پیام جهانیان به اسرائیل
خاطره خوبی از اوباما در خاورمیانه باقی نماند
نویسنده: سیمون تیسدال
دیپلماسی ایرانی: اگر از برخی جهات به باراک اوباما و بنیامین نتانیاهو بنگریم، می بینیم که آنها سزاوار یکدیگر بودند. هر دوی آنها وعده های بزرگی دادند که هیچ گاه محقق نشد، هر دو ثابت کردند که در زمینه سیاسی مرتبط با خود بسیار استاد هستند و هر دو از سال 2009 تاکنون به بدتر شدن روابط میان آمریکا و اسرائیل و نیز گسترش بحران در منطقه خاورمیانه کمک شایانی کرده اند. تبانی اوباما برای تصویب قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل در خصوص توقف شهرک سازی های اسرائیل در جمعه گذشته، روند قطب بندی، تضاد و بیگانگی متقابل میان آمریکا و اسرائیل را به اوج خود رساند. این قطعنامه هر گونه شهرک سازی اسرائیل در اراضی اشغال شده فلسطینیان را محکوم کرده و آن را "نقض آشکار" قوانین بین المللی و تهدیدی برای روند صلح میان اسرائیل و فلسطین می داند.
در بحبوحه بحث های مطرح شده در خصوص خیانت آمریکا به اسرائیل، پاسخ «بنیامین نتانیاهو»، نخست وزیر اسرائیل به تصویب این قطعنامه بسیار خشن و آنی بود. سفرای 14 کشوری که از قطعنامه 2334 شورای امنیت سازمان ملل حمایت کرده بودند در روز کریسمس و برای ارائه پاره ای توضیحات به وزارت امور خارجه اسرائیل احضار شدند. اسرائیل در همین رابطه سفرایش را از دو کشور نیوزیلند و سنگال خارج کرد و کمک های مالی خود به سنگال را نیز به طور کامل قطع کرد. در پی تصویب این قطعنامه، تبادلات دیپلماتیک از پیش برنامه ریزی شده اسرائیل همگی لغو شدند، هماهنگی های مدنی اسرائیل با حکومت خودگردان فلسطین به حالت تعلیق درآمد و قرار است همکاری های آتی دولت این رژیم با آژانس های سازمان ملل متحد نیز مورد بررسی مجدد قرار گیرد. نتانیاهو اخیراً در همین باره عنوان کرد: "ما هر آن چه در توان داریم انجام خواهیم داد تا اسرائیل از تصمیم شرم آور اخیر ضربه ای نخورد".
در حقیقت، واکنش های اسرائیل اقدامی نمادین در مقابل رای نمادین شورای امنیت به تصویب قطعنامه اخیر بوده است. قطعنامه 2334 غیرقابل اجراست، هیچ کسی برای اخراج و بیرون راندن 430 هزار یهودی ساکن کرانه باختری و 200 هزار یهودی ساکن شرق بیت المقدش کاری صورت نخواهد داد. هیچ کس نمی تواند اسرائیل را وادار کند تا به ایده های «جان کری»، وزیر امور خارجه آمریکا در خصوص راه حل دو کشوری تن دهد. قطعنامه 2334 اخیر شورای امنیت سازمان ملل، قطعنامه های پیشین در مورد مسئله اسرائیل و فلسطین یعنی قطعنامه های 242 (سال 1967) و 338 (سال 1973) را به شیوه ای تئوریک به یکدیگر پیوند می دهد. در این قطعنامه از آن چه ممکن است اتفاق بیفتد صحبت به میان آمده و به نحوه و چگونگی آن هیچ اشاره ای نشده است.
اما با این وجود، چیزی از اهمیت رأی ممتنع آمریکا و رای مثبت شورای امنیت سازمان ملل به این قطعنامه کم نخواهد شد. نتانیاهو در واکنش به این موضوع اعلام کرده که تنها کاری که وی باید انجام دهد این است که منتظر روی کارآمدن دولت جدید آمریکا به رهبری دونالد ترامپ باشد. احتمالاً رئیس جمهور جدید آمریکا رویکرد دلسوزانه تری را در قبال اسرائیل در پیش گرفته و گوش شنواتری برای حرف های نتانیاهو خواهد داشت. حتی ممکن است رئیس جمهور جدید آمریکا در اولین فرصت سفارت آمریکا را به بیت المقدس منتقل کند؛ اقدامی بیهوده که تنها موجب بروز التهاب بیشتری خواهد شد.
اما اشتراکات میان ترامپ و نتانیاهو بسیار بیشتر از اشتراکات میان اوباما و نتانیاهو خواهد بود؛ تزلزل، پرخاشگری و پارانویا از ویژگی های مشترک ترامپ و نتانیاهو است. اما لاف های پوچ، توخالی و مبهم ترامپ درخصوص حل مناقشه میان اسرائیل و فلسطین و ایجاد صلح میان آنها به اندازه دیگر وعده های ترامپ در زمینه سیاست خارجی واهی و خیالی است. گذشته از همه اینها دولت ترامپ نمی تواند تصمیم و اراده شورای امنیت سازمان ملل متحد در این خصوص را به سادگی تغییر دهد و این روند را معکوس کند، به خصوص که تصمیم اخیر این شورا از حمایت اعضای دائم آن یعنی چین، روسیه، فرانسه و بریتانیا نیز برخوردار است. این امر در مورد توافق هسته ای ایران نیز صادق است و دولت جدید آمریکا این توانایی را ندارد که به صورت یک جانبه، توافق هسته ای بین المللی با ایران را لغو کند.
ممکن است تصویب قطعنامه جدید، به روند پیگیری اتهامات و شکایات از اسرائیل در دادگاه جنایی بین المللی سرعت بیشتری ببخشد. حتی ممکن است این قطعنامه اعضای سازمان ملل متحد را ملزم کند تا میان قلمرو دولت اسرائیل و اراضی اشغال شده فلسطین از سال 1967 تاکنون حد و مرز مشخصی را به وجود آورند. حتی این احتمال وجود دارد که قطعنامه اخیر تحریم های جدیدی را برای اسرائیل به همراه داشته باشد، اما آن چه مسلم است این است که رای اخیر شورای امنیت سازمان ملل به قطعنامه اخیر نشان از انزوای بین المللی شدید اسرائیل تحت رهبری بنیامین نتانیاهو دارد. نخست وزیر اسرائیل نمی تواند بپذیرد که چگونه کشورهای مختلفی همچون ژاپن، اوکراین، مالزی، ونزوئلا، آنگولا و اسپانیا در این خصوص رای یکسان و مشابهی داشته اند. ایجاد حس دشمنی آن هم در کشوری همچون نیوزیلند کار بسیار دشواری است و زمان بسیاری می طلبد، اما به نظر می رسد که نتانیاهو موفق به انجام این کار شده و در ایجاد این حس دشمنی تبحر و مهارت خاصی از خود نشان داده است.
جهان با تصویب این قطعنامه یک صدا این پیام را به نتانیاهو رساند که سیاست های وی در زمینه گسترش شهرک سازی ها در اراضی اشغالی فلسطینیان چه به لحاظ قانونی، چه به لحاظ اخلاقی و چه به لحاظ سیاسی امری اشتباه و نادرست است. نکته عجیب و شگفت آور این است که نتانیاهو خود به این موضوع واقف است. وی پس از پیروزی مجدد در انتخابات سال 2009 دیدگاه خود درباره صلح تاریخی میان اسرائیل و فلسطین را این گونه توصیف کرد: "مردمان آزادی که در سرزمین های کوچکشان و در کنار یکدیگر به خوبی زندگی می کنند، روابط خوبی با یکدیگر داشته و احترام متقابلی میان آنها وجود دارد، هر کدام پرچم، سرود و دولت مخصوص به خود را دارند و هیچ کدام امنیت و موجودیت طرف مقابل را تهدید نمی کنند". اگرچه نتانیاهو در طول فعالیت های انتخاباتی سال گذشته نشان داد که به وعده های خود پایبند و متعهد نیست اما همچنان مدعی است که از راه حل دو کشوری حمایت و پشتیبانی می کند. اما پیام اخیر جامعه بین المللی به نخست وزیر اسرائیل صریح و عاری از هر گونه ابهامی است، پیامی که آنها به نتانیاهو می دهند این است که "دیدگاه شما در سال 2009 دیدگاهی خوب و شایسته بود بنابراین از تضعیف هر چه بیشتر روند صلح دست بردارید و به وعده های خود پایبند باشید".
اما اوباما تأثیر مثبت چندانی بر شرایط و وضعیت موجود نداشت. او نیز همانند نخست وزیر اسرائیل در سال 2009 و کمی بعد از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا سخنرانی مفصلی را انجام داد و در این سخنرانی از آغازی جدید برای خاورمیانه سخن گفت. اما سخنرانی الهام بخش وی در قاهره نه تنها سرآغاز تحول و پیشرفت برای این منطقه نبود، بلکه شروعی برای فروپاشی منطقه ای و بی اعتنایی فزاینده این کشور به بحران های موجود در منطقه خاورمیانه بود. خروج آمریکا از عراق موجب بروز خلاء سیاسی در بغداد شد که این خلاء بعدها توسط ایران و متحدان شیعی اش پر شد. اندکی بعد گروه تروریستی داعش در این منطقه ظهور کرد، آغاز بهار عربی در سال 2011 تنها واشنگتن را در بهت و حیرت فرو برد، پس از سقوط حسنی مبارک در مصر آمریکا تنها به ابراز نگرانی در این خصوص اکتفا کرد و از روی کار آمدن یک دیکتاتور نظامی طرفدار آمریکا استقبال کرد، در سوریه نیز اوباما در یک پیش بینی شتاب زده سقوط دولت بشار اسد را اعلام کرد و درست زمانی که اوضاع سوریه به بحرانی ترین نقطه خود رسید، میدان را خالی کرد و کنترل اوضاع سوریه را به روسیه و ایران سپرد.
با عقب نشینی فیزیکی و دیپلماتیک اوباما، فضا برای پیشرفت هر چه بیشتر نیروهای حزب الله لبنان (متحد ایران و نیروهای حماس) باز شد. شکست کامل "طرح جامع" اوباما و جان کری برای ایجاد صلح در سال 2014، آن هم در اوضاع بحرانی و پرهرج و مرج منطقه خاورمیانه و به خصوص سوریه تعجب چندانی نداشت. همچنین جای تعجب ندارد که چرا اسرائیل پس از پیروزی های اخیر بشار اسد در سوریه کنترل شدیدی را بر ارتفاعات منطق جولان (مناطق مورد اختلاف میان اسرائیل و سوریه) اعمال کرده و چشم از این مناطق بر نمی دارد.
میراث باقی مانده اوباما در دو کشور لیبی و یمن نیز چندان در خور افتخار نیست. وعده های اوباما در سال 2009 نیز همانند وعده های نتانیاهو هیچ گاه عملی نشد. اوباما در زمانی که شرایط منطقه برای ایجاد صلح آماده و مهیا بود، تلاش چندانی برای برقراری صلح نکرد. دولت اوباما در سال 2011 قطعنامه مشابه قطعنامه کنونی را وتو کرد و در آن زمان این استدلال را مطرح کرد که از طریق میانجی گری و انجام مذاکرات در نهایت راهی برای برقراری صلح خواهد یافت. شاید بتوان گفت که رای ممتنع آمریکا به قطعنامه اخیر شورای امنیت تاحدی ناشی از بی علاقگی اوباما به این مسئله بوده باشد. اگر واقعاً وی معتقد است که شهرک سازی های اسرائیل موجب تضعیف روند صلح می شود چرا به این قطعنامه رای ممتنع داد؟ چرا برای محکوم کردن سیاست های اسرائیل درخصوص شهرک سازی ها به این قطعنامه رای مثبت نداد؟ و سوال مهم تر این است که چرا هفت سال صبر کرد؟
آینده با تمامی اتفاقات و رویدادهایش در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ عمیقاٌ نگران کننده است. بعید است که در دوران ترامپ بن بست به وجود آمده درخصوص تشکیل کشور فلسطین از میان برود و موضوع شهرک سازی های اسرائیل در اراضی اشغالی فلسطینیان خاتمه یابد.
منبع: گاردین / مترجم: زهره شهریاری
نظر شما :