دگرگونی دنیا در پی یک ویروس
کرونا کمونیست و لیبرال نمی شناسد
نویسنده: مرتضی مردیها، استاد فلسفه و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی
دیپلماسی ایرانی: در دوران کرونا بخشی از افراد ذیربط مشغول به انواعی از فعالیتها در مقابله با این بیماریاند؛ بخشی هم ناگزیر از فعالیت کاری مرسوم خوداند تا خدمات مربوط به نیازهای اساسی دچار وقفه نشود. کسانی که کسبوکار آنها تعطیل شده، لابد نگران ایناند که چه خواهد شد و چگونه ممکن است از پس مشکلات ناشی از تعطیل کار برآیند. بخش قابل توجهی از جمعیت هم کار یا فکر خاصی ندارند، فقط باید به شکلی با گذران در خانه خو کنند. در این میان کسانی هم هستند که بنا به ماهیت شغل گفتن و نوشتن، اوضاع برایشان تفاوتی نکرده است، از این واقعه برای برخی تأملات بهره میبرند.
یکی از سخنان رایج در نقد زندگی معاصر این بوده که مردمان بهطرز بیرویهای (رویه یعنی فکر) غرق در مادیات هستند و دغدغه افزودن بر امکانات یا ناراحتی از کمبود، آنها را در خود فروبلعیده است. از نظر من این نه عجیب است نه عیب، مشروط به اینکه درجاتی از اخلاق (با محوریت ملاحظه اینکه فلان مقدار لذت برای من به قیمت چه میزان رنج برای دیگران محقق میشود) هم چاشنی آن باشد. در عین حال، اندیشیدن گاه و بیگاه به این هم بد نیست که عموم دغدغههای ریز و درشت ما از رقابت و بالا رفتن سطح انتظاراتمان در مقایسه با دیگران مایه میگیرد؛ و اگر این درست باشد معنایش این است که مقادیری از غصهها و رنجها و خشمهای معمول ما توجیه معقولی ندارد. هر چند حصر ما در کمین غرایز چاره چندانی هم باقی نمیگذارد، ولی فرق است میان اینکه به این موضوع توجهی ولو اندک داشته یا نداشته باشیم. کدام از ما است که از فکر ملکی بیشتر، و مرکبی بهتر، و محرمی نیکوتر، و مقامی بالاتر (حتی مقام علمی، محبوبیت، حسن شهرت) و نظایر آن خالی باشد؟ تفاوت در این است که برخی واقفاند که این یک بازی است که در غیاب آن صحنه زندگی معلوم نیست با چه باید پر شود، در حالیکه برخی دیگر زیاده آن را جدی میگیرند.
شاید تجربه کرونا بتواند چشم ما را کمی بیش به چنین حقیقتی بگشاید؛ تا گرماگرم بازی زندگی زیر نگاه تماشاگران و رقیبان از ماهیت واقعی بازی غافلمان نکند. میتوانیم به این بیندیشیم که چنانچه، با شدت گرفتن این همهگیری، بخش عمدهای از رفاهیاتی که در اختیارمان بوده دیگر امکان تولید و توزیع نداشته باشد و بخش عمده طرح و برنامههایی که داشتهایم در افق تاریک آینده منتفی شود، چه شرایطی خواهیم داشت. و به این پاسخ برسیم که، هیچ! اتفاق خیلی عجیبی نمیافتد. درست شبیه اینکه طول و عرض همه چیز یک مرتبه یکدهم آنی که بوده بشود. ما باز هم بر طریق گذشته ابتدا به دنبال چند انجیر و چند برگ انجیر برای رفع حاجتایم، و تا فراهم شد، بخشی به یمن تنوع و تفنن و بخشی به سبب اینکه از بقیه خصوصاً از همردیفان عقب نیفتیم، پا میگذاریم به مسابقه جبران مافات و کسب امکانات و افتخارات، و با ناکامیهای کم و بیشِ آن، رنج را مهمترین صفت زندگی میکنیم. نه آیا مهمترین دغدغه خلایق اختلاف طبقاتی است؟ نه میزان برخورداری یا نابرخورداری از امکانات زندگی، نه! میزان اختلاف طبقاتی یعنی رضایت را متکی کردن به مقایسه با آنها که جلوترند. که در اینصورت فرقی نمیکند من پیش بیفتم یا آنها عقب بمانند، در هر دو حال رضایت حاصل است. اگر کرونا ما را به قحطی بکشاند تا به قرص نانی اکتفا کنیم احتمالاً مهمترین مسألهمان میشود اینکه اگر کسی دو گرده نان داشت یا نانش برشتهتر بود همین را به عنوان نابرابری علم کنیم و زیر بیرق آن سینه بزنیم و شکایت کنیم.
اشتباه نشود! من نه عارفم و نه قصد توصیه به دوری از دنیا دارم. آفرینش ما را چنین طراحی کرده و تخلف از آن جز به میزان محدودی مقدور نیست. ما نه راهی جز تلاش برای کسب لذت و خرسندی بیشتر داریم و نه این چیزی است که از آن شرم کنیم، باری، باری، همینکه تفطن کنیم در چه بازیای درافتادهایم بسا که حذر از بعضی سختگیریها و رنج ناکامیها و بیاخلاقی برای جلو زدنها کمی بیش میسر شود. تلاش نه، ولی تندی و خشم و خروش و شِکوِه و آزار همراه با آن را میشود کمی فتیله پایین کشید. تهدیدشدگیِ همواره زندگی بر کسی پوشیده نیست، لیک در چنین بحبوحههایی آشکارتر خود را به رخ میکشد و شاید آن فراوانی شور و شرار و بیقراری در مسابقه طلب بیشتر را کمی بیتوجیه نشان دهد.
یکی از چیزهایی که فهم و لمس این حد از تهدیدشده بودن زندگی ممکن است بر آن اثر بگذارد لجاج است. هنگامیکه کرونا به ما نشان میدهد چگونه بنیاد تقریباً همهچیز تا این حد بر باد است، و چه بسا فردا ویروسی بیاید که مدتها در هوا معلق بماند و در صابون هم محلول نباشد و الکل هم اثری بر آن نکند و چندین صفر بر سرعت سرایت و هم شدت آن افزوده کند، بعید نیست بنیبشر کمی بیش معتدل و منطقی شود و هر مثال نقضی برای ایدههایش را به با تفسیری وارونه به مؤید بدل نکند. هرچند برخی تجربیات همین روزها حاکی از این است که کسانی از اهل لجاج هرگز از کژی و کاستی فاصله نمیگیرند.
یکی از خندهدارترین تولیدات بشری که از سرزمین شرق مارکسیستی به دامن امپریالیسم پناه برده تا همچون سلف ناصالحش (در کتابخانه سلطنتی لندن) نمک بخورد و نمکدان بشکند، گفته است کرونا نشان داد که کمونیسم برحق است و اینک دولت حق دارد در هر امری از جامعه دخالت کند و محدودیت بگذارد و غیره.
مگر از نظر شما دوران قبل از کرونا یا اصلاً هر دورانی تاکنون توانسته است ناحق بودن کمونیسم را نشان دهد؟ و مگر امثال شما جز در سایه هذیانگویی با پررویی و اعتماد بهنفس، توانستهاید جلب توجه کنید؟ از اینها گذشته چه کسی منکر این است که نظام کمونیستی درست انگ یک جامعه کرونایی است؟ چه کسی منکر این است که کرونا و کمونیسم بسیار به هم شبیهاند و هرکدام حقانیت دیگری را اثبات میکند؟ در طول دو ثلث قرن بیستم، کمونیسم به سهولت و ناپیدایی ویروس کرونا وارد ذهن و احساس آدمیان شد بی آنکه بفهمند، و انتقالش دادند بی آنکه بدانند، و میمردند گاه بی آنکه بفهمند علت چه بوده است. ویروس آن چون به سلولهای حسد محکم میچسبید، هیچ واکسن و دارویی بر آن کارساز نبود. برخی عاقلان و دلسوزان در همان ابتدا اعلام خطر کردند ولی کسی جدی نگرفت، تا جهان به خود آمد و دید ویروس مساواتِ زوری تمام جهان را آلوده کرده است. لجاج در حدی است که بعضی از این قوم شادی میکنند از اینکه چرخ اقتصاد و سیاست و زندگی اینطور جدی تهدید شده است؛ کسانی که حاضرند جهان نابود شود و آنها در این نسوزند که چرا تمام پیشبینیهایشان از بینی به دیوار خورد؟ غرب لیبرال روزبهروز بر شوکت و برکت خود افزود و هم اخلاق و فرهنگ را ارتقا داد و حاصل کمونیسم شد کوبا و کره شمالی و کامبوج و ووهان.
برخی دیگر ریشخند میکنند که این هم تمدن تسخیرناپذیری که میگفتید اینک در چنگ یک موجود ذرهصفت دست و پا میزند و نه راه پس دارد نه پیش. کو آن ادعاهای گزاف قدرت و حشمت! یاد مناظرهای افتادم میان استیو پینکر و الن دوباتن درباره این باور که جهان اینک جایی بهتر از آنی است که در گذشته بود و آینده هم بهتر از الآن خواهد بود. فرد اخیر که مخالف این ایده بود گفت: ولی میمیریم، این را چه میکنید؟ پینکر در جواب در حالیکه بین خنده و تعجب گیر کرده بود گفت: اگر فکر میکنید اینجا مناظرهای برقرار است که من در آن از نامیرا بودن انسان و آسیبناپدیری او به یمن پیشرفت دفاع میکنم، آدرس را اشتباهی آمدهاید.
برای دست برداشتن از غفلت و التفات به خطر نیستی که همیشه در کمین ما است، مردم اولیتر از حکومتها، و در میان ایدئولوژیها، رادیکالها سزاوارتر از اهل اعتدال و عقلانیتاند. نه ضعف مفرط حیات بنیبشر مقابل انواع تهدیدها چیزی است که فهم آن هوش زیاد طلب کند، نه استهزای حکومات کشورهای بزرگ دردی از عقبماندگی بقیه را شفا میدهد. هرچند البته یک چیز هست. من ممکن است حداکثر فشار وزنهای سی کیلویی را تحمل کنم، و میدانم که کسانی از پهلوانان تا ده برابر این فشار را طاقت میآورند. اگر وزنهای به قدر صد برابر روی همه گذاشته شود دیگر فرقها معلوم نمیشود. فعلاً از این حیث که کسی از پس کرونا برنمیآید، عقبماندهترین و پیشرفتهترین کشورها در عِداد هماند. بد نیست برای دلدادگان برابری.
نظر شما :