بررسی سیاستهای شوروی در قبال جنگ ۸ ساله تحمیلی در گفتوگو با ناصر نوبری به مناسبت اولین سالمرگ گورباچف
گورباچف یک موضع ثابت در قبال جنگ ایران و عراق نداشت
توضیح عکس فوق: کاخ کرملین دیدار و مذاکرات ناصر نوبری(سمت چپ) سفیر جمهوری اسلامی ایران با آندره گرومیکو، رئیس جمهور شوروی، اوت ۱۹۸۶
دیپلماسی ایرانی: دوره مأموریت چهارساله دیپلماتیک ناصر نوبری بهعنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در شوروی در فاصله سالهای ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۹، عملا به سالهای پایانی جنگ و از همه مهمتر روی کار آمدن میخائیل گورباچف در مقام هفتمین و آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی گره خورد؛ بنابراین این دیپلمات باسابقه کشورمان خاطرات و ناگفتههای بسیاری از آن سالها دارد که میتواند زمینه مناسبی برای تحلیل و تبیین هرچه درستتر از نگاه و راهبرد اتحاد جماهیر شوروی درباره جنگ تحمیلی و رابطه با جمهوری اسلامی ایران در دوره گورباچف باشد. ازاینرو «شرق» به گفتوگویی بیپرده و صریح با او نشسته تا ذیل بازخوانی تاریخی آن مقطع نقش و عملکرد اتحاد جماهیر شوروی و مشخصا گورباچف روشنتر شود که در ادامه متن این گپوگفت را از نظر میگذرانید.
۳۰ آگوست سال گذشته/ هشتم شهریورماه ۱۴۰۱ میخائیل گورباچف، هفتمین و آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی، درگذشت. به همین واسطه من بنای گفتوگویی جدی با شما درباره کارنامه گورباچف در قبال ایران و مشخصا جنگ تحمیلی دارم؛ چراکه حضرتعالی در حساسترین برهه تاریخ جنگ یعنی سه سال پایانی (جنگ) بهعنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در اتحاد جماهیر شوروی آغاز به کار کردید و مأموریت شما تا سال ۶۹ ادامه پیدا کرد؛ یعنی تا دو سال بعد از صدور قطعنامه ۵۹۸ و پذیرش آن از سوی تهران شما کماکان سفیر ما در شوروی بودید. پس بهطور مشخص شاهد و ناظر و حتی دخیل در چند اتفاق مهم بودهاید؛ از افشای مذاکرات ایران – کنترا و سفر مکفارلین به تهران و واکنش شورویها به آن گرفته تا فتح فاو در عملیات والفجر ۸ که فروردینماه سال ۶۵ روی داد که به نظر میرسد معادلات جنگ و محاسبات مسکو را تغییر داد. سوم، سفر دوروزه فوریه ۱۹۸۷/ بهمنماه ۱۳۶۵ علیاکبر ولایتی به شوروی که البته دو سال قبلتر شاهد سفر دوروزه ۱۶ نوامبر ۱۹۸۵ (۲۵ آبان ۱۳۶۴) صدامحسین به مسکو هم بودیم. از همه مهمتر آنکه آغاز مأموریت دیپلماتیک شما تقریبا همزمان شد با روی کار آمدن میخائیل گورباچف. اضافه کنید به همه اینها ماجرای نامه ۱۳ دیماه ۱۳۶۷ از طرف امام خمینی به گورباچف و سفر ادوارد شواردنادزه در اواخر زمستان سال ۱۳۶۷ بهعنوان آخرین وزیر خارجه اتحاد جماهیر شوروی با هدف رساندن پاسخ نامه گورباچف به امام؛ پس بیتعارف من دارم با یک جعبه سیاه مصاحبه میکنم و دوست دارم مصاحبه با شما را از اینجا آغاز کنم که بهطور مشخص گورباچف در مقام آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی چه نگاهی بهوقوع انقلاب و شکلگیری جمهوری اسلامی ایران داشت؟ در ادامه به جنگ تحمیلی و نقشش در مدیریت و پایاندادن به آن جنگ میرسیم.
اول باید ببینیم وقوع انقلاب اسلامی چه تأثیری بر جایگاه گورباچف گذاشت؛ چون وقوع انقلاب اسلامی در ایران در همسایگی شوروی که طبق ایدئولوژی مارکسیسم همواره منتظر وقوع انقلابات کمونیستی در دیگر کشورها بودند، دگمهای مارکسیسم را تضعیف کرده و مورد تردید قرار داد؛ بنابراین باید به این نکته مهم اشاره داشت که وقوع انقلاب اسلامی عملا تقویتکننده دیدگاههای طیف تجدیدنظرطلب و اصلاحطلب مسکو مانند گورباچف شد. براساساین رنگ ایدئولوژی در نگاه سیاسی و روابط خارجی گورباچف کمتر از اسلافش مؤثر بود. با درنظرگرفتن این نکات، نگاه به ایران و جنگ تحمیلی و نحوه پایاندادن به آن نیز در دوره گورباچف و از این منظر صرفا براساس منافع سیاسی مسکو و نه منافع ایدئولوژیک باید تحلیل شود.
بگذارید این جمله پایانی شما را قدری به بوته نقد ببریم؛ چراکه شدت دخالت و نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در جنگ تحمیلی بهویژه در دوران گورباچف بهمراتب بیشتر از اروپاییها و ایالات متحده بود. چرا گورباچف در دو سال پایانی جنگ ایران و عراق، حتی بیش از کنستانتین چرنینکو سعی در دخالت در این جنگ، آنهم به نفع صدامحسین و رژیم بعث عراق داشت؟ ضمن آنکه شوروی در دوران پس از مرگ برژنف تا روی کار آمدن گورباچف یعنی از آبان سال ۶۱ تا آبان سال ۶۴ به دلایل گوناگون سیاست بیطرفی ابتدای جنگ را کنار گذاشت و از ایران دور شد و بهطور جدیتر از بغداد حمایت کرد؟
تحلیل نگاه شما به بررسی چند اتفاق همزمان دیگر نیاز دارد؛ چون شوروی در افغانستان در همسایگی شرق ایران در مخمصه جنگی فرسایشی، پرهزینه و پرتلفات گرفتار شده بود. وقتی بنده بهعنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران وارد مسکو شدم، با آندره گرومیکو، رئیسجمهوری شوروی (او قبلا ۳۶ سال وزیر خارجه شوروی بود) به مدت دو ساعت ملاقات و بهطور مبسوط در همه زمینهها بهویژه جنگ ایران و عراق و افغانستان مذاکره کردم.
نتیجه و خروجی دیدارتان با گرومیکو چه بود؛ چون گرومیگو از طیف سنتی حزب و طرفدار حمایت تام و تمام از صدام و مخالف نگاه گورباچف بود.
نهایتا خلاصه نظر گرومیکو این بود که جنگ با عراق مشکل شماست و جنگ در افغانستان مشکل ماست؛ یعنی سیاست روسها ایجاد تعادل و توازن در دو جنگ بود. به میزانی که ما حاضر بودیم در افغانستان مزاحم روسها نشویم، آنها هم حاضر بودند مزاحم ما در جنگ با عراق نشوند؛ اما ما نمیتوانستیم با استقرار روسها در افغانستان کنار بیاییم؛ پس روسها هم از حمایت از صدام دریغ نمیکردند. پیروزی ایران در جنگ مطلوب روسها نبود.
چرا؟
چون آلترناتیو حاکمیت ایران یک حاکمیت آمریکایی بود؛ اما پیروزی ایران در جنگ برای روسها یک کابوس و بسیار خطرناک بود. ایرانی که درگیر جنگ بزرگ در مرزهای شرقی با عراق بود، همزمان در افغانستان برای استقرار ارتش سرخ در افغانستان بهطور جدی دردسرساز بود؛ پس چنین ایرانی با پیروزی بر عراق سریعا در افغانستان روسها را به فلاکت کامل میافکند. براساساین استراتژی روسها در قبال جنگ ایران و عراق، تا زمانی که آنها در افغانستان درگیر بودند، ادامه جنگ بدون هیچ طرف پیروز بود. این نگاه شوروی با استراتژی آمریکاییها هم همراه و همسو بود؛ چراکه تداوم جنگ بدون طرف پیروز، نهایتا تضعیف هر دو طرف ایران و عراق را به دنبال داشت و این مطلوب آمریکاییها و نیز شوروی بود. به همین واسطه در دوران جنگ سرد آن زمان، جنگ ایران و عراق از نادر مواردی بود که دو ابرقدرت دربارهاش تفاهم و اشتراک نظر داشتند که آنهم استراتژی تداوم جنگ بدون طرف پیروز بود.
به این نکته اشاره کردید که نگاه تهران به حمایت از مجاهدین افغانستانی تا کجا نگرانی جدی در شوروی ایجاد کرده بود که به مذاکرات شما و گرومیکو منجر شد؛ اما واقعا تحولات میدانی سالهای ۶۴ و ۶۵ شمسی جنگ تحمیلی و مشخصا پیروزی ما در عملیات والفجر ۸ و فتح فاو تا چه حد بر معادلات سیاسی و راهبردهای مسکو که به باورتان در اشتراک نظر با آمریکاییها، ذیل راهبرد تداوم جنگ بدون طرف پیروز بود، اثر گذاشت و موجب شد که سیاست بیطرفی مسکو به سمت حمایت از صدام چرخش موضع دهد؟
بنده بعد از هر مذاکره دو ابرقدرت این استراتژی توافقی دو ابرقدرت را رصد میکردم و به کشور گزارش میکردم. با آغاز پیروزیهای برونمرزی ایران بهویژه که شما به آن اشاره کردید؛ یعنی در فتح فاو، زنگهای خطر احتمال پیروزی ایران، در جهان و بهویژه در مسکو به صدا درآمد. به همین دلیل بود که روسها از آن زمان یعنی از دو سال آخر مجدانه از عراق حمایت کردند تا هرگونه احتمال پیروزی ایران بر طرف مقابل به صفر برسد و به تبع آن مجددا تعادل در جبههها برقرار شود. بههمیندلیل نیز موشکهای صدام به تهران رسید.
که به اوجگیری جنگ شهری کشیده شد و... .
بله، بنده در همان زمان با قائممقام وزیر خارجه شوروی ملاقات کردم و یادآور شدم که روسها در اوایل جنگ به ما قول داده بودند که موشکهای عراق دوربرد نشود و به تهران نرسد. حتی گرومیکو که آنموقع وزیر امور خارجه بود، قول داد چنین نشود؛ اما ورنتسف، هم این قول را و هم وعده دوربرد نکردن موشکها از طرف روسها را انکار کرد. در این زمان شخص گرومیکوی قولدهنده فوت کرده بود و نوع انکار ورنتسف هم مفهومش این بود که این قول را دولت جدید و فعلی شوروی به ایران نداده است.
این گفته شما تقریبا مؤیدی بر آن است که گورباچفی که همواره با سه بسته گلاسنوست یا همان گشایش، پرسترویکا یا دوبارهسازی و نهایتا اوسکورنیه یا شتابدهنده توسعه اقتصادی شناخته میشود، عملا در سیاست خارجی شوروی و مشخصا در قبال جنگ ایران و عراق آن نگاه اصلاحطلبانه را نداشت.
نه اینطور نیست. گورباچف در سیاست خارجی تحت عنوان «تفکر نوین سیاسی» با شتاب بیشتر از پرسترویکا و گلاسنوست گام برداشت و با غرب به سرکردگی آمریکا توانست مذاکرات متعدد و منعطفی را انجام دهد که نتیجه آن هم توافقات گوناگون بین مسکو و واشنگتن بود. در حقیقت گورباچف بسیار امیدوار بود و انتظار داشت این انعطافها و توافقات منجر به همکاری و کمکهای واقعی آمریکا و غرب به شوروی شود؛ اما نکته اینجا بود که آمریکا و غرب از هرگونه همکاری و مساعدت واقعی از مسکو امتناع کردند. آنها به فروپاشی شوروی چشم دوخته بودند. گورباچف دلسرد و ناامید شد و نهایتا فروپاشی شوروی به وقوع پیوست.
باوجوداین ما این انعطاف مدنظر شما از سوی گورباچف در قبال تهران در برهه جنگ را نمیبینیم. با توجه به این نکته واقعا مهمترین خواسته شوروی در دوره او (گورباچف) برای جنگ ایران و عراق چه بود؟ چون به نظر میرسد مسکو نیمنگاهی فراتر از حفظ صدامحسین داشت، نه؟
در پاسخ سؤالات قبلی گفتم، مسئله روسها لزوما حفظ شخص صدام و از اینگونه موارد نبود، مسئله اصلی روسها در آن زمان این بود که جنگ ایران و عراق بهطور فرسایشی و بدون طرف پیروز تا تداوم جنگ روسها در افغانستان ادامه یابد. استراتژی آنها این بود که اول مشکل افغانستان پایان یابد و بعد از آن تکلیف جنگ ایران و عراق روشن شود.
اگر به گفته شما نگاه غایی مسکو این بوده که بعد از حل مشکل افغانستان تکلیف جنگ ایران و عراق روشن شود، پس واجب شد قدری هم به نقش گورباچف در تدوین قطعنامه ۵۹۸ تمرکز کنیم؛ چون به نظر میرسد مسکو و شخص گورباچف در صدور این قطعنامه و پایاندادن به جنگ ایران و عراق نقش داشتند. شما بهعنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در اتحادیه جماهیر شوروی که از نزدیک دیدارهایی هم با گورباچف داشتید، تا چه اندازه معتقدید شوروی در برپایی این قطعنامه ایفای نقش داشت؟
با آغاز پیشرویهای ایران در خاک عراق، بهویژه فتح فاو و تمرکز ایران بر تصرف بصره، زنگهای خطر در مراکز قدرتهای جهانی به صدا درآمد. روسها برای کنترل وضعیت جنگ در دو مسیر حرکت کردند؛ از یکطرف بیدریغ در تسلیح عراق با اخذ دلارهای شیوخ وارد عمل شدند تا عملا برتری نظامی ایران در جبههها خنثی شود و از طرف دیگر به سمت اجماع برای صدور قطعنامه سازمان ملل جهت آتشبس و کنترل سیاسی جنگ بهویژه در زمان خطرهای احتمالی بزرگ حرکت کردند. آمریکاییها با این استراتژی روسها توافق و همراهی داشتند و بنابراین دلارهای شیوخ به مسکو سرازیر شد.
بیتعارف در دوره کامبیز آهی که کاردار موقت ایران از بهمن ۵۷ تا فروردین ۵۸ بود، هنوز جنگی روی نداده بود. دوره سهساله کیا طباطبایی از سال ۶۲ تا سال ۶۵ و پیش از آن دوره چهارساله محمد مکری از فروردین ۵۸ تا سال ۶۲ هم هنوز جنگ ادامه داشت. در دوره چهارساله شما از سال ۶۵ تا ۶۹ است که ورق تحولات و جنگ برمیگردد. پس باید پرسید چه حرکتی از سوی شما صورت گرفت؟ وقتی استراتژی دو بلوک شرق و غرب نسبت به ادامه جنگ تغییر پیدا کرده و از بیطرف به سمت حمایت تمامقد از بعثیها رفت و به دنبالش شوروی و آمریکا روی هم ریختند که صدور قطعنامه و پایان جنگ را آنطور که در نظر داشتند تمام کنند، شما اقدامی از قبل انجام داده بودید؟ اصلا بهعنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در مسکو، هشداری به تهران داده بودید که مسکو و واشنگتن در حال انجام پختوپزهایی در پشت پرده برای خاتمه جنگ به سود خود هستند؟
به موضوعی کلیدی اشاره کردید. بنده از یک سال قبل متوجه این روند شده بودم که علیرغم جنگ سرد، دو ابرقدرت به سمت اجماع و صدور قطعنامه حرکت میکنند. بنابراین چندین و چند بار هم به تهران اطلاع و هشدار دادم. حدود یک سال بعد و در آستانه صدور قطعنامه ۵۹۸ یک مقام ایرانی سراسیمه به مسکو آمد و در ملاقات با شواردنادزه، وزیر امور خارجه شوروی، نکاتی را مطرح و درخواست کرد بندهایی از قطعنامه اصلاح و بندهایی اضافه و کم شود. وزیر امور خارجه شوروی در پاسخ گفت که نکات درخورتوجهی مطرح کردید اما دیر آمدید قطار رفت و دیگر کاری نمیتوان کرد. امروز متن قطعنامه را نماینده ما و دیگر نمایندهها امضا کردهاند و فردا صبح رسما در جهان اعلام خواهد شد.
به ساختوپاخت دو ابرقدرت شرق و غرب در تحمیل صدور قطعنامه ۵۹۸ به ایران و تلاش مشترک در جهت پایان جنگ اشاره کردید اما اگر دوباره به قبل از پایان جنگ بازگردیم و روی یک اتفاق تأثیرگذار دیگر هم با هم بحث کنیم، افشای مذاکرات مکفارلین قاعدتا گسلی را بین دو ابرقدرت ایجاد کرده بود. بههرحال باید اذعان کرد تداوم حوزه نفوذ سنتی مسکو و طیف چپ با خوانش مارکسیسم، کمونیسم و سوسیالیسم از جنس اتحاد جماهیر در کشورهایی مانند عراق و حتی مصر در زمان جمال عبدالناصر هم در نقشآفرینی شوروی طی جنگ تحمیلی مؤثر بود اما وقوع حوادثی مانند مکفارلین سبب شد شوروی روی حفظ حکومت صدامحسین حساس شود؛ چون آنگونه که گرهارد کونزلمن ادعا دارد، درز اخبار حضور مشاور امنیت ملی دولت رونالد ریگان در تهران، آنهم در اثنای جنگ سرد مسکو-واشنگتن، سبب شد اتحاد جماهیر شوروی به سمت حمایت همهجانبه از صدامحسین پیش رود. بههرحال ماجرای مکفارلین در فاصله ۲۰ آگوست ۱۹۸۵ تا چهارم مارس ۱۹۸۷ درست با دوران حضور گورباچف همزمان شد؛ چطور این اشتراک نظر شکل گرفت؟
همانطورکه گفتم و رئیسجمهور شوروی (آندری گرمیکو) هم در ملاقات با بنده بر آن تصریح کرد، مواضع روسها در قبال جنگ ایران و عراق در اساس بیشتر متأثر از مخمصه و گرفتاریشان در جنگ افغانستان بود. بله، افشا و انتشار اخبار مربوط به ماجرای مکفارلین شوک بزرگی برای روسها بود و زلزله سیاسی جدیای در مسکو پدید آورد. روسها، هم از آمریکاییها و هم از ما عصبانی و شوکه شده بودند. البته بسیار بیشتر از آمریکاییها عصبانی بودند.
به چه دلیل؟
چون آمریکاییها در مذاکرات با روسها توافق کرده بودند در جبههها تعادل و توازن برقرار باشد و هر دو (مسکو و واشنگتن) متفقالقول بودند که راهبردشان تداوم جنگ ایران و عراق بدون طرف پیروز باشد اما علیرغم این توافق، آمریکاییها زیرمیزی با اسلحه رساندن به ایران به دنبال نزدیکی به تهران بودند.
گفتم و تکرار میکنم افشای مذاکرات مکفارلین در دوره مأموریت شما روی داد. پس سؤال مشخص من از شما این است که با افشای این مذاکرات، وقتی شوروی دید هم از تهران رکب خورده و هم از واشنگتن، واکنش مسکو چه بود؟
بعد از افشار مذاکرات ایران-کنترا و انتشار خبر مربوط به سفر مکفارلین به تهران، صراحتا روسها به بنده گفتند این همه شما به ما میگفتید ایران ضد امپریالیست و ضد آمریکاست، پس عالیترین مقام امنیتی آمریکا در تهران چه میکند؟ مگر میشود عالیترین مقام امنیتی آمریکا بدون میزبان و بدون پذیرنده در ایران با انبوهی از اسلحه وارد تهران شود؟
و پاسخ شما به این سؤالات یا بهتر بگویم گلایههای شوروی چه بود؟
بنده در برابر اینگونه حملات روسها بهجای انفعال و دفاع، روسها را مورد حمله همهجانبه قرار دادم و تهدید را به فرصت تبدیل کردم.
چطور؟
در آن مقطع، به روسها قویا تأکید کردم که اولا در ایران انقلاب شده و به تهران مربوط است که چه کسی وارد ایران شود یا نشود؛ مگر ما در مورد افرادی که وارد مسکو میشوند، نظر میدهیم. ثانیا وقتی شما از انتقال سیمخاردار به ایران امتناع میکنید، ما تسلیم نمیشویم و به هر طریقی که بتوانیم نیازهایمان را برطرف میکنیم. من نمیدانم چرا این سفر ناتمام مانده است اما ضمانتی نیست سفر مشابه بعدی پیش نیاید و... .
روشنتر بگویید؛ منظورتان سفر مکفارلین است که... .
بله. من گفتم که نمیدانم چرا این سفر مکفارلین به ایران ناتمام مانده است اما ضمانتی نیست سفر مشابه بعدی پیش نیاید و این بار سفر مقامات آمریکایی برخلاف سفر مکفارلین با موفقیت همراه نشود. من همچنین صراحتا به مقامات شوروی گوشزد کردم که ضد امپریالیست بودن ما بهمعنای در خلأ ماندن و دستبسته ماندن و راه نداشتن ما به دیگر کشورها و امکانات جهانی نیست. آیا انتظار دارید ما تا ابد منتظر شما بمانیم؟ اینجا به یک مقایسه بین نحوه عملکرد شورویها و آمریکاییها هم اشاره کردم و گفتم که بوروکراسی سنگین شما (روسها) برای تصمیمگیری و کار با ایران را مقایسه کنید با پراگماتیسم آمریکاییها که سریع تصمیم میگیرند و با ویزا و بدون ویزا با اسلحه فورا وارد ایران میشوند. در مسابقه برای نزدیکی به ایران بین بوروکراسی عریض و طویل و سنگین شما و پراگماتیسم آمریکاییها، قاعدتا بالاخره آمریکاییها موفق خواهند شد و اینبار باید با هم خبر سفر موفق آنها را بشنویم.
واقعا جالب شد که بهجای اتخاذ موضع منفعل و در مقام پاسخگویی به شوروی، حمله تام و تمامی در ماجرای مکفارلین داشتید که...
بله. این هوشمندی را به خرج دادم و با این محوریت، جنگ روانی وسیعی را روی روسها به راه انداختم و در هر ملاقات و هر محفلی، با بهانه و بیبهانه با تمرکز بر همان نکاتی که به آن اشاره کردم، مغز روسها را مورد هجوم قرار میدادم.
در سایه همین جنگ روانی شما، این سؤال برای من وجود دارد که چه شد شوروی بعد از مقطع پایان جنگ و آن شیوه از تحمیل قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل به تهران، دست به یک تغییر رفتار دیپلماتیک در قبال ایران زد و با سفر اکبر هاشمیرفسنجانی معادلات تسلیحاتی به سمت ایران تغییر پیدا کرد؟ آیا با آن حملات حضرتعالی، واقعا شوروی نگران بود مشابه ماجرای مکفارلین، مجددا ایران به تسلیحات آمریکایی، ذیل به گفته شما پراگماتیسم ایالات متحده دست پیدا کند؟
اولا در مقطع سالهای جنگ، تسلیحات شوروی بهصورت غیرمستقیم و از طریق کشورهای واسطه در حد حفظ تعادل در جبههها به دست ایران میرسید ولی روسها پس از پایان جنگ برای اینکه از آمریکاییها عقب نمانند، سریعا وارد کار شدند. اما اینجا موضوع خروج شوروی از افغانستان و کمک جمهوری اسلامی ایران به حلوفصل زودتر بحران در همسایه شرقیمان نیز مطرح بود.
پس به گفته شما اگرچه موضع حمایتی ما از مجاهدین افغانستانی موجب تغییر نگاه شوروی از بیطرفی در جنگ تحمیلی به سمت حمایت از صدام رفت اما در سالهای پس از جنگ برای ما آورده داشت؟
بله. به سفر آقای هاشمیرفسنجانی به شوروی اشاره کردید. اتفاقا شخص گورباچف در ملاقات خصوصی با آقای رفسنجانی تصریح کرد که مسکو تصمیم به خروج سریع از افغانستان دارد، اما برای خروج سریع نیاز به کمک ایران دارد تا بدون دردسر و مشکل سریع خارج شود. درواقع روسها میخواستند مشابه با مشکلی که آمریکاییها در خروج از افغانستان پیدا کردند، مواجه نشوند. ناگفته هم نماند که خروج سریع ارتش سرخ از افغانستان، موضع آنوقت ایران بود و بنابراین با این درخواست گورباچف موافقت کردیم.
و این آغاز روندی برای ارسال محمولههای تسلیحاتی شوروی به ایران در سال پس از جنگ تحمیلی شد که...
بله. خاطرم هست که گورباچف در ازای کمک ایران به شوروی برای خروج بیدردسر و بدون مشکل، متقابلا یک ورقه سفید را به ما نشان داد که ذیل آن 12 امضای اعضای پولیت بورو بود و گفت برای اینکه بوروکراسی را از بین ببرم و به همکاری با ایران سرعت بدهم، صبح امروز امضای تصویب تمام اعضای دفتر سیاسی را پیشاپیش گرفتم و اکنون هر تسلیحات استراتژیکی را میخواهید، اسمش را بگویید در این برگ مینویسم و سریعا به شما تحویل داده خواهد شد. درواقع نهایتا همکاری تسلیحاتی شوروی با ایران به موازات همکاری ایران در افغانستان صورت گرفت. لذا ما هرآنچه تسلیحات استراتژیکی روز آن موقع خواستیم، گورباچف در آن برگ نوشت و ما هم تحویل گرفتیم؛ از انواع جتهای جنگنده، میگ و سوخو و موشک گرفته تا تانک و...؛ حتی برای اولین بار کشور به زیردریایی مجهز شد و سه زیردریایی برای کشور تهیه کردیم.
اما فراموش نکنیم تداوم و تشدید حمایتهای تسلیحاتی شوروی بهویژه در دوره گورباچف از صدامحسین بهخصوص در حوزه فروش جنگندهها و و موشکهای دروبرد و به تبع آن ناامنسازی شهرهای ایران یکی از دلایل اصلی بود که ایران نهایتا قطعنامه ۵۹۸ را بپذیرد. ضمن آنکه قبلتر هم خود شما به خاطراتتان دراینباره اشاره کردید.
بله. اتفاقا به خاطراتم اشاره کردید. در یک خاطره دیگر، من در اوایل سال ۶۷ برای مرخصی در تهران بودم که اولین موشکهای عراق به تهران اصابت کرد. در آن مقطع، ابتدا تهران نمیدانست اینها چه هستند. آژیرهای حملات هوایی به صدا درنمیآمد، اما مرتب نقاط مختلف تهران منفجر میشد. همان موقع بنده به مسئولان وقت گفتم اینها همان موشکهای روسی است که شوروی بردش را افزایش داده و در اختیار بعثیها گذاشته است. بنده به نحوی حرفهای از قبل متوجه شده بودم و گفتم که از یک سال قبل به تهران اطلاع داده بودم که روسها مجوز افزایش بُرد موشکها را به عراق دادهاند اما متأسفانه تذکرات و هشدارهای مکرر من نادیده گرفته شد و توجه لازم به اعلام بنده نکرده بودند.
در نهایت مقامات داخلی، زمانی که به صحت هشدارهای شما رسیدند، چه واکنشی به این افزایش برد موشکی توسط شوروی با هدف دادن آنها به بعثیها چه بود؟
این بار تهران یک پیام ویژه اعتراضی به دستم داد تا فورا به مسکو بروم. وقتی این پیام اعتراضی تهران را به مقام روسی ابلاغ کردم...
و پاسخ شوروی چه بود؟
وقتی این پیام اعتراضی تهران را به مقام روسی ابلاغ کردم، آنها به من گفتند که اصلا اصابت موشکها به تهران خطر اصلی نیست؛ خطر اصلیتر آن است که براساس اطلاعات ما عراقیها درصدد مجهزکردن این موشکهای دوربرد شوروی به کلاهکهای شیمیایی هستند تا به تهران حملات شیمیایی کنند که همانجا بنده فورا به تهران گزارش کردم. نکته حائز اهمیت خاطرهای که در پاسخ به سؤالتان عنوان داشتم، اینجاست که گفته میشود این گزارش من در اقدام احتمالی عراق برای تجهیز موشکهای دوربرد شوروی به کلاهکهای شیمیایی با هدف حمله به شهرهای بزرگ ایران در تصمیم تهران برای پذیرش قطعنامه و آتشبس مؤثر بوده است.
احتمال نمیدادید که این ادعای شوروی یک بلوف سیاسی باشد؟
ببینید موضوع حساس بود، جای ریسک نداشت. از طرف دیگر موضوعات دیگری هم مطرح بود. بههرحال مجموعه بالاگرفتن تهدیدات و قوت و به تبعش موقعیت نظامی عراق و بالاگرفتن فشار سیاسی جهانی به تهران در پرتو قطعنامه ۵۹۸ موجب شد که نهایتا ایران آتشبس را بپذیرد. با وجود اینکه موضع رسمی روسها، لزوم آتشبس و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ بود اما پذیرش ایران برای روسها غیرمترقبه و زودهنگام بود و آنها انتظار نداشتند با آن مواضع جدی ضدآتشبس در جنگ، به این سرعت تغییر ۱۸۰ درجهای در موضع ایران حاصل شود، بهطوریکه رهبری (امام راحل) جام زهر بنوشد. اتفاقا این وضعیت مطابق با استراتژی روسها نبود؛ ازاینرو روسها سراسیمه شدند و به سمت برنامهریزی برای خروج سریع از افغانستان حرکت کردند.
اصلا چطور شد که گورباچوفِ حامی صدام پس از جنگ به سمت تهران هم گرایش پیدا کرد. در همین راستا اگر به پیام امام خمینی(ره) هم نگاهی داشته باشیم که در ۱۳ دیماه ۱۳۶۷ توسط هیئت منتخب در مسکو به میخائیل گورباچف تحویل داده شد؛ در آن پیام امام نوشته بود: «از این پس کمونیسم را باید در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستوجو کرد» و در ادامه همان پیام گورباچف را به مطالعه متون اسلامی دعوت کرده بود. اما در آن زمان ادوارد شواردنادزه در اواخر زمستان سال ۱۳۶۷ بهعنوان آخرین وزیر خارجه اتحاد جماهیر شوروی برای رساندن پاسخ نامه گورباچف به امام راهی ایران شد و در هفتم اسفند همان سال در جماران این پاسخ را به سمع و نظر امام رساند. آیا ذیل تحلیل شما چون سرعت تغییر ۱۸۰ درجهای در موضع ایران برای پذیرش قطعنامه مطابق با استراتژی روسها نبود و به گفته حضرتعالی روسها را سراسیمه کرد که به سمت برنامهریزی برای خروج سریع از افغانستان حرکت کنند، میتوان گفت که به همان سرعت در نگاه شوروی نسبت به تهران هم تغییراتی جدی حاصل شد؟
اتفاقا اینجا میتوانم به سؤال اول مصاحبهتان بازگردم و پاسخ مبسوطتری بدهم. ببینید رهبران کمونیست قدیمی شوروی مانند چرنینکو و گرومیکو به ما قول دادند و بیش از حد کمک نظامی به صدام نکردند اما گورباچف و تیمش کمک بیدریغ نظامی از صدام کردند. بنده نمیتوانم بین آنها قضاوت کنم، تیم گورباچف در زمان پیروزیها و پیشرویهای ایران در خاک عراق و به خطر جدی افتادن عراق، حمایت بیدریغ نظامی و تسلیحاتی از عراق کردند. با توجه به آن شرایط خاص شاید اگر کمونیستهای قدیمی هم در چنین شرایطی قرار میگرفتند، مانند گورباچف عمل میکردند. بر این اساس حمایت و عدم حمایت گورباچف از ایران یا از عراق براساس منافع شوروی متناسب با شرایط و موقعیتهای متحول و سیال، متفاوت اتخاذ میشد. از این حیث لزوما گورباچف یک موضع ثابت و متصلب در قبال ایران و انقلاب اسلامی نداشت. گورباچف در زمانی که به رویکرد مثبت با ایران پرداخت نوع همکاری با ایران را مانند دیگر رهبران محدود و مقید به نوع همکاری با دیگر کشورها نمیکرد.
برای مثال در یک سفر دوساعته به بندر سوچی درحالیکه گورباچف و شواردنادزه در ساحل دریا در تعطیلات و تفریحات به سر میبردند، بنده را پذیرفتند و با درخواست ایران برای تحویل موشکهای S-200 به ایران که پیشرفتهترین موشکهای آن زمان بود، موافقت کردند. بر این اساس است که روشن میشود برخلاف نظرات متداول تنگنظرانه یک بُعدی معمول، واقعا گورباچف خائن نبود و فردی ملی و مستقل بود اما همراه با آن هم اشتباهاتی مرتکب شد. اصولا نحوه کار با ایران مستقل خود یک شاخص است. همانطورکه دیدیم پس از گورباچف، یلتسین و وزیر خارجهاش، کوزیرف برای رعایت نظر و خواست آمریکاییها، رابطه با ایران را محدود کردند.
به دوره گورباچف بازگردیم. شما از محتویات پاسخ او (گورباچف) به امام اطلاع دارید؟ اساسا نگاه گورباچف به مواضع امام چه بود؟
درباره پیام امام باید به یک نکته بسیار مهم و تعیینکننده توجه کرد و آن نوع فضا و نحوه کار ما با روسها بود. ما با روسهای ابرقدرت و متکبر از موضع قدرت رابطه برقرار و کار کردیم. بنابراین فضای روابطمان آنطور بود که رهبری ایران (امام راحل) از رهبری ابرقدرت شوروی میخواست عقایدش را تغییر دهد و از الحاد و کمونیسم دست بردارد و به خداپرستی و اسلام روی آورد. ما ذرهای مواضعمان را تغییر ندادیم و اجازه ندادیم روسها در افغانستان مستقر شوند، درحالیکه با حمایت از مجاهدین افغان، ارتش سرخ را زمینگیر کردیم و در تهران شعار مرگ بر شوروی هم میدادیم. همزمان روسها را پای میز مذاکره آوردیم و روابط استراتژیکی برقرار کردیم و برای اولین بار انواع تسلیحات استراتژیکی برای کشور تأمین کردیم که پایه روابطمان تاکنون است. پس میبیند که دیپلماسی در قبال ابرقدرتها اقتضائات خاص خود را دارد که بسیار پیچیده، حرفهای و بغرنج است. خصلت ابرقدرتها این است که ابتدا شما را خفیف و حقیر میکند و حقارت را باور شما میکند که تصور کنید با یک بمبشان از پای درمیآیید، بعد روی شما کار میکنند تا شما را تابعی از خود کنند.
قرآن میگوید خصوصیت ویژه قدرتمندان مانند فرعون آن است که «خفیفتان میکند تا تابعتان گرداند» (فاستخف قومه فاطاعوه). اینجا جا دارد که عنوان کنم بنده تنها سفیر جمهوری اسلامی ایران نزد ابرقدرت زمان بودم و ازاینرو در هیچ شرایطی اجازه ندادم طرف مقابل ما را خفیف کند؛ نه در مذاکرات، نه در مراودات، نه در پروتکلها و تشریفات، نه در رفتوآمدها و نه در هیچ مورد و در هیچ شرایطی اجازه ندادم نُرمها و پروتکلهای خود را بر ما تحمیل کنند و برعکس، از موضع سفیر و نماینده انقلاب بزرگ اسلامی ایران حتی نُرمها و پروتکلهای خود را بر روسهای متکبر تحمیل کردم. من از بدو ورودم به مسکو در دوره شوروی با پافشاری و ایستادگی، آنها را وادار کردم در کاخ کرملین و رئیسجمهور شوروی در مقام ابرقدرت متکبر پذیرای بنده شود و مساوی با بنده دور یک میز بنشینند و دو ساعت گفتوگو کنند. حتی روسهای متکبر را وادار کردم بهجای میزبانی رئیس پارلمانشان از رئیس پارلمان جمهوری اسلامی ایران، شخص رهبر و رئیسجمهور ابرقدرت شوروی میزبان و طرف گفتوگو با رئیس پارلمان ایران شوند و در کاخ کرملین از او استقبال کنند و به افتخار ایشان ضیافت شام ترتیب بدهند. حتی در زمان تعطیلاتشان رهبران متکبر شوروی در بندر سوچی سفیر جمهوری اسلامی ایران را بهطور ویژه پذیرفته و مذاکره و توافق کردند. بنده اولین سفیر جمهوری اسلامی ایران بودم که از جمهوریهای مسلماننشین شوروی قبل از فروپاشی بازدید کردم و با وجود نگرانیهای موجود، با مسلمانان شوروی قبل از فروپاشی روابط برقرار کردم و بسیاری موارد مشابه دیگر که نه فقط در تاریخ دیپلماسی ایران بلکه در تاریخ دیپلماسی جهان بینظیر و استثنائی است. با همین نگاه تاریخی بگذارید اینجا آسیبشناسی از سیاست خارجی فعلی مان در قبال روسها داشته باشم و درخواستم از شخص شما و روزنامه «شرق» هم این است که در کمال حوصله و بدون سانسور آن را منتشر کند. بعد هم به نتیجهگیری تاریخی از پیام امام راحل به گورباچف نیز میرسم. این را به این دلیل گفتم که اکنون ما در روابطمان با چین و روسیه آنطورکه باید با اعتمادبهنفس و محکم عمل نمیکنیم.
درست است ما به لحاظ اینکه در تحریم هستیم به مراودات با چین و روسیه نیازمندیم، اما نگاه استراتژیکی نشان میدهد روسها و چینیها بیشتر به ما نیازمندند تا ما به آنها؛ چینیها برای ورود به خلیج فارس و کسب صدها میلیارد دلار شیوخ به امنیت از سوی ما نیازمندند که بیشتر، اساسا روسها از خاورمیانه اخراج شده بودند، با تکیه بر ما و موقعیت ما دوباره وارد خاورمیانه شدند. حالا کار به آنجا رسیده که اینها به خود اجازه میدهند با منافع امنیتی استراتژیکی ما در خلیج فارس بازی کنند! نحوه بهرهبرداری ما از ماجرای مکفارلین در روابط با روسها نشان میدهد رابطه یکطرفه با شرق یا با غرب سم مهلک است. نباید اجازه دهیم دستمان را طرف مقابل بتواند بخواند. ایران باید در روابط خارجی مانند هند طوری عمل کند که نشان دهد همیشه به همه کشورها و قدرتها راه دارد. اگر حتی رابطه دوستانه اما یکطرفه با یک ابرقدرت برقرار کنیم، آن ابرقدرت زودتر از بقیه سیاستهایش را به ما تحمیل میکند. در مذاکرات هستهای روسها و چینیها که متحد ما هستند میگویند کنار آمریکا و مقابل ما مینشینند تا فشار آمریکا روی ما را کمتر کنند! این خصلت سوءاستفادهکننده روسها و چینیها خصلت همه ابرقدرتهاست. البته زود طرفداران آمریکا و غرب بُل نگیرند. در چنین شرایطی است که در عین اتحاد با روسیه اما برای برابری و تعادل در روابط، ما هم در بحران اوکراین باید در کنار آمریکا و غرب و برای تعدیل و نرمکردن آنها مقابل روسیه مینشستیم. بر همین اساس قبل از آغاز جنگ اوکراین بنده نظرم این بود که باید بهعنوان میانجی وارد صحنه بینالمللی میشدیم. با این آسیبشناسی از فضای حال حاضر سیاست خارجیمان در قبال روسها به خلاصه پیام حضرت امام بازمیگردم. خلاصه پیام حضرت امام به شخص گورباچف و مقامات شوروی این بود که ضمن دعوت رهبران شوروی به یکتاپرستی و اسلام به آنها هشدار داد که فریب در باغ سبز آمریکا و غرب را نخورند. روسها به این بخش سیاسی و مهم پیام امام توجه نکردند و فروپاشیدند و 10 سال با یلتسین بهسوی آمریکا و غرب رفتند اما نهایتا دست از پا درازتر باختند و کار را به پوتین سپردند تا که امروز به اینجا رسیدهاند.
گورباچف در پاسخ به بخش ایدئولوژیک پیام امام، ضمن احترام به حسن نیت امام، اما تصریح کرد که در روابط، عقاید هر طرف برای خودش محترم است. باید بسیار توجه کنیم نوع دیپلماسی برای کشوری با موقعیت ایران خود یک مؤلفه قدرت، همتراز مؤلفههای قدرت نظامی و قدرت اقتصادی است. موقعیتشناسی، فرصتطلبی، فرصتشناسی، حرفهایگری و تخصص در دیپلماسی میتواند قدرت و توان ملی را چندبرابر کند و برعکس، نابلدی و غفلت در دیپلماسی موجب زوال قدرت و توان ملی میشود. این امر بهویژه در جهان کنونی درحال گذار از تکقطبی به چندقطبی برای کشور ما بسیار حیاتی و مهم و تعیینکننده است. وجود چندگانگی در روابط خارجی بهجای روابط یکجانبه، موجب میشود قدرتسازی و اهرمسازی نوین کنیم و حتی با خود کشور روسیه نیز روابط را گستردهتر و متنوعتر بسازیم، درحالیکه در روابط یکجانبه، مناسبات حالت انجماد، رکودیافته، غیرمتنوع و درجازده پیدا میکند. روابط کنونی ما با روسیه با وجود اینهمه اشتراکات بهویژه در موقعیت تحریم هر دو کشور، اما دچار رکود است. درحالیکه ظرفیت بالقوه روابط ما حداقل 10 برابر روابط کنونی است.
برای سوال آخر مهمترین ویژگی تفکر گورباچف در روابط خارجی چه بود؟
مهمترین ویژگی تفکر سیاسی گورباچف که نام آن را "تفکر نوین سیاسی' گذاشته بود این بود که اولویت نظامی گری و لشکرکشی را در روابط خارجی کنار گذاشته بود. آنزمان در اجلاس سران، ما یک سند سیاسی را برای امضا آماده کردیم تحت عنوان اصول روابط دو کشور همسایه، در آن سند یک بند گذاشتیم مبنی بر اینکه دو کشور هرگونه اختلاف را صرفا از راههای صلحجویانه و مسالمت آمیز و گفتگو حل خواهند کرد. هدف ما از این بند خنثی کردن مواد ۵و۶ قرارداد ۱۹۲۱ بود که به بهانه هائی به روسیه اجازه لشکرکشی به ایران میداد چنانکه یکبار هم شمال غربی ایران را اشغال کردند و با ترفند فوق العاده دیپلماتیک احمد قوام بالاخره خارج شدند. روسها با این بند موافقتنامه مخالفت کردند، ما پافشاری کردیم و گفتیم تفکر نوین سیاسی، نظامی گری را نفی میکند و باید در روابط همسایگی توسل به زور نفی شود، روسها زیر بار نمیرفتند و نهایتا گورباچف شخصا وارد شد و این بند را تایید کرد و امضا شد. اصولا روسها ذاتا به لحاظ قدرت نظامی بالا، زود به نظامی گری و لشکر کشی دست میزنند و لذا دچار نوعی سادگی سیاسی میشوند و نسبتا کم تحمل هستند و کمتر به روشهای پیچیده سیاسی و ترکیبی فکر میکنند و زودتر خسته میشوند. عملکرد امروز روسها در اوکراین وجود این خصلت را در روسهای امروز هم نشان می دهد. درسته که آمریکا و ناتو تحریک کرد و گسترش بسوی شرق را نشان داد اما روسها نباید بزودی دست به لشکر کشی میزدند. آمریکائیها بخوبی با این خصلت سادگی ناشی از خوی نظامیگری روسها آشنا هستند و لذا آنها را تحریک کردند و روسها را در باتلاق اوکراین انداختند.
بله تجزیه روسیه یک هدف استراتژیک آمریکاست، روسها باید برای جلوگیری از خطر، پیشدستی میکردند اما مگر تنها راه پیشدستی لزوما مستقیما لشکر کشی است؟ ببینید ناتو در جوار مرزهای ایران و هم مرز ایران است و علاوه بر آن انواع پایگاههای آمریکا دور تا دور ایران گسترش یافته، در واقع بیش از همه کشورها ایران در معرض تحریکات آمریکا و دشمنان و در خطر تجزیه قرار دارد اما ما برای خنثی سازی و رفع خطر فورا لشکر کشی میکنیم؟ ما با انواع تحرکات پیچیده و ترکیبی سیاسی نظامی پیشدستی میکنیم و با هوشیاری و پیچیدگی فوق العاده با دسیسه دشمنان مقابله و خنثی میکنیم. ببینید همین حالا به عراق هشدار داده ایم اگر مراکز دسیسه را جمع نکند مشروعیت داریم که آن نقاط را از راه دور موشک باران کنیم. بنابراین پیشدستی راههای پیچیده و ترکیبی گوناگون دارد اما روسها با قوت نظامی بالائی که دارند با سادگی در اوکراین زود به لشکرکشی مستقیم دست زدند. بنده بارها در مصاحبه ها این مهم را به روسها گوشزد کرده ام حتی در رسانه روسی اسپوتنیک به آقای پوتین هشدار دادم و تاکید کردم که مشاورانش و سفرایش اشتباه کرده اند و باید تغییراتی بدهد بنحوی که هرچه زودتر روسیه از این باتلاق خارج شود. جالب است روسها بدون سانسور دیدگاه بنده را منتشر کردند اما در داخل وقتی بنده کلمه لشکر کشی به اوکراین را بکار میبرم روسوفیلها ناراحت میشوند و میگویند سفارت روسیه گفته بگید عملیات ویژه فنی! همانطور که وقتی از دشمنی و خیانت آمریکائیها در برجام و مواد ظالمانه اش صحبت میکنیم آنگلوفیلها ناراحت و عصبی میشوند. متاسفانه صحنه سیاسی امروز کشور بجای تفوق نگاه مستقلانه اما مانند دوران قاجار رقابت بین سمپاتهای اجانب و بیگانگان شده است و لذا در میان هیاهوی آنها راه مستقل ایران غبار آلود گردیده است./شرق
نظر شما :