وابستگی، تشتت و بیعملی
جهان عرب در آیینه نشست دوحه

نویسنده: علی اکبر رضایی
دییپلماسی ایرانی: نشست اضطراری کشورهای عربی و اسلامی در دوحه قطر، در حالی برگزار شد که تجاوزات اخیر اسرائیل بار دیگر فضای منطقه را به شدت ملتهب کرد. حمله مستقیم اسرائیل به مناطق مسکونی و حتی آسیب به مراکز دیپلماتیک، سبب شد بسیاری از ناظران این نشست را نقطه عطفی در دیپلماسی منطقهای بدانند. اما متن بیانیه پایانی نشان داد که جهان عرب، علیرغم بهرهگیری از زبان شدیداللحن، همچنان درگیر ضعفهای ساختاری و ناتوانیهای دیرینه است؛ ضعفهایی که نهتنها از تحقق اقدام عملی مانع میشود، بلکه عملاً دست برتر را به اسرائیل و حامیان غربی آن میبخشد.
۱. تکرار چرخه بیانیههای بیعمل
نخستین جلوه این ضعف، تکیه مفرط بر زبان محکومیت و توصیه به جامعه بینالمللی است. بیانیه پایانی دوحه، مشابه بسیاری از بیانیههای پیشین، بار دیگر بر لزوم احترام به قوانین بینالمللی، توقف تجاوزات و نقش شورای امنیت تأکید کرد. این در حالی است که تجربه تاریخی نشان داده چنین توصیههایی نهتنها ضمانت اجرایی ندارند، بلکه بارها توسط همان نهادها نادیده گرفته شدهاند. نشستهای مشابه در قاهره (۲۰۰۰) و ریاض (۲۰۱۷) نیز مملو از همین ادبیات بود، بیآنکه نتیجه ملموسی در میدان عمل به همراه داشته باشد.
۲. وابستگی به آمریکا در مقام «میانجی»
یکی دیگر از نشانههای آشکار ضعف، قدردانی از آمریکا بهعنوان میانجی صلح است. این تناقض آشکار، در شرایطی رخ میدهد که واشینگتن تأمینکننده اصلی تسلیحات و حمایتهای سیاسی اسرائیل است. تجربه توافقهای کمپدیوید و اسلو بهخوبی نشان داد که میانجیگری آمریکا در نهایت بیشتر در راستای تأمین امنیت اسرائیل بوده است تا احقاق حقوق فلسطینیان. با این حال، بیانیه دوحه همچنان این وابستگی را تکرار کرد؛ موضوعی که عمق بحران استقلال سیاسی جهان عرب را عیان میسازد.
۳. نادیدهگرفتن اهرمهای فشار واقعی
کشورهای عربی از ظرفیتهای عظیم اقتصادی و انرژی برخوردارند. در دهه ۱۹۷۰، تحریم نفتی علیه غرب توانست بهعنوان یک ابزار فشار مؤثر عمل کند و اسرائیل را در موقعیت دشوار قرار دهد. اما در بیانیه اخیر دوحه، هیچ اشارهای به استفاده از ابزارهای مشابه برای اعمال فشار به اسرائیل یا حامیانش وجود ندارد. این غفلت، نشاندهنده بیمیلی یا ناتوانی رهبران عرب در استفاده از قدرت واقعی خود است.
۴. ابهام در مسئله عادیسازی روابط
مسئله عادیسازی روابط با اسرائیل یکی از حساسترین موضوعات سالهای اخیر بوده است. برخی دولتهای عربی از طریق توافق ابراهیم مسیر عادیسازی را پیمودهاند، در حالی که ملتها و جریانهای مقاومت بهشدت با این روند مخالفاند. در بیانیه دوحه، تنها یک هشدار کلی درباره پیامدهای ادامه عادیسازی مطرح شد، اما هیچ تصمیم الزامآوری مبنی بر توقف یا حتی تعلیق این روند اتخاذ نشد. این موضع مبهم عملاً به اسرائیل پیام میدهد که روابط با جهان عرب همچنان قابل مدیریت است و خطری جدی متوجه آن نخواهد بود.
۵. استمرار شکاف منافع میان دولتها و ملتها
از زمان نخستین اجلاسهای اتحادیه عرب در نیمه قرن بیستم، یکی از مهمترین چالشها، فاصله میان مواضع رسمی دولتها و خواستههای ملتها بوده است. ملتهای عربی همواره بر حمایت عملی از فلسطین و مقابله با اسرائیل تأکید کردهاند، اما دولتها در چارچوب ملاحظات امنیتی و اقتصادی خود، به اتخاذ مواضع محتاطانه بسنده کردهاند. بیانیه دوحه نیز نمونه بارزی از این شکاف است: ادبیات پرطمطراق برای مصرف رسانهای، اما فقدان تصمیمهای عملی برای پاسخ به افکار عمومی.
در مجموع میتوان گفت نشست دوحه نشان داد که ضعفهای ساختاری جهان عرب همچنان پابرجاست: وابستگی به قدرتهای خارجی، ناتوانی در استفاده از ابزارهای فشار، تشتت در مسئله عادیسازی و فاصله میان ملتها و دولتها. این ضعفها نهتنها به اسرائیل فرصت تداوم تجاوزگری میدهد، بلکه کاهش تدریجی اعتبار سیاسی جهان عرب در نظام بینالملل را موجب میشود. اگر کشورهای عربی و اسلامی نتوانند از مرحله بیانیههای دیپلماتیک عبور کنند و به سمت اقدامات عملی و هماهنگ حرکت کنند، آینده فلسطین و امنیت منطقه همچنان در گرو بازیگری دیگران باقی خواهد ماند؛ آیندهای که بیش از هر چیز به زیان جهان عرب تمام خواهد شد.
نظر شما :