جنگ تمدنهایی بر خلاف انتظارات
وقتی هانتینگتون برای بار دوم در گور لرزید
نویسنده: قیساحمد قادری، استاد دانشگاه ساموئنل هانتینگتون
دیپلماسی ایرانی: دانشمندان و استادان علوم سیاسی دانشگاه هاروارد، در تابستان 1993، در اوج خوشبینیها نسبت به پایان منازعات سنتی بینالمللی، و آغاز عصر جهانیشدن دموکراسی در مقاله ای با عنوان "برخورد میان تمدنها" که در مجله فارین افیرز به نشر رسید، این موضوع را مطرح کردند که برخلاف خوشبینیها موجود، جهان پس از جنگ سرد، همچنان جهان مملو از تنشها، رقابتها و جنگ خواهد بود. کره خاکی بر اساس هویت کلان تمدنی که برای سدها و هزاران سال هویتبخش انسانها، محرک فعالیت و حد فاصل میان انسانها بوده است، تقسیم خواهد شد.
در سال 1996، هانتینگتون با نوشتن کتاب "برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی" نظریه خود را به صورت کامل توضیح داد. با وجودی که نامبرده در سیاست امریکا و حوزه اکادمیک یک نام آشنا بود، اما نظریه برخورد تمدنها، هانتینگتون را در ردیف دانشمندان برجسته علوم سیاسی و روابط بینالملل نظیر هانس جی مورگانتا، کنت والتز، هنری کسینجر، آنتیینو گرامشی، جوزف نای، فرانسس فوکویاما و .... قرار داد.
هانتینگتون تمدن غرب (لیبرال دموکراسی امریکا و اروپا)، اسلام، کنفوسیوس چین، جاپان، اسلاو – ارتدوکس و امریکا لاتین را به عنوان هفت تمدنی مطرح کرد، که برای انسان دهه آخر سده بیستم و سده بیست و یکم، هویت می بخشد، و خطوط دوستی و دشمنی ترسیم می کند. هانتینگتون مشترکات تمدنی نظیر فرهنگ، تاریخ، زبان، و به ویژه مذهب را عامل همگرایی درون تمدنی، و خطوط گسل یا خطوط خونین بین تمدنها را عامل جدایی، نزاع و کشمکش میان تمدنهای هفتگانه، می داند. باتوجه به خطوط خونین و تاریخ مملو از جنگ و دشمنی میان تمدن – غرب از یکسو؛ و اسلام، کنفسیوس و اسلاو – ارتدوکس از سوی دیگر، در میان شش تمدن، احتمال تنش و نزاع میان اسلام، کنفوسیوس و اسلاو – ارتدوکس، به صورت جداگانه و مشترک، با تمدن غرب نسبت به تنش تمدن غرب با دیگران بیشتر است.
افزایش بیسابقه جمعیت در جهان اسلام توام با عقبماندهگی جوامع اسلامی محرک اصلی برخورد تمدن اسلامی با تمدن غرب؛ و توسعه اقتصادی توام با افزایش توان سیاسی و نظامی تمدن کنفوسیس انگیزه و دلیل اصلی برخورد میان جهان غرب و کنفوسیوس است.
به نظر هانتینگون همان گونه که در جریان جنگ سرد دولتها به ابرقدرتها، متحدین، موئتلفین، دولتهای متکی، دولتهای رقیب و دشمن تقسیم شده بودند. در جهان پس از جنگ سرد چنین تقسیمبندی در درون تمدنها به عنوان دولتهای اصلی یا مرکزی، دولتهای عضو، دولتهای با تمدنهای متعدد و بالاخره دولتهای ازهم پاشیده، در راستا رقابت با سایر تمدن ها شکل خواهد گرفت. به باور او، موجودیت دولت اصلی – مرکزی با قابلیتهای رهبری، برای همگرایی تمدنی و پیشبرد برخورد با تمدنهای دیگر حتمی و لازمی است. از نظر او جهان اسلام با وجودی که ظرفیت بالای دشمنی با جهان غرب را دارد، اما با توجه به اینکه فاقد یک دولت اصلی و مرکزی است، قادر نخواهد بود که چنین برخوردی را رقم بزند. با وجودی که ایران، عربستان سعودی، ترکیه، پاکستان، مصر و اندونزی در جهان اسلام از ظرفیتهای لازم رهبری برخوردارند. اما نخست، توانایی این کشورهای به اندازهای نیست که بتوانند تمامی جهان اسلام را بر حول خود برای رقابت با جهان غرب جمع کنند؛ و دوم اینکه رقابتهای مذهبی، سیاسی و نظامی بین دولتهای اسلامی چشمانداز هر گونه همگرایی میان این دولتها را تیره و تار ساخته است. اما در شرق آسیا، چین از هر لحاظ این ظرفیت را دارد که کشورهای کنفوسیوس را بر محور خود جمع و در راستای شکوفایی کنفوسیوس و رقابت با غرب آنها را سوق بدهد. به همین شکل، روسیه به عنوان میراثدار اتحاد جماهیر شوروی و روسیه تزاری، از توانایی لازم برای اتحاد جهان اسلاو – ارتدوکس در برابر تمدن غربی برخوردار است. با وجودی که جمهوری اسلامی ایران، به عنوان یک دولت ایدیالوژیک – اسلامی، خصومت جدی ایدئولوژیک و سیاسی با امریکا به عنوان دولت مرکزی تمدن غربی داشته است. اما با توجه به اینکه ایران از یکسو قدرت اقتصادی و نظامی لازم برای رویاروی تمام عیار با امریکا و متحدین اروپایاش را ندارد، و از سوی دیگر رقابت تهران با ریاض در قالب کلان شیعه و سنی، و دشمنی ایران و عراق؛ عملاً امریکا و متحدی اروپایاش را به دشمنان درجه دوم تهران تبدیل کرده است. و آن برخورد تمدنی را که هانتینگتون پیش بینی کرده بود، در جهان اسلام برای سالیان متمادی به برخورد درون تمدنی میان ایران – شیعه و عربستان – سنی از یک سو، و ایران – مذهبی و عراق – سکولار از سوی دیگر مبدل شده بود.
در دهه نود در حالیکه هیچ کشور اسلامی پیشگام اتحاد مسلمانان و مقابله با تمدن غربی نمی شد، گروهی از مولاها و شاگردان مدارس افغانستان و پاکستان، در واکنش به نابسامانیهای ناشی از جنگ داخلی میان مجاهدین دهه هشتاد در افغانستان، تحریک طالبان افغانستان را به وجود آوردند. این تحریک به زودی توانست کنترل پایتخت و بسیاری از جغرافیای افغانستان را بدست گرفته و اعلام حکومت کنند. طالبان حکومت خود را امارت اسلامی افغانستان و رهبرشان را امیرالمومنین لقب دادند. با اعلام امارت طالبان، بسیاری از گروههای جهادی فرامنطقهای و جهانی با امیرالمومنین طالبان بیعت کردند، و اجازه سکونت و فعالیت در افغانستان را پیدا کردند. امیرالمومنین طالبانی، ملامحمدعمر، بخاطر ضعفی که افغانستان داشت نه مدعی رهبری جهان شد، و نه هم تحرکات به منظور تهدید واشنگتن و غرب انجام داد. طالبان از آوانی که قدرت را بدست گرفتند سعی داشتند که توجه جهان را به خود جلب و در نظام بینالملل تحت رهبری امریکا به عنوان یک دولت – ملت عمل کنند.
اما اسامه بن لادن، از رهبران جهادگرایان عرب در زمان جهاد افغانستان علیه ارتش سرخ، که مانند سایر گروههای جهادی پس از قدرت گرفتن طالبان با این گروه بیعت کرد و روابط خوبی با رهبری طالبان ایجاد کرده بود، سودای متفاوتی از ملا محمد عمر در سر داشت. بن لادن که از پس از حضور سربازان امریکایی در عربستان سعودی، عداوت شدید نسبت به امریکاییها و تنفر شدید نسبت به رهبری عربستان پیدا کرده بود، هیچ فرصتی را برای تهدی امریکا از دست نمی داد. بن لادن در سال 1998 با جمعی از همفکران خود فتوای جهاد علیه امریکا را صادر کرد. وی در فتوایش از تمامی مسلمانان جهان خواست که او را در این جنگ مقدس علیه امریکا یاری کنند. به تعقیب فتوای بن لادن، سفارتهای امریکا در کنیا و تانزانیا در اوت 1998 مورد حملات بمبگذاری قرار گرفتند. حملاتی که گفته می شود که افراد وابسته به سازمان القاعده آن را طراحی و اجرا کردند. پس از حمله بر سفارتهای امریکا، واشنگتن بن لادن را به عنوان دشمن امریکا و تهدید امنیت ملی این کشور به رسمیت شناخت. و نزاع عملی میان دو طرف آغاز شد. در ادامه کشمکشها میان واشنگتن و بن لادن، افراد وابسته به سازمان القاعده چهار فروند هواپیمای تجارتی را ربودند و حادثه یازده سپتامبر 2001 را خلق کردند. در حادثه یازده سپتامبر، القاعده دولت اصلی تمدن غرب، ایالات متحده و نمادهای تمدن غربی، برجهای دوقلوی سازمان تجارتی جهانی، را هدف قرار دادند.
با وجودی که بن لادن قادر شد که قلب تمدن غرب را نشانه بگیرد، اما این حادثه برای هانتینگتون اولین شوکهای بود که در حیات خود تجربه می کرد. او که متوقع بود که پرویز مشروف با سلاح اتمی پاکستان، امام خمینی رهبر ایران، ملک فهد و سپس ملک عبدالله پادشاهان عربستان سعودی و خادمین حرمین و شریفین، و یا هم حسنی مبارک رئیس جمهوری وقت مصر پرچم اتحاد جهان اسلام در برابر غرب را به دست بگیرد. در حیات خود مشاهده کرد که بن لادن با تعداد محدودی از جهادیان خود از افغانستان، عملاً خاک امریکا و نمادهای تمدن غربی را نشانه گرفته است. ایالاتمتحده حادثه یازده سپتامبر را حادثه تروریستی و مرتکبین آن را تروریستهای بین المللی نامید، به تعقیب واشنگتن تمامی کشورهای جهان به شمول سازمان ملل متحد، القاعده را به عنوان گروه تروریستی شناختند. هانتینگتون افراطگرایان اسلامی را رونمایی از تفاوت تمدنی جهان اسلام با تمدن غرب می دانست. اما اکنون این رونما نه تنها که تمدن غربی را به چالش کشید، بلکه عملاً آنها را به مبارزه طلبید. ایالات متحده برای انتقام گیری از بن لادن و سازمان تحت رهبری اش، ائتلاف بیسابقه بینالملل را با تائید سازمان مللمتحد، اتحاد همکیشان، موافقت ژاپنیها، هندیها، روسها، چینیها، جمهوری اسلامی ایران و اکثر کشورهای اسلامی، و همراهی پاکستان و عربستان سعودی، تشکیل داد.
در میان تمامی کشورهای اسلامی، تنها حکومت طالبان در افغانستان در کنار بن لادن ایستاد، و بن لادن و سازمان او را همراهی کردند. ایالاتمتحده همراء با متحدین خود، تحت عنوان مبارزه با تروریسم، به قصد نابودی القاعده و سرنگونی حکومت طالبان به افغانستان حمله کردند، و فصل جدیدی را به نام فصل مبارزه با تروریسم باز کردند. فصلی که تا اکنون بی پایان باقی مانده است.
ایالاتمتحده و متحدین غربیاش پس از سقوط طالبان به زودی توانستند یک حکومت با ارزشهای لیبرال دموکراتیک در افغانستان ایجاد کنند. تجربه شکست نظامی طالبان و القاعده و متعاقب آن استقرار حکومت دموکراتیک در افغانستان، در جنگی که هانتینگتون آن را جنگ تمدنها می گفت برای امریکا به عنوان دولت مرکزی تمدن غربی یک مدل مقابله با تمدن اسلامی در خاورمیانه و ترویج ارزشهای لیبرال دموکراتیک خلق کرد، تجربه نابودی حکومتهای غیردموکراتیک و استقرار حکومتهای دموکراتیک به وسیله زور نظامی.
در سال 2003، ایالات متحده به بهانه سلاح هسته ای و شمیایی؛ سلاحهای شیمیایی و هسته ای را به تروریسم افراط گرایان اسلامی پیوند داد و به عراق حمله کرد و عین تجربه افغانستان را در آنجا تکرار کرد، و موفق شد. اما القاعده که داعیه جنگ با تمدن غربی و امریکا را بلند کرده بود، امریکا را تنها نگذاشت. نفوذ خود را در عراق گسترش داد، از موج بحران و نارضایتی جامعه عراق برای خود سربازگیری کرد، تا علیه امریکا بجنگد.
تقابل امریکا و القاعده در افغانستان و عراق فصل مبارزه با تروریسم را به یک بحث دراز و بسیار مغلق مبدل کرد. برخلاف افغانستان، در عراق جمهوری اسلامی ایران نیز به مخالفت با امریکا برخواست و گروههایی را مورد حمایت قرار داد که از نظر سیاسی و ایدئولوژیک مخالف حضور امریکا در جهان اسلام به صورت عام و عراق به صورت خاص بودند. پس از ایران بازیگران دیگری نظیر عربستان سعودی و ترکیه وارد بازی در عراق شدند.
واشنگتن پس از عراق به دنبال سوریه رفت و سعی کرد با حمایت از مخالفین حکومت بشار الاسد تجربه افغانستان و عراق را در آنجا تکرار کند. سازمان القاعده و ایران، در دو جبهه مخالف، در سوریه هم به دنبال امریکا رفتند تا علیه آن مقابله کنند. به هر میزانی که امریکا به خاورمیانه علاقه می یافت و سربازان بیشتر در منطقه گسیل می داشت، به همان میزان القاعده سربازان بیشتری از میان جمعیت خشمگین منطقه جمع آوری و دایره فعالیت خود را وسیع می کرد.
در ماه مه 2011 اسامه بن لادن، رهبر و بنیگذار القاعده، در خاک پاکستان توسط امریکاییها کشته شد. اما سازمان او همچنان به فعالیتهای خود ادامه دادند. پس از مرگ بن لادن، شاخه عراق سازمان القاعده به رهبری عمر البغدادی، حکومت اسلامی عراق را تشکیل داد. در سال 2014 ابوبکر البغدادی، جانشین عمر البغدادی، حکومت اسلامی عراق را به حکومت اسلامی عراق و شام (داعش) و سپس خلافت اسلامی تغییر نام داد و خود را خلیفه تمامی مسلمانان جهان نامید. اعلام خلافت اسلامی از سوی ابوبکر البغدادی نکته عطف در تاریخ سده بیستم جهان اسلام بود. خلافتی که اسلامگرایان آن را سپری برای مومنین و تنها راه بازگشت اقتدار مسلمانان می خواندند، به زودی به شمشیر برانی تبدیل شد که گردن تاریخ، تمدن و انسان مسلمان را، هم از شیعه و سنی و حتی خود القاعده را نشانه گرفت. خلافت ابوبکر البغدادی جرایم بشری و بحرانی بشری بی سابقهای را در جهان اسلام رقم زد. علاوه بر آن، این بحران شکافهای موجود میان جهان اسلام را هرچه بیشتر برجسته ساخت.
خلافت بغدادی اولین شکاف خونین در خود القاعده را برجسته ساخت. ایمن الظواهری، رهبر وقت القاعده، و بخشی از شاخه عراق القاعده در سوریه، خلافت ابوبکر البغدادی را به رسمیت نشناختند. و به زودی تنظیم جدیدی را زیر پرچم جبهه النصره ایجاد کردند. جبهه النصره مانند سایر گروههای مخالف داعش خونین ترین جنگ ها را با داعش براه انداخته است.
پس از القاعده، ایران، ترکیه، عربستان سعودی و دیگر قدرتهای اسلامی در مقابل داعش ایستادند، اما در صفهای جداگانه و بعضاً رقیب. ایران در کنار حکومت بشار الاسد و گروههای اسلامی عمدتاً شیعه و برخی گروه های سنی که مخالف حضور امریکا و خلافت داعش بودند، قرار گرفت. عربستان سعودی و ترکیه در کنار امریکا ایستادند و همزمان خواستار نابودی خلافت ابوبکر البغدادی و سرنگونی حکومت بشار الاسد در سوریه بودند؛ اما طرحهای مختلف نسبت به خاورمیانه و سوریه داشتند و از گروههای عمدتاً رقیب همدیگر حمایت می کردند. مصر که درگیر بحران بود، سعی می کرد خود را از این شعله دور نگه دارد.
در سال 2015، روسیه به بهانه مبارزه با داعش به کمک بشار الاسد آمد، و عملاً استراتژی دموکراتیزه کردن خاورمیانه بوسیله زور امریکا را به چالش کشید.
روسها از سال 2014 با طالبان در افغانستان تماس برقرار کردند که بعدها چینیها نیز به آنها ملحق شدند و با طالبان تماس برقرار کردند. در سال 2014، روسیه به اوکراین حمله کرد و کریمه را به خاک خود ملحق ساخت. در همین سالها، چیناییها اقدامات نظامی خود را دریایی چین جنوبی افزایش دادند، و نیز بودیجه نظامی و فعالیتهای دیپلماتیک خود را مورد بازنگری قرار دادند.
در حقیقت برخورد تمدنی را که هانتینگون در سال 1992 پیشبینی کرده بود، پس از حادثه یازده سپتامبر به ویژه پس از 2014، به برخورد درون تمدنی جهان اسلام تغییر یافته بود، که در آن دولتها و گروههای اسلامی با همکاری واشنگتن و مسکو، علیه هم قرار گرفته بودند.
در سال 2019 سربازان امریکایی ابوبکرالبغدادی، خلیفه خودخوانده گروه داعش، را به قتل رساندند. با نابودی بغدادی و خلافت او، جهان اسلام وارد مرحله جدیدی شد، مرحلهای که بیست سال قبل، پیش بینی آن حتی برای هانتیگتون خیال و محال به نظر می رسید.
در 29 فوریه 2020 واشنگتن موافقتنامه صلح را با گروه طالبان امضاء کرد. که بر اساس آن، واشنگتن در ازای خروج کامل سربازان خود از افغانستان از طالبان تعهد گرفت که نه تنها روابط خود را با القاعده قطع کنند، بلکه به القاعده و دیگر گروههای جهادی که منافع و خاک امریکا و متحدیناش را تهدید می کند اجازه فعالیت را در افغانستان ندهد.
کشورهای عربی نظیر بحرین، قطر، مراکش و سودان در قالب پیمان ابراهیم روابط خود را با اسرائیل عادی ساختند. عربستان سعودی با وجودی که هنوز وارد این پیمان نشده، اما گمانههای زیادی وجود دارد که روابط نزدیک و پنهانی با اسرائیل ایجاد کرده است.
با به قدرت رسیدن محمد بن سلمان، حکومت عربستان سعودی گامهای جسورانهای در جهت تقلیل جایگاه وهابیت در زندگی اجتماعی و سیاسی عربستان و رفتن به سوی آزادی برداشته است.
در حالی که امریکاییها داشتند افغانستان را ترک می کردند، طالبان در پانزده اوت 2021 پس از فروپاشی حکومت دموکراتیک تحت حمایت امریکا در افغانستان، کنترل کابل و اکثر جغرافیایی افغانستان را به دست گرفتند و دوباره امارت اسلامی شان را اعلام کردند.
با به قدرت رسیدن طالبان، تحریک طالبان پاکستان فعالیتهای خود را علیه حکومت و ارتش پاکستان با هدف استقرار امارت اسلامی شبیه امارت اسلامی افغانستان، تشدید کردند. و پاکستان را که از بحران اقتصادی شدید رنج می برد با بحران جدید امنیتی و هویتی مواجه ساختند.
در ترکیه بر اساس نظرسنجیهای مختلف، محبوبیت رجب طیب اردوغان، رئیسجمهوری ترکیه و نماد اسلامگرایی این کشور، سیر افت خود را پیموده است.
در این میان، تنها جمهوری اسلامی ایران، نه از خصومت خود با اسرائیل کاسته، و نه هم گامی در جهت خشنودی واشنگتن برداشته است. هرچندی که چندین ماه است که با مشکلات داخلی دست و پنجه نرم می کند.
واشنگتن پس از خروج از افغانستان، همانند دهه نود از شناسایی حکومت طالبان ابا ورزید و شناسایی حکومت طالبان را به تشکیل حکومت فراگیر و رعایت حقوق بشر مشروط ساخت. طالبان از پانزده اوت بدین سو نه تنها سعی دارند ثابت کنند که با القاعده در تماس نیستند بلکه از کمکهای بشردوستانه امریکا استقبال می کنند و به رسمیت شناخته شدن حکومت شان بوسیله امریکا را خواستار هستند. به ویژ که تمامی کشورهای جهان به شمول سازمان مللمتحد به رسمیت شناختن حکومت طالبان را به تحقق شرایط امریکا منوط کرده اند.
در ژوئیه 2022، سازمان سیا حمله پهپادی را در قلب کابل، پایتخت افغانستان تحت کنترل طالبان، انجام داد که در اثر آن ایمن الظواهری، فرد شماره یک سازمان القاعده به قتل رسید. از بین رفتن ظواهری برای القاعده، که از مدتهای قبل توانایی عملیاتی خود را ازدست داده بود، به مثابه آخرین میخی بود که بر تابود القاعده کوبیده شد.
بدین ترتیب، طالبان که در فصل مبارزه با تروریسم مهمترین بازیگری بودند که حضور و استراتژی امریکا را در افغانستان و منطقه به چالش می کشیدند، و بخش بزرگ از بحث مبارزه با تروریسم امریکا را به خود اختصاص داده بودند، اکنون تمام سودای شان کسب مشروعیت از سوی امریکا و دیگر بازیگرانی است که در بیست سال گذشته جزئی از ائتلاف جهانی مبارزه علیه تروریسم بودند. القاعده دیگر توان عملیاتی ندارد، و داعش دیگر هیچ جغرافیایی را در اختیار ندارد. با وجودی که امریکا، روسیه و بسیاری از کشورها نگران قدرتگیری داعش در افغانستان هستند. اگر هم داعش بتواند در افغانستان حضور فعال بیابد، باز هم با توجه به جغرافیا و ترکیب قومی – مذهبی افغانستان، داعش قبل از اینکه جنگی را علیه غرب به راه اندازد، بحران جدیدی را برای افغانستان و کشورهای چهار طرف آن، که اکثراً مسلمانند، به وجود می آورد.
با وجودی که در پایان دهه دوم سده بیست و یک، برخورد میان تمدن اسلام با غرب در حال فروکش است، اما همان گونه هانتینگتون پیشبینی کرده بود چینیها و روسها با اقدامات سیاسی، اقتصادی و نظامی به چالش کشیدن برتری تمدن غربی و پیدا کردن جایگاه برتر و یا حداقل برابر با تمدن غربی را آغاز کرده اند. با وجودی که نکته آغاز این برخورد را می توان در سالهای 2009 پیدا کرد، اما در سال 2017 این برخورد شکل رسمی به خود گرفت. در این سال واشنگتن نه تنها که روسیه و چین را به عنوان تهدیدات امنیت ملی خود شناخت، بلکه از همان زمان رقابت سختی را با دو کشور متذکره در پیش گرفته است. با وجودی که قدرتیابی هر دو کشور برای واشنگتن و غرب تهدید است، اما واشنگتن بر اساس آموزههای هانتینگتون از سال 2017 الی فوریه 2022، مقابله با چین نسبت را به روسیه اولویت داده بود. رقابت امریکا با چین، پاردایم تقابل بیجینگ – واشنگتن و غرب، را به پاردایم اصلی سیاست بینالملل بین سال های 2017 الی 2022 تبدیل کرده بود.
با خروج امریکا از افغانستان و کاهش فعالیتهای ضد امریکایی در جهان اسلام و خاورمیانه، احتمال زیاد وجود داشت که چین اقدامات خطرناکی را در جهت مقابله با واشنگتن و غرب انجام دهد. اما به جای چین، ولادیمیر پوتین با صدور فرمان حمله بر اوکراین در فوریه 2022 این ابتکار عمل را از چین گرفت و خودش پیش قدم شد. پس از صدور فرمان پوتین، سربازان روس بزودی به اوکراین حمله کردند، و بخشهایی از خاک این کشور را تحت کنترل خود در آوردند. حمله روسیه به اوکراین، پارادایم تقابل بیجینگ – واشنگتن را به پارادایم مسکو – واشنگتن و غرب تغییر داد. حمله روسیه به اوکراین، دومین شوکی بود که هانتینگتون آن را در قبر تجربه کرد. در حالی که بر اساس پیشبینی هانتینگتون و نیز واقعیتهای میدانی، چینیها با توجه به توانایی بالا، دوری جغرافیایی و تفاوتهای نژادی و تمدنی باید پرچم برخورد با غرب و واشنگتن را از بنیادگرایان اسلامی می گرفتند. پوتین این پرچم را از ابوبکر البغدادی گرفت و علیه تمدن غربی ایستاد. با حمله روسیه به اوکراین اکنون ما شاهد دومین مرحله از برخورد تمدنها قرار داریم. آیا این برخورد نیز مانند تقابل اسلام گرایان با واشنگتن، در میانه راه یک برخورد درون تمدنی را در جهان اسلاو – ارتدوکس رقم خواهد زد؟ آیا این در فرجام این برخورد همانند برخورد اسلام گرایان با غرب، قدرت تهدیدگر اسلاو – ارتدوکس به نفع تمدن غربی کاهش خواهد یافت؟ اینها پرسشهایی است که نمی توان آن را حداقل اکنون پاسخ داد. به ویژه که مهمترین تفاوتی را که برخوردی دومی نسبت به اولی دارد این است که برخورد دومی را همان گونه که هانتینگتون گفته بود، یک دولت – مرکزی، روسیه، دارد دنبال می کند. در حالی که برخورد اولی را یک گروه داشت به پیش می برد. در کنار این تفاوت درشت، وجهه تشابه هر دو برخورد در این است که در هر دو برخورد، تهدیدکنندگان واشنگتن و غرب، از توانایی برابر و لازم در مقایسه با تمدن غرب برخوردار نیستند. در حالی که روسیه به تنهایی دارد جنگ اوکراین را به پیش می برد، غرب با متحدین اروپایی و حتی آسیایی خود در این جنگ حضور دارد. آیا مشابهت نتایج دو برخورد را یکسان خواهد ساخت، پرسشی که است که ارائه پاسخ آن حداقل در حال حاضر مشکل به نظر می رسد. به ویژه که چین به عنوان رقیب قدرتمند غرب، در این برخورد دارد نقش فعالی را بازی می کند تا مسیر و نتایج برخورد دومی را در جهت برتری خودش سوق بدهد.
نظر شما :