روابطی که دیگر هیچ گاه ماننده گذشته نخواهد شد
پایان دولت ترامپ و آینده روابط فرا آتلانتیکی
نویسنده: محمدرضا احمددوست، کارشناس مسائل بین الملل
دیپلماسی ایرانی: روابط ایالات متحده آمریکا و اروپا از پایان جنگ جهانی دوم، در طول جنگ سرد و پس از آن همواره عمیق و دوستانه بود. البته این به معنای عدم وجود اختلاف در این دوره ها نیست، اقدامات یکجانبه امریکا پس از 11 سپتامبر در حمله به عراق یا مسائلی که پس از بحران مالی 2008 روی داد نمونه ای از بروز اختلاف در روابط دو سوی آتلانتیک است. با این حال هرگز این اختلافات منجر به آن نشد که طرفین نگاهی خصمانه به یکدیگر داشته باشند. اما طی دوره چهارساله ریاست جمهوری دونالد ترامپ، روابط دوسوی آتلانتیک رو به تیرگی عمیقی نهاد، تا جایی که ترامپ اتحادیه اروپا را دشمن آمریکا در تجارت خواند، سخنانی که با واکنش تند اروپایی ها مواجهه شد.(1) و از سوی دیگر تیرگی روابط به جایی رسید که امانوئل ماکرون تصریح کرد: «ما باید از خودمان در برابر چین، روسیه و حتی ایالات متحده محافظت کنیم».(2) سوالی که طی چند وقت اخیر در محافل مختلف مطرح بوده این است که آیا روابط دوسوی آتلانتیک بعد از رفتن ترامپ به حالت سابق باز می گردد یا روند واگرایی اروپا و آمریکا ادامه خواهد یافت؟
برای پاسخ به این سوال لازم است که ابتدا بررسی کنیم واگرایی هایی که در روابط آمریکا و اروپا در دوره ترامپ شاهد بودیم آیا متاثر از شخصیت و ایده ترامپ و تیم وی بوده و از دوره او آغاز شده یا اینکه نه این امر تا حد زیادی الزام آمریکاست.
آمریکا سالانه صدها میلیارد دلار صرف هزینه های نظامی در نقاط مختلف جهان به منظور حفاظت و صیانت از نظم کنونی نظام بین الملل می کند. بودجه نظامی این کشور در سال 2020 بیش از 750 میلیارد دلار بود. در حالی که بودجه نظامی چین که بعد از آمریکا در رده دوم فهرست بالاترین بودجه های نظامی قرار دارد، علی رغم افزایش مکرر طی سال های اخیر، هنوز فاصله بسیاری با آمریکا داشته و کمتر از 240 میلیارد دلار است.(3) این در حالی است که آمریکا طی حدودا 20 سال اخیر و ظهور قدرت های اقتصادی جدید، دیگر به مانند گذشته یکه تاز اقتصاد جهانی نیست و برتری اقتصادی این کشور با چالش های بزرگی توسط رقبا مواجه شده است.
طبق بسیاری از پیش بینی های اقتصادی طی چند سال آینده اقتصاد چین، اقتصاد آمریکا را پشت سر می گذارد. چین به عنوان اصلی ترین رقیب آمریکا، اتحادیه اروپا به عنوان بزرگترین اتحادیه سیاسی اقتصادی جهان و همچنین بازیگران دیگر جهانی مانند هند بدون اینکه هزینه های تامین این نظم را به طور متناسب پرداخت کنند از نظم کنونی لیبرالی انتفاع فراوانی دارند.
آمریکا دیگر نمی خواهد به دیگران سواری مجانی بدهد. صحبت های مکرر ترامپ در این باره که کشورهای دیگر (خصوصا با اشاره به اروپایی ها) باید هزینه های تامین امنیت خود را بپردازند، یا زمانی که که تهدید کرد چنانچه اروپایی ها مشارکت بیشتری در تامین هزینه های ناتو نداشته باشند از این پیمان خارج می شود، متناظر بر همین مسئله است.(4) به نظر می رسد آمریکا در نظر دارد با کاهش تعهدات خود نسبت به امنیت نظام بین الملل، هزینه های رقبای اقتصادی خود را افزایش دهد.
ذکر این نکته ضروری است که رویکرد جدید آمریکا نه از ابتدای دوره ترامپ، بلکه از اواخر دوره اوباما آغاز شده بود. نباید نمودار شدن علنیتر این تغییرات در دوره ترامپ را با نقطه عزیمت آنها که مربوط به دوره اوباما می شود اشتباه گرفت. کاهش چشمگیر نیروهای نظامی آمریکا در منطقه خاورمیانه و خروج آنها خصوصا از افغانستان نه از دوره ترامپ، بلکه روندی است که از دوره اوباما و از سال 2013 آغاز شده است.(5) فشار به آلمان و سایر کشورهای عضو ناتو جهت افزایش بودجه نظامی به میزان 2درصد تولید ناخالص داخلی، اگرچه در دوره ترامپ به جد پیگیری می شد اما مربوط به توافقی است که در دوره اوباما شکل گرفته بود.(6) اما با این حال آنچه در دوره ترامپ بروز چشمگیری داشت، اتخاذ سیاست یکجانبه گرایانه آمریکا بود که منجر به جدایی و بروز اختلافات بسیار میان متحدین دیرین دو سوی آتلانتیک شد.
در همین راستا هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه اسبق آمریکا، چندی قبل طی سخنانی که در اجلاس اقتصادی WELT در پاریس ایراد کرده بود تصریح کرد: «اروپا نباید تصور کند با پیروزی بایدن، روابط فرا آتلانتیکی به روال گذشته باز می گردد و تنها با تغییر یک رئیس جمهور، ایالات متحده از تمام آن رویکردهایی که تاکنون اروپا را عصبانی کرده است عقب می نشیند».(7) همچنین گرهارد شرودر صدراعظم سابق آلمان در یادداشتی به این موضوع پرداخته است. در بخش هایی از یادداشت وی آمده: «حسابرسی پایان ریاست جمهوری دونالد ترامپ نشان می دهد که روابط دو سوی آتلانتیک به شکلی که سال ها آن را می شناختیم به تاریخ پیوسته است. در نگاه دقیق تر، طی چهار سال اخیر تغییر مسیر بنیادینی رخ نداد، بلکه روند واگرایی دو سوی آتلانتیک ادامه یافت».(8)
این گونه به نظر می رسد که تغییرات در سیاست خارجه آمریکا طی چند سال اخیر متاثر از اجرای یک راهبرد کلان است و تغییرات نگاه آمریکا به اروپا و تغییر رفتار این بازیگر در عرصه بین المللی مربوط به ویژگی های شخصیتی ترامپ و تیم وی نبوده است، بلکه پیش از آنها آغاز شده و ریشه اقتصادی آن جنگ تجاری آمریکا با رقبای خود، خصوصا چین است. البته شیوه ی پیاده کردن این راهبرد در دوره ترامپ متفاوت از دوره اوباما بود. در دوره اوباما، امریکا سعی داشت که با چندجانبه¬گرایی، اروپا را در اجرای راهبرد مذکور در کنار خود داشته باشد و آنها را با خود همراه کند. اما در دوره ترامپ این طور نبود و یکجانبه گرایی بر سیاستخارجه این کشور مستولی گشت و به اروپا به عنوان یک دشمن نگاه شد.
اروپایی ها در دوره ترامپ بیشتر از هر زمان دیگر دریافتند که نمی توانند و نباید امنیت خود را به کمک و همراهی آمریکایی ها گره بزنند. از طرفی دیگر نتیجه انتخابات آمریکا اگرچه مورد رضایت اروپایی ها بود اما در یک نگاه دقیقتر به نگرانی های اروپایی ها افزود. اگرچه دونالد ترامپ رقابت را به بایدن واگذار کرد اما رای بالا و بی سابقه بیش از 75 میلیون آمریکایی به وی، زنگ خطری برای اروپایی هاست. این اقبال بالا نشان داد که بعید نیست ترامپ یا فردی مشابه او که نگاهی خصمانه به اروپا داشته باشد، چهار یا هشت سال دیگر مجددا به کاخ سفید باز گردد.
به نظر می رسد با توجه به شواهدی که وجود دارد، روابط دو سوی آتلانتیک دیگر به حالت سابق باز نمی گردد، اما آیا این بدان معنا است که لزوما روند واگرایانه و مخاصمه آلود فعلی که در دوره ترامپ شاهد بودیم ادامه خواهد یافت؟ به نظر می رسد هم اروپایی ها و هم آمریکاییها به خوبی می دانند که روند واگرایانه فعلی به نفع هیچ کدامشان نیست و جدایی این دو متحد استراتژیک می تواند موازنه قدرت را به نفع روسیه و چین تغییر دهد. ترامپ متوجه نبود که همکاری و همگرایی با شرکای اروپایی، قدرت آمریکا و تاثیرگذاری این کشور در جهان را نه تضعیف بلکه تقویت می کند. همکاری اقتصادی دو سوی آتلانتیک می تواند مانعی محکم بر سیطره چین بر اقتصاد جهان باشد. همچنین همگرایی سیاسی امنیتی آنها می تواند بازدارندگی نسبتا مناسبی را در برابر سیاست های توسعه طلبانه روسیه در اروپای شرقی و خاورمیانه بوجود آورد. لذا بازتعریف روابط دوسوی آتلانتیک در دوره بایدن به صورتیکه هم نگرانی ها و انتظارات طرفین از یکدیگر را پوشش دهد و هم مسیر روابط را به سمت همگرایی برگرداند محتملتر از ادامه روند واگرایانه فعلی است. اما اینکه این مهم چگونه حاصل خواهد شد سوالی کلیدی است.
منابع:
نظر شما :