در سایه شکست فشار حداکثری
ایران و قطر؛ از جدایی ناخواسته تا پیوند دوباره
نویسنده: عرفان ابراهیمی
دیپلماسی ایرانی: روز دوم اسفندماه از لنز دوربین¬های خبری رسانه ها، شاهد سفر دکتر رئیسی به کشور قطر بودیم که منجر به عقد سند همکاری های اقتصادی و تجاری میان طرفین شد. فارغ از آنکه عقد پیمان نامه های همکاری برای دولت¬ها بویژه با همسایگان، دارای دستاوردهای قابل توجهی خواهد بود اما این دیدار دیپلماتیک از تحولاتی در نظام منطقه خبر می¬دهد که در خور بررسی است.
از زمان آغاز بکار دولت سیزدهم، سیاست خارجی دولت بر چند مولفه کلیدی تاکید می ورزد که با محوریت آن مولفه ها، چشم انداز و برنامه های دولت در حوزه سیاست خارجی به خوبی تبیین می شود؛ آسیاگرایی، عدم برجام محوری و سیاست همسایگی از مهمترین مولفه¬هایی است که گفتمان سیاست خارجی دولت سیزدهم را چارچوب بندی می کند. از آنجایی که این نوشتار تلاش دارد مولفه سیاست همسایگی را با محوریت رابطه اخیر ایران و قطر تبیین کند لذا از توصیف دیگر مولفه ها در گفتمان سیاست خارجی دولت سیزدهم چشم پوشی کرده و به این پرسش پاسخ داده می شود که پس از اعمال فشارحداکثری ترامپ، چه تحولات منطقه ای و بین المللی موجب شد که باری دیگر دیدار دیپلماتیک میان ایران و قطر صورت بگیرد؟
نظام بین الملل کنونی در حال دگرگونی است و ما در دوران گذاری بسر می بریم که قدرت هژمونیک آمریکا در حال افول است و قدرت های نوظهوری مانند چین در حال تغییر ساختار تک قطبی نظام بین الملل هستند. امروزه از قوی-ترین دولت ها تا ضعیف ترین آنها دریافته اند که جهان نو، صرفاً بر مدار هژمون آمریکا نمی گردد و همچنان قائل بودن به نظام تک قطبی، موجب خسارات بسیاری خواهد شد که مانع از تحقق منافع ملی آنها می شود. اینکه منطق نظام بین الملل جنگ سرد یا نظام تک قطبی پسا جنگ سرد، همچنان در ادبیات آکادمیک و رسانه ای کشور ما رواج دارد، موجب پدید آمدن ابهامات و سوالات بسیار زیادی در افکار عمومی شده است که این ناآگاهی، خود مانعی محسوب می شود که در تحقق سیاست خارجی پویا مشکلاتی تحمیل می کند. امروزه کشوری مانند ترکیه در عین عضویت در ناتو به مراودات سیاسی تجاری با روسیه مشغول است یا کشورهای اروپایی به تجارت گسترده با چین می پردازند یا هند در عین داشتن اختلافات بسیار با پاکستان، هر دو در سازمان همکاری شانگهای عضویت و همکاری دارند. قزاقستان علاوه بر عضویت در سازمان کشورهای ترک در ائتلاف مقابل خود (شانگهای) نیز عضویت دارد. همه این موارد بیانگر این موضوع است که در نظام بین الملل نوین، بلوک بندی های گذشته، معنای اصیل خودشان را به کلی از دست داده اند، حضور در یک ائتلاف به معنای داشتن روابط تماماً خصمانه با یکی دیگر از اعضای ائتلاف مقابل نیست و سرانجام آنکه دیگر نمی توان رخدادهای بین المللی زمان حال را با معیارهای نظام جنگ سرد یا نظام تک قطبی پسا جنگ سرد ارزیابی و تحلیل کرد. این چرخش های معنایی و دگرگونی های مذکور در کنش بازیگران را می¬توان به منطقه غرب آسیا هم تعمیم داد.
کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و رژیم صهیونیستی با اینکه متحد استراتژیک آمریکا و حافظ منافع ایالات متحده در خاورمیانه محسوب می شوند اما با بزرگترین رقیب اقتصادی آمریکا یعنی چین، در مراوده هستند. منطق جدید از نظامِ در حال گذار نیز کشورهای درحال توسعه خاورمیانه را دربرگرفته و آنان با وجود آنکه در اتحاد با آمریکا قرار دارند اما براساس منافع ملی هرگز نمی توانند از برقراری روابط دیپلماتیک با رقیب متحد خود خودداری ورزند. بنابراین با تغییر منطق نظام بین الملل، بسیاری از پدیده های برآمده از نظام گذشته نیز آن فلسفه وجودی یا اساسنامه خود را تا اندازه ای از دست داده اند؛ در این خصوص می توان به شورای همکاری خلیج فارس به عنوان یک پیمان امنیتی اشاره کرد. این شورا در زمانی بنیانگذاری شد که کشورهای کوچک حاشیه خلیج فارس از مبانی انقلاب اسلامی ایران هراس داشتند و آن را تهدیدی بر موجودیت و بقای خویش تلقی می کردند.
ائتلاف سازی و دوقطبی سازی امنیت محور از ویژگی های بارز نظام جنگ سرد است که در تاسیس شورا در مقابل ایران سهمی بسزا داشته است. برخی از اعضای شورا با وجود آنکه علاقه مند هستند تا با ایران رابطه برقرار کنند اما به علت عضویت آنان در چنین پیمانی، عملا دارای آزادی عمل گسترده در سیاست خارجی نیستند. از این میان، می توان قطر را نام برد. قطر با وجود اینکه دارای تفاوت های بنیادین و ماهوی با نظام انقلابی ایران است اما در دوره درحال گذار کنونی، ضرورت بازتعریف سیاست خارجی برمبنای نظام جدید بین المللی را دریافته و از مدت ها پیش در تلاش بوده تا بتواند از تنش زایی با ایران خودداری کرده و با نگاه راهبردی به همسایه نیرومند خود، منافع ملی خود را از قِبَل رابطه سیاسی بدست آورد.
همچنین شایان ذکر است که قطر در دسته بندی های دولت ها براساس قدرت، در رده دولت ذره¬ای (micro state) قرار می گیرد که بنابر خصوصیت این دولت ها، از سیاست خارجی مستقل برخوردار نیستند و همواره دنباله روی سیاست بین الملل اند. البته قطر به علت برخورداری از ذخایر غنی نفت و گاز از یک استثنا نسبت به دیگر دولت های ذره¬ای برخوردار است اما به صورت کلی، نداشتن مولفه های قدرت، منجر به آن شده است که قطر، تابع سیاست بین-الملل باشد و تنها در قبال تصمیم گیری های عربستان، آمریکا و اسراییل بتواند از خود کنش و واکنش بروز دهد. در غیر این صورت به آسانی توسط قدرت های منطقه ای به انزوا کشیده خواهد شد. این نقطه ضعف در سیاست خارجی قطر، خود را در سال 2017 نشان داد؛ هنگامی که رابطه عربستان و قطر موقتاً به تیرگی گرایید سپس به تحریم قطر توسط کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس منجر شد، به دنبال آن، قطر به سمت ایران گرایش پیدا کرد و به صورت موقت و کوتاه به روابط سیاسی و اقتصادی با ایران پرداخت. سرانجام به علت ضعیف بودن قطر و نداشتن استقلال عمل در سیاست خارجی، نتوانست در مقابل تهدیدهای آمریکا و عربستان مقاومتی از خود نشان دهد و نتیجتاً آنکه به سرعت پرونده این همکاری ایرانی – قطری خاتمه یافت.
ترامپ با اعمال فشار حداکثری و تجهیز و حمایت همه جانبه از کشورهای عربی، تماماً در تلاش بود تا با انزوای ایران، به نظام جمهوری اسلامی مهر انزوا و سقوط بزند و حتی رابطه ایران با قطر را تهدیدی برای عملی نشدن سیاست های منطقه ای جبهه غرب قلمداد می کرد.
امروز پس از گذشت شش سال از آن رابطه کوتاه، بار دیگر قطر به سمت ایران عنایت داشته و از سفر آیت الله رئیسی به قطر در راستای عقد سندهای همکاری به گرمی استقبال کرد. چندین علت را درخصوص گرایش دوباره قطر به رابطه با ایران می توان برشمرد: نخست آنکه فشار حداکثری شکست خورده و اروپاییان در حال پیگیری مذاکرات برای رفع تحریم ها با هیئت ایرانی هستند و از آنجایی که تاکنون اخبار نسبتاً امیدوارکننده ای از وین منتشر می شود، این موضوع به کشورهای عربی این پیام را می رساند که در صورت تنش زدایی و رفع تحریم ها، بازارهای ایرانی فعال تر می شوند و بسیاری از محدودیت های بین¬المللی برداشته خواهد شد که در تسهیل امر دیپلماتیک موثر است. دلیل مخالفت های اسرائیل از تداوم مذاکرات در این چارچوب قابل بررسی است.
دوم اینکه، دوره ترامپ، دوره ای بود که شیوخ عربی توانستند زیر سایه امن و پر اراده جمهوریخواهان از حمایت های مادی و غیرمادی فراوان و هنگفتی برخوردار شوند که سرمستانه در مقابل ایران صف آرایی کنند. اما سیاست های منطقه ای بایدن نسبت به ترامپ بسیار منفعلانه تر است و بایدن پیر از کشورهای عربی به مانند گذشته حمایت همه جانبه نمی کند؛ به گونه ای که یمن، تبدیل به باتلاقی برای سعودی ها بدل شده است که هیچ راهکاری جهت برون رفت از آن ندارند. بایدن حتی توان تداوم قدرت هژمونیک خود بر کشورهای عربی را ندارد و همانطور که گفته شد چین در حال قدرت یابی در خلیج فارس است. بنت، نخست وزیر رژیم صهیونیستی تلاش های زیادی برای همراهی آمریکا و بازگشت مقتدرانه آمریکا به منطقه دارد اما همانطور که اسرائیل در دوره درحال گذار، رابطه خود با چین را اجتناب ناپذیر می داند، باید رابطه ایران با کشورهای عربی را نیز اجتناب ناپذیر بپندارد.
سومین علت تمایل از سوی ایران را می توان عامل اسرائیل دانست؛ بنت در تلاش است با اتخاذ سیاست های تدافعی، همچنان ایران را در منطقه منزوی سازد. در این راستا علاوه بر روند عادی سازی روابط، جذب کشورهای منطقه در دستورکار جدی وی قرار گرفت و اکنون ایران با آگاهی از این مورد در تلاش است تا با کشورهای عربی تنش¬زدایی کند تا دایره عمل اسرائیل محدودتر شود. در زمانی که بنت به بحرین سفر کرد، سفر مقام ایرانی به قطر را می توان یک نوع موازنه¬سازی در نظر گرفت.
علت چهارم، عدم فشار از سوی شورای همکاری خلیج فارس است؛ ایران مذاکراتی را در راستای تنش زدایی با مقامات عربستانی و اماراتی داشته است و بنابراین، وقتی بزرگان شورا، باب مذاکره و رابطه را گشوده اند، قطر نیز به مانند گذشته می تواند آزادانه در مسیر خود گام بردارد. مطمئناً اگر رابطه ایران با عربستان یا امارات تعمیق یابد، قطر فرصت های بیشتر و پرژرف تری دارد که می تواند همراه با ایران از آنها بهره مند شود. بازار مواد خوراکی ایران همواره برای قطری¬ها مورد توجه بوده و ایران هم تمایلی به از دست دادن چنین بازار فروشی را ندارد؛ لذا پیگیری های مصممانه دولت سیزدهم در سیاست همسایگی، می تواند چنین موفقیت هایی را با دیگر کشورهای عربی نیز رقم بزند.
علاوه بر مسائل تجارت، اقتصاد، انرژی، حمل و نقل، ورزش و... با قطر، دولت سیزدهم باید در نظر داشته باشد که قطر از یک رسانه جهانی به عنوان یک بازوی دیپلماسی عمومی برخوردار است. آن بازوی رسانه ای، شبکه الجزیره است که حداقل در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا دارای مخاطبین قابل توجهی است. همکاری با این رسانه می تواند علاوه بر خنثی سازی سیاست ایران هراسی، در تبلیغ ایران به عنوان یک کشور دوست و صلحجو کمک بسیار موثری در ارتقای همکاری ها با دیگر کشورهای منطقه کند.
در پایان، باید توجه کرد که سیاست همسایگی دولت سیزدهم هنوز در ابتدای راه است و تا رسیدن به اهداف اصلی اقدامات بسیاری لازم است و درخصوص رابطه با قطر، صرف عقد چند سند همکاری را نمی توان رسیدن به مقصود دانست؛ زیرا به اجرا گزاردن و عملیاتی کردن مفاد اسناد از عقد آنان به مراتب دشوارتر است و با توجه به تحولات لحظه به لحظه منطقه، برنامه ریزی دولت باید در سیاست ها بسیار محتاطانه و در کمترین زمان ممکن صورت گیرد.
رابطه اخیر ایران و قطر نسبت به سال 2017 بسیار عمیق تر است و به همین راحتی ها نمی توان سرنوشتی که پیشتر دو طرف دچار آن شدند، به این دوره از روابط نیز تعمیم داد اما خطرها و تهدیدهایی وجود دارند که باید آنها را مدنظر قرار داد؛ در این خصوص می توان چند فرض احتمالی اما امکان پذیر را در نظر گذراند:
نخست آنکه مذاکرات وین به نتیجه ای نرسد یا برعکس توافقی حاصل شود اما با فرارسیدن انتخابات کنگره آینده در آمریکا و یا انتخابات ریاست جمهوری سال بعد آن، شرایط داخلی آمریکا نیز تغییر کند و سیاست های حداکثری و رادیکالی مجدداً بازگردانده شوند.
دومین اینکه سیاستگذاری و سیاست ورزی در ایران درخصوص ایجاد مقدمات برای تسهیل و تسریع در امر تجارت و سرمایه¬گذاری با کندی پیش رود و روابط با قطری ها را بفرساید. طبیعتا در جهانی که کشورها در حال رقابت در بدست آوردن بازارهای مختلف هستند، هیچ کشوری منتظر دیگری نمی ماند؛ لذا نهادهای تقنینی و اجرایی در ایران باید همگام با سیاست خارجی از موضوعات حاشیه ای و جناحی بپرهیزند و خود را با الزامات و مقتضیات منافع ملی کشور هماهنگ کنند.
نظر شما :