آغاز آشتی پایتختهای عربی با دمشق
بازگشت عربی به سوریه برای موازنهسازی!
نویسنده: صابر گلعنبری، کارشناس ارشد روابط بینالملل
دیپلماسی ایرانی: کشورهای عربی در حال بازگشت به سوریه و آشتی با نظام حاکم آن هستند؛ بازگشتی پرسشبرانگیز که این روزها همه در صرافت یافتن پاسخی قانع کننده به آن هستند.
تماسهایی که با دمشق حدودا از سه سال پیش شروع شده بود، اما زیرزمینی؛ در ماه گذشته با تماس تلفنی عبدالله دوم و بشار اسد رنگ علنی به خود گرفت؛ تا این که وزیر خارجه امارات هفته پیش به دمشق رفت و مورد استقبال گرم اسد واقع شد؛ سفری که با خداحافظی و بازگشت سردار جواد غفاری فرمانده نیروهای ایرانی در سوریه به تهران همزمان شد و همین هم محمل بیشتری برای گمانهزنیها فراهم کرد.
جریان چیست؟ و داستان این هروله عربی چیست؟
واقعیت این است که ساختار نظام سوریه تفاوتی ماهوی با بیشتر ساختارهای رژیمهای عربی ندارد؛ چه پادشاهی چه ریاست جمهوری. یک ساختار غیردموکراتیک و موروثی که اساسا اختلاف نظر و مشکل دیگر ساختارهای قدرت عربی با آن، بر خلاف نظر برخی ناظران، نه ماهیت علوی این ساختار، بلکه ارتباط آن با جمهوری اسلامی و حزب الله است. در کنار آن نیز، سوریه هر چند با طرح صلح عربی عبدالله بن عبدالعزیز ولیعهد آن زمان عربستان در اجلاس سران عرب در سال 2002 در بیروت موافقت کرده بود که متضمن شناسایی اسرائیل است، اما در قبال منازعه فلسطین موضع متفاوتتری نسبت به بیشتر کشورهای عربی به استثنای الجزایر و سودانِ دیروز و یکی دو کشور دیگر داشت و به پلی برای انتقال تسلیحات نظامی به حزب الله لبنان تبدیل شده بود. همچنین گروههای فلسطینی چون حماس و جهاد اسلامی در دمشق دفتر نمایندگی و حتی مراکزی برای آموزش نظامی داشتند. اما حالا موقعیت سوریه در منازعه عربی اسرائیلی تضعیف شده و کار به جایی رسیده است که روزانه در معرض حملات اسرائیل قرار میگیرد، بدون این که پاسخی مشابه داده شود. مقابله به مثل و انجام حملاتی مشابه به اسرائیل به یک جنگ منجر خواهد شد که اولا توان نظامی به تحلیل رفته سوریه آمادگی ورود به این جنگ را ندارد و ثانیا پیامد آن میتواند بر هم خوردن معادله برآمده از جنگ داخلی و سرنگونی نظام حاکم باشد. از این رو، میتوان گفت که اسرائیل فعلا برنده اتفاقات یک دهه اخیر و جنگ داخلی در سوریه است. همچنین اگر سوریه در گذشته تهدیدی بالقوه علیه اسرائیل به شمار میرفت، امروزه این رژیم از این بابت خیالش تا حدود زیادی آسوده است و حضور نظامی روسیه در این کشور این آسودگی خاطر را بیشتر میکند.
اما در آن سو، مساله ارتباط دمشق با جمهوری اسلامی ایران و حزب الله همچنان پابرجاست و در نتیجه بحران یک دهه اخیر تقویت شده است. قطع این ارتباط امکانپذیر نیست، اما به حداقل رساندن و خنثی کردن آن هدف هروله عربی برای آشتی با دمشق است. اما بازیگر پشت پرده آن کیست؟
بعد از بقای نظام سوریه به عنوان هدف مشترک ایران و روسیه و اطمینان خاطر دو طرف از این مساله، دیگر آن منفعت مشترکی که جهتدهنده روابط دو بازیگر در سوریه بود، منتفی شده و جای خود را تعارض منافع داده است. موقعیت جغرافیایی سوریه در همسایگی با اسرائیل و لبنان در سیاست منطقهای ایران که بر مدار عداوت با اسرائیل تعریف شده است، اهمیتی ویژه دارد و از این منظر، به سوریه به عنوان یک جبهه مهم در نزاع با اسرائیل و تداوم نفوذ در لبنان مینگرد. اما اتفاقا منافع روسیه در سوریه در نقطه مقابل این رویکرد ایران قرار دارد و اساسا اصل امنیت اسرائیل در سیاست خاورمیانهای مسکو جایگاه مهمی دارد. از این جهت، روسیه حضور نظامی ایران و حزب الله را در سوریه بر نمیتابد، اما در عین حال هم نمیخواهد خود را در تقابل آشکار با آن قرار دهد و وارد یک چالش جدی با تهران شود. به همین علت در اقدامی هماهنگ دو رویه در پیش گرفته است؛ نخست این که با چراغ سبز خود، دست اسرائیل را برای مقابله با حضور فیزیکی نظامی ایران و حزب الله در سوریه بازگذاشته است و اگر هم موافقت و هماهنگی ضمنی در کار نباشد، باز همین که پدافند روسی در حین این حملات هیچ واکنشی نشان نمیدهد و اساسا به گفته تلآویو انجام آن با اطلاع پیشینی و لو چند دقیقه قبل صورت میگیرد، همین خود برای اثبات سطحی از تبانی کافی است. اما رویه دوم نیز کشاندن پای کشورهای عربی به سوریه است؛ آن هم کشورهایی که با اسرائیل رابطه آشکار یا غیر مستقیم دارند، از مصر و اردن گرفته تا امارات و عربستان. از این رو، میتوان تصور کرد که پشت پرده این هروله عربی، روسیه قرار دارد.
گزارشهایی هم بر این مدعا صحه میگذارد. البته با وجود مخالفت اعلامی آمریکا، اما چراغ سبز آن برای کشورهای عربی متحد خود برای آشتی با دولت سوریه مشهود است و اگر این گونه نبود که آمریکا قانون تحریمی "قیصر" را علیه این کشورها اعمال میکرد. به هر حال، مادام که منفعت اسرائیل در این آشتی است، خود به خود موافقت آمریکا هم همراه آن است.
البته در کنار آن هم نباید این مساله مغفول بماند که اکنون روسیه به عنوان یک بازیگر اصلی بینالمللی و منطقهای در سوریه با یک کشور ویران مواجه است و ادامه همین ویرانی در سایه عجز آن در بازسازیاش خود به خود یک تهدید جدی برای تامین نفوذش در درازمدت است. اما در سایه تحریمهای آمریکا، شرکتهای روسی هیچ تمایلی برای مشارکت فعال در بازسازی سوریه ندارند و حتی در جریان سفر اخیر نفتالی بنت به مسکو، پوتین از وی خواست که به آمریکا برای مستثنی کردن شرکتهای روسی از تحریمها فشار بیاورد. از این رو، کشاندن پای همه متحدانِ عربِ آمریکا به سوریه این هدف را هم دنبال میکند که آنها در بازسازی سوریه مشارکت کنند و همین امر تحریم همه این متحدان از جانب آمریکا را دشوار میگرداند. البته برآیند و غایت این مشارکت هم جز تنگتر کردن عرصه بر ایران و تقلیل نفوذ آن در سیاست و اقتصاد سوریه نیست؛ چیزی که هم آمریکا، هم روسیه، هم اسرائیل، هم این دول عربی میخواهند.
مساله و انگیزه دیگر آشتی این کشورها با دولت سوریه در راهبرد اصولی آنها در مخالفت با هر گونه تغییر و تحول در جهان عرب نمود دارد و در واقع پس از اتفاقات تونس، سودان و قبل از آن مصر و در آینده نزدیک لیبی، در صرافت ارسال این پیام به مردمان و کنشگران عرب هستند که هیچ گونه تغییری در ساختارهای سنتی قدرت در جهان عرب امکانپذیر نیست و باید این مساله برای همیشه از دستور کار خارج گردد.
نظر شما :