تهدیدهایی که متوجه ایران است
جنگ شناختی؛ سلاح نامرئی قرن ۲۱ علیه امنیت ملی
نویسنده: دکتر علیرضا محمدی نیگجه، کارشناس ارشد مسایل خاورمیانه و غرب آفریقا
دیپلماسی ایرانی: «جنگ شناختی اکنون با ماست. چالش اصلی این است که این نوع جنگ اساساً نامرئی است؛ تنها چیزی که دیده میشود، تأثیرات آن است، و تا آن زمان... اغلب خیلی دیر شده است»
جنگ شناختی اکنون بهعنوان یک حوزه مستقل در جنگهای مدرن شناخته میشود. در کنار چهار حوزه نظامی که بر اساس محیط تعریف میشوند (زمینی، دریایی، هوایی و فضایی) و همچنین حوزه سایبری که همه اینها را به هم متصل میکند، رویدادهای اخیر که تعادل ژئوپولیتیکی قدرت را بر هم زدهاند، نشان دادهاند که این حوزه جدید جنگ نیز پدید آمده و بهکار گرفته شده است.
این نوع جنگ در عرصه جهانی فعالیت میکند، زیرا بشر بهطور کلی اکنون بهصورت دیجیتالی به هم متصل است. این جنگ از فناوری اطلاعات و ابزارها، ماشینها، شبکهها و سامانههای مربوط به آن بهره میبرد. هدف آن روشن است: هوش و درک ما هم بهصورت فردی و هم جمعی.
حملات در این حوزه بهگونهای تعریف، سازماندهی و ساختاردهی میشوند که افکار رهبران و تصمیمگیران، اعضای طبقات اجتماعی یا حرفهای مختلف، مردان و زنان حاضر در ارتش، یا در مقیاس بزرگتر، جمعیت یک منطقه، کشور یا گروهی از کشورها را تغییر دهند یا منحرف کنند.
تهاجم شناختی بدون مرز است. میتواند اهداف گوناگونی داشته باشد و خود را با سایر استراتژیهای در حال اجرا تطبیق دهد:
• فتح سرزمینی مانند منطقهای مرزی، شبهجزیره یا گروهی از جزایر،
• نفوذ و تأثیرگذاری در انتخابات، یا ایجاد ناآرامیهای مردمی،
• ایجاد اختلال در خدمات در سازمانهای ملی یا محلی، بیمارستانها، خدمات اضطراری، و تأمین آب، انرژی یا بهداشت،
• حملات به حوزه حملونقل فضاهای هوایی، گلوگاههای دریایی... ،
• سرقت اطلاعات از طریق افشای ناخواسته یا به اشتراکگذاری رمزهای عبور... و غیره.
جنگ شناختی هنر بهکارگیری ابزارهای فناورانه برای تغییر درک و شناخت اهداف انسانی است؛ اهدافی که اغلب از چنین تلاشی بیخبرند. همانطور که کسانی که مسئول مقابله با آن، کاهش اثرات یا مدیریت پیامدهایش هستند نیز اغلب آگاهی کافی ندارند، چرا که واکنشهای سازمانی و بوروکراتیک آنها بسیار کند یا ناکارآمد است.
جنگ شناختی در همهجا حضور دارد
جنگ شناختی همین حالا نیز در حال استفاده است با موفقیت کم یا زیاد، و نه الزاماً با همین نام، توسط بازیگران دولتی و غیردولتی، نهادها یا شرکتهای مختلف، از جمله سازمانهای تروریستی، جنبشهای مذهبی افراطی و غیره.
این بازیگران واحدهای تخصصی و بسیار ماهری را شامل هستند که در خدمات اطلاعاتی دیجیتال فعالیت میکنند، همچنین سازمانهای صنعتی و شرکتهایی که در رقابت با دیگران هستند یا در حوزههای رایجتری مانند بازاریابی و دستکاری در رفتار مشتریان بالقوه فعالیت دارند.
در تمام این موارد، هدف چیرگی، اثبات برتری یا حتی فتح و نابودی است. امروزه، این اقدامات به سطحی رسیدهاند که رهبران سیاسی دیگر نمیتوانند اهمیت آنها را نادیده بگیرند.
مفهوم «جنگ شناختی»
اصطلاح «جنگ شناختی» از سال ۲۰۱۷ به این معنا در ایالات متحده بهکار میرود، بهویژه برای توصیف شیوههای عملیاتیای که در اختیار دولتها یا گروههای نفوذگر قرار دارد؛ آنهایی که به دنبال «دستکاری در سازوکارهای شناختی دشمن یا شهروندان او برای تضعیف، نفوذ، تأثیرگذاری، یا حتی تسلیم و نابودی» آنها هستند.
اگرچه این مأموریت گسترده همواره بخشی از هنر جنگ بوده، اما در اینجا با رشتهای نوظهور روبهرو هستیم که نیاز به تبیین و شفافسازی بیشتری دارد.
جنگ شناختی در واقع ترکیبی است از تکنیکهای نوین سایبری در حوزه جنگ اطلاعاتی با عناصر انسانی قدرت نرم، بههمراه جنبههای دستکاری روانی (PSYOPS). این اقدامات معمولاً ارائه جانبدارانه و تحریفشدهای از واقعیت را شامل میشوند که اغلب بهصورت دیجیتالی دستکاری شده و با هدف تأمین منافع عاملان آن طراحی شده است.
ابزارهای جدید ارتباطی اکنون امکانات بیپایانی را فراهم کردهاند و راه را برای روشها و اهداف جدید گشودهاند. این پیچیدگی فزاینده باید قربانیان بالقوه را به توسعه یک وضعیت دائمی مقاومت و تابآوری شناختی تشویق کند حتی اگر اغلب، قربانیان خیلی دیر متوجه حمله میشوند.
توجه ارتشها به جنگ شناختی
این رویکرد به جنگ شناختی، توجه نیروهای مسلح در سراسر جهان را به خود جلب کرده است و شامل ابعاد راهبردی و عملیاتی است.
در حال حاضر، این نوع جنگ در چارچوب ملاحظات اخلاقی و دکترینهای نظامی موجود تعریف نشده است. جنگ شناختی بهطور قابل توجهی با ورود ابزارهای تصمیمسازی دیجیتال، حوزههای عملیاتی جدید، و هجوم دادههای کلان (Big Data) و تحلیلهای پیشرفته گسترش یافته است بهویژه در زمینه اطلاعات، شبیهسازی جنگها (Wargaming) و هدایت عملیاتها.
امروزه جنگ شناختی در حال گسترش به تمام حوزههایی است که از اطلاعات دیجیتال استفاده میکنند از جمله اجرای پنهان اقدامات تهاجمی و دفاعی، فرسایش شناختی (Cognitive Attrition) و اقدامات دفاعی برای حفاظت از جمعیتهای هدف. این جنگ ترکیبی است از فرآیندهای تهاجمی دقیق و هدفمند بههمراه اقدامات مقابلهای و پیشگیرانه.
نظریهپردازی
نظریههای جدیدی در حال شکلگیری هستند؛ از جمله نظریههایی که به موضوعاتی مانند تابآوری شناختی، نقاط ضعف علوم اعصاب، بهرهبرداری از سوگیریهای شناختی، احتمال خطاهای ذهنی، دستکاری در ادراکات، نحوه هدایت یا غرق کردن دامنه توجه انسان، و فشارهای شناختی القایی میپردازند.
همه این عوامل پیامدهایی قابل پیشبینی بر تیزبینی ذهنی، روابط اجتماعی، انگیزهها و کارایی سازمانها دارند.
این تلاشهای مفهومی اولیه توجه بسیاری از پژوهشگران و اندیشمندان نظامی را به خود جلب کردهاند. از جمله، جیمز جوردانو (Neuro-ethicist) که مغز را بهعنوان میدان نبرد قرن ۲۱ توصیف کرده و به بررسی نظامیسازی علوم اعصاب پرداخته است.
همچنین:
• ژنرال گلدفین اعلام کرده که ما از جنگهای فرسایشی به جنگهای شناختی منتقل شدهایم،
• سرهنگ باناک از ایده جنگ مجازی سخن گفته،
• ژنرال استوارت از آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا، جنگ مدرن را میدان نبرد شناختی میداند،
• ژنرال دکلُو فرایندهای راهبردی فرماندهی و کنترل را بهعنوان یک مثلث شناختی توصیف کرده است که شامل غلبه بر دانش، اطمینان سایبری و برتری در تصمیمگیری میشود؛ این سه عنصر همگی برای هدایت راهبرد بهسوی دستیابی به اهداف فرمانده ضروریاند.
با توجه به اینکه جنبههای شناختی در برنامهریزی و اجرای عملیاتها بهطور فزایندهای حیاتی شدهاند، سرهنگ رمانژون از فرماندهی اقدام ناتو (NATO ACT) این پرسش را بررسی کرده که آیا مغز انسان اکنون آخرین میدان نبرد است؟
همچنین، بنیانهای نظری ششمین حوزه جنگ (پس از زمین، دریا، هوا، فضا، و سایبر) بهتازگی توسعه یافتهاند؛ این نظریات، "تکنینیوم" (technium) را با "نوسفر" (noosphere) مرتبط میسازند. نوسفر بهعنوان بازنمایی جهانی هوش انسانی که از طریق فناوریها واسطهگری میشود.
این ایدهها در کتابی با عنوان "برتری شناختی" (Cognitive Superiority) اثر دین اس. هارتلی و کنث جابسون در سال ۲۰۲۱ مطرح شدهاند.
اصول پایه
جنگ شناختی جایی است که تمام عناصر جنگ اطلاعاتی شامل جنبههای عملیاتی روانشناسی و علوم اعصاب، مبتنی بر سیستمشناسی و پیچیدگی برای اقدامات نظامی بهکار گرفته میشود. این حوزه در تقاطع دو زمینه عملیاتی قرار دارد که پیش از این به طور جداگانه مدیریت میشدند:
• از یک سو، عملیات روانی (PSYOPS) و عملیات نفوذ (قدرت نرم)
• و از سوی دیگر، عملیات سایبری (دفاع سایبری) که هدف آن تضعیف یا تخریب داراییهای اطلاعاتی فیزیکی است.
این تقاطع امکان پیوند مفاهیم و دیدگاههای مختلف از جوامع علمی، نظامی و اطلاعاتی گوناگون را فراهم میکند و رویکردی میانرشتهای برای بررسی تأثیر فناوریهای نوین بر انسان را به وجود میآورد.
هدف اصلی جنگ شناختی صرفاً کمک به استراتژی یا شکست دادن دشمن بدون مبارزه نیست، بلکه جنگی است علیه آنچه که یک جامعه دشمن میاندیشد، دوست دارد یا به آن باور دارد، از طریق تغییر ادراکات. این جنگی است علیه نحوه تفکر دشمن، چگونگی کارکرد ذهنهایشان، نحوه دیدشان به جهان و توسعه تفکر مفهومی آنها. اثرات مورد نظر تغییر در دیدگاههای جهانشان است که به تبع آن آرامش ذهنی، قطعیتها، رقابتپذیری و رفاهشان را تحت تأثیر قرار میدهد.
هدف اعلامشده این است که نحوه ساخت واقعیت فردی، اعتماد ذهنی، اطمینان به فرایندها و رویکردهای لازم برای عملکرد کارآمد گروهها، جوامع یا حتی کشورها را مورد حمله، بهرهبرداری، تضعیف یا حتی نابودی قرار دهد. اگرچه جنبههای فنی آن (سایبری) کمی متفاوت است، اما همراه عملیات روانی (PSYOPS) محسوب میشود.
سطوح اقدام
جنگ شناختی را میتوان از دو دیدگاه بررسی کرد: یکی دیدگاه کلی و دیگری بر اساس ابزارهای در دسترس. دیدگاه اول به دنبال کمک به ایجاد فرهنگی است که ذهنها را دستکاری کند یا در سوی دیگر طیف، به ساخت مقاومت و امنیت جهانی بپردازد. هدف آن هم اطلاعرسانی و آموزش کسانی است که احتمالاً هدف اقدامات یا نیتهای بدخواهانه قرار میگیرند و هم استفاده از ابزارهای شناختی برای مقابله با چنین اقداماتی. ابعاد شناختی این حوزه بر پایه دانش روانشناسی بازیگران درگیر، روانشناسی اجتماعی جمعیتها یا گروههای خاص و تأثیر فرهنگ بر تصمیمگیری و منطق بازیگران مختلف استوار است.
دیدگاه دوم بیشتر مربوط به حوزههای مختلف شناختی است، از جمله دوگانگی تصمیمگیری/تردید، خطاها و تعصبات شناختی، ادراکها و توهمات، سایبرنتیک و فقدان یا از دست دادن کنترل، نفوذ و قدرت نرم، روانشناسی و روانشناسی سایبری، تعاملات بین کاربران و سیستمها، رباتیک و پهپادها، خودمختاری و اخلاق مرتبط با فناوریهای جدید، انگیزه و از دست دادن آن (کنار گذاشتن و ناامیدی)، اخلاقیات و برخورد ارزشها، روانشناسی و دین، ضرورت حمایت روانپزشکی در مراقبتهای پس از ضربه روانی یا پس از فروپاشی روانی افراد، امنیت سایبری و قابلیت اطمینان انسانی، و همچنین جنبههای شناختی فرماندهی و کنترل (C2) که شامل تعداد زیادی ملاحظات دیگر از جمله ابعاد چند حوزهای و چند فرهنگی میشود.
روشهای اقدام
در بیست سال گذشته، طراحی ابزارهای دیجیتال به گونهای انجام شده است که تفاوتها و ویژگیهای کاربران را مد نظر قرار میدهد تا استفادهای خودبهخود و طبیعی از آنها تشویق شود. این رویکرد باعث شده است تا برخی به این فکر بیفتند که چگونه میتوان این روشهای هدایتشده را به گونهای دستکاری کرد که کاربران انسانی درون سیستم، ارتباطی عمیقتر و گستردهتر برقرار کنند. هدف این اقدام فراتر از تسهیل تجربه کاربری رفته و به سمت تحریک یا حتی تحمیل نحوه رفتار کاربران سوق یافته است.
در نقش مهاجم مؤثرترین اقدام، هرچند دشوارترین در اجرا، ترغیبِ هدف به استفاده از ابزارهای دیجیتال است؛ ابزارهایی که میتوانند سطوح مختلف فرآیندهای شناختی دشمن را مختل یا تحتتأثیر قرار دهند. در این دیدگاه، مراحل مختلف تصمیمسازی بهعنوان هدف شناخته میشوند: از چگونگی دریافت اطلاعات (که ممکن است بهصورت غرقشدن اطلاعات رخ دهد)، تا نحوه فیلتر و بازتولید آنها (که احتمال دارد دور زده یا تغییر کند)، بازآرایی شکل ارائه و ساختار نمایشها، تأثیرگذاری بر حافظه که میتواند به تصمیمگیریهای نادرست بینجامد، و سرانجام فلج کردن عمل یا دشوار ساختن تغییر اهداف. هر یک از این مراحل امروز شناخته، تشریح و در قالب ابزارها و مکانیزمهای دیجیتالی کدگذاری شدهاند و به همین دلیل قابل هدفگیری هستند.پیامدها ممکن است در سه سطح بالقوه دیده شوند:
۱- تأثیر بر ابعاد روانی، روابطی و انگیزشی، از طریق ایجاد شک یا تثبیت یقینها، یا ایجاد پیامدهای مزمن؛
۲- در حوزه سایبری با ایجاد یا القای مستقیم خطاهای انسانی برای تأثیر بر شبکه، اطلاعات منتقل شده یا رابطهای انسان-سیستم؛
۳- یا با هدف قرار دادن مستقیم تواناییهای شناختی فردی، به ویژه کسانی که قابلیتهای شناختیشان بهطور مزمن تغییر یافته است.
این گونه جنگ با توسعه فناوریهای پوشیدنی و اشیاء متصل، و بهویژه با احتمال واردسازی این ابزارها در بدن انسان و ظهور «سربازان ارتقایافته»، ابعاد نوینی خواهد یافت. آمادهسازی آینده با قابلیتهای سایبری سیارNBIC یک پروژه علمی است که چهار حوزه پیشتر جداگانه را گرد هم آورده است:
• فناوری نانو (فناوری نانو رباتها، نانو حسگرها، ساختارهای نانو، انرژی...)
• زیستفناوری، فناوری زیستژنتیکی، CRISPR-Cas9، نوروفارماکولوژی...
• فناوری اطلاعات (علوم کامپیوتر، ریزالکترونیک...)
• فناوری شناختی (علوم شناختی و عصب روانشناسی).
این پروژه در سال ۲۰۰۲ با تشویق وزارت جنگ ایالات متحده رسمی شد و پس از آن توسط مؤسسات بینالمللی بزرگ و تعدادی از کشورها برای گردآوری فناوریهای آینده دنبال شد.
هدف این است که با رویکرد انسان- فناوری، ابزارهایی توسعه یافته و انسانها به گونهای تطبیق داده یا بهبود یابند تا یک سیستم ترکیبی انسان-ماشین ایجاد شود که اهداف بهداشتی، امنیتی و دفاعی را برآورده کند و آنها را برای زیستبومهای خاص (فضا، دریا، بیابانها و غیره) آماده سازد. امروزه این پروژه به همگرایی نسبی حوزهها منجر شده است، عمدتاً از طریق ترکیب فناوری اطلاعات و نانوفناوریهای بهداشتی، تقویتکنندههای شناختی شیمیایی جدید، الکترونیک تعبیهشده و غیره. هدف نهایی این است که به یک اپراتور انسانی ارتقا یافته (یا حتی هیبریدی) منجر شود که با مواد تقویتکننده یا نانوفناوریها تزریق شده و مقاومت و برتری اطلاعاتی را فراهم کند. چندین پروژه مربوط به سربازان تقویتشده هماکنون در حال اجرا است.
اطلاعات، البته، میتواند شامل تهدیدات سایبری و تحریف یا دستکاری محتوا نیز باشد؛ و مغزِ متصلشده بهویژه مغز متصلِ یک سرباز میتواند شکلهای جدیدی از «جنگ شناختی» را هم در قالب عملیات تهاجمی و هم دفاعی پدید آورد.
بسیاری از نویسندگان تاکنون تصور کردهاند که چه تهدیداتی ممکن است ظهور کند. بیشتر آنها همچنان در حد داستان علمی-تخیلی هستند، اما برخی پروژهها از منابع واقعی بهرهمند شده، برنامهریزی و در برخی موارد آزمایش شدهاند، مانند کاشتهای نورورایانهای و ترکیبهای فنی افزایشدهنده ادراک (بینایی و شنوایی) یا حتی تغییرات ژنومی.
فراتر از تهدیدات سنتی و جاری در حوزه جنگ شناختی که توسط کشورهای متحد یا رقیب به کار گرفته میشود، یا تهدیداتی که ممکن است توسط نهادهای غیررسمی مانند گروههای تروریستی یا جریانهایی با اهداف سلطه فرهنگی یا دینی توسعه یابد، باید نگاهی به آینده فناوریهای NBIC و تأثیرات آن بر شناخت انسانی داشت؛ تأثیراتی که میتواند از طریق حواسپرتی، اشباع شناختی یا حتی تسخیر و تغییر اهداف رخ دهد. همچنین نباید از مسئله منسوخ شدن این کاشتها و خطر سوءاستفاده از آنها غافل شد.
تهدید و کارکرد «جنگ شناختی» نسبت به ایران
ایران این روزها در وضعیتِ خاصی قرار دارد: هم از منظر ژئوپلیتیکی و تعارضات منطقهای و بینالمللی در کانون توجه است و هم ساختارهای داخلی ـ اجتماعی، اقتصادی و رسانهای آن مجموعهای از آسیبپذیریها و نقاط قوت را پدید میآورند. در چنین بستر پیچیدهای، تهدیدهای سنتی نظامی و نیمهنظامی — از جمله اقدامات محدود نظامی یا حملات پیشدستانه از سوی اسرائیل، عملیات برونمرزی و فشارهای بالای نظامی-سیاسی از سوی ایالات متحده (شامل امکان تشدید نظامی یا حملهٔ مستقیم در شرایط گسترش بحران) — با تهدیدات نوین شناختی و سایبری همپوشانی مییابند.
ترکیب فشارهای نظامی ملموس (مانند حملات هوایی، عملیات خاص، یا تحریمها و فشارهای اقتصادی که قابلیتهای دولتی را تضعیف میکند) با عملیات شناختیِ هدفمند (تزریق روایتهای مخدوشکننده، بهرهگیری از دیاسپورا برای ایجاد نارضایتی، و حملات اطلاعاتی هماهنگشده در شبکههای اجتماعی) اثرات متقابلی ایجاد میکند که ثبات سیاسی، انسجام اجتماعی و کارآیی مأموریتهای دفاعی ـ امنیتی را بهشدت تحت فشار قرار میدهد. این همافزاییِ تهدیدها میتواند موجب افزایش مخاطرههای زیر شود: تسریع در قطبیشدن افکار عمومی، فرسایش اعتماد به نهادهای دولتی، کاهش کارایی فرماندهی و کنترل نظامی، و تشدید احساس اضطرار یا سرخوردگی در میان اقشار آسیبپذیر.
بدینسان، پیامدها فراتر از آسیبهای لحظهای هستند و ریسکِ تبدیلِ شوکهای خارجی به بحرانهای داخلی یا تغییر بلندمدت در الگوهای هویتی و سیاسی را در پی دارند. در مواجهه با این شرایط، رویکردی جامع، فرابخشی و پیشگیرانه ضروری است که هم تهدیدات نظامی و دیپلماتیک (شامل دیپلماسی بازدارنده و تعاملات منطقهای برای کاهش احتمال درگیری مستقیم) و هم تهدیدات شناختی-سایبری را بهطور همزمان مدیریت کند.
چگونه جنگ شناختی علیه ایران عمل میکند؛ کانالها و سازوکارها
۱- فضای شبکههای اجتماعی و پیامرسانها: انتشار هدفمند شایعات، روایتسازیِ گزینشی، تشدید شکافهای هویتی یا طبقاتی و تبدیل نارضایتیهای موضعی به حرکتهای فراگیر از طریق محتوا و الگوریتمهای توزیع.
۲- حملات اطلاعاتی و سایبری ترکیبی: نه فقط سرقت داده یا اخلال در خدمات، بلکه دستکاری اطلاعات رسمی یا تزریق روایتهای خلاف واقع که اعتبار نهادها را تضعیف کند.
۳- بهرهبرداری از رسانههای خارجی و فضاهای دیاسپورا: استفاده از شبکههای خارجنشین برای بازپخش پیامهایی که در داخل قابل انتشار نیستند یا برای ساخت تصویر «داخلیِ» داستانی و القای دوگانههای ذهنی.
۴ - نفوذ فرهنگی و هویتی: تولید محتوای فرهنگی، مذهبی یا ایدئولوژیک برای تغییر ترجیحات یا ارزشها در بلندمدت.
۵- هدفگیری نقاط حساس خدمات حیاتی: اختلال در خدماتی که باعث بیاعتمادی عمومی یا فشار روانی جمعی میشود (بهعنوان بخشی از عملیات ترکیبی).
۶- بهرهگیری از فناوریهای نوین NBIC: پیشرَوی در جهت پوشیدنیها، کاشتها یا رابطهای مغز-ماشین که، در صورت نفوذ یا سوءاستفاده، ریسکهای شناختی عمیقتری ایجاد میکنند.
آسیبپذیریهای خاص ایران
• ساختار رسانهای متمرکز همراه با رشد مصرف اطلاعات از منابع خارجی و شبکههای اجتماعی موجب میشود پیامها از چند مسیر همزمان وارد جامعه شوند و تفکیک حقایق پیچیده شود.
• شکافهای اجتماعی – اقتصادی و تنشهای هویتی (نسلی، شهری/روستایی، مذهبی/فرهنگی) بستر مناسبی برای «تقویت اختلافات» و تولید روایتهای قطبیساز فراهم میآورد.
• فشارهای اقتصادی و نارضایتیهای معیشتی حساسیت عمومی را بالا برده و قابلیت نفوذ روایتهای تحریفی را افزایش میدهد.
• ظرفیتهای فنی محدود یا پراکنده در برخی نهادها برای کشف و پاسخ سریع به حملات شناختی؛ کندیِ واکنشِ بوروکراتیک .
• امکان بهرهبرداری بازیگران غیردولتی و شبکههای مهاجرتی/دیاسپورا که میتوانند پیامها را بازتولید یا تقویت کنند.
پیامدهای کلیدی
• تضعیف اعتماد عمومی به نهادهای دولتی و زیرساختها که میتواند مشروعیت و قابلیت فرماندهی و کنترل را کاهش دهد.
• کاهش توان تصمیمگیری در سطوح مدیریتی و نظامی (اثر بر زمان پاسخ، ارزیابی اطلاعات، و تصمیمات راهبردی).
• تغییر رفتار جمعی در مقیاس بزرگ (کاهش مصرف خدمات عمومی، شورشهای پراکنده، ترک خدمت نیروهای نظامی یا نهادهای حیاتی).
• در بلندمدت: تغییر در الگوهای هویتی و جهتگیریهای سیاسی که خروج از فضای رقابتهای مرسوم را تسهیل میکند.
سناریوهای تهدید علیه ایران (خطرناک اما محتمل)
سناریوی کوتاهمدت
موج سریع و همزمان اطلاعات نادرست و افشاگریهای ساختگی همراه با اختلالهای مقطعی در خدمات شهری (آب، برق، حملونقل یا ارتباطات محلی) که کاهش اعتماد عمومی و ایجاد فشار اجتماعی فوری را موجب میشود.
چگونگی وقوع: بازیگران خارجی یا شبکههای غیردولتی با هماهنگی انتشار محتوا در شبکههای اجتماعی و پلتفرمهای پیامرسان، همزمان شبهافشاگریها/اسناد ساختگی را منتشر میکنند و در کنار آن اختلالات جزئی در خدمات شهری را (از طریق حملات سایبری کمدامنه یا اختلالات لجستیکی) برجسته میکنند تا روایت «ناتوانی دولت در تأمین خدمات اساسی» را تقویت کنند.
بازیگران محتمل: گروههای عملیات اطلاعاتی دولتی رقیب منطقهای یا فرامنطقهای، شبکههای اپوزیسیون سازمانیافته در خارج، و بازیگران محلی یا تجاری که منافعشان ایجاب میکند ناامنی ایجاد کنند.
پیامدهای کلیدی: افزایش نارضایتی خیابانی، کاهش اعتماد عمومی به نهادهای محلی، افزایش فشار بر دستگاههای امنیتی برای واکنش سریع، و تسریع در قطبیشدن رسانهای.
شاخصهای هشدار: افزایش ناگهانیِ هشتگها/ترندها با محتوای همسان، همزمانی گزارشهای اختلال خدمت در شهرهای کلیدی، رشد ناگهانی تماسهای مردمی به سامانههای خدماتی، و افزایش مخاطرات در پوشش رسانههای خارجی.
پیشنهادهای کاهشخطر: شفافسازی سریع اطلاعات و ارائه دادههای مستند از نهادهای رسمی؛ راهاندازی کانالهای رسمی اطلاعرسانی محلی و تلفیق آن با سواد رسانهای فوری؛ ذخیرهسازی و پشتیبانگیری خدمات حیاتی و آمادهسازی تیمهای وضعیت اضطراری برای پاسخرسانیِ همگام.
سناریوی میانمدت
عملیات هدفمندِ اطلاعاتی و شناختی برای ایجاد دودستگی و تردید در میان نیروهای نظامی و انتظامی، با هدف تضعیف کارایی فرماندهی و کنترل (C2) و کاهش انسجام ساختاری در واحدهای حساس.
چگونگی وقوع: انتشار هدفمند اطلاعات، شایعات ساختگی یا روایتهای تضعیفکننده درباره رهبران و شرایط درونی یگانها از طریق کانالهای داخلی/خارجی و استفاده از پیامرسانها و شبکههای تخصصی برای رسیدن به پرسنل نظامی، کارکنان پشتیبانی و خانوادههای آنان؛ همزمان بهرهبرداری از ضعفهای ارتباطی یا دادهای جهت تشدید اختلال در جریانهای اطلاعاتی فرماندهی.
بازیگران محتمل: بازیگران صاحب توان اطلاعاتی (دولتی یا سایهای) که دسترسی به تحلیل روانی-اجتماعی نیروها دارند، و شبکههایی که میتوانند پیامهای هدفمند را به پرسنل منتقل کنند.
پیامدهای کلیدی: کاهش هماهنگی عملیاتی، تأخیر در تصمیمگیریهای تاکتیکی و راهبردی، افزایش موارد ترک خدمت یا انصراف از مأموریت، و احتمال خطاهای انسانی ناشی از شک و تردید.
شاخصهای هشدار: انتشار پیامهای ناهمگن یا تضعیفکننده در کانالهای بسته یا گروههای کارکنان، افزایش تماسهای خصوصی با خانوادهها مبتنی بر اطلاعات نگرانکننده، کاهش همبستگی در گزارشها و اختلاف میان سطوح فرماندهی در پیامرسانی رسمی.
پیشنهادهای کاهشخطر: تقویت امنیت اطلاعات داخلی و کانالهای ارتباطی محرمانه، برنامههای آموزشی و روانشناختی برای پرسنل (تابآوری شناختی)، مکانیزمهای سریع برای تصدیق و رفع شایعات در داخل ساختار نظامی، و ایجاد پروتکلهای همپوشانی در C2 برای حفظ کارایی در صورت تضعیف کانالها.
سناریوی بلندمدت
نفوذ فناورانه در لایههای NBIC (نانو، زیست، اطلاعات و شناخت) که بهتدریج به تغییرات شناختی سیستماتیک در گروههای خاص یا حتی پرسنل نظامی «تقویتشده» منجر میشود؛ تهدیدی با پیامدهای عمیق اخلاقی، اجتماعی و امنیتی.
چگونگی وقوع: توسعه یا نفوذ در فناوریهای پوشیدنی، رابطهای مغز-ماشین، یا فناوریهای دارویی/زیستی که با اهداف پزشکی یا توانمندسازی معرفی شدهاند، اما در شرایطی که نظارت ضعیف یا بهرهبرداری خصمانه وجود دارد میتوانند برای دستکاری ادراک، حافظه یا انگیزه مورد سوءاستفاده قرار گیرند. همچنین تهدید از سوی شبکههای تحقیقاتی یا شرکای بینالمللی در قالب انتقال فناوری یا همکاریهای علمی ناظر بر NBIC محتمل است.
بازیگران محتمل: بازیگران دولتی دارای ظرفیت تحقیق و توسعه پیشرفته، شرکتها یا کنسرسیومهای فناورانه بینالمللی، و مجموعههایی که رویکردهای شبهپزشکی یا نظامی در زمینه افزایش توانایی انسانی را دنبال میکنند.
پیامدهای کلیدی: تغییرات پایدار در توان تصمیمگیری و انگیزه گروههایی که تحت تأثیر قرار میگیرند، چالشهای جدی در حوزه اخلاق پزشکی و نظامی، مشکلات زیربنایی در تشخیص اعتبار تجربههای ذهنی و پیامدهای حقوقی و هویتی برای فرد و جامعه. در سطح نظامی، احتمال ایجاد شکافِ بین «سربازان تقویتشده» و دیگران و تغییرات در الگوهای فرماندهی و مسئولیتپذیری وجود دارد.
شاخصهای هشدار:
رشد فزایندهی برنامههای تحقیقاتی در حوزهی NBIC بدون وجود چارچوبهای شفاف اخلاقی، گسترش ورود فناوریهای پوشیدنی یا کاشتنی به بازارهایی که فاقد نظارت مؤثر هستند، شکلگیری همکاریهای فناورانهی مبهم با بازیگران خارجی نامشخص، و همچنین ثبت نمونههایی از تغییرات غیرمنتظره در رفتار یا سلامت شناختی گروههای هدف، همگی میتوانند بهعنوان شاخصهایی هشداردهنده تلقی شوند که نشاندهندهی احتمال آغاز یا گسترش جنگ شناختی علیه کشور هستند.
توصیههای سیاستی و راهبردی (سطح کلان — غیرفنی)
۱- ارتقای تابآوری شناختی عمومی: برنامههای گسترده سواد رسانهای و آموزشِ شناسایی اطلاعات تحریفشده، همراه با کمپینهای پایدار برای تقویت اعتماد به منابع رسمی معتبر.
۲- سازوکار واکنش سریع میاندستگاهی: ایجاد واحدهای مشترک اطلاعاتی ـ رسانهای ـ حقوقی که وظیفه شناسایی، تحلیل و هماهنگسازی پاسخ به تهدیدات شناختی را در زمان واقعی داشته باشند.
۳- تقویت شفافیت و پاسخگویی نهادها: کاهش فضای ابهام و شایعه با انتشار دادهها و توضیحات منظم درباره امور مهم و خدمات عمومی.
۴- سرمایهگذاری در پژوهش و نظارت NBIC:: حمایت از مطالعات بینرشتهای (علوم شناختی، اخلاق فناوری، امنیت سایبری) و تدوین چارچوبهای اخلاقی و حقوقی برای فناوریهای نوظهور.
۵- تنظیم مقررات و استانداردها: قوانین روشن درباره مسئولیتپذیری پلتفرمها، حفاظت از دادهها و محدودیت در بهرهبرداری نظامی یا غیرقانونی از فناوریهای شناختی.
۶- همکاری بینالمللی و دیپلماسی: تدوین خطوط قرمز بینالمللی، تبادل اطلاعات پیرامون تهدیدات و تلاش برای ایجاد هنجارهای جهانی علیه کاربردهای خطرناک NBIC.
۷- حفاظت از کلیدیترین زیرساختها: اولویتبندی سامانههای بحرانی (بهداشتی، آب، انرژی، حملونقل) برای دفاع در برابر عملیات ترکیبی که هدف آنها تضعیف اعتماد عمومی است.
۸- برنامههای بازتوانی روانی و حمایت پس از حادثه: آمادهسازی ظرفیتهای درمانی و روانی ـ اجتماعی برای مواجهه با آثار روانی گسترده در پی حملات شناختی.
نتیجهگیری
در جهان امروز، زیست دیجیتال دیگر یک انتخاب نیست، بلکه واقعیتی است فراگیر که تمامی ابعاد زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی را دربرگرفته است. تصمیمگیری، ادراک، و حتی کنشهای روزمره، تحت تأثیر مستقیم ابزارهای فناورانهای قرار دارند که شناخت انسان را هدف گرفتهاند. در این میان، جنگ شناختی بهعنوان شکلی نوظهور از رقابت و نبرد، مرزهای کلاسیک امنیت را درنوردیده و مستقیماً ذهن و باورهای انسانی را به میدان نبرد تبدیل کرده است.
ایران، با توجه به موقعیت ژئوپلیتیکی حساس، پیچیدگی ساختار رسانهای، و تنشهای داخلی و بینالمللی، از جمله کشورهایی است که بهشدت در معرض تهدیدات شناختی قرار دارد. این تهدیدها نه صرفاً از سوی دولتهای متخاصم، بلکه گاه از طریق شبکههای غیردولتی، بازیگران سایبری ناشناس و فناوریهایی بدون چارچوب اخلاقی مشخص دنبال میشوند.
از این رو، مواجهه با جنگ شناختی نیازمند رویکردی چندبُعدی، فرابخشی و آیندهنگر است؛ رویکردی که ترکیبی از آگاهیافزایی عمومی، آموزش سواد رسانهای و شناختی، توسعه زیرساختهای تابآور، بازنگری در سیاستهای دفاعی و ارتقاء همکاریهای علمی-فناورانه باشد.
سرمایهگذاری بر روی تابآوری شناختی جامعه و طراحی سازوکارهای مؤثر برای پایش، پیشگیری و مقابله با نفوذ شناختی، از اولویتهای راهبردی امنیت ملی در قرن حاضر محسوب میشود. چرا که، همانطور که اشاره شد، جنگ شناختی زمانی دیده میشود که آثارش پدیدار شده، و در آن زمان، اغلب برای واکنش مؤثر خیلی دیر است.
فهرست منابع
Claverie, B. (2021). Des théories pour la cognition: Différences et Complémentarité des Paradigmes. Paris (France): L’Harmattan.
Cole, A., Le Guyader, H., (2020). Cognitive: a 6th Domain of Operations. Norfolk (VA, USA): Innovation Hub, NATO ACT Edition.
Devilliers, L. (2021). "Désinformation: les Armes de l’Intelligence Artificielle". Pour La Science, 523, 26-33. Remanjon, J. (2021), “Le cerveau sera-t-il l’ultime champ de bataille?”, Revue de la Défense Nationale.
Hartley, D.S.III, Jobson, K.O. (2021). Cognitive Superiority: Information to Power. New-York (NY, USA): Springer.
Kelly, K. (2011). What technology wants? New York (NY, USA): Penguin Books. ISBN: 978-0143120179.
Roco, M.C., Bainbridge, W.S. (2003). Converging Technologies for Improving Human Performance: Nanotechnology, Biotechnology, Information Technology and Cognitive Science. New-York (NY, USA): Springer-Verlag.
Underwood K. (2017). "Cognitive Warfare Will Be Deciding Factor in Battle: Lt. Gen. Stewart's remarks at DoDIIS17". Signal, The cyber edge. https://www.afcea.org/content/cognitive-warfare- will-be-deciding-factorbattle.
Wall, T. (2010). "U.S. Psychological Warfare and Civilian Targeting". Peace Review 22, 3: 288– 294.


نظر شما :