رقابت استراتژیک آمریکا و چین:
چرا هژمونی جهانی پکن دور از دسترس به نظر میرسد؟

نویسنده: مرتضی بنانژاد، کارشناس ارشد مطالعات آمریکا
دیپلماسی ایرانی: در صحنه پیچیده و پویای سیاست بینالملل، همواره این پرسش مطرح بوده است که چه قدرتی در نهایت بر نظم جهانی مسلط خواهد شد. با اوجگیری خیرهکننده چین در دهههای اخیر، بسیاری از تحلیلگران از احتمال ظهور یک جهان دوقطبی جدید سخن میگویند که در آن ایالات متحده و چین به عنوان دو ابرقدرت رقیب، برای کسب نفوذ و برتری جهانی به رقابت خواهند پرداخت. با این حال، باید در نظر داشت که مفهوم "ابرقدرت" با "هژمون" متفاوت است. هژمونی نه تنها برتری در قدرت سخت (نظامی و اقتصادی) را شامل میشود، بلکه نفوذ عمیق در ابعاد نرم (فرهنگی، ایدئولوژیک و نهادی) و توانایی نظمسازی جهانی را نیز در بر میگیرد.
ابعاد قدرت و چالشهای هژمونی چین
برای اینکه یک کشور به جایگاه هژمون ارتقا یابد، نیازمند تسلط یا برتری قابل توجه در هر چهار بعد اصلی قدرت است: اقتصادی، نظامی، سیاسی-دیپلماتیک و فرهنگی-ایدئولوژیک. چین، اگرچه در برخی از این ابعاد به پیشرفتهای شگرفی دست یافته، اما در بسیاری دیگر با چالشهای اساسی و موانع ساختاری روبروست که رسیدن آن را به جایگاه هژمون جهانی، اگر نگوییم ناممکن، حداقل بسیار دشوار میسازد.
۱. قدرت اقتصادی: کمیّت بدون کیفیّت هژمونیک؟
چین با داشتن دومین اقتصاد بزرگ جهان و جایگاه بزرگترین صادرکننده، بیشک یک غول اقتصادی است. ابتکار "یک کمربند-یک جاده" (BRI) گواهی بر نفوذ اقتصادی رو به رشد پکن در آسیا، آفریقا و بخشهایی از اروپاست. اما برای تبدیل شدن به یک هژمون اقتصادی، صرفاً حجم اقتصاد کافی نیست. دلار آمریکا همچنان ارز ذخیره جهانی است و سهم بسزایی در تجارت و سرمایهگذاری بینالمللی دارد. سیستم مالی جهانی، از جمله صندوق بینالمللی پول (IMF) و بانک جهانی، همچنان تحت نفوذ و اصول لیبرال غرب است. پکن برای یوان تلاش زیادی میکند، اما عدم قابلیت تبدیل کامل آن و عدم شفافیت در نظام مالی چین، مانعی جدی بر سر راه پذیرش گسترده آن به عنوان یک جایگزین جهانی است. اقتصاد چین همچنین با چالشهای داخلی نظیر پیری جمعیت، نابرابریهای منطقهای، حبابهای مالی و فشار ناشی از کنترلهای حکومتی روبروست که میتواند رشد پایدار آن را در بلندمدت متأثر سازد. این مشکلات، قابلیت چین برای هدایت و تنظیم اقتصاد جهانی را به شدت محدود میکند.
۲. قدرت نظامی: فرافکنی محدود در برابر شبکه جهانی آمریکا
ارتش آزادیبخش خلق چین در سالهای اخیر رشد چشمگیری داشته و به سرعت در حال مدرنسازی است. توسعه ناوگان دریایی، پیشرفت در فناوریهای موشکی، فضایی و سایبری، پکن را به یک قدرت نظامی منطقهای تبدیل کرده است. با این حال، توانایی چین در فرافکنی قدرت در مقیاس جهانی (Global Power Projection) هنوز با ایالات متحده قابل مقایسه نیست. آمریکا دارای شبکهای گسترده از پایگاههای نظامی در سراسر جهان، ناوگانهای دریایی قدرتمند (بهویژه ناوهای هواپیمابر) و تجربهای بیبدیل در مدیریت عملیاتهای لجستیکی پیچیده در نقاط دوردست جهان است. هرچند چین در حال گسترش نفوذ نظامی خود در اقیانوس آرام و هند است، اما ایجاد یک حضور نظامی جهانی که بتواند امنیت مسیرهای تجاری و مناطق حیاتی را در سراسر جهان تضمین کند، نیازمند دههها سرمایهگذاری و توسعه است که در حال حاضر دور از دسترس به نظر میرسد.
۳. قدرت سیاسی-دیپلماتیک: مدل حکومتی محدود و فقدان ائتلافهای پایدار
چین تلاش میکند تا نفوذ خود را در سازمانهای بینالمللی مانند سازمان ملل و سازمان همکاری شانگهای افزایش دهد و با گروههایی نظیر بریکس همکاری کند. با این حال، مدل حکومتی تکحزبی و اقتدارگرای پکن فاقد جاذبه جهانی است. بسیاری از کشورها، به ویژه دموکراسیهای لیبرال غربی، تمایلی به پذیرش رهبری سیاسی چین یا الگوبرداری از نظام آن ندارند. در مقابل، ایالات متحده دارای شبکهای گسترده و دیرینه از اتحادهای استراتژیک (مانند ناتو در اروپا و معاهدات دفاعی با ژاپن، کره جنوبی و استرالیا در آسیا) است که برای حفظ نظم موجود و مقابله با چالشها از آنها استفاده میکند. چین فاقد چنین شبکهای از متحدین قابل اتکا و ایدئولوژیک است و روابط آن با بسیاری از کشورها بیشتر بر پایه منافع اقتصادی کوتاهمدت است تا ارزشهای مشترک یا تعهدات امنیتی بلندمدت. این امر توانایی پکن در رهبری ائتلافهای جهانی و نظمسازی سیاسی را به شدت محدود میکند.
۴. قدرت فرهنگی-ایدئولوژیک:
دیوار بزرگ فرهنگی نفوذ فرهنگی و ایدئولوژیک (قدرت نرم) یکی از ستونهای اصلی هژمونی است. فرهنگ آمریکایی (از طریق هالیوود، موسیقی، فناوری و برندهای جهانی) و ارزشهای لیبرال دموکراتیک، نفوذ گستردهای در سراسر جهان دارند. در مقابل، نفوذ فرهنگی چین در خارج از مرزهای خود بسیار محدودتر است. تلاشهایی مانند مؤسسات کنفوسیوس نتوانستهاند به مقیاس و عمق نفوذ فرهنگی آمریکا دست یابند. ایدئولوژی کمونیستی با ویژگیهای چینی نیز برای بسیاری از کشورها جذابیت جهانی ندارد و عدم شفافیت و محدودیتهای حقوق بشری در چین، مانعی بزرگ بر سر راه پذیرش هنجارها و ارزشهای آن توسط جامعه جهانی است. یک هژمون نیازمند مشروعیت و پذیرش عمومی است که چین در بعد فرهنگی و ایدئولوژیک فاقد آن است.
نقش ایالات متحده و چشمانداز آینده: حفظ نظم لیبرال در سلسلهمراتبی متغیر در این میان، نقش ایالات متحده به عنوان هژمون فعلی، اگرچه با چالشهایی روبهروست، اما در حفظ وضع موجود و جلوگیری از ظهور یک هژمون رقیب، حیاتی است. واشینگتن با استراتژیهایی نظیر مهار استراتژیک (از طریق تقویت اتحادها در ایندو-پاسفیک نظیر "کواد" و "آکوس")، رقابت فناورانه (از طریق محدودیتها و سرمایهگذاریهای داخلی) و فشار دیپلماتیک، به دنبال کاهش سرعت رشد چین و حفظ برتری نسبی خود در نظام بینالملل است. این رقابت پیچیده، نه تنها در حوزه نظامی و اقتصادی، بلکه در قلمروهای فناوری، فضای سایبری و حتی روایتهای جهانی نیز در جریان است.
با توجه به این تحلیل، میتوان نتیجه گرفت که حتی با وجود رشد خیرهکننده چین، این کشور هنوز راه درازی تا تبدیل شدن به یک "قطب" کامل جهانی، به ویژه در ابعاد نظامی، دیپلماتیک و فرهنگی، در پیش دارد. ایده نظمسازی جهانی توسط چین، در حال حاضر، بیشتر به یک آرزو شبیه است تا واقعیتی قریبالوقوع. چشمانداز "جهان دوقطبی" نیز، اگرچه در حال شکلگیری است، اما نه به معنای دو قطب هموزن و برابر که هر دو توانایی نظمسازی را داشته باشند. در بهترین حالت، میتوان از یک "تکقطبی چالشبرانگیز" سخن گفت که در آن آمریکا همچنان قدرت غالب است، اما چین به عنوان یک رقیب قدرتمند، نفوذ آن را به چالش میکشد.
بنابراین، نظم بینالمللی در دهههای آینده، به احتمال زیاد، همان نظم لیبرال خواهد بود، اما با سلسلهمراتبی که در آن جایگاه هژمونیک آمریکا به چالش کشیده میشود و این کشور مجبور به رقابت و موازنهسازی فعالتر در برابر قدرتهای رو به رشد مانند چین خواهد بود. این نه به معنای فروپاشی کامل نظم لیبرال، بلکه به معنای تعدیل و پیچیدهتر شدن آن در سایه رقابت ابرقدرتهاست. به نظر میرسد، حتی اگر چین به سرعت به رشد خود ادامه دهد، موانع
ساختاری داخلی و خارجی، و مقاومت فعالانه ایالات متحده و متحدانش، مانع از این خواهد شد که پکن تا نیم قرن آینده یا حتی بیشتر، به جایگاه یک هژمون جهانی دست یابد. آینده روابط بینالملل به احتمال زیاد، با رقابت شدید اما کنترلشده میان قدرتهای بزرگ، و تلاش برای حفظ نوعی از توازن قدرت، مشخص خواهد شد.
نظر شما :