لزوم جدیت در مذاکره با ایران

الآن وقت دیپلماسی است نه رژیم چینج

۱۵ مرداد ۱۴۰۴ | ۱۸:۰۰ کد : ۲۰۳۴۳۹۹ اخبار اصلی پرونده هسته ای خاورمیانه
ایالات متحده و شرکایش به جای تمرکز صرف بر قابلیت‌های هسته‌ای ایران، باید یک ابتکار دیپلماتیک جامع را دنبال کنند که تمام مشکلات دیرینه ایران با همسایگانش و غرب را در بر بگیرد.
الآن وقت دیپلماسی است نه رژیم چینج

نویسنده: جاناتان ام. واینر، فارغ‌التحصیل دانشگاه ییل و دکترای حقوق از دانشگاه نیویورک، فرستاده ویژه ایالات متحده برای لیبی، معاون دستیار وزیر امور خارجه در امور اجرای قانون بین‌المللی و مشاور سناتور جان کری بوده است. او به طور گسترده در مورد سیاست خاورمیانه ایالات متحده، مبارزه با تروریسم، پولشویی بین‌المللی، شبکه‌های غیرقانونی، فساد و مسائل ایالات متحده و روسیه نوشته و سخنرانی کرده است. او دو بار برنده عالی‌ترین جایزه وزارت أمور خارجه امریکا شده است.
 
دیپلماسی ایرانی: تلاش‌های گذشته به رهبری یک قدرت خارجی برای تغییر رژیم‌ها در خاورمیانه، اغلب بی‌ثباتی، افراط‌گرایی و خطر استراتژیک پایدار را به همراه داشته است. آینده‌ای متفاوت با ایران امکان‌پذیر است – اگر رویکردی متفاوت را امتحان کنیم.

هشدار تاریخی: درس‌هایی از منطقه

تغییر رژیم به رهبری یک قدرت خارجی در خاورمیانه بزرگ، بارها و بارها نتایج ضعیفی به همراه داشته است. در افغانستان در سال ۲۰۰۱، سرنگونی طالبان به یک رژیم افراطی پایان داد، اما دو دهه جنگ چریکی، فروپاشی دولت و بحران انسانی را به همراه داشت. در عراق در سال ۲۰۰۳، برکناری صدام حسین، کشور را متلاشی و شرایطی را ایجاد کرد که در آن القاعده و داعش شکوفا شدند. لیبی در سال ۲۰۱۱ مسیر مشابهی را طی کرد: مداخله تحت حمایت سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) معمر قذافی را سرنگون کرد، اما کشوری از هم پاشیده را به حال خود رها کرد که توسط شبه‌نظامیان و جهادی‌ها اشغال شد. حتی حمله اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲، که با هدف تغییر شکل حکومت حاکم بر بیروت انجام شد، در عوض به باتلاقی خونین منجر شد که تقریباً دو دهه ادامه داشت.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که بمباران یک کشور برای تغییر رژیم، آسان‌تر از ایجاد ثبات پس از آن است. این به معنای دفاع از دولت‌های استبدادی نیست. بلکه یک هشدار است: تغییر رژیمِ موفقیت‌آمیز به برنامه‌ریزی و حمایت چندجانبه و مردمی در کشور هدف نیازمند است، مردمی که آماده پذیرش تغییر باشند و جدی به آنچه در آینده رخ می‌دهد، توجه داشته باشند. بدون یک برنامه سیاسی مناسب بعد از اقدام نظامی، نتیجه ممکن است به خلاء قدرت، خشونت و پیامدهای ناخواسته منجر شود.

اکنون ایران

ایران امروز لحظه‌ای نادر از خطر و فرصت را به نمایش می‌گذارد. پیشرفت‌های هسته‌ای و فعالیت‌های گروه‌های نیابتی آن، تهدیدهای واقعی برای ثبات منطقه‌ای ایجاد کرده است. با این حال، چشم‌انداز اقدامات نظامی بیشتر اسرائیل و حتی احتمالاً بیشتر آمریکا پس از حملات اخیر به تأسیسات ایران و تهدیدهای صریح علیه رهبران ایران، این شبح را ایجاد می‌کند که ماموریت از مقابله با قابلیت‌های هسته‌ای ایران به سمت مشارکت در یک قمار برای تغییر رژیم پیش می‌رود.

با این حال، چنین هدفی ممکن است از آنچه طرفداران آن می‌گویند، دست نیافتنی‌تر باشد. سرنگونی نظام ایران توسط قدرتی خارج از این کشور – بدون مداخله نظامی گسترده یا ایجاد شکاف در میان نخبگان داخلی این کشور – یک پیشنهاد معتبر برای کوتاه‌مدت نیست. برای دهه‌ها، حکومت دینی ایران به طرز چشمگیری مقاوم بوده و از نهادهای امنیتی، شبکه‌های سیاسی و توانمند دیرینه‌ای برخوردار بوده است. فشار خارجی ممکن است بی‌ثبات‌کننده باشد، اما به ندرت باعث جابه‌جایی صحیح قدرت می‌شود. حتی اگر حکومت سقوط کند – شبیه آنچه در سال 2024 برای حکومت بشار اسد در سوریه اتفاق افتاد – به احتمال زیاد از چندپارگی داخلی ناشی خواهد بود، نه هماهنگی خارجی. و این امر همان خطراتی را که در جاهای دیگر دیده می‌شود، با خود به همراه خواهد داشت: جنگ داخلی، سرکوب داخلی و بالقوه توانمندسازی جناح‌هایی به اندازه یا حتی خطرناک‌تر از جناح‌های فعلی.

صرف نظر از حملات بیشتر اسرائیل، یا اسرائیل و ایالات متحده، یا هر گروه دیگری، دولت ایران همچنان تحت فشار زیادی است. مردم در داخل حتی قبل از حملات اسرائیل و ایالات متحده نیز ناراضی و بی‌قرار بودند. اقتصاد ایران در بحران است. انزوای بین‌المللی آن ادامه دارد. اما این زمان، نه برای فروپاشی، بلکه برای دیپلماسی جدید فرا رسیده است. فرصتی برای تغییر نه نظام، بلکه رفتار آن وجود دارد – و این کار را باید به گونه‌ای انجام دهید که از فاجعه تحولات برنامه‌ریزی نشده جلوگیری شود.

یک چارچوب چندجانبه برای تغییر پایدار

ایالات متحده و شرکایش به جای تمرکز صرف بر قابلیت‌های هسته‌ای ایران، باید یک ابتکار دیپلماتیک جامع را دنبال کنند که تمام مشکلات دیرینه ایران با همسایگانش و غرب را در بر بگیرد.

برای شروع، این مذاکرات باید چارچوبی را فراهم کند که ایران را از دستیابی به سلاح‌های هسته‌ای باز دارد و در عین حال تضمین‌های معتبری ارائه دهد که نه ایالات متحده و نه اسرائیل به دنبال تغییر رژیم نخواهند بود. دستیابی به این نوع توافقِ دو طرفه دشوار خواهد بود، اما با توجه به وضعیت ضعیف ایران و احتمال اینکه اسرائیل به این نتیجه برسد که چنین توافقی بهترین گزینه برای متوقف کردن تلاش‌های هسته‌ای ایران در درازمدت است، لزوماً غیرقابل دستیابی نیست. این امر مستلزم محدودیت‌های تأیید شده بر غنی‌سازی اورانیوم ایران و یک رژیم بازرسی معتبر است. در عوض، ایران از کاهش تدریجی تحریم‌ها و عادی‌سازی روابط تجاری برخوردار خواهد شد.

اما یک توافق پایدار باید فراتر از این باشد. این توافق باید تعهداتی از سوی ایران برای کاهش حمایت از گروه‌های نیابتی مانند حزب‌الله، حماس، حوثی‌ها و عناصر مسلح در عراق و سوریه را شامل باشد. این رویکرد باید گام‌های تدریجی به سوی کاهش تنش در منطقه را با سازوکارهایی برای حل اختلاف، تأیید و اجرا تشویق کند. نکته مهم این است که این توافق نباید صرفاً یک توافق دوجانبه بین ایالات متحده و ایران باشد. ذینفعان منطقه‌ای و جهانی – از جمله عربستان سعودی، امارات متحده عربی، قطر، عراق، اتحادیه اروپا، چین و روسیه – باید برای شکل‌دهی، تضمین و حمایت از این روند دعوت شوند.

این رویکرد به تأیید اخلاقی سیاست‌های داخلی یا خارجی موجود هیچ دولتی فراتر از آن چارچوب نیازی ندارد. این رویکرد صرفاً منافع مشترک در جلوگیری از فروپاشی ایران، جنگ و گسترش خشونت افراطی را به رسمیت می‌شناسد. با ایجاد کانال‌های دیپلماتیک جدید – و ترمیم کانال‌های فرسوده – دیپلماسی گسترده می‌تواند راهی رو به جلو ارائه دهد که نه بر اساس اجبار یا تفکر جادویی، بلکه بر اساس واقع‌گرایی و خویشتن‌داری باشد.

چه سودی برای ایران دارد؟

برای موفقیت دیپلماسی، مزایای آن برای ایران باید ملموس و معتبر باشد. کاهش تدریجی تحریم‌ها یک نقطه شروع است، اما کافی نیست. یک توافق پایدار باید مسیری را برای عادی‌سازی اقتصادی ارائه دهد: دسترسی به دارایی‌های مسدود شده، بازگرداندن صادرات نفت و ادغام مجدد در سیستم‌های مالی جهانی، که همه به رعایت قابل تأیید بستگی دارند، نه اعتماد.

تضمین‌های امنیتی نیز به همان اندازه مهم هستند. ایران باید به وضوح بشنود که تا زمانی که به مفاد توافق پایبند باشد، هیچ تلاشی برای سرنگونی حکومتش انجام نخواهد شد. این امر از انتقاد مداوم از نقض حقوق بشر یا اقدامات منطقه‌ای ایران مانع نمی‌شود، اما تغییر رژیم را به عنوان یک هدف استراتژیک از روی میز خارج می‌کند.

دیپلماسی همچنین باید به محرک‌های روانشناختی عمیق‌تر رفتار ایران بپردازد. اتکای تهران به گروه‌های نیابتی – از حزب‌الله و حماس گرفته تا حوثی‌ها و شبه‌نظامیان در عراق – مدت‌هاست که با انزوا و درک آن از محاصره خصمانه شکل گرفته است. چارچوبی که مشروعیت بین‌المللی را بازیابی کند و آن حس تهدید را کاهش دهد، می‌تواند محاسبات ایران را تغییر دهد. ممکن است رژیم را تغییر ندهد، اما می‌تواند به آن دلیلی برای تعامل – و رها کردن جنگی که دهه‌ها ادامه داده است – بدهد.

جایگزین، در صورت شکست مذاکرات، ساده است: انزوای مداوم، تشدید مشکلات اقتصادی و خطر مداوم حملات بیشتر اسرائیل یا ایالات متحده به دارایی‌های نظامی ایران که تهدیدآمیز تلقی می‌شوند و زیرساخت‌های عمومی مانند شبکه‌های برق که اسرائیل – به طور قابل توجهی – تا به امروز ترجیح داده است از آنها صرف نظر کند. یک توافق دیپلماتیک که این فشارها را در ازای محدودیت‌های قابل تأیید ایران بر برنامه هسته‌ای، توسعه موشکی و فعالیت‌های نیابتی خود حل کند، یک امتیاز نخواهد بود. این یک معامله استراتژیک خواهد بود، معامله‌ای که به نفع هر دو طرف است.

احیای معماری دیپلماتیک

در هفته‌های منتهی به حمله ۲۱ ژوئن، این نوع دیپلماسی شروع به جوشیدن کرده بود. رهبران اروپایی – به‌ویژه فرانسه، آلمان و بریتانیا – به‌طور فعال برای برگزاری مذاکراتی با هدف مهار برنامه هسته‌ای، توسعه موشک‌های بالستیک و فعالیت‌های نیابتی منطقه‌ای ایران تلاش می‌کردند. رئیس جمهور امانوئل مکرون یک چارچوب جامع را پیشنهاد داد که ترکیبی از کاهش مرحله‌ای تحریم‌ها با مکانیسم‌های دقیق قابل تأیید باشد. پیش از این حمله، کانال‌های موازی که توسط قطر و عمان ایجاد شده بودند، تبادلات غیرمستقیم میان ایالات متحده و ایران را تسهیل می‌کردند. پس از این حمله، کشورهای خلیج فارس، از جمله عربستان سعودی و امارات متحده عربی، حمایت محتاطانه‌ای از تنظیم مجدد دیپلماتیک ابراز کردند. اگرچه هنوز در مرحله آزمایشی بود، اما این تلاش‌ها، چارچوبی شکننده اما کاربردی برای مذاکرات ارائه دادند. حملات هوایی این معماری را مختل کرد – اما نابود نکرد – که رهبران اروپایی اکنون در تلاش برای احیای آن هستند. اگر هدف همچنان جلوگیری از فروپاشی، هرج و مرج و تشدید ناخواسته اوضاع باشد، این مسیرهای چندجانبه باید با فوریت احیا شوند و با جدول زمانی واقع‌بینانه، تضمین‌های منطقه‌ای و آستانه‌های روشن برای انطباق و پاسخ تقویت شوند.

یک چارچوب دیپلماتیک خوبِ ساخته شده می‌تواند به نفع همه طرفین باشد. برای ایران، می‌تواند مسیری را برای ثبات اقتصادی و مشروعیت بین‌المللی فراهم کند. برای منطقه، می‌تواند درگیری‌های نیابتی، تهدیدات موشکی و قطب‌بندی فرقه‌ای را کاهش دهد. برای ایالات متحده و اروپا، می‌تواند وسیله‌ای برای مدیریت چالش ایران بدون جنگ – و بدون توانمندسازی ناخواسته بازیگران افراطی‌تر از طریق فروپاشی رژیم – ارائه دهد.

چنین دیپلماسی از تغییر داخلی در ایران مانع نخواهد شد. برعکس، می‌تواند با کاهش تهدیدات خارجی که حکومت ایران برای توجیه امنیتی‌سازی از آنها استفاده می‌کند، فضایی برای ایرانیان ایجاد کند تا آینده سیاسی خود را شکل دهند.

مسیر فعلی ناپایدار است. باید چیزی فدا شود. یک چارچوب دیپلماتیک جدید – چندجانبه، فراگیر و واقع‌بینانه – هنوز فرصتی برای کاهش ریسک، تغییر رفتار و جلوگیری از یک فاجعه دیگر در خاورمیانه ارائه می‌دهد. آیا می‌تواند موفق شود؟ شاید. آیا می‌تواند شکست بخورد؟ البته. این ابتکار ممکن است ناکام بماند – اما بدون آن، واشینگتن ممکن است خود را عقب مانده و مجبور به واکنش به تصمیمات گرفته شده در جای دیگر ببیند.

منبع: میدل ایست اینستیتیوت / ترجمه: علی موسوی خلخالی

کلید واژه ها: ایران رژیم چنج تغییر تغییر رژیم ایالات متحده اسرائیل ایالات متحده اسرائیل ایالات ایران و امریکا مذاکرات ایران و امریکا پرونده هسته ای ایران


نظر شما :