خوانشی تاریخی
سلطان عبدالحمید دوم و جدال سنت و مدرنیسم در خلافت عثمانی
نویسنده: عباس ترابی، حقوقدان و کارشناس ارشد مطالعات آمریکا از دانشگاه تهران و پژوهشگر روابط بینالملل
دیپلماسی ایرانی: سالهای سلطنت (خلافت) سلطان محمود دوم همچون سال های سلطنت فتحعلیشاه قاجار، امپراطوری عثمانی با انقلاب صنعتی و ترقی اروپا مواجه شد و به سیاق قاجارها، عثمانی ها نیز در جنگ با روسیه شکست خوردند. این شکست ها باعث شد همچون قاجاریه، شوک بزرگی به خلافت اسلامی وارد شود. این وضعیت عقب ماندگی باعث شد تا روشنفکران نوگرای عثمانی چون مصطفی رشید پاشا، فواد پاشا و ... سلطان را به انجام اصلاحات به سبک غربی ترغیب و تشویق کنند. در واقع، روشنفکران عثمانی به این نتیجه رسیدند که با احکام اسلامی ۱۴۰۰ سال پیش نمی توان امپراطوری بزرگ چند قومیتی، زبانی، نژادی و دینی را اداره کرد.
سلطان محمود در سال آخر عمرش (۱۸۳۹) همچون عباس میرزای قاجار، فرمان اصلاحاتی را صادر کرد که بعد از خود تا سال ۱۸۷۶ به "عصر تنظیمات" معروف شد. در این سالها عثمانی ها نیز چون قاجارها با یک دوگانه "بازگشت به اسلام اصیل و راستین" یا راه "غربی شدن" مواجه بودند که آنها نیز راه غربی شدن را پی گرفتند. در عصر تنظیمات که در طول سلطنت پنج سلطان عثمانی ادامه پیدا کرد، عثمانی از یک امپراطوری مذهبی محافظه کار و سنتی به یک امپراطوری مدرن و پیشرفته بدل شد. تا اینکه نوبت به سلطان عبدالحمید دوم رسید و او به اصرار صدراعظم مدحت پاشا، همچون مظفرالدین شاه قاجار، با قانون اساسی موافقت کرد و دستور تشکیل مجلس قانون گذاری به سبک غربی را صادر کرد. با تشکیل پارلمان در سال ۱۸۷۶، عصر تنظیمات پایان یافت.
اما سلطان عبدالحمید در طول دو سال اول سلطنت به این نتیجه رسید که با وجود غربی شدن مداوم دولت و ملت در طول ۴۵ سال گذشته، امپراطوری عثمانی هنوز هم توان رویارویی با غرب را ندارد. خاصه اینکه امپراطوری بریتانیا سیاست تجزیه عثمانی را در نیمه دوم قرن نوزدهم به جد دنبال می کرد و از هیچ دسیسه و توطئه ای فروگذار نبود. لذا او راه مقابله با غرب بالاخص بریتانیا را در "بازگشت به اسلام اصیل" یافت و با انحلال پارلمان و کنار گذاشتن قانون اساسی در سال ۱۸۷۸ و با استناد به موقعیت مذهبی خود به عنوان خلیفه مسلمین، طرح "جامعه اسلامی" را مطرح کرد. این طرح اگرچه با مخالفت "ترکان جوان" که شیفته غرب بودند مواجه شد و "جمعیت اتحاد و ترقی" و "جمعیت آزادی" به عنوان دو حزب سکولار نیز با طرح "جامعه اسلامی" خلیفه مخالفت کردند؛ اما این طرح با استقبال مسلمانانی مواجه شد که معتقد بودند ضعف دولت عثمانی در نتیجه دوری از اسلام و شریعت اسلام است. اشخاصی چون سید جمال الدین اسدابادی در ایران و مصطفی کامل از مصر و ابوالهدی از سوریه و عبدالرشید از سیبری و حرکت سنوسیه در لیبی از تشکیل جامعه اسلامی پشتیبانی کردند.
تا پیش از دوران خلافت سلطان عبدالحمید دوم، امپراطوری عثمانی نقطه اتحاد و اتصال سه زبان بزرگ جهان اسلام یعنی زبان های ترکی، پارسی و عربی بود و خلفا و شاهزادگان به هر سه زبان مسلط بودند. اما با شروع جنبش بازگشت به اسلام و با طرح جامعه اسلامی سلطان عبدالحمید دوم بود که به تدریج فارسی از دیوان حکومتی کنار گذاشته و صرفاً بر عربی تاکید شد. اما ترکان جوان و جمعیت اتحاد و ترقی هم در مقابل، با تکیه بر ناسیونالیسم قومی زبان ترکی را برجسته کرد و به جای عثمانی، امپراطوری "ترکی" را مطرح کردند. ناسیونالیسم ترکی سکولار در نهایت موفق شد خلیفه اسلام گرا را به تشکیل مجدد پارلمان مجبور کند و دوباره دولت مشروطه مستقر شد و پارلمان دو مجلسی به دستور خلیفه با انجام انتخابات تشکیل شد. اما همین پارلمان به محض تشکیل رأی به برکناری عبدالحمید دوم داد و به این ترتیب طرح جامعه اسلامی خلیفه بعد از سی سال کنار گذاشته شد و عثمانی به دست احزاب ناسیونال – سکولار افتاد که به تدریج عربی را هم حذف کردند و در نهایت بعد از شکست در جنگ اول جهانی، واژه باشکوه "عثمانی" را هم چون شکوه افسانه ای امپراطوری از قاموس تاریخ حذف کردند.
با شروع عصر تنظیمات و نیم قرن بعد از آن، تحت تأثیر افکار و اندیشه های نامق کمال و ضیاء پاشا بود که جنبش ترکان جوان در دوره سلطنت عبدالحمید دوم شکل گرفت. آنها خواهان مشروطیت، سکولاریسم و اصلاحات به سبک غربی بودند. هر چند که اصلاحات عصر تنظیمات به حد کفایت جامعه عثمانی را به مدرنیسم و سکولاریسم سوق داده و یک دولت – ملت مدرن بوجود آمده بود. اما با برچیده شدن مشروطیت اول در سال ۱۸۷۸ به تدریج فضای جامعه عثمانی به سمت ناسیونالیسم رادیکال کشیده شد و جنبش "ترکان جوان"، با الگوگیری از جنبش های ناسیونالیستی افراطی ایتالیای جوان، آلمان جوان و فرانسه جوان، الغای مذهب را خواستار شدند و در این میان خلیفه (سلطان) را نماد عقب ماندگی کشور قلمداد کردند.
آتاتورک نیز نه یک فیلسوف و اندیشمند، بلکه یک نظامی بود و ملت چند فرهنگی، قومی، زبانی، نژادی و دینی عثمانی را به یک زبان و یک قومیت تقلیل داد، و اقوام دیگر را یا حذف یا محدود کرد. سیستم لائیسیته ای که آتاتورک بر پا کرد، به هیچ وجه دموکراتیک نبود. البته در آن عصر هنوز دموکراسی پدیده ای جهانشمول نبود. آتاتورک "جمهوری تک حزبی" را بنیان نهاد که با مرگش آرام آرام می رفت که به جمهوری پارلمانی تبدیل شود. اما با کودتای ارتش علیه حزب دموکراتیک به رهبری عدنان مندرس، نخست وزیر، رویای جمهوری پارلمانی در ترکیه در دستان جمال گورسل تضعیف شد و تا سال ۱۹۹۷ ارتش با دو کودتای دیگر پارلمانتاریسم در ترکیه را نابود کرد. اکنون نیز، اردوغان سال هاست با تسویه ارتش و تغییر قانون اساسی جمهوری پارلمانی را به تاریخ سپرده است.
نظر شما :