چالش های دیپلماسی اجباری چیست؟
بله گرفتن از ایران
دیپلماسی ایرانی: آنچه در زیر می خوانید، بخش نخست مقاله مفصل رابرت جویس، استاد سیاست بین الملل دانشگاه کلومبیا و عضو موسسه مطالعات جنگ و صلح سالزمن در نشریه فارن افرز است. وی در این مقاله به تحلیل مجادله هسته ای ایران و آمریکا و تشریح استراتژی مناسب واشینگتن در این زمینه پرداخته است.
ممکن است این برای ایالات متحده هوشمندانه باشد که توسعه تسلیحات هسته ای در ایران را رها کرده و به جای آن بر بازداشتن تهران از استفاده از این سلاح ها متمرکز شود. اما رهبران آمریکا به طور آشکاری این نحوه عملکرد را رد می کنند. باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا، سپتامبر گذشته در مجمع عمومی سازمان ملل گفت: اشتباه نکنید، ایران مجهز به سلاح هسته ای چالشی نیست که بتوان آن را مهار کرد. به همین دلیل، آمریکا از هر آنچه که باید برای جلوگیری از دستیابی تهران به سلاح هسته ای استفاده می کند. مقامات آمریکایی نیز همچنین روشن کرده اند که اقدام نظامی برای مقابله با دستیابی ایران به سلاح هسته ای را مد نظر دارند. گزینه ای که به شدت غیر جذاب است اما با کمال تاسف آخرین گام برای برخورد با ایران به شمار می رود.
به این ترتیب تنها دو گزینه در مواجه با پیشرفت برنامه های هسته ای ایران وجود دارد: تهدید ها و تعهد ها، ترکیبی که الکساندر جورج، استاد علوم سیاسی آن را دیپلماسی اجباری نام نهاده است. برای موفقیت در متوقف کردن پیشرفت ایران به سمت بمب، ایالات متحده باید این دو را با هم ترکیب کند، نه اینکه تنها به تناوب بین آنها در حرکت باشد. آمریکا باید به طور همزمان تهدید ها و تعهد های معتبری را مطرح کند که یک شگرد برای خلاص شدن از وضعیت کنونی است. و در این مورد مشخص، عواملی نیز به دشوار تر شدن این روند کمک می کنند که از جمله آنها می توان به تاریخ طولانی بی اعتمادی دوجانبه بین دو کشور ، رابطه آمریکا با دشمن ایران یعنی اسرائیل و همچنین ایهام در تصمیم گیری ایرانیان اشاره کرد.
فهرست بلند بالایی از نابرابری ها برای مقابله به این موانع وجود دارد. درصورتی که واشینگتن به راستی خواستار آن است که از دو گزینه بازدارندگی و اقدام نظامی پرهیز کند، باید بازی خود را پیش ببرد و یک رویکرد هوشمندانه و جسورانه غیر معمول در مذاکرات اتخاذ کند.
دشواری دیپلماسی اجباری
کارنامه اخیر ایالات متحده در به کار بردن دیپلماسی اجباری چندان ترغیب کننده نیست. ترکیب تحریم ها، بازرسی ها و تهدید ها، صدام حسین ، رئیس جمهور سابق عراق را بر آن داشت تا برنامه های تسلیحاتی خود را پس از جنگ خلیج فارس به حال تعلیق درآورد، اما وی را مجبور نکرد تا به یک توافق دراز مدت تن بدهد. ناظران بین المللی بر این باورند که دو فاکتور درک و انگیزه دلیل خودداری صدام حسین توافق دراز مدت بوده است. صدام حسین نه تنها به دنبال سلطه جویی منطقه ای و نابودی اسرائیل بود، بلکه از اینکه در مقابل ایران ضعیف به نظر برسد، هراس داشت و بقای خود را در جنگ خلیج فارس به عنوان یک برنده می دید و از نیت واقعی آمریکا اطمینان نداشت. این عوامل موجب شد که تهدید های جورج بوش در آستانه حمله سال 2003 به عراق ناکارآمد شود و البته تعهد ها نیز تاثیر واقعی را بر جا نگذاشت. البته دیپلماسی اجباری آمریکا در موارد دیگری مانند برنامه های هسته ای معمر قذافی در لیبی، موثر واقع شد. وی تحت تاثیر فشار آمریکا، برنامه های تسلیحات کشتار جمعی خود را متوقف کرد.
این در حالی است که ایالات متحده نیز از تهدید ها و تعهد هایی در مورد ایران استفاده کرده است. واشینگتن می گوید ایران را به دلیل پیش رفتن با برنامه های هسته ای اش، مجازات می کند اما در عین حال به دنبال توافقی با تهران بر سر متوقف شدن برنامه های هسته ای اشت. به طور منطقی، این اجزا می توانند یکدیگر را تقویت کنند، به نحوی که اولی ایران را توافق دور می کند و دومی تهران را به سوی توافق هل می دهد. اما تاریخ دیپلماسی اجباری نشان می دهد که اغلب تهدید ها و تعهد ها اغلب موجب فروریختن دیگری می شوند، نه تکمیل آن .
تهدید ها ثابت کرده اند که دردسرسازند، چرا که در صورتی که شکستی مشاهده شود، تهدید ها ناگزیر به حرکت در جهتی می شوند که شاید واقعا هدف طراحی آنها نبوده است. جان اف کندی، رئیس جمهور سابق آمریکا در جریان بحران موشکی کوبا این مساله را درک کرد. اعمال بیش از حد فشار ها و تهدید ها این پرسش را پدید آورد که آیا طرف تحت فشار به راستی آماده توافق است و از سوی دیگر هزینه های داخلی دولت برای حصول توافق نیز افزایش یافت.
زمانی که ایالات متحده می گوید به دنبال بمباران ایران است، به این معنی است که در صورتی که مذاکره با تهران راه به جایی نبرد، هزینه درگیری نظامی با جمهوری اسلامی برای آمریکا قابل تحمل خواهد بود. هرچند این اعتبار تهدید را افزایش می دهد اما می تواند به این نتیجه گیری در تهران منجر شود که برای آمریکا هزینه جنگ با ایران به اندازه ای پایین است که می تواند به یک گزینه جذاب تبدیل شود. علاوه بر این از آنجایی که بخشی از تمایل هسته ای شدن ایران به تقویت قدرت بازدارندگی باز می گردد، این تهدید آمریکا می تواند انگیزه جمهوری اسلامی برای آماده شدن در مقابل تهدید نظامی را افزایش دهد.
البته این به این معنی نیست که فشار همواره نتیجه عکس به همراه دارد. برآورد های جاسوسی آمریکا حاکی از آن است که ایران در سال 2003 با نیم نگاهی به حمله آمریکا به عراق، برنامه های هسته ای تسلیحاتی خود را متوقف کرد. به نظر می رسد آنچه که زمانی یک دیپلمات آمریکایی در مورد کره شمالی گفت ، اکنون در مورد ایران امروز مصداق داشته باشد: کره شمالی به فشار پاسخ نمی دهد اما بدون فشار نیز پاسخی نخواهد داد.
تحریریه دیپلماسی ایرانی / 10
بخش دوم این مقاله را در این لینک بخوانید.
نظر شما :