اجلاس شانگهای ۲۰۲۵ رقم زد
تلاش چین برای مهندسی نظم چندقطبی در سایه رقابت غرب و شرق

نویسنده: محمد کرمی، دانشجوی دکتری روابط بین الملل دانشگاه علوم و تحقیقات تهران
دیپلماسی ایرانی: در یکم سپتامبر ۲۰۲۵، سازمان همکاری شانگهای (SCO) بار دیگر کانون توجه تحلیلگران روابط بین الملل قرار گرفت. اجلاس سران این سازمان در شرایطی برگزار شد که جهان شاهد تشدید رقابت های ژئوپلیتیکی میان دو بلوک شرق و غرب، فروپاشی نسبی نظم لیبرال پساجنگ سرد، و ظهور الگوهای جدیدی از همکاری های منطقه ای و فرامنطقه ای است. در این میان، نقش چین به عنوان قدرت پیشرو در SCO و طراح اصلی گفتمان های حاکم بر این سازمان، پرسش های کلیدی را درباره آینده ساختار قدرت جهانی مطرح می کند: آیا چین از طریق نهادهایی مانند SCO در حال ایجاد یک نظم موازی است؟ چگونه تصمیمات این سازمان بر توازن قوای بین المللی تأثیر می گذارد؟ و آیا این الگوی همکاری اوراسیایی می تواند به سنگری در برابر هژمونی غرب تبدیل شود؟
سازمان همکاری شانگهای که در سال ۲۰۰۱ با محوریت مقابله با تروریسم و تقویت اعتمادسازی در آسیای مرکزی تأسیس شد، امروزه به یک پلتفرم چندبُعدی با اهداف امنیتی، اقتصادی، و هنجاری تبدیل شده است. با این حال، اجلاس ۲۰۲۵ نشان داد که تحولات اخیر این سازمان فراتر از یک همکاری منطقه ای است؛ این نهاد به ابزاری حیاتی برای پیشبرد استراتژی کلان چین در «جهانی سازیِ الگوی توسعه چینی» و تضعیف نهادهای تحت رهبری غرب مانند ناتو و گروه هفت (G7) تبدیل شده است. محوریت چین در طراحی چارچوب امنیت سایبری SCO، گسترش کریدورهای انرژی به سمت خلیج فارس، و جذب اعضای جدید از مناطق استراتژیک، همگی نشان دهنده تلاش بیجینگ برای مهندسی فضای ژئوپلیتیک اوراسیا بر اساس منافع خود است.
از منظر نظری، این تحولات را می توان از دو چشم انداز تحلیل کرد: نخست، واقعگرایی ساختاری که بر نقش قدرت سخت چین (از جمله سرمایه گذاری های زیرساختی و ظرفیت های نظامی) در شکل دهی به رفتار اعضای SCO تأکید دارد. دوم، سازه انگاری که بر فرایند «هویت سازی جمعی» ضدغربی در میان اعضا و نهادینه سازی هنجارهای جایگزین (مانند اولویت امنیت ملی بر حقوق بشر) تمرکز می کند. در این چارچوب، تصمیمات اجلاس ۲۰۲۵ نه تنها بازتابی از افزایش نفوذ چین در اوراسیا، بلکه نشانگر تلاش این کشور برای بازتعریف مفاهیم بنیادین حاکم بر نظام بین الملل، از امنیت تا حاکمیت اقتصادی است.
با این حال، پیامدهای جهانی این تحولات پیچیده و چندلایه است. از یکسو، شکل گیری بلوک انرژی شرقی (با محوریت چین، روسیه و ایران) و ترویج استفاده از یوآن در مبادلات بین المللی، سلطه دلار و نهادهای مالی غربی را به چالش می کشد. از سوی دیگر، گسترش دامنه فعالیت های SCO به حوزه هایی مانند امنیت سایبری و هوش مصنوعی، احتمال تقابل این سازمان با اتحادیه های غربی را در عرصه فناوری افزایش می دهد. در این میان، واکنش قدرت های غربی نیز نقش تعیین کننده ای ایفا خواهد کرد: آیا غرب با اصلاح نهادهای موجود (مانند صندوق بین المللی پول به رقابت خواهد پرداخت، یا با تشدید تحریم ها و ایجاد اتحادهای جدید (مانند ناتوی آسیایی) مسیر تقابلی را در پیش خواهد گرفت؟
جایگاه چین در سازمان همکاری شانگهای (SCO)
سازمان همکاری شانگهای، با محوریت چین و روسیه، به عنوان یک نهاد چندجانبه اوراسیایی، نقش کلیدی در شکل دهی به نظم منطقه ای و بین المللی ایفا می کند. چین به عنوان قدرت اقتصادی و امنیتی پیشرو در این سازمان، از طریق سه استراتژی اصلی عمل می کند:
امنیتی شدن همکاری ها: تقویت مکانیسم های مقابله با «سه گانۀ افراط گرایی، جدایی طلبی، و تروریسم» با تأکید بر ابتکارات چین مانند «مبارزه با تروریسم دیجیتال». تبدیل مسائل غیرامنیتی به اولویت های امنیتی، فرایند «امنیتی شدن» را به ابزاری برای تثبیت هژمونی خود تبدیل کرده است. تمرکز بر مقابله با «سه گانۀ افراط گرایی، جدایی طلبی، و تروریسم» نه تنها نیاز به هماهنگی نظامی-اطلاعاتی میان اعضا را افزایش می دهد، بلکه مشروعیتی برای مداخلات چین در امور داخلی کشورهای عضو (مانند سرکوب اقلیت های قومی در سین کیانگ تحت عنوان مبارزه با تروریسم) فراهم می کند. این استراتژی، با توسعۀ ابتکارات امنیتی نوین مانند «چارچوب امنیت سایبری SCO»، مرزهای مفهومی امنیت را از حوزۀ سنتی به فضای دیجیتال گسترش داده و کنترل جریان داده ها در اوراسیا را به دست چین می سپارد. از منظر واقعگرایی تهاجمی، این اقدامات نشان دهندۀ تلاش چین برای ایجاد یک «سازمان امنیت جمعی» تحت رهبری خود است که در تقابل با ناتو عمل می کند.
با این حال، امنیتی شدن همکاری ها در SCO با تناقضاتی همراه است. از یکسو، اعضایی مانند هند و پاکستان که روابط پرتنشی با یکدیگر دارند، ممکن است از این فرایند برای توجیه تقویت توان نظامی خود استفاده کنند و ثبات درونی سازمان را تهدید نمایند. از سوی دیگر، تمرکز بیش از حد بر تهدیدات امنیتی، می تواند همکاری های اقتصادی و فرهنگی را تحت الشعاع قرار دهد و نهایتاً مشروعیت SCO را به عنوان یک نهاد چندبُعدی تضعیف کند. این وضعیت، پرسش هایی درباره توازن میان امنیت و توسعه در استراتژی کلان چین در اوراسیا ایجاد می کند.
یکپارچه سازی اقتصادی: یکپارچه سازی اقتصادی در چارچوب SCO، بازوی اجرایی پروژۀ کلان «کمربند و جاده» (BRI) چین است. سرمایه گذاری های عظیم در کریدورهای انرژی آسیای مرکزی (مانند خط لولۀ گاز چین-پاکستان) و توسعه زیرساخت های دیجیتال، وابستگی اعضا به فناوری و سرمایه چینی را افزایش می دهد. این استراتژی، با ترویج استفاده از یوآن در مبادلات انرژی و ایجاد مؤسسات مالی موازی مانند بانک AIIB، تلاش دارد سلطۀ دلار و نهادهای غربی مانند صندوق بین المللی پول را خنثی کند. از منظر اقتصاد سیاسی بینالملل، چین از طریق این ابزارها در حال ایجاد یک «نظام اقتصادی موازی» است که قواعد آن را خود تعیین می کند.
اما یکپارچه سازی اقتصادی تحت رهبری چین با چالش های ساختاری رو به روست. نخست، اختلاف سطح توسعه اقتصادی اعضای SCO (از اقتصاد پیشرفتۀ روسیه تا کشورهای کم درآمد آسیای مرکزی) هماهنگی سیاست ها را دشوار می کند. دوم، تمرکز پروژه ها بر بخش انرژی و زیرساخت، بدون توجه کافی به توسعۀ صنعتی پایدار، ممکن است اقتصادهای عضو را در دام «نفت خواری» و وابستگی به منابع طبیعی گرفتار کند. این امر، در بلندمدت، احتمال ایجاد شکاف های اجتماعی-اقتصادی و نارضایتی از نقش چین را افزایش می دهد.
نهادینه سازی هنجارهای چندجانبه گرایی: ترویج الگوی غرب ستیزی در برابر هژمونی آمریکا و تقویت نهادهای غیرغربی مانند بانک سرمایه گذاری زیرساخت های آسیایی (AIIB).چین در SCO با تبلیغ گفتمان «چندجانبه گرایی برابر» و نقد ساختارهای اقتدارگرایانۀ غرب محور، در حال بازتعریف هنجارهای حاکم بر روابط بین الملل است. تأکید بر اصل «عدم مداخله در امور داخلی» و اولویت دادن به حاکمیت ملی بر حقوق بشر، نه تنها اعضایی با نظام های سیاسی بسته (مانند ازبکستان و بلاروس) را جذب می کند، بلکه الگویی جایگزین در برابر لیبرالیسم غربی ارائه می دهد. نهادینه سازی این هنجارها در اسنادی مانند «منشور اخلاقی اطلاعاتی SCO»، استانداردهای حاکم بر فضای سایبری را نیز بر اساس منافع چین شکل می دهد.
با این حال، کارایی این هنجارها در عمل مورد تردید است. اولاً، تناقض میان شعار «برابری» و واقعیت رهبری متمرکز چین در SCO، این سازمان را در معرض اتهام «امپریالیسم نهادی» قرار می دهد. ثانیاً، مقاومت برخی اعضا در برابر انتقال کامل حاکمیت به نهادهای جمعی (مانند مخالفت هند با پروژه های مشترک با پاکستان)، نشان می دهد که هنجارهای چندجانبه گرایی چینی هنوز نتوانسته اند جایگزین رقابت های ملی سنتی شوند. این چالش ها، آیندۀ SCO را به آزمونی برای توانایی چین در متوازن کردن ادعاهای هنجاری با واقعیت های ژئوپلیتیک تبدیل کرده است.
تصمیمات کلیدی اجلاس ۲۰۲۵ و تحلیل محتوایی
بر اساس بیانیه پایانی اجلاس، محورهای زیر مورد تأکید قرار گرفت:
امنیت سایبری: توافق بر سر ایجاد «چارچوب امنیت سایبری SCO» تحت رهبری فنی چین، گامی استراتژیک برای تحکیم کنترل چین بر فضای دیجیتال اوراسیا. این چارچوب که مبتنی بر الگوی «حاکمیت سایبری» چین طراحی شده، امکان نظارت متمرکز بر جریان داده ها، مقابله با «تروریسم دیجیتال»، و محدودسازی نفوذ پلتفرم های غربی را فراهم می کند. از منظر واقعگرایی، این اقدام نه تنها امنیت اطلاعاتی چین و متحدانش را افزایش می دهد، بلکه ابزاری برای مهار نفوذ فناوری های غربی (مانند شرکت های آمریکایی) در منطقه است. با این حال، این توافق با چالش هایی مانند مقاومت کشورهایی که نگران نقض حاکمیت دیجیتال خود هستند (مانند هند) یا تنش بین نیاز به امنیت و آزادی تجارت الکترونیک رو به روست. علاوه بر این، رهبری انحصاری چین در این حوزه ممکن است به افزایش وابستگی اعضا به فناوری چینی و تشدید شکاف تکنولوژیک شرق-غرب بینجامد.
همکاری انرژی: امضای توافقنامه انتقال گاز ایران-پاکستان-چین، حلقه دیگری از زنجیره انرژی اوراسیا را تحت کنترل چین قرار می دهد. این پروژه که با سرمایه گذاری شرکت های چینی پیش می رود، دو هدف کلیدی را دنبال می کند: نخست، دور زدن تحریم های غرب علیه ایران با ایجاد کریدورهای انرژیِ غیردلاری،دوم، تقویت امنیت انرژی چین از طریق تنوع بخشی به مسیرهای واردات گاز. از منظر ژئوپلیتیک، این توافق نشان دهنده هم پوشانی منافع چین، ایران و پاکستان در مقابل فشارهای آمریکاست و می تواند مدلی برای همکاری های انرژی آتی در غرب آسیا باشد. اما ریسک های این پروژه - از ناامنی منطقه ای در بلوچستان تا احتمال تحریم ثانویه شرکت های چینی توسط غرب - موفقیت آن را تحتالشعاع قرار می دهد. همچنین، وابستگی ایران و پاکستان به سرمایه چین، موازنه قدرت در این روابط را به نفع بیجینگ تغییر می دهد.
گسترش عضویت: الحاق بحرین و میانمار به عنوان عضو ناظر، نشانگر تلاش چین برای تبدیل SCO به نهادی فرامنطقه ای با نفوذ از خلیج فارس تا آسیای جنوب شرقی است. جذب بحرین – کشوری با روابط تاریخی با آمریکا و مستقر در قلب منطقه استراتژیک خلیج فارس – می تواند به کاهش نفوذ نظامی-اقتصادی غرب در این منطقه کمک کند. از سوی دیگر، عضویت میانمار، دروازه ای برای نفوذ چین به آسه آن و تقویت ارتباطات دریایی از طریق اقیانوس هند فراهم می کند. با این حال، این گسترش با مخاطراتی همراه است: بحرین به دلیل اختلافات قومی-مذهبی و نزدیکی به عربستان سعودی، ممکن است تنش های درون شورای همکاری خلیج فارس را به SCO منتقل کند. همچنین، بحران مشروعیت دولت میانمار پس از کودتای ۲۰۲۱، وجهه حقوق بشری SCO را تضعیف کرده و واکنش منفی جامعه بین الملل را بر می انگیزد. این تصمیم، اگرچه بلندپروازانه است، اما انسجام درونی سازمان را در معرض آزمون دشواری قرار می دهد.
تحلیل برگزاری اجلاس اخیر شانگهای و نقش چین در این اجلاس از منظر واقعگرایی (با تمرکز بر موازنه قوا و منافع ملی) و سازه انگاری (با تأکید بر بازتعریف هویت های جمعی) چارچوبی برای درک تقابل نظم های نوظهور با ساختارهای سنتی قدرت فراهم می کند. در این راستا، پرسش کلیدی این است: آیا چین از طریق SCO در حال بازنویسی قواعد بازی جهانی است، یا این تلاش ها در دام تناقض های درونی و فشارهای خارجی گرفتار خواهند شد.
تحلیل واقعگرایانه: از منظر واقعگرایی، تصمیمات اجلاس ۲۰۲۵ شانگهای بازتابی از تلاش چین برای افزایش قدرت سخت و نرم خود در برابر هژمونی غرب است. ایجاد «چارچوب امنیت سایبری» با رهبری فنی چین، کنترل جریان داده ها در اوراسیا را تقویت می کند و ابزاری برای مقابله با نفوذ فناوری های آمریکایی (مانند شرکتهای سیلیکونولی) محسوب می شود. این اقدام، در چارچوب رقابت امنیتی چین-آمریکا، اوراسیا را به «منطقه نفوذ انحصاری» چین تبدیل می کند. همچنین، توافق انرژی ایران-پاکستان-چین، وابستگی این کشورها به زیرساخت های چینی را عمیق تر ساخته و اهرمی برای فشار بر غرب در صورت تشدید تحریم ها فراهم می کند. از سوی دیگر، گسترش عضویت به بحرین و میانمار، تلاشی برای محاصره ژئوپلیتیک آمریکا در خلیج فارس و اقیانوس هند است. با این حال، واقعگرایان هشدار می دهند که رقابت پنهان چین و روسیه بر سر رهبری SCO و تنش های دیرینه هند و پاکستان، می تواند این بلوک را به جای اتحاد، به عرصه جنگ نیابتی تبدیل کند.
واقعگرایان همچنین معتقدند که چین از SCO به عنوان ابزاری برای تضعیف نهادهای لیبرال مانند ناتو و گروه هفت استفاده می کند. تمرکز بر مبادلات انرژی با یوآن، حمله مستقیم به سلطه دلار است و همکاری های امنیتی، الگویی جایگزین برای دفاع جمعی در برابر ناتو ارائه می دهد. اما ضعف اصلی این استراتژی، وابستگی بیش ازحد به توان اقتصادی چین است: در صورت کاهش رشد این کشور یا تشدید تحریم های غرب، پروژه های SCO ممکن است با شکست مواجه شوند.
تحلیل سازه انگارانه: سازه انگاران بر این باورند که اجلاس ۲۰۲۵ SCO نه تنها نمایشی از قدرت سخت، بلکه فرایندی برای بازتعریف هنجارها و هویت های جمعی در نظام بین الملل است. گفتمان «امنیت سایبری مشترک» تبلیغ شده توسط چین، به دنبال شکل دهی به درک جدیدی از حاکمیت در فضای دیجیتال است که در تقابل با الگوی لیبرالِ «اینترنت آزاد» غرب قرار می گیرد. این هنجارها، با تأکید بر اولویت امنیت ملی بر حقوق فردی، هویت اعضای SCO را به عنوان «مدافعان حاکمیت در برابر امپریالیسم سایبری غرب» بازسازی می کند. همچنین، عضویت بحرین و میانمار، گفتمان «غرب ستیزی» را از اوراسیا به خلیج فارس و جنوب شرق آسیا گسترش می دهد و هویت جمعی جدیدی مبتنی بر مخالفت با نظم لیبرال شکل می دهد.
از نگاه سازه انگارانه، توافق های انرژی نیز صرفاً معاملات اقتصادی نیستند، بلکه ابزاری برای نهادینه سازی اعتماد و همبستگی میان اعضا هستند. استفاده از یوآن در مبادلات، به یک «نماد هویتی» ضد دلار تبدیل شده که اعضا را حول محور مقاومت در برابر هژمونی مالی غرب متحد می کند. با این حال، چالش اصلی این است که هنجارهای SCO تا چه حد توانایی تبدیل شدن به «روایت مسلط» را دارند. تناقض بین شعارهای برابری خواهانه چین و واقعیت رهبری متمرکز آن، ممکن است این هویت جمعی را شکننده کند. علاوه بر این، مقاومت برخی اعضا در پذیرش کامل گفتمان چین محور (مانند هند)، نشان می دهد که فرایند اجتماعی سازی هنجارها هنوز ناتمام است.
سناریوهای آینده
سازمان همکاری شانگهای (SCO) در تقاطع تحولات ژئوپلیتیک جهانی، با دو مسیر کلیدی رو به روست، تبدیل شدن به بلوکی هژمونیک تحت رهبری مطلق چین، یا تکامل به شبکه ای چندقطبی از نهادهای همسو در برابر نظم لیبرال. این تحولات تحت تأثیر سه متغیر اصلی شکل می گیرند: شدت رقابت چین و آمریکا، توانایی چین در مدیریت رقابت های درونی (به ویژه با روسیه)، و ظرفیت نهادینه سازی هنجارهای جایگزین. در یکسو، سناریوی «ناتوی شرقی» با محوریت نظامی سازی همکاری ها، و در سوی دیگر، سناریوی فروپاشی ناشی از تنش های تاریخی اعضا قرار دارد. آینده SCO نه تنها آیینه توازن قوای اوراسیا، بلکه آزمونی برای پایداری الگوهای نوین حکمرانی جهانی خواهد بود.
سناریوی هژمونیک (تبدیل SCO به «ناتوی شرقی»): اگر رقابت چین و آمریکا به تشدید بحران های راهبردی (مانند تنش در تنگه تایوان یا جنگ تجاری گسترده) منجر شود، سازمان همکاری شانگهای می تواند به سمت الگویی شبه ناتویی با محوریت نظامی سازی پیش برود. در این سناریو، چین با استفاده از ظرفیت های دفاع سایبری و پروژه های مشترک نظامی-صنعتی (مانند فروش پهپادهای جنگی به ایران یا آموزش های امنیتی به پاکستان)، هسته سختِ یک اتحاد دفاعی اوراسیایی را شکل می دهد. این تحول، مبتنی بر نظریه واقعگرایی تهاجمی است که بر لزوم موازنه قوا در برابر هژمون مسلط (آمریکا) تأکید دارد. از منظر اقتصادی، یکپارچگی مالی با محوریت یوآن و ایجاد مکانیسم های پرداخت فرامرزی خارج از سیستم SWIFT، سلطه دلار را هدف می گیرد. با این حال، چالش های این سناریو شامل شکنندگی همبستگی درونی است: روسیه به عنوان رقیب سنتی چین در اوراسیا، ممکن است با افزایش نفوذ نظامی چین در آسیای مرکزی مخالفت کند. همچنین، تنش های تاریخی هند و پاکستان، امکان ایجاد ساختار فرماندهی نظامی یکپارچه در SCO را تضعیف می کند.
سناریوی چندقطبی (تعمیق همکاری های نهادی فرامنطقه ای): در صورت تعدیل رقابت چین و آمریکا، SCO ممکن است به جای تقابل مستقیم، بر گسترش شبکه نهادهای موازی با غرب تمرکز کند. این سناریو با نظریه سازه انگاری نهادی همسوست که بر نقش نهادها در شکل دهی به ترجیحات دولت ها تأکید دارد. مثلاً، همکاری SCO با اتحادیه آفریقا در توسعه کریدورهای معدنی (مانند ذخایر کبالت کنگو) یا مشارکت با آسه آن در امنیت دریایی، می تواند الگوی جدیدی از چندجانبه گرایی غیرغرب محور ایجاد کند. از منظر اقتصادی، پیوند زنجیره های تأمین SCO با آفریقا و جنوب شرق آسیا، وابستگی به غرب را کاهش می دهد. اما ضعف علمی این سناریو، ناهمگنی اهداف اعضا است: کشورهای آفریقایی اولویت خود را جذب سرمایه گذاری غربی می دانند، در حالی که چین بر استخراج منابع متمرکز است. همچنین، نبود مکانیسم های حل اختلاف کارآمد در بین نهادهای مختلف، هماهنگی را دشوار می کند.
سناریوی ریسک های بالقوه (فروپاشی از درون): سناریوی فروپاشی SCO تحت تأثیر دو عامل کلیدی محتمل است: یک، رقابت چین و روسیه: از منظر نظریه بازی ها، همکاری این دو قدرت در SCO یک «تعادل ناپایدار» است. روسیه که نگران کاهش نفوذ خود در آسیای مرکزی است، ممکن است با تقویت سازمان پیمان امنیت جمعی (CSTO) به عنوان رقیب SCO عمل کند. همچنین، اختلافات در مورد صادرات سلاح به ایران (به عنوان متحد چین) می تواند همکاری های امنیتی را مختل کند.دو، شکاف های هویتی: نظریه سازه انگاری انتقادی نشان می دهد که گفتمان «غرب ستیزی» به تنهایی نمی تواند هویت مشترک پایدار ایجاد کند. برای مثال، هند به عنوان دموکراسی لیبرال، با هنجارهای اقتدارگرایانه چین در تضاد است و ممکن است به سمت اتحادهای چهارجانبه (کواد) گرایش یابد. افزون بر این، گسترش سریع عضویت (مانند بحرین) بدون توجه به همخوانی هویتی، انسجام سازمان را تضعیف می کند.
این ریسک ها نشان می دهند که تداوم SCO به توانایی چین در تبدیل رقابت های درونی به «تعادل های پایدار» وابسته است، اما احتمال تبدیل تنش ها به بحران های عملیاتی (مانند درگیری مرزی هند و پاکستان تحت لوای SCO) همچنان بالا است.
نتیجه گیری
اجلاس ۲۰۲۵ شانگهای و تصمیمات کلیدی آن، نشانگر تحولی عمیق در نقش چین به عنوان «سازنده نظم» در نظام بین الملل است. از یکسو، این کشور با ترکیب هوشمندانه قدرت سخت (سرمایه گذاری های زیرساختی، پروژه های انرژی) و قدرت نرم (گفتمان های هنجاری ضدغربی)، در حال ایجاد شبکه ای از نهادهای موازی است که سلطه تاریخی غرب را به چالش می کشد. از سوی دیگر، تناقض های درونی این پروژه - از رقابت پنهان با روسیه تا شکاف های هویتی میان اعضا – نشان می دهد که تبدیل شدن SCO به یک بلوک یکپارچه، نیازمند مدیریت پیچیده تعارضات است.
تحلیل واقعگرایانه بر این نکته تأکید دارد که چین از SCO به عنوان ابزاری برای موازنه قوا در برابر ناتو و مهار نفوذ دلار استفاده می کند. با این حال، وابستگی بیش از حد به اقتصاد چین، این سازمان را در برابر شوک های خارجی (مانند تحریم ها یا رکود اقتصادی) آسیب پذیر می کند. در مقابل، رویکرد سازه انگارانه، فرایند «هویت سازی جمعی» ضدلیبرال را کلید موفقیت SCO می داند، اما هشدار می دهد که ناهمگونی ارزش های اعضا (از دموکراسی هند تا اقتدارگرایی چین) می تواند این هویت مشترک را تضعیف کند.
سناریوهای آینده، بین دو قطب «هژمونی چینی» و «فروپاشی از درون» در نوسان است. در صورت تداوم رقابت چین و آمریکا، نظامی سازی SCO محتمل تر به نظر می رسد، اما این امر مستلزم همسو کردن منافع متضاد اعضا (مانند روسیه و ایران) است. از سوی دیگر، سناریوی چندقطبی، مشروط به توانایی چین در تبدیل SCO به پلتفرمی برای جذب بازیگران غیرغربی (مانند آفریقا و آسه آن) است، هرچند که این نیز با چالش ناهماهنگی اهداف اقتصادی همراه خواهد بود.
موفقیت چین در SCO، نه تنها به قدرت اقتصادی یا نظامی آن، بلکه به توانایی اش در تبدیل «گفتمان امنیتی اوراسیا» به یک روایت جذاب جهانی وابسته است. این روایت باید بتواند میان تنوع هویتی اعضا (از بحرین تا هند) پل بزند و هم زمان، فشارهای خارجی غرب را خنثی کند. در غیر این صورت، SCO به جای الهام بخش نظم جدید، صرفاً بازتابی از آشوب موجود در گذار ژئوپلیتیک جهانی خواهد بود. تاریخ نشان داده که هیچ هژمونی بدون مشروعیت هنجاری پایدار نمی ماند، آزمون چین این است که آیا میتواند این مشروعیت را در اوراسیا و فراسوی آن بسازد؟
نظر شما :