تحولاتی که ایران را هدف قرار داده است
برقراری روابط دیپلماتیک اسرائیل با کشورهای عربی در دراز مدت به ضرر تل آویو خواهد بود/ انتقام اردوغان از اماراتی ها به نام دفاع از آرمان فلسطین
دیپلماسی ایرانی - دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، پنجشنبه گذشته ۲۳ مرداد در یک بیانیه رسمی خبر از توافق میان امارات متحده عربی و اسرائیل برای عادی سازی روابط سیاسی و دیپلماتیک داد و آن را «صلحی تاریخی» نامید؛ البته چنان که شواهد حکایت دارد گویا طی هفتههای آتی مراسم رسمی امضای توافق سران اسرائیل و امارات در واشنگتن برگزار خواهد شد. بر اساس این توافق که ایالات متحده میانجیگر آن بوده است، تل آویو و ابوظبی در جهت «عادیسازی کامل روابط» گام برمیدارند که این امر شامل راهاندازی سفارتخانه در پایتختهای یکدیگر و برقراری پروازهای مستقیم خواهد بود. به این ترتیب امارات متحده عربی پس از مصر و اردن سومین کشور جهان عرب محسوب میشود که اسرائیل را به رسمیت میشناسد و به موازاتش هم اولین کشور حوزه خلیج فارس، در همسایگی ایران است که با اسرائیلی ها به توافق به اصطلاح صلح رسیده است. البته در آن سو خبرهایی هم مخابره شده که بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل پذیرفته است در برابر توافق تاریخی با اماراتی ها از عملیاتی کردن الحاق بخشهایی از کرانه باختری به سرزمین های اشغالی صرف نظر کند. ساعاتی پس از بیانیه مذکور ترامپ بود که جارد کوشنر، مشاور ارشد دونالد ترامپ خبر داد که یک کشور عربی دیگر نیز «در روزهای آینده» عادیسازی کامل روابط خود با اسرائیل را اعلام خواهد کرد. اما عادیسازی روابط دیپلماتیک امارات متحده عربی و اسرائیل چه تاثیراتی بر تحولات منطقه خواهد داشت؟ پاسخ به این سوال، موضوع گفت و گوی دیپلماسی ایرانی با فریدون مجلسی، دیپلمات پیشین کشور و کارشناس و تحلیلگر مسائل بینالملل است که در ادامه می خوانید:
بعد از بیانیه پنجشنبه هفته گذشته دونالد ترامپ مبنی بر توافق امارات متحده عربی و اسرائیل برای عادی سازی روابط دیپلماتیک موجی از انتقادها، اعتراضات و واکنش های منفی نسبت به این اقدام ابوظبی را شاهد بودیم. اما در کنار آن بودند برخی از کشورها که از این اقدام حمایت کردند. فارغ از حمایت ها یا انتقادات نسبت به تلاش امارات برای عادی سازی مناسبات با اسرائیل اساساً این توافق چه تاثیری بر تحولات منطقه خواهد داشت. به هر حال شما جزء آن دسته از دیپلماتها و کارشناسانی هستید که همواره اعتقاد دارید تحولات منطقه غرب آسیا مستقیم یا غیرمستقیم به امنیت اسرائیل بازمی گردد؟
همانگونه که شما به درستی اشاره کردید من معتقدم که هر اتفاق و رویدادی در منطقه خاورمیانه بدون شک مستقیم یا غیرمستقیم به تلاش برای حفظ امنیت اسرائیل باز می گردد. از این رو اقدام ایالات متحده آمریکا برای میانجیگری بین اسرائیل و امارات متحده عربی به منظور رسیدن به توافق برای عادی سازی روابط دیپلماتیک این دو هم جزء آن دسته از برنامه های کاخ سفید برای ارتقای امنیت اسرائیل به شمار می رود. البته که بی شک این تلاش جزء اقداماتی است که دونالد ترامپ از آن نهایت بهره برداری انتخاباتی را خواهد داشت. البته که بیش از این تلاش ها از جانب آمریکا که از جانب امارات و چند جانبه اسرائیل قطعاً به چندین سال پیش باز می گردد. یعنی برنامه جدی و راهبردی وجود دارد که کشورهای عربی منطقه به سمت عادی سازی مناسبات دیپلماتیک با اسرائیل سوق داده شوند، چه از طریق فشار، تهدید و ارعاب سیاسی و دیپلماتیک و چه از طریق وعده حمایت نظامی و تطمیع تا از این طریق از انزوای اسرائیل در منطقه جلوگیری شود. البته این نکته را هم نباید فراموش کرد که اگر چه امارات متحده عربی در کنار مصر و اردن تنها کشورهایی هستند که به صورت رسمی عادی سازی مناسبات دیپلماتیک را با اسرائیل در دستور کار قرار دادند، اما واقعیت آن است که در بستر مناسبات جاری منطقه اکثر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس این عادی سازی را مدت هاست که پیش می برند. پس به باور من توافق اخیر امارات متحده عربی و اسرائیل برای عادی سازی روابط دیپلماتیک میتواند سنگ بنای ایجاد روابط دیگر کشورها در منطقه با اسرائیل شود. به این ترتیب موازنه امنیتی و نظامی در منطقه به هم خواهد خورد چرا که موازنه سیاسی و دیپلماتیک غرب آسیا با این توافقات به هم خورده است و هر چه این موازنه به هم بخورد امکان اصطکاک سیاسی، امنیتی و نظامی و بروز تنش های دیپلماتیک وجود دارد. بنابراین از این پس تحولات منطقه وارد دوران حساس و ملتهبی شده است.
پیرو نکته شما طی سال های گذشته اخبار و اطلاعاتی مبنی بر تردد و سفر سیاسی و دیپلماتیک مقامات کشورهای عربی به اسرائیل و بالعکس حضور برخی از صهیونیست ها در کشورهای عربی مطرح و منتشر شد. در این راستا حتی پیش از این ما شاهد سفر بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل به عمان بودیم. آیا اساساً مسئله عادی سازی روابط دیپلماتیک بین کشورها با اسرائیل و پذیرش تل آویو به یک شناسایی «دوفاکتو» بین این کشورها بدل شده که به تدریج در حال بدل شدن به سناسایی و پذیرش «دوژور» است؟
این را من نمی گویم، بلکه واقعیت جاری در منطقه یادآوری می کند. به هر حال شرایط سیاسی، امنیتی، دیپلماتیک و نظامی در منطقه طی چند سال اخیر به گونهای در حال پیشروی بوده است که این کشورها به تدریج به سمت عادی سازی روابط دیپلماتیک با اسرائیل سوق داده شده اند. اما به دلیل واکنش های احتمالی افکار عمومی جهان عرب و یا جامعه اسلامی پیش از این روابط به صورت پنهانی در دستور کار بود. حال اقتضائات منطقه ایجاب می کند که شناسایی دوفاکتو به پذیرش دوژور برسد. یعنی این کشورها از مرحله ترس از واکنش افکار عمومی داخلی و یا افکار عمومی جهان عرب و جامعه اسلامی عبور کرده اند و برمبنای برنامه ریزی های انجام شده برای آنها به سمت برقراری روابط دیپلماتیک رسمی با اسرائیل گام بر می دارند.
آیا این تغییر رویکرد از شناسایی دوفاکتو به پذیرش دوژور ارتباطی با مسئله ایران دارد؟
بدون شک. همانگونه که پیشتر تاکید داشته و دارم که تحولات منطقه خاورمیانه مستقیم و یا غیرمستقیم به ارتقای امنیت اسرائیل ارتباط دارد به همان میزان همین تحولات به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به فشار بر ایران نیز ارتباط پیدا می کند. چون بدون شک مهمترین پارامتر در کاهش و یا افزایش امنیت اسرائیلیها به کاهش و یا افزایش فشار بر ایران ارتباط پیدا می کند. واقعیت آن است که بعد از روی کار آمدن دونالد ترامپ تلاش های جدی از جانب کاخ سفید برای ارعاب کشورهای عربی منطقه از ایران در قالب پروژه ایران هراسی در دستور کار قرار گرفت. هیمن پروژه ایران هراسی در منطقه سبب شد کی طی بیش از سه سال گذشته کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس در مسیر همراهی، اتحاد و عادی سازی مناسبات با دیپلماتیک با اسرائیل قرار گیرند. یعنی اکنون شرایط در حال پیشروی به این نقطه است که ایران کانون ناامنی در غرب آسیا به شمار می رود. لذا برای کنترل ایران و ارتقای امنیت خاور میانه باید به سمت اتحاد، همراهی و عادی سازی مناسبات دیپلماتیک با اسرائیل پیش رفت.
دلیل شکل گیری این وضعیت چیست؟ چرا کشورهای عربی منطقه که در دوران سلطنت پهلوی به ایران می تاختند که چرا به دنبال عادی سازی مناسبات با اسرائیل است اکنون در وضعیتی کاملاً عکس و برخلاف نگاه ۷۰ سال گذشته خود به مسئله فلسطین، عادی سازی روابط با اسرائیل را در دستور کار قرار داده اند؟
دلیل آن به تغییر نگاه تهران در دوران پس از انقلاب باز می گردد. به هر حال ایران تنها کشوری است که خواهان ریشهکن شدن و نابودی اسرائیل است که طی چند سال گذشته این نگاه روز به روز در حال تقویت و پررنگ تر شدن و تحمیلش بر راهبرد دیپلماتیک تهران است. اما در مقابل اتحادیه عرب و کشورهای عربی چنین نظری ندارند. از این جهت راهبردمان در مورد اسرائیل موجب شده تا تلآویو، تهران را دشمن اصلی خود بداند و رسماً در مقابل ما موضعگیری کند؛ به عبارتی دیگر آنها این موضوع را مطرح میکنند که ایران صلح خارمیانه را به خطر انداخته و به دنبال آن هستند تا از این طریق تهدید ایران را برجسته کنند. البته این سناریو از دهههای پیش با عنوان «ایرانهراسی» پیگیری میشد و به نظر میرسد که در وضعیت کنونی این راهبرد سه ضلعی عبری - عربی و آمریکایی بیش از پیش نمایان میشود. در این راستا اسرائیل به دنبال آن است که بتواند راهبرد ایران را تهدیدی برای صلح منطقه و حیات خود نشان دهد و از این جهت سعی دارد تهران را علیه اعراب به نمایش بگذارد و خود را پشت این سناریو پنهان کند. بدون تردید با توجه به درآمیخته بودن سیاستهای اسرائیل و آمریکا و با عنایت به پیمانهای استراتژیک نظامی، امنیتی و اقتصادی؛ واشنگتن به عنوان مکمل این سناریو کمک حال صهیونیستها خواهد بود. البته ناگفته نماند که برقراری روابط دیپلماتیک اسرائیل با کشورهای عربی در دراز مدت بیشتر از آن که به سود و منفعت تل آویو باشد به ضررش تمام خواهد شد. چراکه با عادی سازی روابط دیپلماتیک میان کشورهای عربی با اسرائیل طبعاً هر گونه اقدام سران و مقامات تلآویو ضد جامعه عربی فلسطین با واکنش های تند سیاسی و دیپلماتیک این کشورها روبهرو خواهد شد. چون برقراری روابط دیپلماتیک در ادامه روابط می تواند به برقراری تجاری و دیگر مناسبات هم ختم شود. بنابراین اسرائیل برای حفظ این روابط مجبور است در خصوص اعراب فلسطینی اقداماتی را در دستور کار قرار دارد که با حساسیت کمتری همراه باشد.
اتفاقا در این راستا و بر اساس این توافق تل آویو و ابوظبی در جهت عادیسازی کامل روابط به سمت راهاندازی سفارتخانه در پایتختهای یکدیگر و برقراری پروازهای مستقیم گام برخواهند داشت و در آن سو بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل پذیرفته است در برابر توافق تاریخی با اماراتی ها از عملیاتی کردن الحاق بخشهایی از کرانه باختری به سرزمین های اشغالی صرف نظر کند. آیا این نکته می تواند به عنوان دستاورد امارات در توجیه عادی سازی روابط با اسرائیل مورد استفاده قرار گیرد؟
خیر. این یک بازی رندانه اماراتی ها در توجیه این توافق بود. ببینید به واسطه افزایش چالش ها و معضلات اجتماعی، سیاسی، امنیتی و به خصوص اقتصادی و معیشتی کنونی در اسرائیل که حتی شائبه سقوط دولت ائتلافی بنیامین نتانیاهو و بنی گانتس را هم پررنگ تر از گذشته کرده است قطعاً نتانیاهو، نه توان و نه تمایلی برای عملیاتی کردن پروژه انضمام بخشی از سرزمین های کرانه باختری را به اسرائیل نداشت. پس این مسئله هیچ ارتباطی به توافق تل آویو و ابوظبی ندارد. اما هوشمندی اسرائیلی ها و آمریکایی ها اینجا بود که روغن ریخته را نذر امام زاده کردند. یعنی در حقیقت اسرائیل و نتانیاهویی که توان عملیاتی کردن الحاق بخشی از سرزمین های کرانه باختری رود اردن را به اسرائیل نداشت به نام توافق با امارات متحده عربی از این اقدام (انضمام بخشی از سرزمین های کرانه باختری به اسرائیل) صرف نظر کرد.
اگر چه بعد از انتشار خبر توافق امارات و اسرائیل به منظور عادی سازی روابطشان شاهد مواضع و واکنش های تند برخی از مسئولین داخلی بودیم، اما به نظر می رسد که این مسئله تنها محدود به ایران نیست. چون بعد از انتشار این خبر توافق شاهد واکنش به مراتب تندتر برخی کشورها و به خصوص ترکیه بودیم به گونهای که رجب طیب اردوغان دیروز در سخنرانیش پس از نماز جمعه صراحتا عنوان داشت که بستن سفارتخانه ترکیه در ابوظبی و معلق ساختن روابط دیپلماتیک با امارات متحده عربی را در پاسخ به عادی سازی روابط این کشور با رژیم صهیونیستی مد نظر دارد. اگرچه ترکیه نیز خود روابط تجاری، سیاسی و امنیتی قابل توجهی با اسرائیل دارد. به هر حال کسی نمیتواند فراموش کند که کشور ترکیه نخستین کشوری در جهان اسلام بود که اسرائیل را در تاریخ ۲۸ مارس ۱۹۴۹ به رسمیت شناخت و در طول شش دهه گذشته نیز روابط گسترده ای بین دو طرف برقرار بوده است. به گونه ای که در دهه ۱۹۹۰ میلادی آنکارا و تل آویو «متحدان استراتژیک منطقه ای» قلمداد می شدند. البته که با روی کار آمدن رجب طیب اردوغان با گرایش و نگرش اخوان المسلمینی و به موازاتش روی کار آمدن دولت راستگرای افراطی نتانیاهو در اسرائیل روابط دیپلماتیک دو طرف وارد تنش ها و بحران هایی شد. تحلیل شما در این رابطه چیست؟
اتفاقاً من هم در راستای همین نگاه شما معتقدم که اگر چه واکنشهای تند ترکیه به مراتب تندتر از واکنش های مقامات و مسئولین داخلی جمهوری اسلامی ایران بود، اما این واکنش بیش از آنکه برای دفاع از آرمان فلسطین باشد بیشتر یک تسویه حساب سیاسی و انتقامگیری دیپلماتیک آنکارا از ابوظبی است. یعنی به دلیل برخی رفتارها، اقدامات و همراهی های امارات با عربستان و مصر در فشار و تحریم به قطر به عنوان متحد راهبردی ترکیه در سایه نگاه اخوان المسلمینی دوحه و آنکارا اکنون یک فرصت مناسب برای فشار به امارات به نام دفاع از آرمان فلسطین شکل گرفته است، بدون آنکه این اقدامات و انتقام گیری سیاسی و دیپلماتیک اردوغان تبعاتی برای آنکارا در پی داشته باشد. چرا که هرگونه اقدام و تصمیم رئیس جمهور ترکیه در خصوص امارات می تواند با حمایت گسترده افکار عمومی ترکیه، جهان اسلام و جامعه عربی همراه شود. اگرچه من بعید می دانم که در طولانی مدت ترکیه بخواهد قید روابط دیپلماتیک با امارات متحده عربی را بزند، اما اردوغان برای کسب وجه در جهان اسلام این مواضع را در دستور کار قرار داد. این در حالی است که پیرو نکته درست شما ترکیه خود از جمله کشورهایی است که روابط گسترده سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی، امنیتی و تجاری با اسرائیل را طی سالهای گذشته در دستور کار دارد. بنابراین قطعاً ترکیه نمی تواند داعیه حمایت از آرمان فلسطین را داشته باشد.
یکی دو سال اخیر اخبار و اطلاعاتی مبنی بر تمایل امارات متحده عربی برای برقراری روابط دیپلماتیک با جمهوری اسلامی ایران مطرح شد. حال با انتشار خبر توافق امارات متحده عربی و اسرائیل برای عادی سازی روابط می توان گفت که عملاً روابط ایران و امارات به محاق خواهد رفت؟
خیر من چنین تصوری ندارم. چرا که امارات متحده عربی در واقع کشوری است که شامل هفت امیرنشین است و هر کدام از آنها دارای نگاههای سیاسی و دیپلماتیک خاص خود هستند. به هر حال در طول این سالها ثابت شده است که دوبی به نسبت ابوظبی گرایش بیشتری به برقراری روابط و حفظ مناسبات با ایران دارد. اتفاقاً در طول تحریم ها حتی همین تحریم های اخیر، دبی از طرق متعدد سعی داشته است به ایران در حوزه اقتصادی و به خصوص کنترل بازار ارز کمک کند. بنابراین اگرچه در ظاهر به نظر میرسد با خبر توافق امارات متحده عربی و اسرائیل برای عادی سازی روابط امکان دارد که ایران تمایلی به برقراری مناسباتش با امارات نداشته باشد اما من بر این باورم که تهران نیز به امتیازات اقتصادی و تجاری امارات و نیز جایگاه ژئوپلیتیک، سیاسی و دیپلماتیک این کشور در پیشبرد برخی از اهداف و منافع خود نیازمند است.
نظر شما :