شکست های بزرگتر با این شیوه مذاکره
تحمل تحریم فضیلت نیست/ مذاکرات در حال فروپاشی است؟!
دیپلماسی ایرانی – بعد از ظهر جمعه گذشته بود که شاهد پایان زودهنگام دور هفتم مذاکرات وین بودیم. در این بین تعدادی آن را شکست اولین تجربه مذاکرات هسته ای دولت رئیسی می دانند و برخی هم بر خلاف آن تصور میکنند، نه تنها برای دولت سیزدهم شکستی در وین رقم نخورد، بلکه باقری کنی توانست موفقیت های نسبی را هم به دست آورد. اما پایان زودهنگام مذاکرت وین، چه با شکست و چه با پیروزی تعریف و توجیه شود، مهم آن است که از دیروز شنبه شاهد واکنش منفی بازار به این پایان زود هنگام دور هفتم مذاکرات وین بودیم. از دلاری که تا ۳۰ هزار و ۱۵۰ هزار تومان اوج گرفت تا سکه ۱۳ میلیون تومانی، ریزش ۵ هزار و ۳۳۷ واحدی بورس و ... ؛ اما به واقع پایان زودهنگام مذاکرات وین شکست بود یا پیروزی؟ دلایل رقم خودن پایان زود هنگام این دور از مذاکرات چه بود؟ اساسا دو بسته پیشنهادی تیم مذاکره کننده ایرانی به اعضای ۱+۴ و واکنش منفی آنها چرا و تا چه اندازه باعث توقف دور هفتم مذاکرات شد؟ آیا دور هشتم و بقیه ادوار مذاکرات وین هم با همین سبک و سیاق پیش خواهد رفت یا خیر؟ دیپلماسی ایرانی برای پاسخ به این پرسش ها و سوالاتی از این دست، گفت وگویی را با علی بیگدلی، کارشناس و تحلیلگر مسائل بینالملل پی گرفته است که در ادامه از نظر می گذرانید:
همواره یکی از انتقادات جدی اصولگرایان، مخالفان دولت یازدهم و دوازدهم و منتقدین برجام این بود که حسن روحانی، وزرای کابینه و به خصوص محمدجواد ظریف و تیم مذاکره کننده مرتبا در هیئت دولت، در مصاحبه ها و سخنرانی ها و ... از مذاکرات و برجام سخن می گویند و این نکته خواه ناخواه تاثیرات جدی بر وضعیت اقتصادی، بازار و معیشت خواهد داشت. چرا که تاکید بیش از حد بر برجام و برجسته کردن مذاکرات باعث بالا رفتن حساسیت افکار عمومی و اقتصاد خواهد شد. این در حالی است که با آغاز دور هفتم مذاکرات وین که در حقیقت اولین دور مذاکرات دولت رئیسی در خصوص احیای برجام و پرونده فعالیتهای هستهای بود، شاهد بودیم رئیس جمهور و وزرا، چه در هیئت دولت و چه در دیگر مجالس و سخنرانی ها کمتر در خصوص مذاکرات و برجام سخن گفتند و حتی می توان گفت که از این مسئله سخنی به میان نیامد تا مبادا برجام و مذاکرات سایه ای بر وضعیت اقتصادی و معیشتی کنونی جامعه داشته باشد. اما با این حال دیدیم که پس از شکست مذاکرات در وین از دیروز شنبه شاهد اوج گیری قیمت دلار تا ۳۰ هزار و ۱۵۰ هزار تومان، سکه ۱۳ میلیون تومانی، ریزش ۵ هزار و ۳۳۷ واحدی بورس و ... بودیم که نشان داد چه دولت ها در خصوص برجام و مذاکرات سخن بگویند یا نگویند قطعاً تاثیر جدی، مستقیم و فوری خود را، حال صورت مثبت یا منفی بر بازار و اقتصاد خواهد داشت. پیرو این نکته و از دید شما اساساً اقتصاد و معیشت تا چه اندازه به سرنوشت برجام گره خورده است؟ سوال دقیق تر این است که آیا واقعا اقتصاد و معیشت مردم گروگان مذاکرات است؟
به سوال بسیار مهمی اشاره کردید. همانگونه که شما هم عنوان داشتید همه دولتها، چه دولت رئیسی، چه دولت روحانی و هر دولت دیگری از مذاکره و برجام سخن بگویند یا نگویند توافق هستهای و سرنوشت آن بر اقتصاد و معیشت کشور تاثیر مستقیم و فوری خود را دارد. این نشان میدهد که سیاست خارجی تا چه اندازه سایه سنگینی بر اقتصاد و معیشت دارد. البته این مقوله تنها مختص به ایران نیست، بلکه همه کشورها و همه اقتصاد های دنیا تاثیر جدی از تحولات در حوزه سیاست خارجی و دیپلماسی می پذیرند که البته شدت و ضعف آن در هر کشوری متغیر است. اما کسی نمی تواند منکر تاثیر جدی سیاست خارجی بر حوزه اقتصاد و معیشت شود.
ولی به نظر می رسد شدت تاثیر گذاری سیاست خارجی ایران با محوریت مذاکرات هسته ای بر حوزه اقتصاد و معیشت به مراتب بالاتر از هر کشوری در دنیاست. آیا به واسطه عملکرد روحانی و اینکه دولت یازدهم و دوازدهم همه چیز کشور را به برجام گرفت اکنون باعث شده است که شاهد به گروگان گرفته شدن اقتصاد و معیشت مردم به سرنوشت برجام باشیم. به گونه ای که حتی اگر دولت رئیسی هم نخواهد اقتصاد برجامی را احیا کند مجبور است در این خصوص مذاکرات را پیش ببرد. آیا اقتصاد ایران به برجام شرطی شده است؟
خیر به هیچ عنوان ربطی به دولت حسن روحانی و برجام ندارد. مگر قبل تر در دولت آقای خاتمی یا مهمتر از آن در سال های پایانی دولت احمدی نژاد سیاست خارجی به شدت غلط دولت دهم اقتصاد مملکت را ویران نکرد. آن زمان که خبری از روحانی یا اساساً پرونده فعالیتهای هستهای، برجام و مذاکرات وین نبود. پس دیپلماسی واقعا معیشت را گروگان گرفته است. این را به صراحت عنوان می کنم. حالا اینکه عده ای به این جمله من نقد داشته باشند یا با آن موافق باشند، مهم نیست. ما چه بخواهیم چه نخواهیم، چه قبول بکنیم چه قبول نکنیم و چه مثبت بدانیم یا منفی، اقتصاد و معیشت ایران اکنون گروگان سیاست خارجی، دیپلماسی، مذاکره و تعیین تکلیف برجام است. لذا دولت رئیسی به جای اینکه خود را گول بزند زودتر مسئله را حل کند. چون من مطمئنم مردم گول نمی خورند و به خوبی میدانند که اقتصاد مملکت و معیشت آنها تا چه اندازه درگیر برجام است. پس بهتر است که رئیسی واقعاً هر چه زودتر این مسئله را فیصله دهد. این برجام شده استخوان لای زخم. نه می کُشد و نه خوب شدنی است. اگر می خواهند به نتیجه برسانند، مذاکرات را درست پیش ببرند، اگر هم نمی خواهند که بزنند زیر میز مذاکره و تکلیف همه چیز را روشن کنند تا کشور را آماده یک جنگ تمام عیار کنند. این مسخره بازی به نام مذاکرت در دولت رئیسی وضعیت را بدتر کرده است. اگر دولت رئیسی، اصولگرایان و جریان حامی او از ابتدا معتقدند برجام یک دندان کرم خورده و پوسیده است خوب چرا آن را نمی کشند؟
اجازه دهید روی تاثیر سیاست خارجی بر اقتصاد تمرکز کنیم. علاوه بر مسئله مذاکره و برجام به نظر میرسد که اقتصاد و معیشت کشور تا اندازه بسیار زیادی گروگان سیاست است، چه در حوزه خارجی و چه در حوزه داخلی. به واقع دلیل آن را در چه پارامتر یا پارامترهایی می دانید؟ آیا واقعاً سیاست زدگی باعث شده است که اقتصاد و معیشت کشور تا این اندازه گروگان آن (سیاست) باشد؟
قطعاً. من در پاسخ به سوالات قبلی اشاره کردم که همه کشورهای دنیا، اقتصاد جهانی و اقتصاد بین الملل به مقوله سیاست و به خصوص سیاست خارجی، تحولات حوزه دیپلماسی، جنگ، صلح، مذاکره و ... گره خورده است، اما شدت و ضعف آن در هر منطقه، در هر قاره و در هر کشوری متغیر است. حال اینکه چرا در کشور ما تا این اندازه، اقتصاد به مسئله سیاست گره خورده است اولا به دلیل همان مقوله سیاست زدگی جامعه ایرانی است که به آن اشاره کرید. ولی پارامتر مهمتر آن است که اساساً اقتصاد کشور مقولهای مستقل از دولت نیست. یعنی اقتصاد ما یک اقتصاد دولتی و به تبع آن اقتصاد کشور هم سیاسی است. چون اساساً اقتصاد دولتی یعنی اقتصاد سیاسی که با تغییر دولت ها، حضور رئیس جمهور و وزاری مختلف از جریانات و احزاب متعدد این اقتصاد بالا و پایین می شود. لذا چیزی به نام اقتصاد خصوصی یا نیمه خصوصی در کشور یک شعار، توهم یا شوخی است. چون مادامی که اقتصاد ما استقلال خود را نداشته باشد و دولت متصدی اقتصاد داخلی باشد وضعیت به همین منوال پیش خواهد رفت. از انتخابات گرفته تا دعواهای سیاسی، اعتراضات، دیپلماسی، برجام، مذاکره، جنگ، صلح و ... در هر دولت اصلاح طلب و اصولگرایی می تواند تاثیرات جدی و فوری بر اقتصاد داشته باشد. تاثیرگذاری سیاست بر اقتصاد تا آنجا پیش رفته که کافی است یک نفر یک اظهارنظر نابجا بکند، شما تاثیر فوری آن را بر بازار میبینید. بورس، طلا، ارز و ... با یک سخنرانی به یک باره بالا و پایین می شود. من یادم هست در انتخابات سال ۹۲ زمانی که هاشمی رفسنجانی کاندید شد، یعنی فقط به وزارت کشور رفت و ثبت نام کرد یک ساعت بعد دیدم دلار چند صد تومان پایین آمد. یعنی تا این اندازه اقتصاد کشور به سیاست گره خورده است. از این رو اقتصاد ما در یک کشور سیاست زده نمی تواند مستقل جلو برود. اما دلیل مهمتری که باعث شده اقتصاد و معیشت ایران تا به این اندازه گروگان سیاست خارجی باشد به مذاکره و برجام باز نمی گردد، بلکه برجام و مذاکره معلول و در حقیقت راه حلی برای یک مشکل بزرگ تر بود.
و آن مشکل چیست؟
نگاه غلط در سیاست خارجی. وقتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مدام بر صدور انقلاب، نفوذ منطقهای و ... اصرار می کنیم و آن را به کانون تمام اقدامات کشور بدل کردهایم و همه چیز کشور، حتی فرهنگ هم اسیر این نگاه است بدیهی است جامعه، اقتصاد و معیشت تحت تاثیر این سیاست های استکبار ستیزانه، شعارهای ضدامپریالیستی، صدور انقلاب و نظایر آن قرار گیرد. کاش حداقل به این شعارها هم وفادار بودیم و در خصوص آن صادقانه عمل می کردیم. چون زیربنای سیاست خارجی انقلاب شعار «نه شرقی، نه غربی» بوده که اکنون جمهوری اسلامی ایران آن را به یکباره کنار زده و ذلیل و نوکر شرق شده است. هرچه سفیر چین و روسیه بگویند مسئولین روی چشم می گذارند. کسی جرات اخم و ناراحتی مسکو و پکن را ندارد. هیچ روزنامه نگاری، هیچ سیاستمداری، هیچ کارشناسی و هیچ رسانهای حق ندارد سیاستها و اقدامات روسیه و چین را در خصوص رفتارشان با ایران نقد کند، مبادا که به تریج قبای روس ها و چینیها بر بخورد. کاش همین قدر که با اروپا و آمریکا تنش و اختلاف داریم و جلوی زیادهخواهی آنها می ایستیم در مقابل روسیه و چین هم مشابه همین رفتار را انجام میدادیم. پس وقتی این نگاه غلط و این سیاست خارجی سراسر اشتباه را طی چهار دهه گذشته داریم قطعاً ما باید شاهد این وضعیت باشیم. وقتی هم که اقتصاد به بحران می رسد چون قبل تر از آن، دیپلماسی و سیاست خارجی ایران با آن شعارهای پرطمطراق به بن بست رسیده است نهایتاً دولتی مانند روحانی روی کار میآید که برای خروج از این بحران و بن بست، مذاکره و مسئله ای مانند برجام را مطرح می کند که آن هم آخر عاقبتش مشخص شد. پس نباید تعجب کنیم اقتصاد و معیشت تا این اندازه درگیر و گروگان دیپلماسی و سیاست خارجی باشد. چون سیاست خارجی غلط ما خود را بر همه چیز تحمیل کرده است.
با این کالبد شکافی که انجام شد تمرکز بیشتری روی دور هفتم مذاکرات وین که ۵ روز به طول انجامید داشته باشیم. در این بین خروجی این دور از مذاکرات را می توان در دو کلمه خلاصه کرد، «موفقیت» یا «شکست». شما به پایان زودهنگام اعتقاد دارید یا شکست. هر چند که موفقیت و شکست در مذاکره امری نسبی است؟
قطعاً شکست.
چرا؟
دلیل آن کاملاً واضح است چون در شش دور مذاکراتی که در دولت حسن روحانی انجام شد به گفته و اعتراف خود اعضای ۱+۴ میزان پیشرفت مذاکرات تا ۸۰ درصد بود. اگرچه در عین حال اذعان شد برخی از نکات کلیدی و اختلافات جدی باقی مانده است، اما با توجه به عملکرد تیم مذاکره کننده به ریاست باقری کنی در دور هفتم مذاکرات وین به نظر میرسد اما تمام آن ۸۰ درصد پیشرفت در ۶ در مذاکرات قبلی دوباره صفر شد. من از شما می پرسم اگر این شکست نیست، پس میتوان اسم این را چه گذاشت؟ تازه من معتقدم این شکست اصلی نیست. این یک شکست اولیه یا کمترین شکست است. مطمئن باشید اگر با همین فرمانی که دور هفتم مذاکرات وین انجام شد و این نگاهی که باقری کنی به گفت وگوها داشت جلو برویم شکست های بزرگ تری در راه است.
یعنی معتقدید باقری کنی با توجه به خروجی دور هفتم مذاکرات و توقف آن، درست بعد از ارائه دو بسته پیشنهادی از جانب وی دوباره با همین فرمان در دور هشتم و دورهای بعدی جلو برود؟
من متاسفانه نگاه خوش بینانه ای در تغییر نگاه دولت رئیسی به مذاکرات بعد حصول این شکست ندارم. چون اولا من معتقدم بخشی از رفتارهای باقری کنی منبعث از برداشت و ارزیابی شخصی اوست، اما بخش عمده و کلیدی تر رفتار دیپلماتیک باقری کنی در وین به دستورالعمل و دستور کاری باز می گردد که از تهران به وی داده میشود که البته این دستو کار، نه در دست دولت سیزدهم و شخص سید ابراهیم رئیسی، بلکه دستور کار حاکمیتی است. پس به احتمال بسیار زیاد حتی اگر باقری کنی اصراری بر تداوم و تکرار این رفتارها در دور هشتم و دورهای بعدی مذاکرات وین نداشته باشد مجبور است مطابق با دستورات و چارچوب های تعیین شده، مذاکرات را پیش ببرد. در این رابطه من معتقدم چون جریان مذاکرات در دو روز اول مطابق با نگاه حاکمیتی پیش نرفت به ناگاه از تهران دستور داده شد که آن بسته های پیشنهادی کذایی در خصوص لغو تحریم ها و فعالیتهای هستهای ایران ارائه شود. پس آنچه باعث شکست دور هفتم مذاکرات شد این بسته پیشنهادی کذایی بود که به اعضای ۱+۴ داده شد. در صورتی که د دور روز اول مذاکرات، یعنی دوشنبه و سهشنبه هفته گذشته مذاکرات خوب پیش رفت، اما به محض آنکه چهارشنبه یا پنجشنبه بود که خبر ارائه دو بسته پیشنهادی باقری کنی مطرح شد و شاهد واکنش منفی اعضای ۱+۴ و آمریکایی ها بودیم به یک باره دستور توقف مذاکرات داده شد.
اگر به باور شما این بسته های پیشنهادی مدنظر باقری کنی سبب شکست دور هفتم مذاکرات وین شده است ناخودآگاه، ذهن درگیر محتوای این بسته های پیشنهادی می شود. پیرو این سوال آیا لازم می دانید که بسته های پیشنهادی مذکور منتشر شود تا خواسته ها، انتظارات و مطالبات دولت رئیسی برای همه آشکار شود یا خیر؟
این بستگی به خود دولت دارد که متن بسته های پیشنهادی را منتشر کند یا نه، اما در همان چهارشنبه و پنج شنبه هفته گذشته زمانی که خبرنگاران از باقری کنی در خصوص ابعاد و محتوای این بسته پیشنهادی سوال کردند وی به صراحت عنوان داشت که این بسته پیشنهادی محرمانه است و نمی تواند ابعاد، زوایا و جزئیات آن را در اختیار رسانه ها و افکار عمومی قرار دهد.
حال سوال مهمتر اینجاست که چرا این دو سند و نگاه مذاکراتی باقری کنی سبب شکست گفت وگوها شد. چون بنا به گفته میخائیل اولیانوف: «هیئت ایرانی یک بازنگری همهجانبه و اساسی را در پیشنویس سند برنامه هستهای ارائه کردند که با واکنش انتقادآمیز طرفهای غربی مواجه شد. در حقیقت پیشنهاد ایران برای بازنگری اساسی در پیشنویس سند هستهای که ما در شش دور مذاکره به آن دست یافتیم، تأثیری جدی بر شرکای غربی ما گذاشته است. آنها معتقدند این یک رویکرد بسیار افراطی است و به همین دلیل چنین واکنشی از خود نشان دادند»؟
من در مصاحبه قبلی با شما پیش از انجام دور جدید مذاکرات و همچنین در گفت وگو با دیگر رسانهها عنوان داشتم که یکی از چالشهای پیش رو در دور هفتم مذاکرات، نقطه آغاز مذاکرات است. چون از یک طرف دولت رئیسی سعی دارد با یک نگاه تازه، مذاکرات را از نو در دستور کار قرار دهد، اما اعضای ۱+۴ و همچنین ایالات متحده آمریکا تاکید دارند نقطه آغاز دور هفتم مذاکرات همان پایان دور ششم خواهد بود. با این حال زمانی که دور هفتم مذاکرات وین آغاز شد به نظر میرسد باقری کنی مطابق با نگاه تهران با ارائه آن دو بسته پیشنهادی اساساً زیر میز مذاکره زد تا همه چیز از نو و مطابق با نگاه دولت رئیسی پیش رود و اینگونه بود که همه آنچه که تاکنون رشته بودند پنبه شد.
به طور مشخص این دو سند چگونه توقف، پایان زود هنگام و شکست دور هفتم مذاکرات وین را رقم زد؟
چنانی که قبلا اشاره کردم و شما هم در سوال پیش بر آن تاکید داشتید چون نقش این دو سند در تغییر مسیر دور هفتم مذاکرات بسیار پررنگ بود باید به جزئیات و محتوای آن دسترسی پیدا کرد تا بتوان پاسخ دقیقتری به این سوال شما داشت. اما با اینحال آن گونه که مشخص است و می توان حدس زد به نظر میرسد در بسته پیشنهادی لغو تحریم ها، دولت رئیسی به دنبال لغو یکباره همه تحریم های بعد از خروج دونالد ترامپ از برجام تا به اکنون است، اما در بسته پیشنهادی فعالیت های هسته ای سعی میکند اهرم فشار خود را نگه دارد. یعنی احتمالاً در خصوص بازکردن و انبار کردن سانتریفیوژهای نسل جدید یا پایان دادن غنیسازی ۲۰ درصدی و غنیسازی ۶۰ درصدی، عدم تولید اورانیوم فلزی، پایان دادن به توقف اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی و ... مقاومت می کند. اما گام مهمتر گام بعدی است. یعنی علاوه بر اقدامات فوق که ذکر شد، دولت رئیسی ذیل برجام باید تمام اورانیوم غنی شده طی این مدت را یا باید اکسید یا باید از کشور خارج کند. بی شک این دو گام به هیچ وجه نمیتواند مورد تایید و چراغ سبز جریان قدرت، اصولگرایان و حاکمیت باشد. چون با هیچ منطقی، با هیچ ادبیاتی، با هیچ مذاکره ای و با هیچ توافقی نمیتوانند به جامعه بقبولانند که تمام اقدامات هسته ای انجام شده از ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ تا به اکنون به یکباره متوقف شود و در گام مهمتر تمام مواد غنی شده را یا اکسید کنند یا به خارج از کشور بفرستند یا در کنار آن سانتریفیوژهای نسل جدید را هم باز کنند. برای مثال امکان دارد در بسته پیشنهادی فعالیتهای هستهای مدنظر این گونه عنوان شده باشد که ایران سانتریفیوژهای نسل جدید را باز نمی کند و آن را در سایتهای هستهای نگه می دارد، اما این تضمین را میدهد که گازی به آن تزریق نشود و در غنی سازی از آن استفاده نمی کند. پس این نگاه تهران سبب شده که مذاکرات همین جا پایان یابد.
پیرو گفته های اولیانوف و نیز تحلیل شما پرسش جدیتری که در ذهن متبادر می شود این است که در این شرایط خطیر، حساس، بغرنج و با وجود بحران های مختلف چرا دولت رئیسی و تیم مذاکره کننده هستهای، ۸۰ درصد پیشرفت در ۶ دور مذاکرات قبلی را به یک بار صفر کردند؟
دلیل آن کاملا واضح است. فقط و فقط و فقط بازی های سیاسی و حزبی رئیسی، اصولگرایان و حامیان او. این جریان می خواهد توافق جدید بر اساس ۸۰ درصد پیشرفت مذاکرات در ۶ دوره قبلی که توسط تیم مذاکره کننده دولت حسن روحانی انجام شد، حاصل نشود. وگرنه هیچ دلیلی وجود ندارد که تیم مذاکره کننده دولت رئیسی در اولین دور مذاکرات تمام توافقات این شش دور را کنار بگذارد و با ارائه بستههای پیشنهادی خود که واکنش منفی همه طرف ها به همراه داشت، این گونه شکست مذاکرات را رقم بزند. چرا؟ چون این دولت و حامیانش می خواهند از دید خود مذاکرات جدیدی را با ادبیات جدید شکل دهند که اگر توافقی حاصل شد آن را، نه بر اساس تلاش های دولت قبل که صفر تا صد آن توسط دولت رئیسی انجام شده باشد. اینجاست که می بینید چگونه بازی های کودکانه سیاسی و حزبی اکنون به مشکلات کشور دامن زده است. اینجاست که نقش مخرب سیاست داخلی بر دیپلماسی خود را پررنگ تر از همیشه نشان می دهد.
با این اوصاف شما هم به مانند مقاله دیروز نیویورک تایمز که بنا به گفته اروپایی ها عنوان داشت مذاکرات هستهای ایران به سوی فروپاشی در حال حرکت است، مگر آن که تهران تغییر جهت دهد، معتقدید با این شیوه از مذاکره باقری کنی، شکست های بزرگ تری در راه است؟
شک نکنید. چون اگر دولت رئیسی، حاکمیت و جریان اصولگرا می خواهد وضعیت فعلی توان هستهای را در همین نقطه فریز کند و در مقابل به دنبال لغو تمام تحریم هاست که اصلاً نباید در مذاکرات شرکت کند. از طرف دیگر بعد از شکست دور هفتم مذاکرات وین ما شاهد واکنش منفی و حساسیت آژانس بینالمللی انرژی اتمی هستیم. فارغ از اینکه رفتارهای آژانس فنی و حقوقی است یا سیاسی، به هر حال اکنون حساسیت آژانس روی فعالیت های ایران به شدت بالا رفته است و دیگر اجازه بازی سیاسی به تهران را نمی دهد. چون آژانس و شخص رافائل گروسی منتظر خروجی دور هفتم مذاکرات وین بود تا بتواند تعامل سازنده تری با ایران داشته باشد، هرچند که به نظر میرسید اعضای ۱+۴ نیز قبل از آغاز دور هفتم مذاکرات، نیم نگاهی به سفر رافائل گروسی به تهران داشتند تا با یک توافق بین آژانس و سازمان انرژی اتمی ایران، دور هفتم مذاکرات وین را در یک فضا و بستر مثبت و سازنده پیش ببرند که دولت رئیسی، نه توافقی با رافائل گروسی داشت و نه در دور هفتم مذاکرات هم توانست فضای مثبت و مسیر سازنده ای را در پیش بگیرد. بنابراین اکنون تهران در یک وضعیت پیچیده و بغرنج قرار دارد که هر لحظه امکان دارد با یک گزارش آژانس و شخص گروسی، پرونده ایران به شورای حکام و بعد از آن به شورای امنیت برود. یعنی اکنون دست اروپاییها روی ماشه است که بتوانند مکانیسم ماشه را فعال کنند. در این صورت مذاکرات از هم فرو می پاشد. از طرف دیگر با توجه به چالش ها، مشکلات و بحران های اقتصادی و معیشتی در کشور مطمئن باشید ایران به یک نقطه غیرقابل کنترل و غیرقابل مدیریت می رسد. احتمالا در سایه درک همین وضعیت خطیر و حساس است که ادبیات جریان حاکم در داخل تغییر کرده است و سعی میکنند محور و سیاست خود را روی «تحمل تحریم» ببرند. چون به نظر می رسد با این دست فرمانی که دارند عملاً توفیق مذاکرات و حصول توافق امری دور از دسترس جلوه می کند. پس فعلا باید با تحریم زندگی کنند. در صورتی که تنها چیزی که فضیلت نیست تحمل تحریم است. شما میبینید هر روز شاهد اعتراض، اعتراض و اعتراض هستیم؛ یک روز معلمان، یک روز کارگران، یک روز دانشجویان، یک روز خانواده بیماران، یک روز بازنشستگان، یک روز کشاورزان، یک روز مالباختگان موسسات مالی و بورس و ..؛ٰ این وضعیت تا کجا می تواند ادامه پیدا کند؟ این که نشد مملکت داری. از آن طرف هم بحران بی آبی و کم آبی دامن کشور را گرفته است. فشارها هم که مدام در حال افزایش است. از همه اینها بدتر کسانی هستند که ادعای تحمل تحریم را دارند که این حضرات خودشان در بهترین وضعیت مالی، اقتصادی و بهره گیری از رانت تحریمی هستند. کاسبان تحریم که غم ملت را ندارند. فقط فکر و ذکرشان تداوم و تشدید تحریم برای پر کردن جیبشان است. در حالی که اگر فشار اقتصادی و فشار تحریم ها برای همه جامعه یکسان بود با اغماض می توانستیم بگوییم که اشکالی ندارد چون مسئولین هم مانند مردم تحت فشار اقتصادی و معیشتی تحریم ها هستند می توان این رویه را تحمل کرد. هرچند که باز هم تکرار می کنم از اساس من معتقدم تحمل تحریم هیچ فضیلتی برای ما ندارد. چرا باید برای هیچ و پوچ خود را درگیر تحریم و وضعیت فلاکت بار امروز بکنیم؟ ارزش مردم ایران بیش از اینهاست. ما باید با این ثروت داخلی بهترین رفاه را برای مردم ایجاد کنیم، ولی متأسفانه میبینیم که هر روز بدتر از دیروز، هر روز چالشها پررنگتر، هر روز تحریمها بیشتر، هر روز فسادها بزرگ تر، هر روز رانت فامیلی و هر روز داغ مردم تازهتر. پس وقتی ما شاهد این میزان از تضاد طبقاتی یا بهتر بگویم شکاف طبقاتی هستیم بی شک نمی توان این وضعیت را تحمل کرد. به واقع اکنون گسل ملت - دولت و ملت - حاکمیت به بیشترین حالت طی ۴۳ سال اخیر رسیده است. اینجاست که به صراحت عنوان میکنم باقری کنی با این مذاکره کردن ها قطعاً شکست های بزرگتری را برای کشور رقم خواهد زد.
پس باید پرسید که در صورت شکست مذاکرات چه آینده ای برای کشور رقم می خورد. چون بر خلاف تصور شما محمد مرندی، مشاور تیم مذاکرهکننده ایران در وین در گفت وگوی جمعه گذشته با شبکه المیادین عنوان داشت که در صورت عدم بازگشت آمریکا به برجام، طرح جایگرین یا همان پلن B ایران هم «ادامه برنامه هستهای و تقویت روابط با کشورهای آسیایی» است. مضافا زمان اکنون به نفع ایران است. واقعا تهران در صورت شکست مذاکرت پلن B دارد. اگر چه دولت رئیسی فعلا فرض را بر ادامه تحریمها گذاشته و حتی بودجه ۱۴۰۱ را هم بودجه تحریمی بسته است؟
این جملات و این سطح از درک تحولات و واقعیت های موجود آن قدر نازل و ایدئولوژیک زده است که من دلیلی و ارزشی برای پاسخ دادن به آن نمی بینم. بدون توجه به این سخنان و سوال شما آنگونه که قبلا تاکید کردم و می کنم قطعاً هرگونه اقدام ایران برای افزایش توان هستهای چه حساسیتهایی در آژانس، اروپاییها، شورای حکام، آمریکا و ... به دنبال دارد. تکلیف ما هم که با کشورهای همسایه روشن است. هیچ کشوری، نه توان و نه تمایلی برای برقراری روابط اقتصادی با ما تا زمان لغو تحریم ها و تعیین تکلیف برجام ندارد. ضمنا من در پاسخ به سوالات قبلی هم گفتم اکنون تنها کشوری که گذشت زمان اصلا به سود و نفعش نیست فقط ایران است. هر اقدامی برای تأخیر در مذاکرات، شکست در مذاکرات و کُندی مذاکرات برای رسیدن به توافق تنها به ضرر ماست. شما وضعیت فاجعه بار کشور را می بینید. این شرایط تا ابد ادامه پیدا نخواهد کرد. یک روز تحمل مردم به جایی میرسد که دیگر هیچ کس و هیچ چیز جلودارش نیست. من از آن روز می ترسم.
آنتونی بلینکن وزیر امور خارجه آمریکا در کنفرانس خبرگزاری دیروز رویترز تصریح کرد که واشنگتن به ایران اجازه نخواهد داد روند مذاکرات وین را، همزمان با ادامه فعالیت های هستهای خود به درازا بکشاند. پیرو این نکته آیا امکان دارد تهران با این دو بسته پیشنهادی که باقری کنی در وین ارائه کرد و سبب پایان دور هفتم مذاکرات شد به عمد به دنبال توقف روند مذاکرات و خرید زمان برای بیشتر کردن توان هستهای با هدف افزایش برگ های برنده و اهرم های فشار در میز مذاکره باشد. اتفاقا در همین راستا و به موازات آغاز دور هفتم مذاکرات وین مقامات تلآویو و رسانههای اسرائیلی از آمادگی تهران برای غنیسازی ۹۰ درصد سخن گفتند که با واکنش منفی و تکذیب رافائل گروسی، مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی مواجه شد؟
من می خواهم این سوال مهم شما را با یک سوال دیگر پاسخ دهم. اساسا مبنا و فلسفه افزایش برگ های برنده در میز مذاکرات چیست، جز اینکه ما با این برگ های برنده به دنبال ایجاد یک توافق با کمترین هزینه و بیشترین سود هستیم؟ خوب اگر جواب مثبت است پس من باید بپرسم در همین مدتی که دولت روحانی پنجم گام کاهش تعهدات هسته ای را پیش برد و بعد از آن مجلس یازدهم سوپراصولگرا با قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریم ها کشور را به سمت غنیسازی ۶۰ درصد، استفاده از سانتریفیوژهای نسل جدید، تولید اورانیوم فلزی، توقف اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی و ... کشاند تا به قول خودشان برگهای برنده متعددی در اختیار تیم مذاکره کننده قرار دهند چه استفاده ای از این برگ های برنده در ادوار پیشین مذاکرات وین شد؟ چرا تا اکنون توافقی حاصل نشده است که اکنون دوباره به دنبال برگ برنده بیشتر با افزایش توان هسته ای هستند؟ این ادبیات و این نگاه هزینه زا از کجا سرچشمه می گیرد؟ تنها بازیگری که تأخیر، فرصت سوزی و گذشت زمان به نفعش نیست فقط و فقط ایران است. به هر میزان که فرصت مذاکرات بسوزد و تأخیری در رسیدن به توافق حاصل شود مطمئن باشید تنها دودش در چشم ما می رود. آمریکایی ها با تحریم ایران مشکلی ندارند. اروپاییها هم همین طور. حتی روسیه و چین هم مشکلی با این قضیه ندارند. اتفاقا به نظر من پکن و مسکو بیشترین سود را از این وضعیت می برند. چون از یک سو قطعا میتوانند مدیریت پرونده هسته ای ایران را به دست بگیرند. چرا که به هر حال آنها در کنار اروپا و آمریکا نگران هستهای شدن ایران هستند. دوم آنکه به واسطه تحریم ها می توانند هر فشاری را بر ایران بیاورند، نفت ایران را مفت بخرند و کالاهای بیکیفیت و بی ارزش خود را به ایران قالب کنند. دیدید که همین روسیه محصولات کشاورزی ما را هم قبول نکرد. از همه اینها مهمتر اتفاقاً پرونده هستهای ایران و لاینحل ماندن مذاکرات وین یک امتیاز بزرگتر برای چین و روسیه است و آن هم معامله کردن ایران در قبال اوکراین و تایوان است. یعنی چین و روسیه می توانند ایران را گروگان، وجه المصالحه و اهرم فشاری در برابر سیاستهای آمریکا پیرامون اوکراین و تایوان قرار دهند. به عبارت دیگر مادامی که واشنگتن به دنبال فشار بر روسیه و چین در اوکراین و تایوان است، مسکو و پکن نیز سعی می کنند عملاً مذاکرات وین در همین شرایط باقی بماند تا به نوعی ایران هستهای ابزار تهدیدی برای واشنگتن باشد. اینجاست که می بینید ما بازیگر تعیینکننده نیستیم، بلکه به مهره ای خُرد در دست ابرقدرتهای جهان بدل شده ایم.
نظر شما :