللی و نیز عضو شورای روابط خارجی. رابین رایت، همکار برجسته در موسسه صلح ایالات متحده و در مرکز ویلسون، همچنین ستون نیویورکر و عضو شورای روابط خارجی.

هرچند کسی در واقع دیدگاه دولت بایدن را انکار نکرده که هیچ شواهدی از مشارکت مستقیم ایران در حمله هفتم اکتبر در دست نیست اما البته، شواهد زیادی درباره حمایت طولانی‌مدت ایران از حماس وجود دارد. می‌خواهم ابتدا به استراتژی فعلی ایران، پنج هفته پس از شروع این تنش، و به خصوص به افزایش حملاتی که علیه نیروهای آمریکایی در عراق و سوریه شاهد بوده‌ایم، نگاهی بیندازم. البته، ایران اصرار دارد که هیچ کنترلی بر نیابتی ها یا شبه نظامیانش ندارد. اما با فرض اینکه دارد، سوالم از سوزان (مالونی) این است که: ایران در این زمینه چه کاری انجام می دهد؟ اگر کلید این حملات را روشن و خاموش می‌کند، هدفش چیست؟ آیا قصد دارد آمریکایی ها را بکشد؟ آیا قصد دارد آمریکایی ها را نکشد؟ آیا سعی دارد ایالات متحده یا اسرائیل را از حمله به خود منع کند؟ دیدگاه شما چیست؟ آنها در این زمینه چه می‌کنند؟

مالونی: فکر می‌کنم استراتژی ایران بسیار واضح است که نیابتی‌ها را با هدف آزمایش اراده ایالات متحده و جامعه بین‌المللی برای اعمال فشار بر ایران به‌کار می‌گیرد. اما همچنین فکر می‌کنم که از این نیابتی‌ها برای ارسال یک علامت درباره نیت و قصد خود هم استفاده می‌کند، نکته ای که از سال ۱۹۷۹ بسیار آشکار بوده است. جمهوری اسلامی دوست دارد ایالات متحده و به ویژه حضور نظامی آن را به طور کلی از خاورمیانه پاک کند. این است که شرایط کنونی را هم، یک فرصت می بینند. فکر می‌کنم که آنها اکنون دما را بالا برده‌اند که، البته، در طول دو سال گذشته، به خصوص از زمانی که دولت بایدن سر کار آمده، این دما بالا و پایین شده است به عنوان روشی برای ارزیابی اینکه دقیقاً استخوان این دولت چقدر فولاد دارد. آنها دیدند که ایالات متحده گروه‌ ناوهای هواپیمابر را به دریای مدیترانه و سپس به خلیج فارس منتقل می‌کند. فکر می‌کنم که آنها ‌خواستند علامت بدهند که، می‌دانید، خود شما هم در این معرکه در خطر است. ما می‌دانیم که آنها کنترل این گروه های مسلح را در اختیار دارند. ما این را می‌دانیم و دولت ایالات متحده نیز این را می‌داند. ارتباطات مستقیمی با ایران برقرار شده تا آنها را تشویق کنند که دما را کاهش دهند و بر این تأکید شود که اگر جانی از دست برود، پیامدهایی خواهد داشت. فکر می‌کنم اتفاق جالبی که رخ داده، این است که ما از گروه‌های نیابتی، به ویژه در عراق و سوریه، اما همچنین حزب‌الله، دیده‌ایم که ظاهرا تشدید، نسبتاً کالیبره و سنجیده است. به نظر می‌آید که قصد ندارند آمریکایی ها یا دیگرانی را بکشند که ممکن است واکنش آمریکا را در پی داشته باشد. فکر می‌کنم همه خطر در این است که تنها یک اشتباه فاحش با شرایطی فاصله داریم که ممکن است به شدت بحران ساز باشد و این چیزی است که به نظر می‌آید هیچ یک از طرف ها در منطقه واقعاً خواهان آن نیستند.

محمد: ولی (نصر)، آیا با تحلیل سوزان موافقید؟ به نظر او، نیت‌های جمهوری اسلامی از سال ۷۹ تغییر نکرده است، آنها می‌خواهند که ایالات متحده از منطقه خارج شود. اگر این چنین است، چرا بیشتر اقدام نمی‌کنند؟ و اگر این واکنش ها، محاسبه شده است، به نظر شما، هدف این سنجش چیست؟

نصر: بطور کلی موافق هستم. فقط چند نکته را اضافه می‌کنم. یکی اینکه نقش کلی ایران در این موضوع، بخشی از یک جنگ سایه طولانی تر با اسرائیل است. من باید بگویم که در واقع آنها شروع به افزایش فشار در چارچوب راهبرد مبارزه با اسرائیل کردند، به ویژه پس از کشته شدن دانشمند هسته‌ای خود در ایران، و به ویژه روشی که اسرائیلی‌ها در مورد آن رجزخوانی کردند و سعی در تحقیر ایران داشتند. سپس یک سری حوادث صنعتی، حملات به مراکز پهپادی و سانتریفیوژهای ایران رخ داد. این راهبرد همیشگی ایران بوده که باید اسرائیل را در مرزهای خودش مشغول نگه داشت چرا که اگر در مرزهای خودش مشغول نباشد، در مرزهای ما مشغول خواهد بود. و به همین دلیل بود که این یک استراتژی برای احیای مسأله فلسطین بود، سعی در تغییر شرایطی که اسرائیل در منطقه احساس اطمینان داشت. اما فکر می‌کنم که نحوه وقوع این حمله، آنچه حماس انجام داد، اینکه چگونه اطلاعات و ارتش اسرائیل را تحقیر کرد، و سپس نحوه واکنش اسرائیل به آن، چیزی نیست که به نظر من تهران محاسبه کرده باشد. آنها هم، مانند دیگران، در تقلای این هستند که همراه با چند و چون پیشرفت این جنگ، با آن سر و کله بزنند. فکر می‌کنم این حملات ادامه دار دلایل مختلفی دارند. یک دلیل این است که به وضوح در حال واکاوی واکنش بلندمدت اسرائیل هستند. زمانی که وزیر امور خارجه ایران به لبنان رفت، او این کلمات را در دهان حسن نصرالله گذاشت که اسرائیل ابتدا می‌خواهد کار حماس را تمام کند، سپس حزب‌الله را، و بعد اساسا به سمت ایران خواهد آمد و اینکه، شما باید راهبردی را دنبال کنید که سعی در پیشگیری از آن وضعیت داشته باشد. اینکه آیا ایران یا حزب‌الله از اینجا به بعد به تشدید رو می آورند یا نه، فکر می‌کنم بیشتر به این بستگی دارد که آیا بهتر می‌بینند که اسرائیل جنگ را با برنامه و زمانبندی خودش پیش ببرد یا به جای آن بهتر می بینند که با اعمال فشار بر اسرائیل و درگیر نگه داشتن آن، به شکلی از این مسئله جلوگیری کنند. بنابراین فکر می‌کنم این یک محاسبه بسیار بلندمدت است.
دوم، پیش از ۷ اکتبر، مشاور امنیت ملی آمریکا گفت که خاورمیانه هیچ وقت به این اندازه آرام نبوده است. این داوری، تا حدی بر این فرض استوار بود که بین ایران و ایالات متحده نوعی کاهش تنش وجود دارد که اگر اتفاق جدی ای نیفتد، دست کم تا پس از انتخابات سال آینده آمریکا هم ممکن است دوام بیاورد. (اما اکنون) آمریکا توان نظامی سنگینی را به منطقه مدیترانه آورده و شش میلیارد دلاری را که بخشی از توافق مبادله زندانیان بود، فریز کرده است.
این است که فکر می‌کنم ایرانیان هم دارند نوعی بازدارندگی را اعمال می کنند و تیرهای اخطاری را به آمریکا شلیک می کنند. فکر نمی‌کنم در حال حاضر هدفشان این باشد که آمریکایی ها را بکشند، بلکه این است که بگویند اگر شما از خط قرمز عبور کنید، اگر واقعاً سعی کنید در عرضه نفت ما مانع بتراشید، اگر اساسا از هر تفاهمی که در عمان حاصل شده بود، عقبگرد کنید، در آن صورت پیامدهایی خواهد داشت. می خواهند بگویند که آری، شما می‌توانید درگیر یک جنگ بشوید اما آیا این چیزی است که واقعاً می‌خواهید؟ پس فکر می‌کنم این یک اخطار مستقیم به ایالات متحده است.
سوم، باید بگویم که هدف این حملات همچنین آن است که حزب‌الله و ایران از فرصت کنونی استفاده کنند. دنیای عرب در آستانه شناسایی اسرائیل بود، به رغم مسئله فلسطین. اینکه سرانجام بسیاری از مردم در خیابان ها همدردی زیادی را با فلسطینیان به نمایش می گذارند و بنابراین آنها سعی می‌کنند که به اندازه کافی فعال باشند تا نشان دهند که در میدان جنگ حضور دارند. اما فکر نمی‌کنم که نیت آنها در حال حاضر پیوستن به جنگ باشد. اما خطری که وجود دارد این است که یک حمله اشتباه انجام شود و سپس کنترل اوضاع از دست می رود.

محمد: روبین، اگر اجازه دهید، از شما می‌پرسم. سوال اول: شما چه نظری در مورد ماهیت واکنش ایالات متحده به افزایش حملات علیه نیروهای آمریکایی از هفته‌ی هفتم اکتبر به این سو دارید؟ این واکنش ها چه تأثیری دارد؟ آیا کافی است؟ بیشتر باید باشد، کمتر باید باشد؟

رایت: چند نکته مهم در اینجا هست. یکی اینکه جنگ بین کشوری به اندازه نیوجرسی علیه قلمروی به اندازه فیلادلفیا، یک جنگ کوتاه است. جنگ بلندمدت در نهایت رویارویی میان ایالات متحده و ایران است و تصمیم بزرگی که آنها باید بگیرند این است که می خواهند تا کجا در مسیر بازداری، اقدامات ایذایی، اجبار به خروج ایالات متحده و (در سمت مقابل) فشار بر ایران در گستره بزرگی از مسائل از جمله برنامه هسته‌ای، سیاست خارجی و غیره پیش بروند. به نظرم پاسخ ایالات متحده در کوتاه مدت موثر بوده و نشان می‌دهد که ما آنچه لازم باشد را با ابزارهایی که در اختیار داریم انجام می دهیم تا اطمینان حاصل شود که اگر این جنگ گسترش یابد می توانیم آن را محدود کنیم یا ضربه متقابل را وارد آوریم. مشکل جای دیگری است. من در سال ۱۹۸۲ در بیروت بودم، زمانی که سربازان آمریکایی به عنوان حافظ صلح‌ آمدند و نهایتا مجبور به ترک لبنان شدند. آنها به مجموعه هدف‌های کاملاً تازه ای برای حمله تبدیل شدند. فکر می‌کنم ایرانیان بسیار باهوش بوده‌اند، همان طور که همیشه هستند. آنها ما را غافلگیر کردند و به جای مواجهه مستقیم با ایالات متحده یا درگیر شدن مستقیم در منطقه غزه یا درگیری سطح بالاتری در این جنگ، به سراغ آمریکایی‌هایی رفته‌اند که در سوریه و عراق برای یک هدف کاملاً متفاوت، یعنی مهار داعش مستقر هستند. همچنین فکر می‌کنم هدف آنها، همانند بیروت، تحقق خروج آمریکایی‌هاست: فشاری به آنها وارد می‌کنید و آمریکا نمی‌خواهد نیروهای بیشتری را گسیل کند یا خود را آسیب‌پذیرتر کند. پس ایرانیان امیدوارند که آمریکایی‌ها بخشی یا شاید بیشتر نیروهای خود را که تنها به عنوان مشاور و مربی و غیره حضور دارند، خارج کنند. بنابراین فکر می‌کنم، در کوتاه مدت، ایالات متحده در مهار و محدود نگه داشتن وضعیت موفق بوده چرا که ایرانیان می‌دانند که هزینه بزرگی خواهند داد اما فکر می‌کنم در درازمدت، جنگ در غزه احتمالاً باعث ‌شود که طرف های مختلف در خاورمیانه، ایالات متحده و اسرائیل در یک سو و ایران و متحدان آن در سوی دیگر، به سرعت در مسیر برخوردهایی در آینده حرکت کنند.

ارشاد محمد: من از هر کدام از شما یک پرسش روشنگر دارم. از شما، سوزان، شروع می‌کنم. به نظر شما چقدر این احتمال هست که این وضعیت به یک جنگ گسترده‌تر بینجامد و به چه دلیل؟

سوزان مالونی: من می خواهم از ذکر درصد در این زمینه خودداری کنم چرا که شبیه یک قمار لاس وگاسی است. آنچه در این پنج هفته دیدیم این بود که اصلی‌ترین طرف هایی که می‌توانند اوضاع را تشدید و این درگیری را به جنگ گسترده‌تری تبدیل کنند، تصمیم گرفتند که که این کار را نکنند. و این تصمیمی بسیار عامدانه بود. برداشت من این است که این تصمیم برقرار بماند مگر آنکه اتفاقی غیرقابل پیش بینی رخ دهد که کار اشتباهی انجام شود یا یکی از نیابتی ها کمی خودسرانه عمل کند. همچنین فکر می‌کنم که در اینجا به ویژه باید نگران حوثی‌ها در یمن باشیم، زیرا ایران به وضوح از آنها حمایت کرده و برایشان آموزش، تجهیزات و کمک مادی فراهم کرده است. با این حال مشخص نیست که آیا آنها به اندازه دیگر نیابتی‌های ایران مطیع و تحت کنترل باشند. بنابراین فکر می‌کنم که این یک کارت سرگردان و عامل آزاد است و ما این را در طول هفته‌های گذشته هم دیده‌ایم. برآورد من این است که ما احتمالاً شاهد ادامه جنگ – در محدوده فعلی خود – خواهیم بود اما همچنین شاهد افزایش شدیدی در دیگر صحنه ها هم خواهیم بود که پیامدهایی بر امنیت ایالات متحده در سراسر منطقه خواهد داشت و نیز برای امیدواری دولت بایدن به یک خروج سریع از منطقه و فاصله گرفتن از درگیری مستقیم روزانه در مشکلات منطقه. بنابراین فکر می‌کنم که درگیری در مناطق خاکستری به شکل چشمگیری ادامه خواهد یافت و بدون شک با تندروی بیشتری روبه رو خواهیم بود و دوباره باید به افراط‌گرایی فکر کنیم؛ چیزی که این دولت سعی کرد آن را به کتاب های تاریخ بسپارد و به نوعی آن را از فهرست اولویت‌های مهم دیگری که دولت آمریکا در منطقه دارد، حذف کند. این به خودی خود یک جنگ گسترده‌تر نخواهد بود یعنی بدترین سناریو نیست. هنوز یک احتمال ممکن است اما وضعیتی است که به خودی خود به معنی دست به گریبان ماندن با یک خاورمیانه ناپایدار است که همچنان ایالات متحده در آن نقش تعیین کننده ای خواهد داشت، چیزی که فکر می‌کنم هیچ کس واقعاً آن را به حساب نیاورده باشد.

ولی نصر: خوب، فکر می‌کنم سوزان درست می‌گوید. اینجا چندین درصد وجود دارد، با توجه به سناریوهای مختلف. بنابراین من می‌گویم که، برآورد اولیه ایران، و شاید حزب‌الله، این بود که جنگ هوایی برای غزه آسیب‌زننده خواهد بود، اما اسرائیل نمی‌تواند اهداف خود را از طریق جنگ هوایی محقق کند. در نهایت، اگر بخواهد حماس را از بین ببرد، باید وارد غزه شود و فرض آنها این بود که در واقعیت، آنها در نهایت به یک جنگ طولانی وارد خواهند شد و به آنچه می‌خواهند، دست نخواهند یافت. بنابراین تا حدی، فکر می‌کنم که الآن سوال اینجاست. اسرائیل حالا مصمم است که نشان دهد آنها سنجش اشتباهی داشته‌اند. به عبارت دیگر، ما تا آخرین حد ممکن پیش خواهیم رفت و حماس را نابود خواهیم کرد. فکر می‌کنم که ماشه واقعی اینجاست.
همچنین در تفکر ایران و تفکر حزب‌الله، تفاوتی بین حماس به عنوان یک ایدئولوژی و جنبش، حماس به عنوان یک دولت، و بریگاد القسام وجود دارد که در واقع اتصال واقعی با ایران و حزب‌الله است. بله، در سطح بالا حماس به عنوان یک سازمان است، اما رابطه عملی واقعی بین نیروی قدس و غزه از طریق بریگاد القسام است. پس من نمی‌دانم کدام یک از اینها برای ایران اساسی‌تر است، مثلا حفاظت از بریگاد القسام یا به شکلی خارج کردن آن یا حفظ و حفاظت از یک دولت یا جنبش. فکر می‌کنم که اینها احتمالا کمتر به آن چسبیده باشند. اما من در منطقه خیلی شنیده‌ام که، به عنوان مثال، کشیدن ماشه ممکن است در صورت سلطه کامل اسرائیل بر غزه رخ دهد تا از موفقیت کامل اسرائیل جلوگیری شود اگر خود فلسطینیان از پس این کار بر نیایند.
دوم، و این نگاهی است که به نظر من در سراسر منطقه وجود دارد، که هم اکنون شرایط انسانی به شکل فزاینده‌ای به یک عامل تصمیم‌گیر و تعیین کننده تبدیل شده است. به عبارت دیگر، این یک عامل مستقل است که می‌تواند سناریوهایی را پدید آورد که در آن هیچ یک از عوامل، دستگاه های حکومتی عرب یا ایرانیان و غیره، نمی‌توانند پیش‌بینی کنند، همان طور که در آغاز هم پیش‌بینی نکردند، که پیامدهایی از این نوع دارد. من شنیده‌ام که گفته شده تفاوتی میان ده هزار نفر کشته و سی هزار کشته وجود دارد. به عبارت دیگر، این چیزی است که باید در ذهن کسانی که برای متوقف کردن جنگ تلاش می کنند، وجود داشته باشد. این تنها یک مسئله انسانی هم نیست. این عامل جلوگیری از تشدید هم هست، چرا که می‌تواند ما را به جهاتی هدایت کند که هیچ‌کس پیش‌بینی نمی کند.
سوم هم اینکه جنگ ممکن است یا در محوری درست در اطراف اسرائیل تشدید شود، یا کاملاً در جای دیگری. بگذارید بگوییم اگر ایران آشکارا – نه در حدی که آژانس بین‌المللی انرژی اتمی گفته است – به طور بسیار آشکار به تولید سوخت با غنای 90 درصد برگردد یا اگر اقدامات تهاجمی علیه نفتکش ها یا پرسنل آمریکایی در عراق انجام دهد؛ آنگاه جنگ در جایی که ما فکر می‌کنیم، لزوماً در امتداد مرز لبنان – اسرائیل، تشدید نمی‌شود بلکه کاملاً در جای دیگری در خاورمیانه شدت می گیرد. در حال حاضر در شام است و می تواند خلیج فارس هم به آن اضافه شود. این به پرسش نخست شما باز می گردد یعنی بخشی از علامت هشداری است که ایرانی ها به عنوان راهی برای بازداری اقدام آمریکا ارسال می کنند.
مسئله دیگر این است که – همان‌طور که روبین رایت گفت – این تشدید درازمدت است. به عبارت دیگر، حتی اگر در غزه آتش بسی در کار باشد، حتی اگر نوعی پیشرفت در اینجا رخ دهد، بسیاری از ناظران فکر می‌کنند که سوریه به یک میدان نبرد بین ایالات متحده، ایران و اسرائیل تبدیل می‌شود. این سناریو در سوریه می‌تواند به شدت دستخوش تغییر شود آن هم به اشکالی که ما پیش بینی نمی کنیم. نکته دیگر اینکه سرشت جنگ سایه ایران و اسرائیل چگونه خواهد بود و چه شکلی خواهد گرفت. این یک چالش کاملاً متفاوت تشدید برای منطقه و برای ایالات متحده در قیاس با تشدید کوتاه مدت است. سپس به این سوال می رسیم که در بلندمدت چه اتفاقی برای منطقه رخ خواهد داد.
فقط می‌گویم که دستور کار بسیاری از کشورهای عرب از لحاظ اقتصادی، چشم‌اندازهای منطقه ای، توسل به دیپلماسی، به عنوان مثال، روابط عربستان و ایران، بر پایه ایده‌ همگرایی و هماهنگی در سراسر منطقه، شناسایی اسرائیل و ساختن مسیرهای تجاری شکل گرفته است. بنابراین یک سناریوی تشدید درازمدت، عملا این چشم‌انداز را از منطقه می گیرد.

روبین رایت: من فکر می‌کنم که در کوتاه مدت پتانسیل تشدید بالا، اما احتمال بسیار پایین است، بسیار پایین. در درازمدت، فکر می‌کنم که احتمال آن بسیار زیاد است. هر جنگی که اسرائیل از سال ۱۹۷۳ داشته، یک جنگ نامتعارف بوده و ضروری است که خطرات جنگ های نامتعارفی که به روش های دیگری شعله می کشند را فراموش نکنیم. این بازی ای است که ایرانی ها در حال انجام آن هستند.

ارشاد محمد: تلاش‌های عادی‌سازی بین اسرائیل و عربستان، هم اکنون و احتمالاً برای آینده قابل پیش‌بینی، به تعویق افتاده است. فکر می‌کنید این مسئله ممکن است چه تأثیری بر دیدگاه کشورهای عرب خلیج فارس نسبت به ایران بگذارد؟ اگر وارد یک فاز رویارویی بیشتر ‌شویم، آیا کشورهای عرب خلیج فارس تمایل بیشتری به کار با ایالات متحده در بازداری، رویارویی یا مخالفت با ایران خواهند داشت؟

مالونی: پایتخت‌های کلیدی در خلیج فارس محاسبه کرده‌اند که نیاز دارند نوعی از روابط را با ایران داشته باشند. بنابراین یک رویکرد دوگانه وجود دارد. عربستان سعودی به ویژه در این یک سال اخیر تلاش کرده که با ایران همکاری و در عین حال آن را کنترل کند. آنها به ایران اجازه می‌دهند نقشی در دیپلماسی منطقه‌ای ایفا کند و به آن در ارتباطات منطقه‌ای جایگاهی بدهند، چیزی که ایران تشنه بوده و همیشه برایش تقلا کرده است. من فکر نمی‌کنم که تحت هیچ شرایطی ایرانی ها، جان یک ایرانی را به خاطر مسائل انسانی در غزه یا به خاطر فلسطینیان به طور کل، به خطر اندازند. آنها هرگز چنین کاری نکرده‌اند. آنها آماده‌اند نیابتی های خود را هر زمان که برای آنها مفید است، به کار گیرند اما همچنین به شدت از خطری که متوجه کشورشان است، آگاه هستند. بنابراین، متاسفانه باید بگویم که فکر می‌کنم ایرانی ها می‌توانند با سی هزار کشته فلسطینی، کنار بیایند و زندگی کنند اما امیدوارم منطقه نتواند و امیدوارم اسرائیل نتواند. اما فکر نمی‌کنم که روزی را ببینیم که ایرانیان به پاخاسته و تلاش کنند از ملت فلسطین دفاع کنند. آنها هرگز چنین کاری نکرده‌اند.

نصر: منظور من (از تفاوت ده هزار کشته با سی هزار کشته) این بود که ایران احتمالاً تنها کشوری است که فشار داخلی برای دخالت در جنگ غزه را ندارد. اما بحران انسانی می‌تواند سناریوهای ناشناخته ای را در منطقه رقم بزند. یک نکته هم اینکه، روابط ایالات متحده و ایران که برای مدتی طولانی بر مسائل هسته‌ای متمرکز بوده، حالا مسائل منطقه‌ای را هم در بر گرفته است. همچنین، آنها در منطقه ای عمل می‌کنند که از جهات بسیاری با گذشته متفاوت خواهد بود. بسیار مهم است که منطقه را با عینک گذشته ننگریم. حمله هفتم اکتبر حماس و همه رخدادهای پس از آن یک بازنشانی کامل برای منطقه است. بله، تهدید ایران وجود دارد اما مسئله بسیار مهم دیگر این است که ایالات متحده اکنون در واقع هیچ اعتباری ندارد به این دلیل که نتوانست وقوع این رخداد را پیش بینی کند و اکنون هم قادر به کنترل رویدادها نیست. آمریکا هیچ برنامه ای را که حتی اسرائیلی ها با آن همراه باشند، ندارد. نتوانسته به عرب‌ها نشان دهد که اگر آنها امتیازاتی بدهند، ایالات متحده قادر به کنترل اسرائیل است یا می‌تواند دست کم بدترین ضربان های اسرائیل را کنترل کند و باید بگویم، بله، آنها ایران را سرزنش می‌کنند اما همچنین می دانند که تمام این مسائلِ افراط‌گرایی و غیره فقط توسط ایران به پیش رانده نمی شود. می بینند که آنچه در غزه اتفاق می‌افتد نیز می‌تواند آنها را به خطر اندازد. وقتی صبحت از بازدارندگی ایران می شود این پرسش مطرح است که چه کسی، طرف دیگر ماجرا را مهار خواهد کرد؟ اگر اسرائیل تشدید کرد، چه؟ آمریکا باید ابتدا اعتبار خود را به دست آورد، باید برنامه معتبری برای پایان دادن به همه این ماجراها در منطقه داشته باشد.

رابین رایت: فکر می کنم یکی از تحولات جالبی که اخیرا رخ داد، این است برای نخستین بار در چهار دهه گذشته، همه جناح های ایرانی – منظور آنهایی که در قدرت بوده اند – یعنی اصلاح طلبان، تندروها، میانه روها و غیره، سرانجام به این فکر رسیدند که می توان نوعی رابطه با آمریکا داشت که آنها را در موقعیت برابرتر قرار دهد. آنچه در این سه سال و اندی رخ داد این است که این نظامِ خاص، تصمیم گرفته که (در برابر) آمریکا، پس از آنکه ترامپ از برجام خارج شد، واقعا به نوع متفاوتی از اتحاد نیاز دارد. به همین دلیل است که رابطه اش با روسیه را به عنوان حامی اصلی تسلیحاتی اش، و با چین به عنوان شریک اصلی اقتصادی اش، به طور فزاینده ای مستحکم تر می کند. البته این روابط هنوز بسیار شکننده است چرا که آنها به دلایل متفاوت بسیاری متحدان نامحتملی هستند.

مالونی: در پاسخ به سوالی درباره شبکه نفوذ ایران؛ فکر می کنم این واقعیت که رابطه آشکار تهران با نیابتی هایش، تعامل دیپلماتیک آنها در سازمان همکاری اسلامی و با قدرت های مهم منطقه را دشوار نساخت، این پیام را می دهد که آنها به سرمایه گذاری بر شبه نظامیان نیابتی خود، یعنی این شبکه نفوذشان، ادامه خواهند داد و این در واقع توانایی شان را برای اینکه بخشی از نظم نرمال دیپلماتیک منطقه ای باشند، محدود نخواهد کرد.

رایت: من یک نکته اضافه می کنم. ایران در اتحادسازی، منظور محور مقاومت، درخشان عمل کرده است. آمریکا برای تشکیل ناتو، به سراغ کشورهایی رفت که از نظر سیاسی همساز بودند یا یک دستور کار مشترک برای دوران پساجنگ دوم جهانی داشتند. ایران دست به کار شد و این گروه های مسلح را شکل داد. حزب الله را خلق کرد، بسیج مردمی در عراق، حمایت از حوثی ها. البته روابطش با هر کدام از این گروه ها، تفاوت هایی با دیگری دارد حال آن که ما همه را به یک چوب می رانیم.

مالونی: من فکر می کنم که در منطقه خاورمیانه، دست کم یک بازنشانی راهبردی (قطعی) و دو بازنشانی راهبردی محتمل وجود دارد که برای این دو، باید منتظر باشیم تا بببینم چه می شود. اما به نظرم، آن بازنشانی قطعی به ایالات متحده بازمی گردد. آمریکا دوباره بازگشته و باید به خاورمیانه اهمیت بدهد. باید وقت زیادی را برای آن سرمایه گذاری کند و باید اطمینان حاصل شود که ما دارایی های برقراری را داریم که امیدوار بودیم نیازی به آنها نباشد. اینکه می توانستیم اساسا راهی را پیدا کنیم که منطقه از طرف ایران کمی روی صلح و آرامش ببیند تا بتوانیم از این فرصتِ واقعا خلاقانه استفاده کنیم و عادی سازی میان اسرائیل و عربستان سعودی را محقق کنیم و بتوانیم خودمان را از منطقه بیرون بکشیم و بر مشکلات واقعی تمرکز کنیم. من فکر می کنم که این، مهمترین تغییر پس از حمله هفتم اکتبر حماس بوده است.

منبع: شورای روابط خارجی – CFR / تحریریه دیپلماسی ایرانی/11 

کلید واژه ها: جنگ اسرائیل جنگ اسرائیل در غزه حمله اسرائیل به غزه ایران و اسرائیل ایران و امریکا رابین رایت سوزان مالونی ولی نصر خاورمیانه حزب الله عراق یمن الحوثی ها سوریه امریکا ایالات متحده امریکا


( ۱۲ )

نظر شما :

ناشناس ۱۰ آذر ۱۴۰۲ | ۱۱:۲۰
مش ممد علی و کل حسن از روستای اونوری نشسته اند و در مورد حاج ماشاالله که در روستای خودشان در باغ میرزا خیرالله در همان روستا رفت و آمد می کند ، نظر می دهند و گاهی هم آه می کشند که این چه اوضاع خرابیه آخه ؟
alinda ۱۲ آذر ۱۴۰۲ | ۱۰:۲۴
فاکتورهای موثر در منطقه فقط اسرائیل و آمریکا و ایران و اعراب نیستند ... فاکتور های خفته دیگری هم در طی همه این سالها شکل گرفته که باید با هوشمندی آنها را به نفع خودمان فعال کنیم , ضعف های اقتصادی و سیاسی مزمن در کشورهای عربی بالقوه برای ما و بر علیه اتحاد صلیبی میتواند فعال شود , تحقیر شدن ملت های عربی و نسل جدید و ...