تبعات امنیتی دیالکتیک پان آذریسم ایرانی و آذربایجانی با پان ترکیسم ترکیه
سفر ظریف به باکو و مسکو و نگرانی های تهران پیرامون صلح قره باغ
دیپلماسی ایرانی – هرچند که قرار بود محمدجواد ظریف، رئیس دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، فردا دوشنبه، تهران را به مقصد باکو و مسکو برای رایزنی در خصوص تحولات بعد از صلح قره باغ ترک کند، اما شاهد تعویق این سفر به دلیل شرایط کنونی کشور به دلیل تشدید شیوع کرونا بودیم. اما به نظر می رسد که این سفر طی روزهای آینده در دستور کار قرار خواهد گرفت؛ همین نکته نشان می دهد که انجام این سفر برای جمهوری اسلامی ایران بسیار حائز اهمیت است. اتفاقاً ذیل همین اهمیت به نظر می رسد که رایزنی و گفت و گوهای محمدجواد ظریف با طرفهای آذربایجانی و روسی بیشتر پیرامون نگرانیهای تهران در خصوص تغییرات ژئوپلیتیک در مرزهای ایران و ارمنستان با شکل گیری کانال ترانزیتی میان جمهوری آذربایجان و نخجوان باشد. حال سوال اینجاست که آیا اساساً بین این دو مقوله ارتباطی وجود دارد؟ آیا به واقع جمهوری اسلامی ایران در مناقشه قره باغ توسط جمهوری آذربایجان، روسیه و ترکیه دور خورده است؟ دیپلمات ایرانی پاسخ به این سوالات را در گفت وگویی با جعفر حقپناه، کارشناس مسائل ترکیه، تحلیلگر ویژه مسائل بین الملل و استاد مدعو مطالعات منطقه ای دانشگاه تهران پی گرفته است که در ادامه میخوانید:
طبق اخبار واصله قرار بود که محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه، فردا دوشنبه، تهران را به مقصد باکو و مسکو برای رایزنی و گفت وگو در خصوص تحولات بعد از امضای صلح قره باغ ترک کند که این سفر به تعویق افتاد. در همین راستا امروز یکشنبه سعید خطیب زاده، سخنگوی وزارت امور خارجه علت تعویق برنامه سفر هفته جاری ظریف به مسکو و باکو را برنامه فوقالعاده هیات دولت برای برگزاری جلسات صبح و عصر بودجه طی هفته جاری و ضرورت حضور همه وزرا و اعضای محترم کابینه در این نشست ها و جلسات ذکر کرد. اما آن گونه که پیداست انجام این سفر طی روزهای آتی قطعی است. در این میان برخی تغییرات ژئوپلیتیک در مرزهای مشترک با ارمنستان در سایه ایجاد جاده ترانزیتی اتصالی میان جمهوری آذربایجان و نخجوان و محدود شدن مرز مشترک ایران و ارمنستان و دور خوردن تهران توسط کرملین، باکو و آنکارا میتواند یکی از نگرانیهای تهران باشد. هرچند که مقامات دولتی و وزارت امور خارجه از اساس هرگونه تغییر در مرزهای ایران و ارمنستان را تکذیب کرده اند. با این تفاسیر آیا اصرار بر انجام این سفر توسط ظریف به باکو و مسکو در شرایط کرونایی کنونی برای رفع نگرانی های تهران پیرامون صلح قره باغ است؟
قطعاً نگرانی های تهران در خصوص تغییرات احتمالی ژئوپلیتیک در مرز ایران و ارمنستان به واسطه کانال ترانزیتی نخجوان -آذربایجان می تواند یکی از دلایل اصلی انجام این سفر باشد. اما قطعاً محورهای مختلف، متعدد و متنوعی برای گفت وگو میان تهران با باکو و مسکو در خصوص تحولات ژئوپلیتیکی بعد از اجرای توافقنامه صلح اخیر در منطقه قفقاز جنوبی و قره باغ وجود دارد. به هر حال بعد از این صلح ترکیبات امنیت منطقهای در کنار مرزهای شمالی ایران به شدت تغییر پیدا کرده است و صددرصد این مسئله برای تهران حائز اهمیت است و قطعاً جای این گلایه از روسیه برای شرکت ندادن ایران در پیشبرد صلح اخیر قره باغ وجود دارد.
بگذارید این مسئله را قدری کالبدشکافی کنیم. با امضای توافقنامه صلح قره باغ میان جمهوری آذربایجان و جمهوری ارمنستان که در سایه میانجیگری و ابتکار عمل روسیه صورت گرفت بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران بر این باورند که ترکیه، جمهوری آذربایجان و روسیه از دل این بحران منافع و نفوذ خود را در منطقه قفقاز جنوبی و به خصوص قره باغ گسترش دادند و عملا به برندگان این مناقشه بدل شدند. اما در مقابل در کنار بازنده اصلی این توافقنامه صلح یعنی ارمنستان، جمهوری اسلامی ایران نیز عملاً در جرگه ناکامان قرار گرفت. خصوصا که اکنون نگرانی هایی در خصوص تغییرات ژئوپلتیک در مرز مشترک ایران و ارمنستان نیز مطرح است. از نگاه شما اساساً این گزاره تا چه اندازه نزدیک به واقعیت است؟ آیا تهران در مقابل آنکارا و مسکو پیرامون مناقشه قره باغ ناکام بود؟
این سوال شما دو قسمت دارد؛ اینکه روسیه و ترکیه چه اهدافی از دخالت در مناقشه قره باغ داشتند؟ چه هزینه هایی پرداخت کردند؟ در نهایت به چه دستاوردی رسیدند؟ همانگونه که این سه سوال نیز در خصوص جمهوری اسلامی ایران پیرامون مناقشه قره باغ مطرح است.
اگر با این نگاه شما به تحلیل ناکامان و برندگان مناقشه قره باغ بپردازیم، بگذارید تمرکز سوال رو تخصص اصلیتان یعنی آنکارا و تهران قرار گیرد.
اگر تمرکز را روی مسئله ترکیه قرار دهیم باید یک نگاه تاریخی نسبت به رویکرد آنکارا در خصوص جمهوری آذربایجان داشته باشیم. در این راستا ترکیه در بدو فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال جمهوریهای حوزه قفقاز یک سیاست دوگانه ای را در قبال جمهوری آذربایجان در پیش گرفت؛ یعنی ضمن این که جزو اولین کشورهایی بود که جمهوری آذربایجان را حتی قبل از جمهوری اسلامی ایران به رسمیت شناخت، اما در همان زمان تردیدهای جدی پیرامون امکان ایجاد رابطه آنکارا با باکو شکل گرفت. در همین راستا مرحوم تورگوت اوزال در یک سخنرانی تاریخی صراحتا عنوان میکند که آذری های جمهوری آذربایجان اصالتاً شیعه هستند و ترک های ترکیه سنی مذهب هستند، لذا نمی توان پیوندهای عمیق و استراتژیکی میان دو کشور متصور بود، چون به نظر میرسد که آذری های جمهوری آذربایجان به جمهوری اسلامی ایران با ریشه شیعی نزدیکی بیشتری داشته باشند. اما نکته اینجا بود که بعد از تورگوت اوزال به تدریج یک خوانش ناسیونالیستی در زمان سلیمان دمیرل، مسعود ییلماز و دیگر رهبران ترکیه در خصوص نگاه به آذری های اذربایجان شکل گرفت. این مسئله سبب شد که آنکارا از منظر دیگری به منطقه قفقاز جنوبی و جمهوری آذربایجان نگاه کند. به واقع برای جبران کاهش وزن ژئوپلیتیک ترکیه در ناتوی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، عملا آنکارا نقش جدیدی را بر عهده گرفت که کاملا همسو با سیاست های ناتو، اروپا و ایالات متحده آمریکا قرار داشت. لذا ترکیه با طرح گسترش نفوذ ناتو به شرق به قفقاز جنوبی و کشور آذربایجان توجه جدی پیدا کرد. مضافا این که به هر حال آموزههای ناسیونالیستی ترکیه هم سبب شد عملاً تفاوت مذهبی سنی و شیعه میان ترک های ترکیه و آذری های آذربایجان کنار گذاشته شود و در حاشیه قرار گیرد. بعد از آن شاهد افزایش نفوذ فرهنگی و اقتصادی ترکیه در جمهوری آذربایجان بودیم. پیر واین نکته نگاه عمده ترکیه به منطقه قفقاز جنوبی و جمهوری آذربایجان بیشتر یک نگاه ژئواکونومیک و ژئوکالچریک بود، اما آنکارا و دولت اردوغان بعد از سال ۲۰۱۰ یک نگاه ژئواستراتژیک نیز به منطقه قفقاز جنوبی، به خصوص قرهباغ در کنار مرزهای ارمنستان پیدا کرد.
روی جمله آخر شما تمرکز بیشتری داشته باشیم. از نگاه و منظر شما ترزیق مضاعف یک نگاه ژئواستراتژیک در کنار نگاه ژئواکونومیک و ژئوکالچریک به منطقه قفقاز جنوبی با محوریت قره باغ، آن هم در دهه دوم قرن بیست و یکم توسط ترکیه متاثر از چه پارامتر یا پارامترهایی است؟ اساسا اردوغان به چه دلیل نگاهی ژئواستراتژیک به قفقاز جنونبی پیدا کرد، آیا ذیل همان نگاه نئوعثمانی گری به دنبال خوانش جدیدی از ژئوپلتیک پان ترکی است؟
این نگاه متاثر از توسعه درون زاد ترکیه است که قابلیت هایی را در اختیار اردوغان گذاشت که به نوعی گسترش طلبی را دنبال کند؛ بخشهایی از نگاه گسترش طلبانه در مدیترانه، بخشهایی از آن در غرب آسیا و خاورمیانه و بخشی از آن در منطقه قفقازجنوبی و مناقشه قره باغ شکل گرفت. به هر حال قابلیت های درونی ترکیه و نیز هوشمندی آنکارا در استفاده از خلاء های به وجود آمده به واسطه رقابت سایر دولت ها سبب شد که اردوغان در آخرین سکانس از نقشآفرینی خود در قفقاز جنوبی و مناقشه قره باغ، آن هم در یک زمان به هنگام خود را به پیروز این مناقشه بدل کند. روسیه درگیر بحران بلاروس و مشکلات ناشی از بحران اقتصادی و تشدید شیوع ویروس کرونا بود. در کنار آن ایالات متحده آمریکا درگیری مسئله اختلافات انتخاباتی میان ترامپ و بایدن بوده و هست. اروپا نیز به دلیل درگیری با مسئله شیوع ویروس کرونا و همچنین درگیری و اختلافات درونی با محوریت مسئله برگزیت ودیگر چالش های درون اتحادیه اروپا است. مجموعه این شرایط عملاً سبب شد که هیچ کشوری، نه توان و نه تمایلی برای دخالت در مناقشه قره باغ داشته باشد و این فرصت طلبی ترکیه باعث شد که با حمایت صریح و مستقیم از جمهوری آذربایجان در برابر ارمنستان و آزادسازی مناطق اشغالی، عملاً در کنار باکو به عنوان پیروز مناقشه قره باغ جلوه کند.
حال به بخش دوم پرسش ابتدایی مصاحبه می رسیم. در برابر ترکیه، ایرانی قرار داشت که به باور بسیاری مغموم این مناقشه بود. پیرو این نگاه چرا تهران تا به این اندازه در پایان دادن به دور تازه درگیری های نظامی باکو و ایروان و حل و فصل سیاسی مناقشه قره باغ دیر اقدام کرد و عملا خود را در برابر توافقنامه صلحی دید که منافعش در مرزهای شمالی با ارمنستان را تحت الشعاع قرار داد؟
من در خصوص نگاه شما پیرامون ورود دیرهنگام جمهوری اسلامی ایران در پایان دادن به دور جدید درگیری های آذربایجان و ارمنستان در مناقشه قره باغ هم نظر و همسو هستم. در این رابطه میتوان بهچند نکته اشاره کرد. اولاً به دلیل اولویت بندی استراتژیک و امنیتی که جمهوری اسلامی ایران برای تعیین حوزه نفوذ خود تعریف کرده است به نظر میرسد که نگاه راهبردی تهران بیشتر معطوف به منطقه خاورمیانه باشد و دیگر مناطق در اولویت های بعدی جمهوری اسلامی ایران قرار دارد. از این رو است که تهران ترجیحاً ورود زودهنگام و به هنگامی در مناقشات خاورمیانه را در دستور کار قرار می دهد تا ورود به منازعاتی مانند قره باغ. از طرف دیگر همانگونه که روسیه، اتحادیه اروپا، ایالات متحده آمریکا و کشورهای دیگر به دلیل مسائل مختلف و درگیر شدن با چالشهای درونی، منطقهای و بینالمللی بودن، عملاً نه توان و نه تمایلی برای درگیری در مناقشه قره باغ نداشتند، جمهوری اسلامی ایران نیز به دلیل درگیر شدن با مسئله انتخابات ایالات متحده آمریکا، گسترش شیوع ویروس کرونا، چالشهای معیشتی و مسائلی در منطقه خاورمیانه عملاً باعث شد که تهران ورود دیرهنگامی به مسئله قره باغ داشته باشد. البته با تمامی این تفاسیر باید در خصوص اینکه آیا ایران بازنده این مناقشه است، واکاوی بیشتری داشت؛ چون اگر مسئله صرفاً به جدایی طلبی و مسائلی از این دست مربوط باشد ایران چیزی از دست نداده است. به هر حال حفظ مرز دو کشور آذربایجان و ارمنستان بنا به توافقات بین المللی و مخدوش نشدن چارچوب ها از اصول مد نظر تهران بود که در توافقنامه صلح اخیر هم مبنای کار بود و اجرایی شد. پس از این منظر نگرانی خاصی برای ایران وجود ندارد. کما اینکه با طرف برنده این جنگ یعنی ترکیه و جمهوری آذربایجان نیز تعاملات مثبت و سازنده دارد. لذا از این جهت حتی برخی از آن سوء برداشت های احتمالی پیشین نیز مرتفع شده است؛ اما اگر از این منظر بخواهیم مسئله را تحلیل کنیم که حضور و ورود دیرهنگام ایران به مناقشه قره باغ به چه دلیل شکل گرفت و چه اثاری داشت، متاسفانه باید به این مسئله اشاره کرد که به واسطه «خاورمیانه زدگی» سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و گذاشتن تمام تخم مرغ ها در سبد برجام و غرب آسیا، عملا باعث شده است که تهران اهمیت کمتری برای دیگر مناطق پیرامونی از مناقشه قره باغ تا مسائلی در افغانستان و پاکستان قائل باشد.
تا اینجای کار رقابت تهران- آنکارا پیرامون مناقشه قره باغ به اجمال تحلیل شد. حال به نقش مسکو بپردازیم که با عملکرد مشابه ترکیه، ایران را در این مناقشه دور زد. ارزیابی شا در این رابطه چیست؟
واقعیت این است که، هم ترکیه و هم روسیه و هر کشور دیگری بر طبق منافع خود عمل می کنند. اینجا ضعف شناختی ایران است که سبب شد تا در مناقشه قره باغ توسط مسکو و آنکارا دور بخورد. به عبارت درست تر برخلاف قابلیت ترکیه که می تواند در فرایندهای بزرگ تری مشارکت داشته باشد و به تبعش وارد فازهای ائتلاف سازی شود، تهران عملا با تک روی هایش باعث شده است که خود را از این مزیت (ائتلاف سازی) و استفاده از ظرفیت و توان دیگر کشورها در راستای تامین منافع خود محروم کند. چون خودبسندگی تهران در حوزه های منطقه ای برای افزایش نفوذ سبب شده تا محدودیت های بیشتری برای ما به دنبال داشته باشد و مانع از ورود ایران به فاز ائتلاف سازی با دیگر کشورها شود و حتی اگر هم به ناچار این ائتلاف سازی را برگزیند، نهایتاً انتخاب های محدودی مانند روسیه دارد که در همین مناقشه قره باغ به روشنی نشان داد که به هیچ وجه حاضر نیست شراکتی با کشوری مانند ایران داشته باشد. به گونهای که در مواضع برخی از مقامات جمهوری اسلامی ایران با لحنی گلایه آمیز از مسکو به صراحت عنوان شد که کرملین به دنبال منافع خود است. صد البته که این مسئله بسیار طبیعی است که هر کشوری به دنبال منافع خود باشد. مشکل اینجا بود که به دلیل همان خاورمیانه زدگی سیاست خارجی خود نتوانستیم به درک درستی از دیگر مناقشات پیرامونی ایران و نقش دیگر کشورها در راه حل و فصل آن برسیم. هر چند که در این مناقشه باید شکست جدی را برای روسیه، حداقل در سطح نظامی متصور بود، چرا که برخی از جنگ افزارها به خصوص کارایی سامانه موشکی اس- ۳۰۰ به شدت زیر سوال رفت، اما در حوزه ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک عمق نفوذ جدیتری برای مسکو شکل گرفت که قطعاً برای ایران امر مثبتی نیست. خصوصا که به موازات آن افزایش نفوذ ترکیه و اسرائیل نیز در قره باغ شکل گرفت. باید قبول کنیم که اگر چه در وهله اول شکل گیری صلح اخیر قره باغ و امضای توافقنامه توسط جمهوری آذربایجان و ارمنستان برای پایان دادن به منازعات و درگیری های نظامی و ناامنی های شکل گرفته بسیار مثبت است، اما در عمل برای ایران بسیار خطرناک است، چرا که حل و فصل یک مناقشه نظامی دیرینه با ریشه اختلافات ژئوپلیتیک، ژئواستراتژیک و ژئوکالچریک بدون حضور ایران، برای تهران بدون تبعات نخواهد بود. چرا که این کشورها در عمل نشان دادند که چه وزن ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیکی برای ایران در حل و فصل مناقشات خود قائل هستند. قطعا این مسئله زمینه نگرانی های آتی را فراهم می آورد. چون چون ترکیه اگر چه با فرصت شناسی که کرد توانست نفوذ خود را در قره باغ توسعه دهد، اما بیشتر بر اساس توانمندی های درون زاد خود، قابلیت های نظامی، توان اقتصادی قابل توجه و اجماع نخبگان داخی بود که توانست در این مناقشه (قره باغ) نفوذ جدی را به وجود آورد و به یک دستاورد قابل توجه در قرهباغ دست پیدا کند؛ امری که متاسفانه در داخل ایران به طور جدی مغفول مانده است و همین مهم میتواند در مناقشه های دیگر پیرامونی کشور سبب شود تا سهم کمتری به نقش آفرینی ایران در حل وفصل مناقشات داده شود. لذا در صورت تحقق این امر نفوذ تهران در میان همسایگانش کمتر و کمتر خواهد شد. به نظر من همین ورود دیرهنگام به حل و فصل سیاسی مناقشه قره باغ توسط ایران نشان داد که تا چه اندازه خلاء ها و اختلافات درونی در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران وجود دارد. پس باید هر چه سریعتر نسبت به حل و فصل آن اقدام کرد. چون این مسئله ممکن است درخصوص مناقشات دیگر هم به وجود آید. با این اوصاف اگر این پویایی، توسعه و رشد درون زا در کشور شکل نگیرد، اجماع نخبگان به وجود نیاید و به دنبال آن توان ائتلاف سازی درونی، منطقهای و بینالمللی توسط جمهوری اسلامی ایران شکل نگیرد و متعاقب آن استفاده درست از فرصت ها و نهایتاً تحلیل، تبیین و ارزیابی عمیقی از پویش های امنیت منطقهای و پیرامونی ایران به دست نیاید ما دوباره دچار چنین خسران ها و چالش هایی خواهیم شد؛ خسران هایی که در مناقشه قرهباغ برای ایران به وجود آمد.
شما به اهداف، هزینهکردها و نهایتاً دستاوردهای هر کشور به خصوص ترکیه در مناقشه قرهباغ اشاره کردید. اما به نظر میرسد در یک نگاه کلان تر که مورد تاکید شما هم هست ترکیه در همین طرح توسعه نفوذ خود، ذیل نگاه نئوعثمانی گری پانترکیستی اش نتوانسته است دستاورد قابل توجهی نسبت به هزینهکردها داشته باشد. کما این که در بحران لیبی رقبای جدی مانند عربستان سعودی، امارات متحده عربی، روسیه و برخی دیگر از کشورهای اروپایی را برای خود به وجود آورده است. در بحران مدیترانه از مصر تا یونان، قبرس و اسرائیل اکنون به دشمنان منافع انکارا بدل شده اند. در بحران سوریه هم از کردها گرفته تا ایران، سوریه، روسیه و اروپایی ها را در برابر خود قرار داده است. در بحران قرهباغ نیز علاوه بر دشمنی دیرینه ارمنستان اکنون با کشورهایی مانند ایالات متحده آمریکا و بازیگران اروپایی هم سرشاخ شده است. اینها علاوه بر تعارض منافع با اعضای ناتو است. صد البته که نباید درگیری های کشورهای عربی با ترکیه در خصوص مسئله قطر را هم نادیده بگیریم. پس آیا در مجموع میتوان گفت که ترکیه توانسته است نسبت به هزینه کردها به یک دستاورد قابل توجهی دست پیدا کند؟
آنچه که شما اشاره کردید تحلیل کلی سیاست توسعه نفوذ ترکیه بود. من در سوال پیشین شما فقط در مناقشه قره باغ به تحلیل میزان هزینه کردهای ترکیه و دستاوردهای آن اشاره کردم. از این رو ترکیه صرفا در مناقشه قره باغ، تاکید می کنم صرفا در مناقشه قره باغ قطعاً در مقام قیاس با دیگر حوزه هایی که به آن ورود کرده است از سوریه تا لیبی، مدیترانه و دیگر مناطق هزینه کمتری را صرف کرده و در مقابل با این هزینه کم توانست دستاوردهای قابل توجهی را متوجه خود سازد. اتفاقا اگر از این منظر نوع عملکرد حزب عدالت و توسعه و دولت اردوغان را در خصوص مناقشه قره باغ مورد تحلیل قرار دهیم در حقیقت باید عنوان کرد که عملکرد و نقش افرینی ترکیه بیشتر واکنش آنکارا به ناکارآمدی سیاست توسعه نفوذش در دیگر مناطق و دستاوردهای کمی بود که در سایه این سیاست به دست آورده است. در حقیقت ترکیه با هزینه کم توانست دستاورد قابل توجهی در قره باغ را محقق کند. البته باید به مسائل و تحولات سیاسی داخلی ترکیه اشاره کرد. به هر حال دولت اردوغان در طول این سال ها نشان داده است که هر زمان شاهد چالش های درونی در حوزه اقتصادی و سیاسی است با یک اقدام در حوزه سیاست خارجی سعی می کند افکار عمومی را به حاشیه بکشاند که با نفوذ در مناقشه قره باغ توانست این امر را عملی کند. ضمن این که با ایجاد رضایت جریان ناسیونالیستی ترکیه در مناقشه قره باغ عملا پایگاه خود را در ترکیه توسعه داد. پس در مجموع اگر بخواهیم فقط پرونده قره باغ را تحلیل کنیم ترکیه توانست به دستاوردهایی بیش از هزینههای خود برسد. لذا پرونده قره باغ متفاوت از سوریه، لیبی، قطر، مدیترانه و دیگر بحران هایی است که به آن ورود پیدا کرده است. صد البته که ترکیه با قدرتی که در اختیار دارد توان بازیگری همزمان در چند بحران منطقه ای را دارد.
اتفاقاً در پرونده مناقشه قره باغ هم میتوان همین ارزیابی و نگاه شما را زیر سوال برد. چرا که طبق اخبار واصله در دور جدید درگیری های نظامی میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان شاهد آموزش، تجهیز و انتقال دو هزار نفر از اعضای گروه های معارض مسلح سوریه به قره باغ بودیک که عملاً باعث شد شرایط به طور دیگری رقم بخورد. چون در مقابل هم طبق برخی از اخبار حکایت از ان داشت که ارمنستان هم با کمک نیروهای کُرد معارض مسلح با محوریت پ.ک.ک در مناقشه قره باغ، توانست دست به اقدام متقابل بزند. آیا در برابر تمام دستاوردهایی که برای ترکیه در مناقشه قره باغ نام بردید، توسعه، تعمیق و درگیری آنکارا با کُردها به دیگر مناطق سبب نشده است که این دستاوردها تحت الشعاع قرار گیرد. به هر حال طبق نکاتی که در مصاحبه پیشین شما مطرح شد اولویت اصلی امنیت ترکیه به منازعه کردها باز می گردد، آیا با حضور کردها در دیگر مناطق نفوذ ترکیه از سوریه تا ارمنستان عملاً شرایط برای تعمیق تنش ترکی - کردی به وجود نیامده است که می تواند تهدیدی بالقوه که هیچ، بلکه بالفعلی برای منافع آنکارا باشد؟
قطعاً تنش ترکیه با کردها آن قدر عمیق هست که نیازی به باز تعریف نکاتی که شما به آن اشاره کردید داشته باشد. چون تنش ترکیه با کردها هویتی و ساختاری است که هیچ چشم اندازی برای حل و فصل آن وجود ندارد. ضمن اینکه ارمنستان به عنوان رقیب دیرینه و سنتی ترکیه همواره از حامیان جدی کردها در برابر آنکارا بوده است و از متهمان اصلی در خصوص حمایت از پ.ک.ک هم به شمار می رود. پس این مسئله امر تازهای نیست. اساسا به همین دلیل هم است که خود به خود و به صورت اتوماتیک پای جمهوری آذربایجان نیز به این مسئله کشیده می شود. البته بخشی از این مسئله ناشی از اقدام ترکیه در آموزش انتقال و تجهیز نیروهای تکفیری از سوریه به قره باغ بود. هر چند که در این میان اخبار غیر قابل کتمان و غیر قابل انکاری هم در خصوص تلاش برای اعزام بخشی از نیروهای افغانستان نیز به مناقشه قره باغ توسط باکو و آنکارا نیز مطرح شد. البته این تلاش ها منحصر به دور جدید درگیری ها نبوده است، بلکه از همان جنگ های سال های ۱۹۹۲، ۱۹۹۳ و ۱۹۹۴ نیز از نیروهای افغانستانی در برابر ارمنستان استفاده شده است. پس مسئله صرفاً به تنش ترکی - کردی باز نمی گردد بلکه باید در سطح کلان تری یعنی استفاده از گروه های نیابتی توسط طرف های درگیر در مناقشه قره باغ بررسی شود. لذا هر کشوری بنا به منافع خود سعی می کند از ظرفیت این گروه های نیابتی استفاده کند. با توجه به این نکات و در پاسخ مشخص به سوال شما هر گاه در یک مناقشه استفاده از راهکار نظامی پررنگتر باشد قطعاً استفاده و نقش آفرینی گروه های نیابتی نیز به همان میزان پررنگ تر و تعیین کننده تر خواهد بود. چون این گروه های نیابتی یکی از اهرم های جدی در موازنه قوا خواهد بود و عملاً مانع از مواجهه مستقیم این کشورها خواهد شد. پس این کشورها توجه جدی به استفاده از گروه های نیابتی خواهند داشت. با این وصف نفوذ و تعیین کنندگی پ.ک.ک و نقش آن در بحران قرهباغ یا سوریه پررنگتر از گذشته خواهد بود.
در این میان تبعات منفی و مخرب امنیتی اندیشههای پان ترکیستی برای کشور را چگونه ارزیابی می کنید. به هر حال در این دوره از درگیریهای قره باغ شاهد پررنگ تر شدن اندیشه های جدایی طلبانه پان ترکیستی از فرقه دموکرات و جعفر پیشه وری، صمد وورغون، میرجعفر باقرف، میرزا ابراهیمف تا باورهای ابوالفضل ایلچی بیگ بودیم که در برهه هایی اعتراضات گسترده ای را در برخی از شهرها و استان های کشور در حمایت از آذربایجان پیرامون مناقشه قره باغ به وجود آورد؟
برای پرداختن به این سوال شما باید یک تحلیل عمیقی از مفهوم پان تورانیسم و اجزای آن مانند پان ترکیسم و پان آذریسم داشته باشیم تا به برآورد درستی از تبعات امنیتی آن برای کشور رسید. همانگونه که پیشتر اشاره کردم در ترکیه پانترکیسم مذهبی بر اساس خوانش دینی دوران عثمان گری از اهل سنت وجود دارد که در حقیقت تعارض با کردها و علویان از همین جا نشات میگیرد. به هر حال اگر این مسئله مبنا باشد که هست در حقیقت ایدئولوژی ناگفته حزب عدالت و توسعه نیز به شمار میرود که به یک افتراق جدی با پان آذریسم در جمهوری اذربایجان و ایران خواهد رسید. چرا که از لحاظ تاریخی نگاه دینی و مذهبی پان ترکیسم سنی ترکیه با پان آذریسم شیعی ایران و آذربایجان به چالش خواهند رسید. اینجا است که موضع و خوانش تورگوت اوزال خود نمایی بیشتری پیدا می کند. چون به هرحال در جمهوری آذربایجان فردی مانند شاه اسماعیل صفوی (بنیانگذار سلسله صفویه) به عنوان کسی تلقی میشود که توانست سنگبنای آذربایجان نوین را پایه گذاری کند و همین فرد کسی بود که در جنگ چالدران با سلطان سلیمی جنگید که اکنون الگوی آقای اردوغان حساب می شود. اما نکته اینجا است که در این میان شاهد یک پرش تاریخی هوشمندانه توسط اعضای حزب عدالت و توسعه و دولت اردوغان هستیم کما اینکه مشابه همین پرش در جمهوری آذربایجان و ترک های ایران نیز به چشم میخورد. یعنی طرف ها از این موارد اختلافی عبور می کنند. چون منافع هر طرف ایجاب می کند که از این مسائل اختلافی عبور کنند. چرا که اساسا مسئله تحلیل اختلافات پانترکیسم ترکیه و پان آذریسم موجود در ایران و یا جمهوری آذربایجان به شدت ذهنی و نسبی است. لذا هر فردی ترکی، آذری، کُرد و حتی هر تاریخ دان متخصصی بنا به برداشت و تحقیقات خود، خوانش متفاوت، متضاد و گاه متناقضی از آن به دست می آورد. حتی به احتمال بسیار زیاد همین خوانش من هم مورد اختلاف و سوال قرار بگیرد. اما با این تفاسیر به هر حال باید به این نکته اشاره کرد که نگاه های سادهانگارانه ای وجود دارند که تصور می کنند تمام این مفروضات، بر ساخته های ذهنی و تاریخی هستند در یک خوانش و تطور تاریخی، امکان تغییر دارند. لذا احتمال چارچوب بندی های جدیدی از این مفاهیم و مفروضات متضاد و متناقض می توان به دست آورد. از این جهت در ایران، در ترکیه و جمهوری آذربایجان به خوانش های نوینی از مسئله اختلافات قومی دست پیدا کرده اند. حالا این که اختلافات قومی تا چه اندازه میتواند محل سوگیری های سیاسی، امنیتی و یا دیپلماتیک باشد و یا چقدر میتواند جنبه تجزیه طلبانه و واگرایانه در هر کشور به خصوص ایران پیدا کند، مسئله مهمی است که با بسیاری از متغیرهای اجتماعی، فرهنگی، تاریخی، اقتصادی، سیاسی، دیپلماتیک، امنیتی و نظایر آن گره خورده است که هر کدام از آنها نیاز به بررسی و واکاوی های عمیقی دارد.
اما چرا این هوشمندی در پرش تاریخی با کردها به وجود نمی آید. چرا پان ترکیسم ترکیه میتواند به یک همخوانی، ولو موقت و نسبی با پانآذریسم شیعه ایران و جمهوری آذربایجان برسد، اما نمیتواند این خوانش را با کردها به سرانجام برساند؟
همانگونه که اشاره کردید اساساً این همخوانی که اکنون پان پانترکیسم ترکیه و پان آذریسم به وجود آمده، موقت و بسیار شکننده است و میتواند در آینده با خوانش های مذهبی زیر سوال رود. ضمن اینکه طبیعتا همخوانی فرهنگی ناسیونالیستی آذری ها و ترک ها بیشتر است. چون علاوه بر وجود تفاوت دینی که میان ترکها و کردها وجود دارد، پارامتر تفاوت فرهنگی نیز مزید بر علت است، کما اینکه اختلاف ترک ها با عرب ها و یا ترک ها با ارمنی ها نیز می تواند مزید بر علت در تداوم و تشدید تنش های اینگونه ای باشد.
نظر شما :