آینده و انتظارات سیاست خارجی ایران در قبال چین
پکن متحد استراتژیک تهران نیست
دیپلماسی ایرانی: برخی از کارشناسان داخلی و خارجی بر این عقیده اند که سیاست خارجی ایران قبل و بعد از فروپاشی شوروی، دستخوش تحولی اساسی شده است. بدین مفهوم که در قالب نظام دوقطبی، ایران فرصت های بیشتر و البته گزینه های بهتری در قلمرو سیاست خارجی برای خود متصور بود و در واقع سیاست خارجی آن مطلوبیت محور، و با پایان جنگ سرد و حاکمیتِ نظام تک قطبی، سیاست خارجی ایران محدودیت محور شده است ... یکی از دلایلی که نیز مطرح می شود این است که بعد از وقوع انقلاب اسلامی و تقویت هویت اسلامی در پرتو خصومت با غرب و همچنین تحمیل جنگ هشت ساله، ایران برای پایداری در جنگ با عراق در خصوص فروش نفت و تأمین ارز داخلی و همچنین خرید تسلیحات؛ گزینه ای مهم غیر از جمهوری خلق چین نداشت و از همین رو سیاست «نه شرقی - نه غربی» تا حدی به سیاست «نه غربی - نه غربی» سوق یافته بود. اگر این مهم را در چارچوب زمانیِ خود ارزیابی کنیم؛ بی شک رویکردی قابل دفاع بوده است. اما اکنون بیشتر از دو دهه از آن شرایط زمانی می گذرد و در یک نگاه کلی و با در نظر گرفتن شاخص ها و آمارهای موجود در قلمرو مناسبات اقتصادی، سیاسی و دفاعی، تقریباً سیاست خارجی ایران تفاوت فاحشی با دهه هشتاد میلادی نکرده و در همان مسیر گام برداشته است؛ در همین حال اما؛ جایگاه چین در نظام بین الملل دچار تغییرات شگرفی شده است.
حال گفته می شود که خیزش چین ممکن است بسیاری از شرایط را تغییر دهد و مسئله قابلیت تغییر طراحی سیستم بین المللی را نیز نباید از نظر دور داشت. بنابراین به نظر می رسد اگر اقتصاد چین در چند دهه آینده همچنان به رشد خود ادامه دهد، ایالات متحده بار دیگر با یک رقیب بالقوه روبه رو خواهد شد و سیاست بین المللِ دوقطبی مجدداً بازخواهد گشت. اما سوالی که وجود دارد این است که آیا اقتصاد چین می تواند همچنان به رشد خیره کننده اش ادامه دهد یا این که رشد آن متوسط خواهد بود؟ البته همین میزان رشد هم قابل توجه است. در حقیقت سئوالی که ظرف چند سال اخیر مطرح می شود این نیست که چین به عنوان یک کشور موازنه بخش و در مقابل ایالات متحده، نظام بین الملل را به سمت جدید سوق می دهد یا نه؛ بلکه همواره در میان عالمان علوم سیاسی و روابط بین الملل این پرسش مطرح شده است که این ظهور مسالمت آمیز خواهد بود یا خیر و احتمال تداوم و پایداری آن چقدر است؟
بدین مفهوم که اکثر نظریه پردازان سیاست بین الملل در مورد تکامل خیزش چین در سال های آینده اتفاق نظر دارند و تنها در مورد پشتوانه این قدبرافراشتن در بلند مدت و به واسطۀ مولفه های داخلیِ چین و همچنین نحوه تقابل با این خیزش در هند و روسیه گمانه زنی های متعددی را مطرح کرده اند. این تحول مهم امروزه باعث شده است تا بسیاری از کشورها، روابط آتیِ خود را با چین مورد بررسی و در خصوص نحوه همکاری، سطح مناسبات و حدود و ثغور آن در آینده بحث و تحقیق کنند. موضوعی که ایران نیز لاجرم می بایست در مورد آن به طور اساسی فکر کند و به تنظیم سند در این خصوص مبادرت ورزد. در واقع باید دید این موضوع در مورد ایران چه تأثیری خواهد داشت و آیا توازن قدرت بین شرق و غرب در آینده محتمل است یا خیر و یا مطلوبیتی برای ایران به همراه خواهد داشت یا نه؟ بحث های زیادی در این رابطه وجود دارد و پاسخ به این پرسش ها در شرایط کنونی کار سختی است و مشکل است که بفهمیم کدام پیش بینی درست است.
با این وجود، روابط ایران با چین به گونه ای روزافزون در کلیت آن در حوزه سیاسی، اقتصادی و دفاعی واجد اهمیت اساسی است. همانطور که اشاره شد این اهمیت در طول جنگ تحمیلی هشت ساله به خوبی قابل مشاهده است. بدین منظور وقتی به جایگاه چین در سیاست خارجی ایران فکر می کنیم؛ در این ارتباط به گزاره های مهمی می رسیم:
الف) چین، دشمن و تهدید نظامی ایران نیست. ب) چین دارای مناسبات معمول و عادی با ایران است. ج) چین یک همکار اقتصادی مهم برای ایران محسوب می شود. د) چین یک کشور مستقل و بزرگ است. ه) چین رقابت جدی و نسبتاً دراز مدتی با آمریکا دارد. و) با وجود محدودیت های موجود در روابط دو کشور، ضروری است به چین به عنوان یک «همکار راهبردی» و در سازوکارها و ترتیبات بلنددامنه تر نگریسته شود؛ اما چین «متحد راهبردی» ایران نیست.
در یک نگاه سطحی به تاریخ روابط بعد از انقلاب هم می توان فهمید که این روابط هیچگاه در شرایط متعادل و در مسیر عقلانیت قرار نداشته است. دلایل و شواهد آن هم آنچنان زیاد است که نیازی به تفسیر ندارد. اما به طور مختصر می توان گفت که چین حتی در زمان جنگ نیز علاوه بر فروش تسلیحات به ایران، همزمان برخی از تجهیزات دفاعی عراق را نیز تأمین می کرد. حال اگر به موضوع تحریم ها هم توجه کنیم، متوجه می شویم که چین در زمان مقتضی، اکثر تحریم های غرب را علیه ایران اعمال کرده و تحت چنین شرایطی در قراردادهای اقتصادی و نفتی نیز در نبود رقیب خارجی مهم، ایران مجبور به عقد قراردادهای نامتوازنی با این کشور شده است. به طور نمونه چین با بهره برداری از این موقعیت، پس از اعمال نسل سوم تحریم های آمریکا و اروپا علیه ایران ظرف سه سال اخیر، برای گرفتن تخفیف قابل ملاحظه در قیمت نفت وارداتی، به موازات کاهش خرید نفت از ایران، واردات خود را از دیگر کشور ها افزایش داد و این کشور برای نفت وارداتی خود به ایران «یوآن» غیر قابل تبدیل را اجرائی نمود و یا به صورت پایاپای با ایران معامله کرد. به عبارت دیگر ایران ناگزیر بود که بخش مهمی از کالا های وارداتی خود را از چین تامین کند که این کار با توجه به قیمت و کیفیت پایین این کالا ها، همچنان اثرات بسیار نامطلوبی بر شرکت ها و صنایع داخلی ایران برجای گذاشته است. از طرف دیگر نگاهی به اظهارات مقام های ایرانی و واکنش آنها به رفتار برخی از شرکت های چینی که به قراردادهای خود با ایران وفا نکرده اند و یا در اثر فشار آمریکا از اجرای آنها سرباز زده اند، نشان می دهد که بی اعتمادی آشکار و پنهانی بین ایران و چین در سطوح مختلف وجود دارد. کنار گذاشتن شرکت چینی «سی.ان.پی.سی.آی» از طرح توسعه میدان نفتی آزادگان جنوبی از طرف وزارت نفت به دلیل «فروش اطلاعات سری این میدان به عراق» نمونه بارز این بی اعتمادی است.
با این حال، دو دیدگاه در کشور در خصوص رابطه با چین وجود دارد:
از یک نظر، رویکرد چین در قبال ایران فرصت طلبانه است و چینی ها صرفاً به اهداف و منافع اقتصادی خود فکر می کنند و در واقع با کارت ایران بازی می کنند. در مقابل برخی بر این نظرند که چین حامی ایران است؛ اما محدودیت های خاص خود را دارد؛ لذا نباید انتظار بالایی از این کشور داشت. نمود بارز هر دو دیدگاه را در رویکرد دوگانۀ چین در قطعنامه های شورای امنیت و برنامۀ هسته ای ایران میتوان مشاهده کرد. در کنار این واقعیات، انتخاب راهبردی چین و روابط ویژۀ آن با قدرت های بزرگ در قالب رویکرد «توسعه مسالمت آمیز» از یک سو و «خاص» بودن جایگاه و نقش ایران در عرصه بین المللی از دیگر سو، محدودیت های جدی بر این روابط اعمال می کند.
با این وجود، دو رویداد مهم در صورت تحقق، در روابط ایران و چین اثرگذار خواهد بود:
- نخست، تحولی است که در سیاست های ایالات متحده در حال رخ دادن است. این تحول، نه به معنای دگرگونی ساختاری، بلکه تغییر در اولویت ها، مکان ها و ژئوپلتیک های مورد تمرکز، و در سیاست موسوم به «ثقل زدایی از خاورمیانه و ثقل گرایی به سمت آسیا - پاسیفیک» قابل رؤیت است. در نتیجه، هرگونه چرخش در اولویت ها و سیاست های راهبردی ایالات متحده به سمت آسیا و پاسیفیک، دربردارندۀ منافعی نسبی برای ایران در خاورمیانه و خلیج فارس خواهد بود. بنابراین به فرض تحقق، به نظر می رسد روندها در محیط امنیتی دو کشور ایران و چین معکوس شود؛ در نتیجه، ج. ا. ایران در موقعیت بهتری برای چانه زنی با چین قرار خواهد گرفت و در چنین شرایطی است که توازن در سیاست خارجی ایران با چین موضوعیت خواهد داشت.
- اگر مذاکرات هسته ای ایران و شش قدرت جهانی در مسیر مورد نظر قرار گیرد و در نهایت به توافق جامع و لغو تحریم ها منجر شود؛ و به گونه ای که انتظار می رود مناسبات با غرب نیز به سیاست خارجی کشور تعادل بخشد، چین نیز در روابط خود با ایران اشتیاق بیشتری نشان داده، عملگرایی پیشه می کند و به طور نمونه نزدیکی به ایران را در پاسخ به همکاری های نظامی آمریکا و تایوان مصلحتی و واکنشی قلمداد نمی کند. بنابراین تلاش آقای روحانی در برقرای روابط با اروپا و آمریکا را نباید غرب گرایی قلمداد نمود؛ در واقع ایشان مایل است منافع ملی کشور بدون هزینه های بی مورد محقق شود.
بنابراین همانطور که نظریه پردازان شاخص روابط بین الملل می گویند «سیاست خارجی بر ضرورت و نه تمایل استوار است» و ضرورت های متعددی، ایران را به سوی پر کردن شکاف دیپلماتیک با غرب و حتی گونه ای تنش زدایی با ایالات متحده سوق می دهند که البته این موضوع به معنای اعتماد به غرب و افتادن در دامن آن نیست؛ اما ضمن حفظ اصول، می توان روابط خارجی کشور را نیز در مسیر صحیح خود قرار داد و از علم سیاست بهره گرفت. چین نیز به خوبی می داند که اگر اوباما بتواند یک رابطه تازه ای با ایران برای افزایش ثبات در منطقه برقرار کند، در طول زمان قادر خواهد بود توجه خود را به سوی شرق آسیا معطوف کند. در این صورت، پکن برای حفظ و ارتقاء روابط با ایران و ژئوپلتیک غیرقابل انکار آن، مستلزم اعطای امتیازات قانع کننده تری به تهران خواهد بود.
در مجموع، نکته قابل توجه این است که گرایش به شرق یا غرب، عموماً در سیاست خارجی ایران بیشتر یک افسانه است و با واقعیتهای سیاسی- امنیتی و اقتصادی کشور همخوانی چندانی ندارد. در واقع در اینجا، مسئله آثار منفی گرایش یکسویه به شرق یا غرب است که ورود به آن در حوزه های نظری و سیاستگذاری، جایگاه و نقش ایران را در نظام بین الملل به چالش می کشد. لذا گذر به مراحل عالی تر از روابط در سیاست خارجی، نیازمند اقدامات ملموس و ارسال سیگنال های دقیق و به موقع است.
انتشار اولیه: چهارشنبه 17 دی 1393 / انتشار مجدد: چهارشنبه 24 دی 1393
نظر شما :