کارکرد اقتصاد و میزان تاثیر سیاستگذاری دولتی
از وضعیت نابه سامان اقتصادی خودمان تا تجربه کنونی ترکیه
نویسنده: محمد طبیبیان، استاد سابق دانشگاه صنعتی اصفهان و موسسه عالی پژوهش در برنامهریزی و توسعه
دیپلماسی ایرانی: در مورد تجربه کشور خودمان بحث زیاد شده و تکراری و در سطح پایین. استاد سابق من که در خارج زندگی می کند و سه سال پیش سفری به ایران داشت از این موضوع متعجب بود که چرا مباحث اقتصادی در نشریات در حد چند فصل اول کتاب های مقدماتی اقتصاد باقی مانده و تعالی و تحولی را نشان نمی دهد. این یک واقعیت است که شرایط از قبل از انقلاب به نحوی تحول یافته که اندیشه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی محجور و در سطح ابتدایی باقی مانده است. شاید عده ای دولت ها و سانسور را مقصر بدانند اما پایایی حدود یک قرن این عارضه نشان از گرفتاری های عمیقتری است. شاید باید به استاد مزبور می گفتم که شما نشریات با کیفیت را دیده اید و نظرتان این است. اگر فرصت داشتید در شبکه های اجتماعی و برخی نشریات دیگر هم جستجو می کردید به مباحث عجیب و شگفتی بر می خوردید که عقل را از سر هر فرد معقول فراری می دهد.
سال ها پیش که شاید به همریختگی فکری در مباحث اقتصاد به درجه زمان حاضر نبود، به استاد بزرگواری که شرح دروس اقتصاد یک دانشکده را می نوشتند و از من کمک مختصری خواستند پیشنهاد کردم چند فصل در مورد مارکسیسم هم در شرح دروس پیش بینی بکنند و ایشان تعجب کردند که اکنون که نظام های مارکسیستی بر چیده شده آیا این امر ضروری است؟ عرض کردم بله من سر مزاح ندارم، تصور من این است که کشور ما آخرین پایگاه مارکسیسم در جهان خواهد بود پس لااقل اگر این مطالب به صورت علمی و صحیح آموزش داده شود بهتر است. زیرا مشهور است که دانش کم، خطرناک است و از آن خطرناکتر دانش شعاری و تلقینی است. خودم هم در درس اقتصاد خرد پیشرفته دو، دوره ارشد یک فصل اقتصاد مارکس را تدریس می کردم.
اکنون هرچه به اطراف نگاه می کنم به این نتیجه می رسم که قبل از آن باید در سطح دبستان و سطوح بعد از آن آموزش منطق و اندیشه سازگار و منطقی تدریس شود و به نسل آینده آموزش و تمرین داده شود که اندیشه پریشان و اندیشه منطقی چه تفاوت هایی دارد و چگونه یک فرد باید تمرین کند بلکه وظیفه اخلاقی دارد که در اندیشه خود استحکام، سازگاری و منطق را به کار برد و همچنین بیاموزد که از بی منطقی ناخودآگاه خود، آزرده شود و بی منطقی دیگران را هم بر نتابد و بارز کند و مورد نقد قرار دهد.
یک مفهومی در روانشناسی وجود دارد تحت عنوان Cognitive dissonance، چون نمی دانم اهل فن چه ترجمه ای برای آن دارند عنوان انگلیسی آن را نوشته ام. منظور از این عبارت حالت روحی – روانی ناراحت و معذبی است که به فرد دست می دهد وقتی در رفتار و کردار و اندیشه خود دچار تناقض و نا همخوانی می شود. مثلاً کسی بگوید و تبلیغ کند و به عنوان باور بیان کند که خوردن مال غیر نارواست و اما خود در این کار بکوشد و از این که اندیشه و کردارش متناقض است و دچار دونمایگی معرفتی است شرمسار و معذب شود. عدم وجود این حالت روحی، یعنی استمرار تعارض و تناقض در اندیشه، بیان و کردار و عدم ظهور شرمساری از این تعارض، پائینترین درجه از بی منطقی و ناسازگاری در پندار و کردار و اخلاق اجتماعی است و بلای سختی است برای یک جامعه وقتی رایج شود.
این فدوی سال هاست در مورد پیشنهاد سیاست اقتصادی سپر انداخته ام و به جز کمی بحث آموزش عمومی تلاشی ندارم، اما مورد ترکیه این روزها توجه مرا جلب کرده است. یکی دو نسل سیاستمداران ترکیه ای تلاش قابل احترامی کردند تا ترکیه از پیشرفت خوبی برخوردار شد. از جمله همین آقای اردوغان. اما وی شروع کرده به پنبه کردن بافته های خود و قبلی ها. از جمله مشکلات این کشور تورم است و تنزل ارزش پول و ایجاد بلاتکلیفی در سیاست های حکومتی. چند مورد دستور کاهش نرخ بهره را صادر کرده که مکرر مسئولان اقتصادی دولت به اعتراض از اقدامات او کناره گریری کرده اند و ایشان هم بر راه خود مصمم است مصداق همان تله ای که افراد مستبد در آن می افتند. یک مورد که اخیراً مطرح شد این که پس از کاهش دیگری در نرخ بهره و هجوم مردم برای خرید ارز، دولت وی به منظور تثبیت نرخ ارز و جلوگیری از هجوم مردم به حاشیه امن، اعلام کرده که سود سپرده های بانکی را با توجه به کاهش نرخ لیره و افزایش ارزش دلار جبران می کند. با این نیت که انگیزه خرید ارز منتفی شده و بلکه انگیزه برای فروش ارز توسط مردم فراهم شود. یک نکته قابل توجه این که این سیاست عکس همان سیاست کاهش نرخ بهره ایشان است، چرا که اگر به سپرده ها متناسب با تورم پرداخت انجام شود، تفاوتی با افزایش نرخ سود سپرده ندارد. دیگر این که اگر بانک ها طبق نظر آقای اردوغان وام ارزان بدهند و این مابه التفاوت هم از منابع بانک تامین شود به بحران بانکی می انجامد، اگر بانک مرکزی تامین کند به تورم فزاینده و کاهش بیشتر ارزش پول.
مشکل چیست؟ خلاصه مطلب این که شاید بسیاری سیاسیون و مردم و روشنفکران نیز یک نکته را که دویست سال است شناخته شده و کانون علم اقتصاد است متوجه نمی شوند و نمی پذیرند. و آن این که یک نظام اقتصادی مثل یک موجود زنده از مکانیسم ها، ساز وکارها و قاعدهمندی های خاصی تبعیت می کند و به دستور و حکم نمی تواند تمکین کند. دیگر این که کار برد سیاست اقتصادی تا جایی موثر است که مانند معالجه توسط یک پزشک خوب به توانمندی های زیستی بیمار کمک کند و توانمندی های زیستی را تقویت کند. این هم در پزشکی شناخت فیزیولوژی بیمار را لازم دارد و درک این که موجود زنده با مکانیسم های خودش زنده است و این که دارو فقط باید جلو اضمحلال آن ساز و کارهای حیاتی را بگیرد و آن را تقویت کند، در این حالت معالجه تمهید موفقی خواهد بود. همین مطلب دقیقاً در مورد نظام اقتصادی یک کشور مصداق دارد. برای مثال ایشان هم مثل بسیاری توجه نمی کند که نرخ بهره را دولت و بانک مرکزی تعیین نمی کند نظام اقتصادی تعیین می کند. سیاست پولی فقط جریان پول را می تواند به نحوی مدیریت کند که همراه آن نرخ درونی اقتصاد باشد چون در غیر این صورت یا تورم یا رکود ایجاد می شود. همین مطلب در مورد نرخ ارز صادق است. تا مقام مزبور این مطلب را وجدان کند خسارت بسیار ببار خواهد آمد.
نظر شما :