حمله ۹ سپتامبر اسرائیل به قطر و چشمانداز خاورمیانه
نقض خطوط قرمز

نویسنده: سید محمد شفیعی، دانشجوی مقطعکارشناسی ارشد روابط بینالملل
دیپلماسی ایرانی: حمله هوایی اسرائیل به دوحه در ۹ سپتامبر ۲۰۲۵، با هدف ترور رهبران حماس، خاورمیانه را به مرحلهای تازه از بیثباتی وارد کرد. هرچند این عملیات نتوانست به اهداف اعلامشده خود دست یابد اما پیامدهای آن فراتر از مرزهای قطر احساس شد. اسرائیل با این حمله عملاً مرزهای سنتی درگیری با گروههای مقاومت فلسطینی را شکست و نشان داد که اکنون میتواند حتی در قلب کشورهای عربی با ثروت فراوان و دارای روابط نزدیک با آمریکا، دست به عملیات نظامی بزند. این حمله بیش از یک اقدام نظامی صرف بود و میتوان آن را نقطه آغاز یک جنگ روانی و دیپلماتیک جدید در خلیج فارس دانست.
یکی از ابعاد کمتر دیدهشده این حمله، ارزیابی محدودیت حمایت آمریکا از متحدان عرب خود است. اسرائیل به روشنی پیام داد که حتی در خاک یک شریک کلیدی واشینگتن میتواند بدون ملاحظه قواعد بازی عمل کند و این پیام به کشورهای خلیج فارس منتقل شد که چتر امنیتی آمریکا مطلق و بیخلل نیست.
در بلندمدت، چنین اقداماتی از این دست میتواند باعث شود برخی کشورهای عربی به دنبال سیاستهای موازنهگرایانه با چین، ایران یا ترکیه باشند.
قطر طی سالهای اخیر نقش میانجی میان حماس، آمریکا و اسرائیل را ایفا کرده بود و حمله اسرائیل به دوحه، عملاً کارآمدی دیپلماسی میانجیگرانه را به چالش کشید و نشان داد که حتی میزبان مذاکرات آتشبس نیز در صورت نزدیکی بیش از حد به حماس، از مصونیت برخوردار نیست. این پیام میتواند امنیت دیپلماتیک منطقه را تضعیف کند و هر کشور عربی که بخواهد میانجیگری کند را بالقوه در معرض تهدید قرار دهد.
حمله به قطر دو پیام مهم برای منطقه داشت:
۱. هیچ پایتخت عربی از درگیری مصون نیست: اسرائیل نشان داد که هیچ کشور عربی، حتی ثروتمند و نزدیک به آمریکا، نمیتواند از پیامدهای درگیری با حماس مصون بماند. این اقدام فشار داخلی بر رهبران عرب را افزایش میدهد و تصمیمگیری درباره تعامل با اسرائیل یا حمایت از حماس را پیچیدهتر میکند.
۲. تبدیل جنگ با حماس به یک نبرد منطقهای غیرخطی: اسرائیل خط مشی جنگ را تغییر داده است و دیگر مرزهای سنتی جغرافیایی را نمیشناسد. این جنگ غیرخطی، جبهههای ثابت ندارد، کشورها و مناطق ثروتمند میتوانند هدف عملیاتهای نمادین شوند و ابزار جنگ فقط محدود به حملات زمینی یا موشکی نیست بلکه عملیات روانی، سیاسی و نمادین اهمیت بیشتری یافته است.
این انتقال جغرافیایی چهار پیام عمده به همراه دارد:
۱. هشدار به کشورهای عربی: حمایت حتی غیرمستقیم از حماس هزینههای سنگینی دارد.
۲. افزایش اهمیت بازیگران منطقهای فراتر از فلسطین: ایران، ترکیه و دیگر قدرتها میتوانند نفوذ خود را افزایش دهند.
۳. بازتعریف استراتژی بازدارندگی: اسرائیل با این اقدام بازدارندگی نمادین ایجاد کرده و نشان داده حتی کشورهای امن و ثروتمند نیز میتوانند هدف قرار گیرند.
۴. پیام غیرمستقیم به عربستان و ایران: اسرائیل نشان داد میتواند جبهههای جدیدی را بگشاید و مذاکرات احتمالی ریاض – تلآویو را تحت فشار قرار دهد، همزمان ناکامی عملیات در ترور رهبران حماس فرصتی برای ایران ایجاد کند تا روایت مقاومت موفق در برابر تجاوز اسرائیل را تقویت کند.
حمله به قطر نه تنها پیامهای منطقهای با خود به همراه داشت، بلکه شکافهای داخلی تلآویو را نیز آشکار کرد. اختلاف میان جناحهای سیاسی و نهادهای امنیتی درباره زمان و ضرورت عملیات، نشاندهنده تعارض میان منافع سیاسی و الزامات نظامی است. جناحهای سیاسی به دنبال اقدامات جسورانه برای فشار بر حماس هستند، در حالی که نهادهای امنیتی به پیامدهای بینالمللی و عملیاتی توجه بیشتری دارند. این شکافها میتوانند توانایی اسرائیل در مدیریت بحرانهای همزمان در غزه، لبنان و قطر را کاهش دهند و تصمیمگیریهای راهبردی را پیچیدهتر کنند. فشار رسانهای و افکار عمومی داخلی نیز مشروعیت دولت در انجام عملیاتهای خارج از مرزهای شناختهشده را تضعیف کرده است. با این تفاسیر سه مسیر عمده میتواند آینده خاورمیانه را شکل دهد:
۱. سناریوی تشدیدی: اسرائیل دامنه حملات را گستردهتر کرده و کشورهایی مثل لبنان، یمن یا دیگر حامیان حماس را مورد هدف قرار دهد. این سناریو ناامنی پایدار، بحران چندجبههای و افزایش هزینههای اقتصادی و سیاسی برای اسرائیل را موجب میشود.
۲. سناریوی موازنهگرایانه: احتمال آنکه کشورهای عربی به سمت همکاری امنیتی مستقل و ایجاد محورهای منطقهای حرکت کنند که این محورهای جدید کاهش اعتماد به آمریکا و تقویت نفوذ ایران و ترکیه را باعث خواهد شد.
۳. سناریوی مهار نسبی: فشار جهانی و منطقهای اسرائیل را به سمت عملیاتهای غیرمستقیم، سایبری و اطلاعاتی سوق خواهد دهد. این مسیر کمهزینه اما طولانی است و منطقه را در چرخهای از تنش و بازدارندگی نگه میدارد.
حمله اسرائیل به قطر بیش از یک عملیات تاکتیکی بود، این اقدام استراتژیک و نمادین پیامهای چندلایه داشت: پایههای نظم امنیتی سنتی خلیج فارس را به چالش کشید، اعتماد به آمریکا را کاهش داد و فضای منطقهای را برای تحولات ژئوپلیتیکی آماده کرد.
کشورهای عربی باید چشمانداز امنیتی خود را بازتعریف کنند، اسرائیل به سمت عملیات غیرمستقیم و اطلاعاتی حرکت خواهد کرد و رقابت میان قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای شدت خواهد یافت.
در نهایت، خاورمیانه به دورهای پیچیده، چندلایه و غیرقابل پیشبینی از تعاملات سیاسی، نظامی و دیپلماتیک وارد شده است، دورهای که همه بازیگران منطقهای و فرامنطقهای را به بازنگری جدی در استراتژیهای خود وادار میکند.
نظر شما :