پاردایم دیپلماتیک تهران در قبال مناقشات منطقه ای و بین المللی چه بوده است؟
موضع تهران در مناقشه قره باغ نباید صرفا بر اساس منافع ترک ها یا ارامنه تعریف شود
دیپلماسی ایرانی - با تداوم و تشدید بحران قره باغ و افزایش درگیری های نظامی بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان اکنون سنگینی برخی نگاههای قومیتی و مذهبی و نیز مواضع تعدادی از مسئولین داخلی از نمایندگان ولی فقیه گرفته تا ائمه جمعه و جماعات و نمایندگان مجلس شورای اسلامی سبب شده است که سیاست بی طرفی جمهوری اسلامی ایران در قبال مناقشه قره باغ کم رنگ تر شود. اما در راستای همین مسئله سوال مهمتری که در ذهن شکل می گیرد این است که جمهوری اسلامی ایران در طول ۴۴ سال از حیات خود با چه منطق، نگاه و پارادایم سیاسی و دیپلماتیکی به حضور و یا عدم حضور در مناقشات، بحران ها و درگیریهای منطقهای و بین المللی مبادرت ورزیده است؟ دیپلماسی ایرانی برای بررسی بیشتر این مسئله، گفت وگویی را با نوذر شفیعی، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس نهم و کارشناس و تحلیلگر مسائل بینالملل ترتیب داده است که در ادامه می خوانید:
با توجه با گذشت بیش از ۱۲ روز از دور جدید درگیریهای نظامی میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان بر سر مناقشه دیرینه قره باغ و با توجه به مجموعه ای از مواضع نمایندگان مجلس یازدهم، ائمه جمعه و جماعات، نمایندگان ولی فقیه در برخی از استان ها و همچنین مواضع اخیر دولت از وزارت امور خارجه تا شخص رئیس جمهور به نظر می رسد که سیاست بی طرفی جمهوری اسلامی ایران در قبال مناقشه قره باغ که در عین حال بهصورت دوفاکتو، حمایتی از آذربایجان را در دستور کار قرار داده بود به سمت جانبداری آشکار از باکو در حال تغییر مسیر است؛ فارغ از اینکه مخدوش شدن سیاست بی طرفی تهران در قبال مناقشه قره باغ بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان چه تبعات سیاسی، دیپلماتیک و امنیتی برای کشور در پی دارد، می خواهم مصاحبه با حضرتعالی را به تحلیلی فراتر از نگاه تهران در قبال مناقشه قره باغ و جانبداری از باکو ویا ایروان ببرم. پیرو ان نکته و برای آغاز گفت وگو به دنبال پاسخ به این سوال هستم که پارادایم، رویکرد و نگاه دیپلماتیک ۴۴ ساله جمهوری اسلامی ایران در قبال بحرانهای منطقهای و جهانی چه بوده است؟ به عبارت روشن تر تهران با چه منطقه سیاسی و دیپلماتیکی به حضور مستقیم و یا عدم حضور و بی طرفی در مناقشات و بحران های منطقه ای و جهانی طی ۴۴ سال گذشته دست زده است؟ بهتر است این گونه بپرسم از نگاه جمهوری اسلامی ایران تفاوت مناقشه قره باغ که یک مناقشه مرزی است با مناقشه مرزی کشمیر و یا مناقشه فلسطین که آن هم می تواند یک مناقشه مرزی در چارچوب تعریف مرزهای ۱۹۴۸ و یا مرزهای ۱۹۶۷ جای گیرد، چیست؟ آیا جمهوری اسلامی ایران نگاه و پارادایم ثابتی در خصوص حضور و یا عدم حضور در این مناقشات را داشته و دارد و یا اینکه بنا به هر موضوع به صورت موردی با هر کدام از این مناقشات برخورد می کند؟
به سوال کلیدی و در عین حال بسیار مهمی اشاره داشتید؛ واقعیت آن است که موضع گیری کلیه کشورها در قبال مسائل بین المللی به خصوص در حوزه مناقشات و بحران ها، چه در سطح منطقه و چه در بُعد جهانی از هر نوع سیاسی، دیپلماتیک، امنیتی، اقتصادی، فرهنگی و دیگر اقسام آن تابعی از نسبت آن موضوع، مناقشه وبحران با ارزش های اساسی آن کشور است. برای مثال اگر ایران در قبال موضوعات، مناقشات و بحران ها طی چهل سال گذشته مواضع و رفتارهای متفاوت و متعددی را در دستور کار قرار داده است، معنی آن این است که آن بحران، موضوع و مناقشه برای جمهوری اسلامی ایران دارای ارزش های متغیر و متفاوتی بوده است. ضمن اینکه باید در نظر داشت ارزش گذاری و سنجش دوری یا نزدیکی ارزش های کشور با یک موضوع، مناقشه و یا بحران فی نفسه یک امری کاملاً نسبی و سلیقه ای است که آن هم تابعی از اقتضائات سیاسی، دیپلماتیک و شرایط و ابعاد مکانی و زمانی کشور است. بنابراین طی بیش از ۴۰ سالی که از عمر جمهوری اسلامی ایران می گذرد، تهران در ادوار مختلف موضع گیری های مختلف، متععد و متنوعی را در قبال مناقشات و بحران های منطقه ای و جهانی در دستور کار قرار داده است. لذا این که دوری و نزدیکی یک مسئله، بحران و یا مناقشه نسبت به ارزش های اساسی جمهوری اسلامی ایران تا چه اندازه و چگونه باشد، موضع ایران در قبال آن مسئله موضوع و یا مناقشه متفاوت خواهد بود. از همین رو شما شاهد هستید که جمهوری اسلامی ایران در قبال بحران و مناقشه ای در شبه قاره مانند بحران کشمیر یک موضع گیری را در دستور کار قرار می دهد؛ در بحرانی در آسیای میانه و یا منطقه قفقاز نظیر مناقشه قره باغ نگاه و موضع گیری متفاوت دارد و یا در قبال مناقشات و منازعات خاورمیانه و غرب آسیا مانند جنگ یمن، سوریه، عراق و به خصوص آرمان فلسطین موضع گیری ها متفاوت می شود. کما اینکه نگاه تهران میتواند در خصوص تحولات آفریقا، اروپا، آمریکای لاتین و دیگر مناطق متفاوت باشد. لذا حضور و یا عدم حضور جمهوری اسلامی ایران در یک مسئله منطقهای و بین المللی متغیری از این واقعیت است که از نگاه تصمیم گیران و تصمیم سازان نظام جمهوری اسلامی ایران آن موضوع و یا مناقشه تا چه اندازه به ارزشهای انقلاب اسلامی نزدیک و یا دور است؟
ذیل نکته و تحلیل مهم شما سوالی که ذهن را درگیر می کند این است که این ارزش ها به عنوان متغیر اصلی در حضور و یا عدم حضور جمهوری اسلامی ایران در مناقشات و بحران های منطقه ای و بین المللی تا چه اندازه میتواند با منافع ملی کشور همپوشانی داشته باشد؟
زمانی که شما از واژه «منافع ملی جمهوری اسلامی ایران» یاد می کنید یعنی حاصل جمع منافع شخصی یک کشور. به عبارت دقیقتر منافع ملی جمهوری اسلامی ایران، منافعی است که دربرگیرنده منافع تک تک افراد جامعه باشد. البته با کمی اغماض می توان اینگونه هم گفت که منافع ملی در حقیقت میتواند حاصل جمع منافع ملی اکثر جامعه باشد. از طرف دیگر زمانی که از مسئله «ارزشها» در جمهوری اسلامی ایران نام می بریم فرض بر این است که ما مقوله «دولت-ملت» مواجهیم و در این راستا دولت نماینده ملت است. بنابراین ارزش های اساسی دولت و نظام جمهوری اسلامی ایران همان ارزش های اساسی مردم در ایران است. پس دولت و دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران طی ۴۴ سال گذشته در سایه حضور و یا عدم حضور در مناقشات و منطقه ای و جهانی به دنبال تحقق منافع حاکمیتی بوده که در عین حال جزو منافع مردم کشور هم تعریف شده است. در حقیقت منافع نظام همان منافع ملی است که متعلق به تک تک افراد جامعه و یا اکثر مردم ایران است. البته من در مقامی نیستم که بخواهم قضاوتی قاطع در این خصوص داشته باشم. اما هم چنانی در برخی از ادوار و برهه ها منافع ملی معرف منافع تک تک اعضای جامعه بوده است، گاهی هم در مقابل منافع ملی در چارچوب منافع مد نظر حاکمیت و سیاستمداران تعریف شده است که می تواند در تعارض و تضاد با منافع اکثریت جامعه باشد که مردم به آن باور دارند.
ولی به نظر میرسد که برخی اقدامات ایران برای حضور و یا عدم حضور در بحران ها ومناقشات به خصوص در سطح بین المللی و فرامنطقهای منافعی برای ایران نداشته است. از شما می پرسم منافع جمهوری اسلامی ایران در خصوص حضور و دخالت در جنگ بوسنی و هرزگوین برای کشور چه بود. اگرچه قطعاً حضور ایران در آن بحران و جنگ داخلی نقش تعیین کننده ای در آینده و سرنوشت مسلمانان بوسنی و هرزگوین در برابر جنایت صرب ها و کروات ها داشت، اما به نظر می رسد اکنون هیچ منفعت اقتصادی و تجاری در قبال آن میزان از حمایت تهران از بوسنی یایی ها در بحران این کشور که هزینه های جدی هم برای ما در پی داشت، برای ایران وجود ندارد. اینجاست که مسئله منابع در تقابل با ارزش ها خود را نشان می دهد. اتفاقاً در سایه جدی شدن این تناقضات است که بسیاری معتقدند جمهوری اسلامی ایران با توجه به هزینه و سود حضور یا عدم حضور در مناقشات منطقهای و جهانی طی چهل سال گذشته به استاد بلامنازع در بالا بردن هزینه های داخلی بدون دسترسی به منافع و سود بدل شود؟
برای پاسخ به این سوال شما لازم است که بدانیم ایران ایران در قبال حمایت از بوسنی و هرزگوین و یا حتی در بحران های اخیر مانند یمن، سوریه، عراق و دیگر مناطق تا چه اندازه هزینه کرده است و در آن سو تا چه اندازه توانسته است منافع و قراردادهای اقتصادی و تجاری با این کشورها برای خود رقم بزند. ضمن اینکه باید به این نکته مهم اشاره کرد که همواره و لزوماً منافع ملی در چارچوب منافع اقتصادی صرف تعریف نمیشود. چون گاهی اوقات افزایش نفوذ و بالا بردن عمق استراتژیک ایران در منطقه می تواند منافع ملی ایران را بیش از پیش محقق کند. گاهی هم منافع ملی در چارچوب دستاوردهای اقتصادی خود را نشان دهد؛ گاهی اوقات نیز می تواند در قالب رفع یک تهدید و یا کسب اعتبار دیپلماتیک بروز و ظهور پیدا کند. بنابراین منافع ملی جمهوری اسلامی ایران و یا هر کشور دیگری در قبال حضور و یا عدم حضور در مناقشات و بحران های منطقه ای و بین المللی شامل طیفی از مسائل مختلف سیاسی، امنیتی، دیپلماتیک، اقتصادی و نظایر آن است. بنابراین باید اطلاعات دقیقی در خصوص میزان هزینه کرد ایران در این بحران ها و نهایتا سود و منافع کشور به دست آوریم تا بفهمیم واقعاً به قول برخی ایران استاد بالا بردن هزینه های داخلی بدون دسترسی به منافع و سود است یا خیر. ولی همیشه در سیاست بینالملل رویه این گونه بوده است که همیشه و لزوما میوه و محصولی که از قِبَل حضور یک کشور در یک مناقشه و یا بحران به دست می آید خوب و عالی نخواهد بود. کما اینکه کشوری مانند ایالات متحده آمریکا در یک برهه اقدام به حضور و دخالت در عراق و افغانستان کرد اما اکنون مجبور است به دنبال خروج تدریجی نیروهایش از این کشورها باشد، بدون آنکه در نهایت توانسته باشد اهداف مدنظر خود مانند نابودی طالبان و یا القاعده را محقق سازد. اتفاقا در سایه همین منافع ملی، کاخ سفید تشخیص داد که در جنگ سوریه چندان دخالت مستقیمی پیدا نکند. یعنی آمریکا به جای حضور مستقیم مانند جنگ عراق و افغانستان به حضور غیرمستقیم در قالب حمایت از برخی نیروها و بازیگران جنگ سوریه مانند کرد های روی اورد. یعنی نقش آفرینی آمریکا در جنگ سوریه برای رسیدن به منافعش در یک مناقشه، آن هم با کمترین هزینه و در عین حال حضور غیر مستقیم. بنابراین باز هم تاکید میکنم که یک مناقشه و یا بحران تا چه اندازه میتواند با منافع و ارزش های یک کشور در ارتباط باشد، سبب خواهد شد که آن کشور در بحران و یا مناقشه مذکور نقش آفرینی مستقیم و یا غیر مستقیمی را با شدت و ضعف در دستور کار قرار دهد. البته زمانی که از ارزش ها سخن می گوییم باید دید که این ارزش ها در چه سطحی از پویایی قرار دارد. شاید در یک برهه زمانی به دلیل پویایی برخی ارزش ها حمایت از یک گروه و یا نیروی منطقهای و نیابتی میتواند اهداف منافع کشور را در یک بحران و مناقشه به دنبال داشته باشد، اما در یک موقعیت دیگر به دلیل شرایط جدیدی که بروز می کند امکان دارد سبب شود که کشور دیگر به جای حمایت از آن گروه علیه آن نیرو عمل کند. اینجا بیشتر مسئله بحث های تاکتیکی و تکنیکال در حوزه سیاست خارجی و دیپلماسی است که نقش آفرینی جدی بر عهده دارد.
اجازه دهید قدری صریح تر و به صورت موردی با مسئله برخورد کنیم. اگر مراد از گزاره «ارزشها» به مقوله ایدئولوژیک، مذهب و دین باز میگردد که قطعاً هم میتواند ارزش های جمهوری اسلامی ایران در همین چارچوب تعریف شود، چون ماهیت انقلاب یک ماهیت اسلامی است، اینجا است که تناقض بیشتر آشکار می شود. زیرا ما با یک منطق کاملاً متشتت و بی نظم در قبال پارادایم دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران مبنی حضور و یا عدم حضور ایران در مناقشات منطقهای و جهانی مواجه خواهیم شد. یعنی همان گونه که یک ارزش دینی و مذهبی در قالب منافع ملی می تواند جمهوری اسلامی ایران به سمت حضور در مسئله فلسطین، سوریه، عراق، یمن و یا کشمیر بکشاند، اما در آن سو چرا موضع تهران در قبال تحولات مسلمانان در چین و یا روسیه متفاوت است؟ اینجا نوع نگاه ابزاری تهران به مسئله دین به عنوان پارامتر ارزش در تعریف منافع ملی کل شاخص ارزش گذاری را زیر سوال نمیبرد؟ چرا همان گونه که ما علیرغم حمایت دوفاکتو از پاکستانیها در قبال مناقشه کشمیر و یا جانبداری از جمهوری آذربایجان در مناقشه قره باغ به سمت یک دیپلماسی بی طرفی پیش رفته ایم، نمی توانیم در قبال مسئله یمن، فلسطین، عراق و سوریه نیز چنین سیاستی را اتخاذ کنیم. یعنی ضمن حمایت از نیروهای یمنی، عراقی، سوری و فلسطینی سیاست بیطرفی را پیگیری کنیم تا در عین رسیدن به منافع ملی، کمترین هزینه دیپلماتیک، نظامی، امنیتی، سیاسی و اقتصادی را برای کشور، آن هم در شرایط ناگوار معیشتی کنونی برای ما در پی داشته باشد؟
واقعیت آن است که جمهوری اسلامی ایران علیرغم حمایت دوفاکتوی خود از پاکستانی ها در کشمیر و یا آذربایجانی ها در مناقشه قره باغ به دنبال حضور مستقیم در این دست مناقشات نیست و نهایتا موضع گیری رسمی تهران، سیاست بی طرفی بوده است. چون اساسا جمهوری اسلامی ایران هیچ گونه عمق استراتژیکی برای خود در این مناطق تعریف نکرده است. از طرف دیگر چون مسئله نسبت یک مناقشه و بحران با ارزشهای کلان یک نظام سیاسی میتواند نقش جدی در حضور مستقیما آن کشور در بحران مذکور داشته باشد، عملاً سبب شده است که ایران تنها به واسطه ای برخی اشتراکات ایدئولوژیک دینی و مذهبی و یا قومی و فرهنگی، تحولات را در خصوص بحران کشمیر و یا قره باغ در چارچوب همین حمایت های کمرنگ از اسلام آباد و یا باکو پیگیری کند. چرا که تهران هم نیم نگاهی به منافع خود در سایه همراهی با هندی ها دارد، لذا در بحران کشمیر بی طرف می ماند و یا به دنبال تداوم رابطه خود با ارمنستان است، پس مانند ترکیه در قره باغ به دنبال حمایت صریح از جمهوری آذربایجان نیست. لذا در اصل موضع رسمی جمهوری اسلامی ایران در قبال این مسائل بی طرفی است. حتی با وجود آن که مناقشه قره باغ در کنار مرزهای ایران می تواند تبعات امنیتی مخربی برای کشور در سایه تداوم و تشدید این تنشها در پی داشته باشد، اما در نهایت سیاست تهران بی طرفی است. چون ایران عمق استراتژیکی را برای خود در منطقه قفقاز به خصوص قفقاز جنوبی تعریف نکرده است و به جای آن نگاه راهبردی خود را در حوزه منطقه غرب آسیا و همچنین خلیج فارس، تنگه هرمز و دریای عمان معطوف کرده است. پس عملاً نگاه تهران به مناقشه قره باغ صرفا رفع تهدید است و سعی میکند برای کاهش تبعات مخرب امنیتی تلاش هایی برای پایان دادن به این مناقشه را در دستور کار قرار دهد. اما مسئله فلسطین، سوریه، عراق، لبنان، یمن، خلیج فارس و نظایر آن به شدت متفاوت از کشمیر و قره باغ است. اگرچه هر منطقه ای از شبه قاره گرفته تا قفقاز دارای اهمیت خاص خود و کدهای ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک منحصر به فردی هستند، اما در یک نگاه اهم و فی الاهم، تهران اولویت خود را در خاورمیانه قرار داده است. پس از نگاه جمهوری اسلامی نقش ایران در تحولات و جنگهای داخلی یمن، سوریه، عراق و نظایر آن ضمن آنکه رفع تهدید برای خود محسوب می شود، میتواند در چارچوب افزایش عمق و نفوذ استراتژی ایران در منطقه خاورمیانه قلمداد شود. اینجاست که دیگر ایران نمیتواند مانند بحران کشمیر و یا قرباغ به فکر سیاست بی طرفی و عدم حمایت و عدم حضور مستقیم در این بحران ها باشد. چون تهران هم امنیت و هم منافع استراتژیک خود را به این تحولات در خاورمیانه گره زده است.
با این تفاسیر است که برای مثال جمهوری اسلامی ایران به صورت مستقیم و صریح و در تقابل با نتیجه همه پرسی جدایی اقلیم کردستان عراق در ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۷/سوم مهرماه ۱۳۹۶ وارد عمل میشود و با حمایت آنکارا و بغداد نهایت نتیجه رفراندوم را ناکام می گذارد؟
بله دقیقاً اینجاست که تفاوت مسئله اقتضائات ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیک منطقه ای مانند اقلیم کردستان عراق با قره باغ و یا کشمیر روشن می شود. چون مخالفت با جدایی کردستان عراق ضمن آن که یک تلاش جدی برای رفع تهدید امنیتی در کنار مرزهای غربی کشور بود، می تواند در راستای راهبرد افزایش عمق نفوذ استراتژیک ایران در خاورمیانه قلمداد شود. از این رو جمهوری اسلامی ایران قبل از همه پرسی اقلیم کردستان صراحتا عنوان داشت که با نتیجه آن مخالف است و تلاش جدی هم برای به شکست کشاندن آن خواهد داشت که نهایتاً هم این مسئله محقق شد. چون در صورت جدایی اقلیم کردستان از عراق عمق استراتژیک ایران در این کشور و کل خاورمیانه به هم مبی خورد. چرا که عراق محر ارتباطی ایران با سوریه، لبنان و فلسطین است. پس با استقلال کرستان نهایتاً راهبرد کلان ایران در خاورمیانه را به هم میریخت. لذا می بینید که تحولات کردستان بر خلاف قره باغ و کشمیر تا چه اندازه میتواند با ارزش ها و منافع جمهوری اسلامی ایران درگیر باشد. به همین واسطه ایران بیشترین حضور مستقیم و دخالت را در منطقه اقلیم کردستان برای ناکام گذاشتن همه پرسی داشت. پس می بینید زمانی که تحولات و اقتضائات یک مناقشه، بحران و یا یک موضوع منطقهای و فرامنطقهای تا به این اندازه با ارزش ها و منافع جمهوری اسلامی ایران عجین باشد، حضور مستقیم و دخالت تهران در مناقشه و موضوع مذکور می کند امری اجتنابناپذیر جلوه میکند.
اما نقطه تفاوت و تمایزی و در اصل پارامتری که اکنون در مسئله مناقشه قره باغ به شدت نقش آفرینی می کند سنگینی نگاه قومیتی است که سبب شده علاوه بر مجموعه ای از مواضع نمایندگان مجلس یازدهم، ائمه جمعه و جماعات، نمایندگان ولی فقیه در برخی از استان ها و همچنین مواضع اخیر دولت از وزارت امور خارجه تا شخص رئیس جمهور در حمایت و جانبداری از باکو شاهد شکل گیری اعتراضات گسترده در برخی شهرها و استان های کشور مبنی بر حمایت صریح از جمهوری آذربایجان باشیم. اینجاست که به نظر میرسد منافع ملی بخشی از جامعه در تضاد با منافع ملی ساختار سیاسی در تدوام اصل سیاست بیطرفی تهران در مناقشه قره باغ بروز پیدا می کند. در این صورت آیا ساختار سیاسی باید در چارچوب منافع ملی بخشی از جامعه حرکت کند و یا به دنبال تداوم سیاست بی طرفی در خصوص مناقشه قره باغ باشد؟
چون مناقشه قره باغ، مناقشه ای است که در مجاورت ایران در حال وقوع است. لذا این مناقشه فی نفسه برای ایران اهمیت دارد. ولی در عین حال چون این مناقشه بین دو کشور دوست و همسایه ایران یعنی جمهوری آذربایجان و ارمنستان شکل گرفته است بنابراین تهران باید به صورت رسمی سیاست بی طرفی را در قبال این مناقشه در دستور کار قرار دهد. از این رو بر این نکته تأکید دارم که جمهوری اسلامی ایران در مواضع خود نسبت به مناقشه قرهباغ باید بیشترین جانب احتیاط را در دستور کار قرار دهد. چرا که چرخش به سمت هر یک از دو طرف این مناقشه می تواند عملاً روابط ما با همسایه دیگر را تحت الشعاع قرار دهد و در این صورت قطع ارتباط ایران با یک همسایه می تواند چالش های خاص سیاسی، امنیتی و دیپلماتیک را برای کشور به وجود آورد. بنابراین باید با هوشمندی سیاسی و پیگیری راهبرد بی طرفی به دنبال کاهش هزینه ها باشیم. از طرف دیگر اگر چه تعداد همشهریان ارامنه در در داخل کشور قابل مقایسه با جامعه ترک زبان نیست، اما هم به همان میزان که مسئله حساسیت ترک ها در قبال مناقشه قره باغ برای جمهوری اسلامی ایران جدی است، باید حساسیت ارامنه داخل کشور را هم مد نظر قرار داد. چون هر کدام از این دو کشور جمهوری آذربایجان و ارمنستان دارای تداوم و پیوستگی فرهنگی در داخل ایران هستند. ضمن آنکه هر کدام از دو کشور جمهوری آذربایجان و ارمنستان بخشی از هویت ایران بزرگ بوده اند. اینجاست که جمهوری اسلامی ایران برخلاف برخی از ملاحظات و حساسیت ترک زبانان و یا ارامنه باید به سمت تحقق و پیگیری راهبرد بی طرفی در مناقشه قرهباغ باشد. اگر چه در ظاهر این راهبرد در تضاد و تعارض با منافع بخشی از جامعه مانند ترک ها و ارامنه است. چون همانگونه که گفتم در بیشتر اوقات منافع ملی یعنی شامل منافع اکثر جامعه است، نه بخشی از یک قوم در داخل کشور و چون بی طرفی در قبال مناقشه قره باغ می تواند منافع اکثر جامعه و نه منافع ترک زبان ها و یا ارامنه را تامین کند، باید این سیاست کماکان ادامه داشته باشد. البته من معتقدم جمهوری اسلامی ایران باید یک بیطرفی فعال را به دلیل حساسیت مناقشه قرهباغ، ذیل سنگینی سایه قومیت و پیوستارهای فرهنگی ارامنه و ترکها در ایران در دستور کار قرار دهد. یعنی جمهوری اسلامی را با بی طرفی مثبت و فعال به دنبال پایان دادن هر چه سریعتر به مناقشه و درگیریها در قره باغ باشد. اما به هر حال همه شهروندان ایران، چه آذری، چه ارامنه، چه لر، چه بلوچ، چه کرد، چه عرب و دیگر اقوام باید این مهم را در نظر داشته باشند که اظهار نظر رسمی در خصوص برخی موضوعات، مناقشه ها و بحران های منطقه ای و بین المللی صرفاً و صرفاً بر عهده ساختار سیاسی و دولت است، نه نگاه شخصی شهروندی. بله اگر چه اکنون به واسطه جهانی شدن ما شاهد هستیم که در سایه مناقشه قره باغ و یا حتی اتفاقات طبیعی مانند سیل و زلزله احساسات جامعه به شدت تحریک می شود، اما مسائل شخصی و اقتضائات قومی، فرهنگی و مذهبی نباید جایگزین سیاست های رسمی یک کشور در قبال آن مسئله باشد.
پس هموطنان آذربایجانی ما باید به این نکات توجه داشته باشند که سیاست رسمی در قبال مناقشه قره باغ بر عهده دولت است، نه یک فرد و یا یک قوم. البته نمیخواهم این واقعیت را هم انکار کنم که خود این خواست عمومی ترک زبان ها می تواند به عنوان یک عامل و اهرم فشار بر موضع گیری اخیر کشور پیرامون حمایت کمرنگ از آذربایجان در قره باغ دخیل بوده باشد. چون به هرحال عنصر قومیت و مذهب نقش آفرین است، اما نباید غلبه و تحریک احساسات قومی و مذهبی کار را به جایی برساند که منافع کل ایران فدای منافع قومی و مذهبی عدهای شود؛ چه ترک ها و چه ارامنه. از طرف دیگر اگر چه ائمه جمعه و جماعات، نمایندگان ولی فقیه و نمایندگان مجلس شورای اسلامی در شهرها و استانهای خود نماینده و آینه مطالبات مردم و جامعه خود هستند، اما در عین حال این آقایان نماینده رسمی نظام و حاکمیت نیز به شمار میروند. بنابراین باید انعکاس دهنده مواضع و منافع ساختار سیاسی نیز باشند. لذا آقایان باید بین هر دو بعد یک تعادل، موازنه و بالانس ایجاد کنند. یعنی با تبیین درست منافع ملی جمهوری اسلامی ایران، مردم را به سمتی بکشانند که جمهوری اسلامی ایران از پی گرفتن برخی مواضع نادرست دیپلماتیک دور کند. خصوصا نمایندگان ولی فقیه که موضع آنها میتواند موضوع رهبری تلقی شود. پس مسائل به شدت حساس و پیچیده است. ما نمی توانیم به صرف نگاه خاص قومیتی به مسئله قره باغ خود را درگیر برخی هزینه ها کنیم. به هر حال نه تنها ترکها و ارامنه، بلکه دیگر اقوام نیز در ایران حضور دارند. ایران موزاییک قومیت ها و مجموعه ای رنگین از قومیت های مختلف است که هر کدام پیوستار فرهنگی با برخی از کشورهای همسایه ایران دارند. پس این مسئله نباید سبب شود که به واسطه برخی بحرانها در کشورهای همسایه و تحت الشعاع قرار گرفتن حساسیت های قومیتی، حال هر قومی در ایران، جمهوری اسلامی از مواضع درست و منطقی دیپلماتیک عدول کند. از این رو با در نظر گرفتن منافع ملی کل کشور نباید برخی افراد و قومیتها به جای کل جمهوری اسلامی ایران تصمیم گیری کنند.
اما در عین حال به نظر می رسد که نه تنها در مناقشه قره باغ و پیشتر در مسائلی مانند تحولات مناطق کردنشین، بلکه حتی در سایه پیگیری سیاست منطقهای ایران پیرامون جنگ یمن، سوریه، فلسطین، لبنان و عراق هم ما شاهد تضاد منافع اکثر جامعه ایران و نه تنها یک قوم خاص در برابر منافع ملی تعریف شده از سوی جمهوری اسلامی ایران هستیم. پیرو این واقعیت بیش از یک دهه است که شعار نه غزه، نه لبنان جانم فدای ایران در ادبیات سیاسی جامعه تبلور پیدا کرده است. فارغ از درست یا غلط بودن این شعار، تداوم تضاد منافع ملی تعریف شده از سوی جامعه، آن هم اکثر جامعه، نه قومی مانند کردها و یا ترک ها با ساختار سیاسی تا کجا می تواند ادامه پیدا کند؟
اگر چه این سوال بسیار مهم در جامعه شکل گرفته است که چه منافعی برای حضور و نقش آفرینی ایران در فلسطین، لبنان، یمن و غیره برای مردم داخل کشور وجود دارد جز افزایش هزینه؟ اما پرسیدن این سوال مانند این است که بپرسیم که فایده حضور آمریکا در منطقه ای نظیر خاورمیانه جز افزایش مالیات ها مردم در این کشور چیست؟ اما این نگاه غلطی به مسئله است. چون هر کشوری با توجه به توان و ظرفیت ملی، سیاسی، دیپلماتیک، نظامی، امنیتی و غیره اهداف و منافعی را در سطح منطقه و در سطح بین الملل برای خود تعریف میکند و در راستای رسیدن به آن تلاش هایی را هم در دستور کار قرار می دهد. در این رابطه برخی از کشورهای ذره ای هستند که با کمک دیگر کشورها می توانند به حیات خود ادامه دهند. برخی دیگر کشورهایی هستد که تنها توان حفظ امنیت خود را در داخل دارند. تعدادی هم قدرت های میانی محسوب می شوند که می توانند در تعیین نقشه امنیت منطقه ای نقشآفرین باشند. تعداد محدودی از ابرقدرت ها هم در تعیین و تبیین امنیت جهانی نقشآفرین هستند. بنابراین قدرت های میانی مانند ایران نیز که یک قدرت منطقه ای در خاورمیانه محسوب می شود می تواند امنیت خود را در سطح منطقه تعریف کند. صد البته مسئله به نظام جمهوری اسلامی ایران بازنمی گردد. چون هر نظام دیگری غیر از جمهوری اسلامی ایران هم در کشور روی کار باشد اساساً و به اقتضای قدرت منطقهای خود باید منافعش را در سطح منطقه خاورمیانه تعریف کند. چون برد منافع ملی ایران یک برد منطقه ای است. از شما می پرسم ورود و حضور ترکیه در بحران لیبی، قطر، سوریه، قره باغ و دیگر مناقشات در شرق دریای مدیترانه چه معنایی دارد؟ نفوذ ترکیه در آسیای مرکزی یا در سین کیانگ چین به چه معناست؟ پس برد منافع کشورهایی مانند ایران و ترکیه هستند که به آنها اجازه می دهد نقش آفرینی فرامنطقه ای هم داشته باشند. چون این کشورها بنا به توان خود می توانند برد منافع خود را تا آن مناطق تعریف کنند.
ضمن آنکه باید تاثیر افکار عمومی و خواست اکثر جامعه را هم مورد بررسی قرار داد. چون به هرحال در جوامع دموکراتیک شکلگیری دولت ها بر اساس آراء و نظرات افکار عمومی و ملت ها است. بنابراین دولتها ناچارند که آراء و دیدگاه های مردم را هم در سیاست خارجی مد نظر قرار دهند. یعنی دولت ها همواره باید این ارزیابی را داشته باشند که افکار عمومی در قبال این اقدام دولت پیرامون یک مسئله چه واکنشی را از خود نشان خواهند داد؟ آیا جامعه با حضور و دخالت ایران در برخی تحولات منطقه و فرامنطقهای مخالف است یا خیر؟ اینجاست که شاید این انتقاد وارد باشد که دولت و ساختار سیاسی شاید آن گونه که باید نگاه جدی به افکار عمومی اکثریت جامعه، نه یک قوم خاص را در حوزه سیاست خارجی مد نظر قرار نمی دهد و یا تفسیرش از آراء و افکار عمومی جامعه یک برداشت غلط و به دور از واقعیت مبنی بر این است که اکثر جامعه با مواضع دولت موافق هستند. در صورت وجود و جولان چنین نگاهی از جانب دولت در همان مورد خاص سیاست خارجی قطعاً افکار عمومی دیگر حامی نظام و حاکمیت نخواهند بود. کما اینکه اکنون یک دو یا چند دستگی جدی در جامعه پیرامون قرارداد ۲۵ ساله راهبردی ایران و چین وجود دارد یا انتقادهایی به حضور ایران در برخی از تحولات خاورمیانه مطرح است یا برخی معتقدند باید با فکر مذاکره مجدد با آمریکا بود. بنابراین با وجود این دیدگاه متعدد دولت باید به عنوان یک بازخورد تمامی نگاه ها را در سیاستگذاری کلان دیپلماتیک خود مد نظر قرار دهد.
نظر شما :