تندتر شدن تنش ها میان تهران و واشنگتن با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و ایران
امریکا دم از مذاکره می زند اما در نهایت دنبال تغییر نظام است
دیپلماسی ایرانی: در چند هفته اخیر شاهد افزایش فشارهای ایالات متحده آمریکا و تشدید تنشها ضد جمهوری اسلامی ایران هستیم. در این راستا واشنگتن از اقداماتی مانند اعمال چند دور تحریم تا تلاش گسترده برای ایجاد ائتلاف امنیتی منطقهای ضد تهران در چارچوب امضای عادی سازی روابط بحرین و امارات با اسرائیل و یا تحرکات گسترده بین المللی برای تمدید تحریم های تسلیحاتی فروگذار نکرده است. پیرو این نگاه برخی از کارشناسان، تحلیلگران و ناظران معتقدند که به واسطه افزایش حساسیتها و التهابات فضای سیاسی داخلی انتخاباتی در آمریکا، دونالد ترامپ برای کسب برگ برنده در انتخابات پیش رو افزایش فشار بر ایران را در دستور کار قرار داده است و ذیل این تحلیل هرچه به زمان برگزاری انتخابات نزدیک تر شویم شاهد افزایش این واشنگتن علیه تهران خواهیم بود. اما به واقع این میزان از افزایش تنش و تخاصم از جانب کاخ سفید بیشتر به کارزار انتخاباتی دونالد ترامپ برای به دست آوردن برگ های برنده انتخاباتی باز می گردد و یا دلایل دیگری برای افزایش تنش در این مدت ضد ایران وجود دارد؟ در این رابطه دیپلماسی ایرانی گفتوگویی را با مهدی مطهرنیا، استاد دانشگاه، آینده پژوه و تحلیلگر ارشد مسائل بین الملل صورت داده است که در ادامه می خوانید:
در چند هفته اخیر شاهد اوج گیری تنش و تخاصم ایالات متحده آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران هستیم؛ از اعمال چند دور تحریم ها تا تلاش برای امضای توافق عادی سازی مناسبات بحرین و امارات متحده عربی با اسرائیل که بسیاری آن را تلاشی برای اتحاد سازی و ائتلاف سازی امنیتی در منطقه علیه جمهوری اسلامی ایران میدانند و نیز تحرکات گسترده دیپلماتیک به منظور پررنگ کردن ایران هراسی و همراه کردن جامعه جهانی. اینها علاوه بر آن است که کاخ سفید در همین مدت به منظور تمدید تحریم های تسلیحاتی ایران از هیچ تلاشی در شورای امنیت فروگذار نکرد. از نگاه شما اساساً این میزان از افزایش تنش و تخاصم از جانب کاخ سفید بیشتر به کارزار انتخاباتی دونالد ترامپ برای به دست آوردن برگ های برنده انتخاباتی در دستور کار قرار گرفته است یا دلایل دیگری برای افزایش تنش در این مدت قائل هستید؟
بی شک شدت گرفتن کارزار انتخاباتی در ایالات متحده آمریکا نقش جدی در تشدید فشارها، تنش ها و تخاصم ایالات متحده آمریکا ضد جمهوری اسلامی ایران داشته و دارد. خصوصاً اینکه طبق آمارها و نظرسنجی ها کماکان جو بایدن از وی پیش است و به همینخاطر دونالد ترامپ برای پیروزی مجدد از هیچ تلاشی در هیچ زمینهای فروگذار نخواهد کرد و چون جمهوری اسلامی ایران یکی از مهمترین پرونده های آمریکا در حوزه سیاست خارجی است؛ حوزه ای که ترامپ در آن چندان موفق نبوده قطعاً وی سعی خواهد کرد در همین مدت باقی مانده تا زمان برگزاری انتخابات برای افکار عمومی داخلی نمایشی از تحرکات، تصمیمات و اقدامات را علیه تهران به منظور برتری خود در دستور کار قرار دهد. لذا همانگونه که به درستی اشاره کردید از تلاش برای امضای توافقنامه عادی سازی مناسبات امارات متحده عربی و بحرین با اسرائیل گرفته تا اعمال چند دور از تحریمها علیه شخصیتها و شرکتهای داخلی و خارجی، به خصوص در حوزه پتروشیمی و از همه مهمتر تلاش برای فعال کردن مکانیسم ماشه و بازگشت قطعنامه ها میتواند جلوه ای از تلاش های چند هفته اخیر دونالد ترامپ به منظور برتری در کارزار انتخاباتی باشد. با این تفاسیر نکته مهمی که در پاسخ به سوال شما باید مد نظر قرار داد این است که حتی اگر شخص دونالد ترامپ و ایالات متحده آمریکا در کارزار انتخاباتی هم قرار نداشت ما شاهد تشدید تنش ها از جانبه واشنگتن علیه تهران میبودیم. چرا که اساساً باید میان نگاه تاکتیکی و مقطعی ایالات متحده آمریکا با راهبرد و استراتژی این کشور در قبال نام جمهوری اسلامی ایران تفاوت جدی قائل شد. با وجود آن که اکنون دونالد ترامپ با برخی اقدامات خود برای جلب رضایت تل آویو و نیز عادی سازی مناسبات امارات و بحرین و احتمالا در آینده ای نزدیک عمان با اسرائیل به سمت تحقق هر چه بیشتر معامله قرن پیش می رود، اما شرایط برای این مهم چندان مهیا نیست. لذا دونالد ترامپ در یک نگاه تاکتیکی سعی دارد در کوتاه مدت مانع جدی به نام جمهوری اسلامی ایران را برای رسیدن به این مهم از سر راه خود بردارد. چون رسیدن به حداقل های معامله قرن از جانب آمریکا می تواند پیامدهای حداکثری و تبعات سوء جدی را برای تهران در منطقه در پی داشته باشد. به بیان دیگر اکنون ایالات متحده آمریکا سعی می کند با یک نمایش جنگ افروزی به سمت کاهش تحرکات ایران در منطقه برود تا بتواند بستر را برای پیگیری معامله قرن داشته باشد؛ که اگر این مسئله روی دهد، خود به خود فضای منطقه غرب آسیا در میان مدت و بلند مدت علیه تحرکات تهران و نیروهای همسو با جمهوری اسلامی در خاورمیانه خواهد بود. آن گاه دیگر آمریکا، ذیل موجی که به راه می افتد، عملاً شرایط را برای پیگیری استراتژی کلان خود در قبال ایران شکل خواهد داد. چرا که با رونمایی از معامله قرن دیگر اسرائیل دشمن شماره یک اسلام و جهان عرب معرفی نخواهد شد و غرب آسیا به سمت همزیستی دیپلماتیک و سیاسی با این بازیگر پیش خواهد رفت، هر چند که این مسئله از هم اکنون و با امضای توافق ابوظبی و منامه با تل آویو در دستور کار این کشورهای عربی قرار دارد.
مضافا آنچه اکنون در صحنه سیاسی داخلی در کشور و پیش از آن در صحنه سیاسی آمریکا دیده می شود ادامه همان وضعیت قبلی در تنش ایالات متحده با جمهوری اسلامی ایران البته با ادبیاتی متفاوت و با لحنی قدری تندتر طی چند هفته اخیر است که قطعاً نشأت گرفته از نزدیکی به زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، هم در ایالات متحده آمریکا و هم در جمهوری اسلامی ایران است. بی شک نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا و ۱۴۰۰ ایران و تغییر و تحولات سیاسی در تهران و واشنگتن، لحن دو طرف را به سمت تشدید تخاصم پیش خواهد برد. پیرو این واقعیت از یک طرف امکان دارد با پیروزی مجدد دونالد ترامپ دو سناریو شکل گیرد؛ یکی اینکه دونالد ترامپ در دور دوم چون چیزی برای باختن ندارد، لحن تندتری علیه ایران را در دستور کار قرار دهد و یا بالعکس در سناریوی مقابل به سمت مذاکره با تهران پیش رود. اما این بخشی از داستان است. چون چند ماه بعد در سال آینده شاهد برگزاری انتخابات ریاستجمهوری ایران هستیم و اینجاست که فضای سیاسی کشور هم مانند فضای سیاسی کنونی در داخل ایالات متحده به شدت رادیکال و دو قطبی می شود. خصوصا با روی کار آمدن مجلس یازدهم و تکاپوی سیاسی احزاب و جریانات برای یک پوست اندازی سیاسی و از سوی دیگر چالش های فزاینده ناشی از تحریمهای ایالات متحده آمریکا و سیاست فشار حداکثری سبب شده است که برخی از جریانات سیاسی برای نفوذ هرچه بیشتر در افکار عمومی با مانور روی برجام و مذاکره با آمریکا چاره حل مشکلات را دیپلماسی و تنش زدایی مطرح کنند. اما در آن سو برخی جریانات با حمله به تجربه برجام و مذاکره با آمریکا و بی اعتمادی به اروپایی ها سعی می کنند افکار عمومی را به سمت خود سوق دهند. از این رو بی شک بعد از تعیین تکلیف انتخابات آمریکا، فارغ از آن که ما شاهد پیروزی مجدد ترامپ باشیم یا رئیس جمهوری بایدن، هر چه به ماههای پایانی سال جاری شمسی و زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ در ایران نزدیک شویم قطعاً این دو قطبی سازی در جامعه بیشتر و پررنگ تر خواهد شد. در یک طیف حامیان مذاکره و برجام قرار دارند و در طیف مقابل گروه های رادیکال که با در اختیار داشتن دستگاه های گسترده تبلیغاتی و نهادهای اقتصادی و نظامی فرادولتی عملاً خود را از هم اکنون پیروز انتخابات ریاست جمهوری میدانند. از این رو روی کار آمدن یک گزینه نظامی رادیکال به عنوان رئیس جمهور سال ۱۴۰۰ در ایران را نباید چندان دور از واقعیت دانست. در این صورت باید این پیشبینی را هم داشت که بعد از انتخابات ریاست جمهوری ایران و آمریکا ما شاهد تداوم تنش ها با دور بیشتر و شدیدتری باشیم. به گونهای که امکان دارد کار به تنش نظامی هم کشیده شود.
به نظر می رسد که سناریوی پیروزی بایدن را از قلم انداخته اید. آیا روی کار آمدن بایدن تفاوتی در شرایط کنونی ایجاد نمی کند؟
بحث نادیده گرفتن گزاره پیروزی بایدن نیست. چون مطمئناً پیروزی ترامپ یا بایدن، حداقل تا زمان تعیین تکلیف انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ در ایران نمی تواند فضای تنش بین تهران و واشنگتن را کاهش دهد. لذا باید منتظر ماند و دید که حتی در صورت پیروزی بایدن در انتخابات ریاست جمهوری سوم نوامبر چه گزینه ای در داخل به عنوان رئیسجمهوری ایران انتخاب خواهد شد، آنگاه می توان یک فضای کلی روشنتر و قابل فهم تری از فضای سیاسی دو کشور ایران و ایالات متحده متصور بود و ذیل آن به تحلیل تشدید و یا کاهش فضای تنش پرداخت. اینها علاوه بر آن است که من قویا تاکید دارم جو بایدن کنونی در کارزار انتخاباتی اگر در صورت پیروزی به عنوان رئیس جمهور آمریکا در کاخ سفید حضور پیدا کند، متفاوت است. پس شعار بازگشت به برجام و بیان ادبیات منعطف تر نسبت به دونالد ترامپ در خصوص ایران از سوی بایدن هم می تواند ریشه انتخاباتی داشته باشد. با این وصف پیروزی بایدن هم تغییر شگرفی در کاهش تنش ها ندارد.
همزمان با تندتر شدن لحن آمریکا و تشدید فضای تخاصم و تنش واشنگتن علیه تهران ما شاهد مواضع مکرری از جانب ترامپ برای مذاکره با ایران هستیم. این پارادوکس چگونه قابل تحلیل است؟ اساسا در چنین شرایط تشدید تنشی می توان فضایی برای مذاکره بین دو طرف متصور بود؟
اولا این که مواضع ترامپ در خصوص مذاکره با ایران هم ریشه انتخاباتی دارد. چون هرچه به انتخابات سوم نوامبر در آمریکا نزدیک شویم ترامپ تمایل بیشتری برای مذاکره با ایران از خود نشان می دهد و این مسئله نیز میتواند بر دامنه دو قطبی سازی داخلی ایران بیفزاید. ذیل این واقعیت است که دو قطبی کنونی کشور در قالب مواضع متعدد مسئولین داخلی با انگیزه انتخاباتی در قبال مذاکره با آمریکا شکل گرفته است که بی شک در آینده تندتر هم خواهد شد. ولی قطعا فشار جدی گروههای سیاسی برای عدم شکلگیری مذاکره در هر دو طرف وجود دارد خصوصا اکنون مجلس شورای اسلامی دوره یازدهم از ابزار نظارتی خود برای عدم هرگونه مذاکره جمهوری اسلامی ایران با امریکایی ها نهایت استفاده را خواهد برد. ضمن این که ما نباید معضل عدم مذاکره با ترامپ را در مسائل داخلی ایالات متحده آمریکا ببینیم، بلکه دلیل اصلی را باید در حوزه سیاست داخلی ایران جستجو کرد. اگر در سالهای پیش ما میتوانستیم یک دو قطبی اصلاحطلبی و اصولگرایی داشته باشیم و نهادی مانند دولت را در برابر نهادهای فرادولتی قرار دهیم، بعد از ریاست جمهوری اوباما این واقعیت، هم برای آمریکاییها و هم برای جامعه ایران به شکل بسیار پررنگی مسجل شده است که تغییرات سیاسی اصلاح طلبی و اصولگرایی در دولت، مجلس و دیگر نهادها اساساً هیچ ارتباطی با مسئله مذاکره با آمریکا ندارد، بلکه این شخص رهبری است که تعیین کننده راهبردهای دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران است. ما نباید شرایط را طور دیگری تحلیل کنیم. اتفاقاً به همین واسطه است که باراک اوباما و حتی دونالد ترامپ نامه خود برای مذاکره با جمهوری اسلامی ایران را، نه برای حسن روحانی و دستگاه سیاست خارجی، بلکه برای رهبری ارسال میکنند و از او درخواست مذاکره و گفت و گو دارند. پیرو این تحلیل آبه شینزو، نخست وزیر سابق ژاپن به نمایندگی از دونالد ترامپ برای گفت گو و مذاکره با رهبری به ایران سفر کرده بود، نه برای دیدار با حسن روحانی تا بتواند با چراغ سبز نظام، مذاکره را با آمریکاییها به سرانجام برساند. این مسئله نشان از این دارد که اکنون برای آمریکایی ها و نظام بینالملل نیز این واقعیت درک شده که مهره تعیین کننده مذاکره با آمریکا رهبری است، نه دولتها و جریانهای سیاسی داخلی.
در راستای تحلیل شما پیرامون دیالکتیک شرایط سیاسی انتخاباتی ایران و ایالات متحده آمریکا و تاثیر آن بر افزایش و یا کاهش تنش های دو طرف، قطعا حضور و تلاش مجلس یازدهم برای ریل گذاری در انتخابات ۱۴۰۰ به منظور روی کار آمدن یک گزینه اصولگرا و نظامی می تواند تعیین کننده باشد؛ خصوصا با تکاپوهای نمایندگان برای تصویب طرح اصلاح قانون انتخابات. با این اوصاف و در صورت روی کار آمدن دولتی رادیکال، آن هم از جنس نظامی در انتخابات سال آینده دیگر به نظر نمی رسد که تهران تمایلی برای مذاکره با واشنگتن حتی با دولت جو بایدن داشته باشد، چه رسد به دولت دونالد ترامپ که شاید برای بار دوم روی کار بیاید. چون در این صورت دولت رادیکال ترامپیستی در آمریکا که دور آخر حیات سیاسی خود را می گذارند دیگر مانند دور اول دست به عصا حرکت نمی کند و در آن سو یک دولت رادیکال اصولگرا در ایران نیز شاید شرایط را به سمت جنگ پیش ببرد. با توجه به تحلیل شما در خصوص تعیین کنندگی شرایط سیاسی داخلی ایران، این پارامتر تا چه اندازه می تواند باعث به تعویق افتادن مذاکره ایران و ایالات متحده آمریکا شود؟
به نکته بسیار مهم و تعیین کننده ای اشاره کردید. من در مجموعه مصاحبه هایی که با دیپلماسی ایرانی از حدود دو سال پیش داشتم به نقش مهم و جایگاه تاثیرگذار مجلس یازدهم در ریلگذاری سیاسی ایران برای قرن پانزدهم هجری شمسی اشاره کردم. اکنون با این مجلس اصولگرا من معتقدم که نهادهای تصمیمگیر فرادولتی به سمت شکل گیری یک دولت میلیتاریستی و نظامیگرای اصولگرا در ۱۴۰۰ گام برداشته اند که نکته شما مبنی بر تکاپوهای نمایندگان برای تصویب طرح اصلاح قانون انتخابات موید این واقعیت است. این مسئله نشان میدهد که ریل گذاران از اصلاح طلبی و اصولگرایی عبور کرده اند و به سمت یک دولت نظامی در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده پیش میروند. اما شرایط تنها به اینجا ختم نمیشود، بلکه در این صورت ما شاهد یک دست شدن قدرت در ایران خواهیم بود. یعنی رئیس قوه مجریه، رئیس مجلس و رئیس قوه قضائیه از یک طیف سیاسی، امنیتی و نظامی خاص خواهند بود و بدین صورت کشور به سمت یک فضای جدید، هم در داخل، هم در منطقه و هم در فضای بین الملل پیش خواهد رفت. در این صورت ما شاهد خواهیم بود که دو سناریو برای ایران شکل خواهد گرفت، یا این که تهران بر مبنای گفتمان اصولگرایی از استکبارستیزی گرفته تا صدور انقلاب و تقابل با ایالات متحده آمریکا به صورت رسمی از برجام خارج خواهد شد و در ادامه درگیری پررنگ ایران با آمریکا به مرز تنش نظامی کشیده خواهد شد. خصوصا اگر دولت دوم دولت دونالد ترامپ روی کار بیاید احتمال وقوع این سناریو بیشتر خواهد شد. چون در آن صورت دولت اصولگرا بر مبنای نگاه نظام هیچ گونه گفت وگویی با دولت ترامپ نخواهد داشت، چرا که وی (ترامپ) را قاتل سردار سلیمانی میداند و این افراد به دنبال مذاکره با قاتل سردار سلیمانی نخواهند بود و یا اینکه دولت اصولگرا به سمت گفت وگو با دولت جو بایدن خواهد رفت که با توجه به حمله گسترده اصولگرایان در سال های اخیر به برجام این نگاه وجود دارد که اصولگرایان به دنبال امتیازگیری بیشتر و تضمینهای پررنگ تر از آمریکا خواهند بود، در صورتی که در آن طرف نیز به واسطه شرایط کنونی دیگر حتی جو بایدن هم مانند دولت باراک اوباما حاضر به دادن امتیاز به ایران نخواهد بود. در آن صورت رسیدن به یک فصل مشترک و شکل گیری توافق میان ایران و آمریکا امری بسیار پیچیده، زمان بر و حتی میتوان گفت غیر قابل تحقق خواهد بود. علاوه بر نکات یاد شده باید اذعان کرد که با رصد تحولات در عرصه منطقه ای و بین المللی چند ماه باقی مانده زمان حساسی در سایه تکانه های بزرگ در حوزه تحولات سیاسی، دیپلماتیک و امنیتی برای کل منطقه خاورمیانه در سایه تنش تهران – واشنگتن خواهد بود. از این رو من بر این باورم که نیمه دوم سال ۹۹ پژواکی از سال گذشته در تنش میان ایران و ایالات متحده آمریکا خواهد بود. در این راستا مجددا تکرار می کنم هر چه به زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا و ۱۴۰۰ ایران نزدیک شویم قطعاً دامنه و شدت تنش های دو طرف تشدید خواهد شد و اثرات آن در منطقه خودنمایی خواهد کرد. از طرف دیگر ادامه کار این مجلس اصولگرای تندرو در ایران با این دست فرمان نیز میتواند این شکاف را عمیق تر کند و به عنوان یک کاتالیزور در تنش میان تهران و واشنگتن عمل کند. اگرچه تا کنون مسئله ویروس کرونا این تنش را تحت الشعاع قرار داده است. اما در ادامه با فروکش کردن این بیماری احتمال دارد که تکانه های سیاسی، دیپلماتیک و امنیتی بیش از پیش و حتی پررنگتر از سال ۹۸ خودنمایی کند، مگر آن که یک شگفتی روی بدهد و تهران بر اساس یک اجبار درونی به توجیه حرکت خود در جهت مسامحه با واشنگتن گام بردارد.
پس فضای تنش تهران و واشنگتن بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا و ۱۴۰۰ ایران به قوت خود باقی است، اگر نگوییم احتمال تشدید و تقویت آن وجود دارد؟
قطعا چنین خواهد بود. چون تنش دو طرف به سطح ایدئولوژیک و تقریبا غیرقابل بازگشت رسیده است. در این راستا جمهوری اسلامی ایران بزرگ ترین مانع گذار ایالات متحده آمریکا از منطقه خاورمیانه و آسیای مرکزی یعنی هارتلند نو و نو هارتلند به سمت هارتلند علیا و کشور چین است؛ کشوری که اکنون بزرگترین تهدید نظامی، اقتصادی و امنیتی ایالات متحده آمریکا در جهان به شمار می رود. بنابراین آمریکا برای پرداختن به بزرگترین رقیب خود باید از سد ایران عبور کند. چون دغدغه حفظ امنیت اسرائیل برای واشنگتن یک اصل است. اگر چه در سال های ابتدایی قرن و هزاره حاضر با تغییر و تحولات شدید منطقه خاورمیانه که از حضور مستقیم خود واشنگتن ناشی بود، اسرائیل از جایگاه "شریک حیاتی" به جایگاه "شریک کلیدی" آمریکا تنزل یافت؛ شریک کلیدی که اگر مسئله خود را با اعراب حل نکند، به صورت یک پروسه فرسایشی تبدیل می شود که تنها اتلاف وقت، انرژی و سرمایه آمریکا در روابط بین الملل را در پی دارد و این برای واشنگتن و به خصوص شخص دونالد ترامپ قابل قبول نیست. اما کماکان حفظ امنیت اسرائیل برای ایالات متحده یک اصل است. پس بهترین فرصت برای واشنگتن، هم به منظور رهایی از این اتلاف سرمایه سیاسی و دیپلماتیک برای حمایت از امنیت اسرائیل و هم عبور از سد ایران و گذار به هارتلند علیا و چین، تلاش ترامپ برای عادی سازی روابط برخی کشورهای عربی با اسرائیل است تا چاره ای برای حل مناقشه دیرینه اعراب و اسرائیل در طول مدت زمامداری خود بیابد. در این صورت با گره خوردن امنیت کشورهای عربی مانند عمان، بحرین و امارات متحده عربی با اسرائیل، هم ایران با ائتلاف امنیتی منطقهای ضد خود مواجه خواهد شد و هم اسرائیل میتواند امنیت خود را در چارچوب امنیت کشورهای عربی و با کسب حمایت سیاسی، دیپلماتیک، نظامی و امنیتی این کشورها تبیین کند. پیرو این نکته اسرائیل عملاً به نوعی خودکفایی و عدم نیاز به حمایت آمریکا برای تقابل با ایران خواهد رسید. در این صورت عامل سکون انرژی آمریکا در خاورمیانه یعنی اسرائیل به شتاب دهنده سرعت انتقال قدرت ایالات متحده از هارتلند نو یعنی خاورمیانه به هارتلند علیا یعنی آسیای جنوب شرقی بدل می شود. برای تحقق این منظور آمریکایی ها چنان که من بارها در مصاحبه با دیپلماسی ایرانی بر این نکته تاکید داشته ام نگاه غایی کاخ سفید، نه تغییر رفتار در ایران که فروپاشی درونی است. البته این را هم می توان گفت که امریکا تغییر نظام و تغییر رفتار ایران را به طور همزمان دنبال می کند. به بیان دیگر آن چه امروز ایران را تهدید می کند فروپاشی از درون به موازات فشار از بیرون است. پس اگر تهران به سمت تغییر رفتار پیش رود گام نهایی در تنش ایران و آمریکا نیست، بلکه گام آغازین این کشور در مسیر مد نظر کاخ سفید به سمت فروپاشی و بعد از آن تغییر نظام در ایران خواهد بود. به بیان دقیق تر کاخ سفید هرگز به تغییر رفتار جمهوری اسلامی بسنده نمی کند، بلکه ایالات متحده به دنبال تعییر ماهیت و کانسپت جمهوری اسلامی ایران است. پس این که ترامپ و برخی مقامات کاخ سفید هر از گاهی دم از مذاکره با تهران می زنند، نه در کلان نگاه و راهبرد ایالات متحده برای ایران که در تاکتیک های مقطعی قابل تحلیل است تا ابتدا تهران به سمت تغییر رفتار و کاهش تنش آفرینی و مانع تراشی در مسیر آمریکا در خاورمیانه پیش رود و بعد زمینه و بستر برای فروپاشی و تغییر نظام پیش رود. من چندین ماه پیش از این هم در مصاحبه با شما عنوان کردم که آن چه در باب خاورمیانه، ذیل تنش ایران و آمریکا قرار می گیرد، ناظر بر این واقعیت است که به طور پررنگ تری تهران سیبل حملات و برنامه های کاخ سفید خواهد بود. به بیان دیگر تلاش های ایالات متحده در زیرمایه و خمیرمایه تحولات، تحرکات، تصمیمات و اقدامات چند ماه پایانی حکومت ترامپ علیه ایران به این سمت خواهد رفت که پروژه فروپاشی دورنی ایران را که حد فاصل میان تغییر رفتار و تغییر رژیم در ایران است را بیشتر پیگیری خواهد کرد. در این راستا تلاش آمریکا بر آن است که وحدت نظر و رویه ای میان اپوزیسیون داخلی و خارجی ایران شکل دهد. مضافا تئوری جنگ نامتعادل، یعنی بزرگ نمایی تهدید تهران از ابعاد گوناگون برای جامعه جهانی و آسیب پذیری غرب و خاورمیانه در برابر این تهدیدات در دستور کار خواهد بود تا واشنگتن بتواند اجماع بین المللی مد نظر خود را علیه تهران به منظور محاصره سیاسی و دیپلماتیک در منطقه سامان دهد که با توافق امارات و بحرین با اسرائیل، همین هم شد. لذا من معتقدم که جمهوری اسلامی ایران در کنار خرده گفتمان هایی مانند تقویت محور مقاومت، استکبار ستیزی و حمایت از مستضعفین جهان باید به سمت تقویت هرچه بیشتر گفتمان "سلام" و "صلح" بیندیشد که من آن را حدود ۱۰ سال پیش مطرح کردم. به این معنا که گفتمان مقاومت و استکبارستیزی و حمایت از مستضعفین جهان تنها بخشی از گفتمان سیاسی و دیپلماتیک انقلابی جمهوری اسلامی ایران به شمار می رود، نه همه آن.
نظر شما :