در عصری که مفاهیم عوض شده است
ایران و نظریه سه جهان آن
دیپلماسی ایرانی: نظریه سه جهان رکن اصلی سیاست خارجی چین در فاصله سال های 1970 تا 1990 و فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی بود. بر خلاف آنچه در بادی امر به نظر می رسد، این نظریه مشتی شعار توخالی و لفاظی انقلابی نبود. بلکه رهیافتی استراتژیک بود که زمینه مساعدی را برای سیاست درهای باز سال 1978 و رشد اقتصادی خیره کننده پس از آن بوجود آورد.
معروف است که نظریات سیاسی، زائیده شرایط بحران و تنگنا بوده و تکاپوهایی به منظور رهایی از بن بست و راهگشایی نوین به شمار می روند.
سیاست خارجی چین پس از انقلاب بر اساس خصومت ایدئولوژیک با جهان غربی و پربها دادن به نبرد طبقاتی بین المللی بنا نهاده شده بود. اما پس از بحرانی شدن روابط با شوروی و انشعاب در اردوگاه کمونیستی، تداوم آن به شکل سابق ممکن نبود. از این رو چینی ها، با تجدید نظر در جزمیات سابق و عدول از برخی اصول ایدئولوژیک رهیافت جدیدی به نام سه جهان پیش کشیدند. جهان اول یا دنیای امپریالیستی آمریکا و شوروی بودند. جهان دوم کشورهایی نظیر بریتانیا، فرانسه، آلمان و ژاپن بودند که مانند دسته اول خوی جهانخواری داشتند ولی از قدرتی مشابه آنها برخوردار نبوده و هم با جهان اول و هم جهان سوم تضاد داشتند.
جهان سوم هم به رهبری چین که تکلیفش معلوم بود: مبارزه با امپریالیسم آمریکا و سوسیال امپریالیسم شوروی و خوی زیاده خواهی جهان دوم و البته بهره گیری از تضادهای بالقوه و بالفعل میان این دو به فراخور موقعیت و شرایط مشخص.
نکته اصلی این بود که سیاست جدید، دست کمونیست های سرسخت چینی را برای برقراری ارتباط و احیانا ائتلاف با طیف گسترده ای از کشورها باز می کرد که سابق بر این مرتجع، وابسته، سگ زنجیری امپریالیسم، بورژوازی کمپرادور و ...خوانده می شدند.
نکته مهم دیگر این بود که با تفسیر به رای برخی مفروضات مارکسیستی، تضاد با جهان اول را به دو شاخه اصلی و فرعی تقسیم کردند: شوروی خطر اصلی و فوری و آمریکا تضاد فرعی و در مرتبه دوم اهمیت! این "کلاه شرعی" محرک قسمی عمل گرایی در سیاست خارجی و ورود واقع گرایی به آن شد و کمک کرد چین از انزوای مرگبار محصور در آن خلاصی شود و برای مقابله با خطر واقعی شوروی در مرزهای غربی، دستکم به صورت تاکتیکی به غرب اتکا کند. به دنبال این تحول رابطه پکن با آمریکا و کشورهایی نظیر ایران به سرعت بهبود یافت و آرایش بین المللی دستخوش دگرگونی بزرگی شد. تا قبل از آن، چین تنها با برخی کشورهای به اصطلاح مترقی جهان سوم رابطه داشت و از جنبش های انقلابی در سراسر جهان حمایت می کرد. حمایت از جنبش های انقلابی و متحدان نیابتی البته قطع نشد، منتها آنها در لایه دوم اولویت های سیاست خارجی چین قرار گرفت و رابطه با دولت ها اصل قرار گرفت.
نظریه سه جهان در واقع چیزی نبود جز آشتی چین با دنیا و قانونمندی های روابط بین الملل و الزامات حاکم بر آن و رها کردن بخش تخیلی سیاست خارجی تجدید نظرطلب پیشین.
به نظر می رسد سیاست خارجی امروز ایران با معمایی شبیه چین در اوایل دهه هفتاد روبهروست. تقابل تمام عیار با آمریکا، در عصر پساایدئولوژی و جهانی شدن اقتصاد، نه تنها هزینه های گزافی بر کشور تحمیل کرده، بلکه عملا باعث عدول از سیاست عدم تعهد و نه شرقی نه غربی دهه اول انقلاب شده است.
سیاست امت گرایی هم رقبای نیرومندی مانند ترکیه اردوغان پیدا کرده و عطف به ظرفیت های اقتصادی قویتر ترکیه و تجانس مذهبی آن با اکثریت جهان اسلام، به قول افغان ها عملا ایران را "سبکدوش" کرده است.
جهان شیعی مطلوب هم نتیجه مورد نظر را ببار نیاورده است. در سطح دولت ها ایران نه تنها دوست قابل اعتمادی ندارد، بلکه آنچه هست، تعدادی جنبش سیاسی و متحدان نیابتی است که فاقد ظرفیت کنش گری در طراز دولت ها هستند. به صورت موجز باید گفت که هنگام انداختن طرحی دیگر است. ایران باید به بازتعریف محیط منطقه ای و بین المللی خود بر اساس سه جهان ایرانی، غربی و شرقی بپردازد. مشابه کاری که ترکیه انجام داده است، یعنی بندبازی میان آمریکا و روسیه و چین و اتحادیه اروپا و تاکید بر پان ترکیسم و پان اسلامیسم به فراخور موقعیت. جهان ایرانی ملغمه ای از دنیای تشیع و کشورها و ملت های هم نژاد و هم زبان با مذهب سنی است.
در اینجا باید تعادلی میان مذهب و ملیت برقرار و به هدف پیشبرد منافع ملی به هیچ وجه یکی بر دیگری ترجیح داده نشود. چالش با جمهوری آذربایجان و رویکرد عربی دولت شیعه عراق، یادآور این حقیقت است که امروزه در صورت بندی های هویتی، اهمیت زبان و قومیت از مذهب بیشتر است و ایران نمی تواند تا ابد این واقعیت را پشت گوش بیندازد. مانند نمونه چین، می توان پرسید امروز اصلی ترین رقیب و تهدید ژئوپولتیک علیه ایران کدام کشور است؟ ترکیه یا آمریکا و یا فرضا عربستان و ... آیا ترکیه علیه ایران، مانند شوروی برای چین در دهه هفتاد نیست؟
نظر شما :