بازخوانی یک تجربه تاریخی
روزی که پول ملی، بادبادک شد!
نویسنده: سهند ایرانمهر
دیپلماسی ایرانی: آلمان ۱۹۲۳. آلمان بعد از جنگ اول جهانی که سیاستمداران هوادار صلح و تعامل با یادآوری تبعات مخرب ماجراجویی و هزینه بالای مخاصمه با جهان، پیشتازان عرصه سیاست بودند اما تبعات فشار اقتصادی دوران جنگ و انزوا، دامن کشور را رها نکرده بود وروزهای سخت وپیشبینی نشدهای در راه بود.
دولت برای جبران مشکل، محدودیتی برای چاپ پول بدون پشتوانه از سوی بانک مرکزی وقت آلمان (رایش بانک) قائل نبود زیرا بانک مرکزی غیرمستقل و وابسته به دولت به خود اجازه میداد که در بازار دخالت کند در نتیجه با هدف افزایش توان رقابتی صادرات دست به تضعیف پول ملی زد، این باعث بروز تورم بزرگ طی سالهای ۲۹۲۱ تا ۱۹۲۳ در آلمان و فروپاشی اقتصادی شد.
خوشبینی مردم و سیاستمدارانی که به صلح پس از جنگ امید بسته بودند به ناامیدی مطلق انجامید و تازه معلوم شد که تبعات هزینههای سنگین مخاصمه و ورود به جنگ چیزی نیست که به صرف پایان جنگ خاتمه یابد.
متفقین هم فشار اقتصادی بر آلمان را تداوم دادند و برخیچون فرانسه قسمتهایی از خاک آلمان (روهر) را اشغال کردند و هیچ محدودیتی را علیه اقتصاد آلمان دریغ نکردند.
غرور آلمانی زیربار فشار اقتصادی، جریحهدار شده بود. پول ملی اسبابِساختبادبادک یا سوخت اجاق شده بود و سیاستمدارانی که از صلح سخن میگفتند، خائنین به وطن معرفی شدند.
سیاست تعامل، حالا «اصرار بر عملی احمقانه و بزدلانه» تلقی میشد و بحران اقتصادی هم هدیه آسمانی که حزب نازی، نشانه دیگری از همراهی خداوند برای بیداری مردم آلمان تلقی میکرد.
بحران مالی ۱۹۲۳ و این باور عمومی چنان موازی هم حرکت کردند که برنده انتخابات سال ۱۹۳۲ حزبی بود که در انتخابات۱۹۲۸ کمتر از ۳ درصد آرا را بدست آورده بود و پس از پیروزی ۱۹۳۲ با نام رهبر خود آدولف هیتلر به حزب اول آلمان تبدیل شد.
آدولف هیتلر، حالا میتوانست سرش را بالا بگیرد و هم بیکفایتی سیاستمداران اهل تعامل را به رخ بکشاند و هم جسورتر شدن بریتانیا و فرانسه را، در نتیجه بار دیگر، جنگ و رویارویی التیامبخش غرور لگدمال شده معرفی شد و جنگ دوم جهانی رقم خورد تا ویرانی آلمان کاملتر شود.
درس این دوره سخت برای سیاستمداران میانهرو و اهل تعامل جهان که پس از بحرانی داخلی و خارجی به دولت مستعجلی میرسند این بود که قدرت ویرانکننده و در کمینِ شرایط شکننده اقتصادی و اجتماعی را در مسیر جراحیهای بزرگ اقتصادی فراموش نکنند.
درس ملتها از این ماجرا این بود که با مشاهده کُندی بهبود شرایط اقتصادی پس از بحرانخارجی به صرافت و توهم کارآ بودن مخاصمه و ماجراجویی دوباره نیفتند.
اقتصاد آلمان نیز در آن ماجرا آموخت که همواره مانع دخالت دولت و بانک مرکزی در بازار شود و در این راه چنان سخت بگیرد که اصطلاح « وسواس اقتصاد آلمانی» بر سرزبانها بیفتد.
اروپا نیز (برخلاف آمریکا) البته از این ماجرا درس گرفت و آن این بود که فشار را بر طرف ضعیف ماجرا آنچنان سخت نکند که نتیجه آن به حاشیه رفتن میانهروها و بر آمدن تندروها شود.
نظر شما :