سمت و سوی سیاست خارجی تهران پس از جدال زلنسکی و ترامپ
ایران و آغاز عصر تاراجگری پوتین و ترامپ/ باید میز قرمز بین تهران و واشنگتن ایجاد شود

دیپلماسی ایرانی: بعد از تنش لفظی شامگاه جمعه بین زلنسکی و دونالد ترامپ، برخی تحلیلهای رسانهای در داخل کشور شکل گرفته است که نتیجه اعتماد به واشنگتن را تحقیرآمیز میداند اما در مراودات سیاست خارجی این سکه روی دیگر هم دارد. روسها نیز مشابه همین رفتار را از خودنشان میدهند. اگرچه در سالهای اخیر، ایران و روسیه همکاریهای نزدیکی در مسائل نظامی، اقتصادی و ژئوپلیتیک داشتهاند، اما کارشناسان بر حسب ارزیابی رفتار مسکو در حوزه دیپلماسی بر این باورند که این به معنای یک اتحاد راهبردی کامل نیست. شواهد متعددی برای تأیید و تبیین این موضوع وجود دارد؛ هم چنانی که مسکو از موقعیت ایران برای معامله با غرب استفاده میکند. در عین حال روسیه روابط تجاری و دیپلماتیک گستردهتری با کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و حتی اسرائیل دارد و نمیخواهد این روابط را قربانی کند. در سایه این نکات، تقویت موقعیت روسیه در مذاکره با آمریکا میتواند به معنای تغییر جایگاه ایران در معادلات کرملین نیز تحلیل شود. از این منظر و برای واکاوی سمت و سوی سیاست خارجی تهران و مشخصا آینده مذاکرات، حشمت الله فلاحت پیشه میهمان این دور از گفتوگو با «شرق» است تا تحلیل رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس دهم را در این رابطه جویا شویم.
پیش از ورود به موضوع ایران تمایل دارم گفتوگو با حضرتعالی را از نقطه دیگری آغاز کنم که ناظر به مسائل آمریکاست. با توجه به واکنشهای گسترده محافل آمریکا پس از جدال لفظی زلنسکی و ترامپ به نظر میرسد ساختار سیاسی ایالات متحده به یک دوقطبی در رابطه با عملکرد حدود دو ماهه ترامپ رسیده است. آیا در سایه چنین فضایی امکان تقابل با او (دونالد ترامپ) وجود دارد؟
منظورتان، برخورد ساختار سیاسی آمریکا با ترامپ است؟
بله.
من معتقدم که موضوع فراتر از اینهاست که انتظار داشته باشیم در آینده بخشی از ساختار سیاسی یا هیئت حاکمه آمریکا بخواهد دونالد ترامپ را کنترل و به نوعی ترمز او را بکشد و با او برخورد کند.
یعنی منکر آن هستید؟
خیر، امکانش هست، اما به نظرم باید موضع را از زاویه دیگری دید.
از چه زاویه ای؟
از این منظر که ما شاهد احیای دورهای از سوداگری در عرصه بینالملل خواهیم بود...
میان کلامتان، اشاره مشخص شما که به «نئومرکانتلیسم» (سوداگرایی نوین) نیست؟
اتفاقا همین است. ما شاهد آغاز عصر مرکانتیلیسم در صحنه روابط بینالملل و به خصوص در آمریکا هستیم. یعنی اکنون کشورها با حداکثر قدرت و توان خود به دنبال بیشترین سود و منفعت ملی هستند و این به معنای شکست تمام آرمانهای خوشبینانهای بود که بعد از جنگ سرد شکل گرفت و دونالد ترامپ به عنوان فردی که در رأس این جریان قرار دارد، عملا «سوداگرایی ملی» را به کلان روایت در روابط بینالملل تبدیل کرده است. این نگاه در همان دولت اول او شروع شده بود، اما بروکراسی عظیم دموکراتها یک وقفه چهار ساله را با پیروزی جو بایدن رقم زد. با این حال در همان چهار سال دولت بایدن نیز مردم آمریکا به نگاه دونالد ترامپ اعتقاد داشتند و نهایتا در انتخابات سال ۲۰۲۴، مجددا او را انتخاب کردند و با شکست بروکراسی دموکراتها، اکنون شعار «اول آمریکا» به استراتژی این کشور تبدیل شده است. لذا من معتقدم که چهار سال پیش رو یک چهار سال بیسابقه در غارتگری و سوداگری است و به نظر من سیاستمداران قوی کسانی هستند که بتوانند مانع غارت شدن کشورشان بشود.
بنابراین تا پیش از دونالد ترامپ جنگ اوکراین که به عنوان جنگ دنیای آزاد علیه دنیای اهریمن از آن یاد میشد به یکباره با تلاش برای عملیاتیکردن آتشبس، ماهیت خود را از دست داد و ما عملا شاهد آن هستیم که دونالد ترامپ پایان دادن به این جنگ را منوط به یک قرارداد ۵۰۰ تا ۶۰۰ میلیارد دلاری برای بهرهبرداری آمریکا از معادن کمیاب اوکراین میکند. یعنی مشابه همان نگاه مرکانتیلیستی و سوداگرایی که قراردادهایی را به برخی کشورها تحمیل کرد؛ کما اینکه ایران هم دو عهدنامه ترکمانچای و گلستان را در این رابطه تجربه کرده است. به همین دلیل است که من معتقدم دیگر ساختار سابق نظام بینالملل به هم خورده است و دو فرد مانند ترامپ و پوتین که یک نگاه تاراجگرایانه به روابط با دیگر کشورها دارند و از آنها به عنوان کارت بازی استفاده میکنند، توانستند خیلی زود و در کمتر از یک ماه از بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید همدیگر را پیدا کرده و در یک هم افزایی سیاسی و دیپلماتیک قرار بگیرند و چون عصر تاراجگری قدرتها شروع شده است، قطعا دیگر برخی عبارات و کلید واژهها مانند «روابط راهبردی» در عرصه سیاسی معنای خود را از دست خواهد داد...
اگرچه به کشور خاصی اشاره نکردید، اما سیبل این آسیب شناسی شما میتواند متوجه ایران هم باشد؟
قطعا.
چرا؟
چون من معتقدم در آغاز عصر تاراجگری و سوداگرایی، ایران بیش از دیگر کشورها تحت تأثیر قرار خواهد گرفت و باید جمهوری اسلامی ایران هوشیاری لازم را در این رابطه داشته باشد...
تا به این حد باید نگران بود؟
بله وقتی ایران از فرصتهای خود در وین، ژنو، نیویورک یا هر جای دیگر استفاده نکند، قطعا دو تاراجگر مانند پوتین و ترامپ در یک زمین بیگانه مانند ریاض به راحتی میتوانند بر سر موقعیتهای ایران معامله کنند و این را هم به شما قول میدهم که پوتین در مذاکرات خود با دونالد ترامپ حاضر است برای اینکه سرزمینهای اشغالی در اوکراین را به خود الحاق کند به راحتی از ایران روی برگرداند. یعنی ما سه سال گذشته در مورد برجام به خاطر همین جنگ اوکراین با چالشهای زیادی مواجه شدیم و درواقع برجام را از دست دادیم. کنون هم مطمئن باشید روسیه در تبانی و معامله با ترامپ، از موقعیت ایران سواستفاده لازم را میکند. شما در ادبیات دونالد ترامپ در جلسهای که با زلنسکی داشت، دیدید که به کرات از «برگ برنده» و «کارت بازی» استفاده کرد. این ادبیات کسانی است که کشورها را مانند کارت بازی میبینند. یعنی یک سیاستمداری که نگاه تاراج گرایانه و سوداگرایانه دارد. مشابه همین نگاه توسط کرملین و پوتین در قبال ایران پیاده شد. یعنی همان گونه که آمریکا توانست اوکراین را قربانی منافع خود در مناسبات با روسیه کند. طبیعتا روسها و پوتین هم ایران را به راحتی و برای تحقق منافع خود قربانی خواهند کرد.
اتفاقا این نکته شما میتواند در ضدیت با مواضع پیشینتان قرار بگیرد.
چطور!
چون بعد از تنش لفظی زلنسکی و ترامپ، اصولگرایان و جریانات رسانه ای آنها مرتبا از این موضوع به عنوان حربهای برای حمله به کسانی استفاده میکند که به دنبال مذاکره با آمریکا هستند.
به نکته بسیار مهمی اشاره کردید. اتفاقا در دورهای که اطرافیان و وزرای آقای پزشکیان مرتبا چراغ سبز به آمریکا برای آغاز مذاکرات نشان میدادند. یعنی زمانی که هنوز دونالد ترامپ، رئیسجمهور منتخب بود و وارد کاخ سفید نشده بود، من به کرات گفته بودم که این چراغ سبزهای بیفایده و مکرر و بیپاسخ بودن و بیعمل بودن آمریکا، نه تنها سود و منفعتی برای ایران ندارد، بلکه جایگاه و وزن این دولت را هم تضعیف میکند و در عین حال ایران را به اولویت ترامپ تبدیل نمیکند. اما در پاسخ مشخص به سؤال شما من معتقدم چهار سال آینده دونالد ترامپ زخمهای زیادی را در آمریکا و در سطح مناسبات جهانی باز خواهد کرد و باز شدن هر زخم بخشی از انرژی دونالد ترامپ را خواهد گرفت. لذا در این شرایط من بارها گفتم که دونالد ترامپ دیگر شرایطی مانند سالهای قبل برای احیای برجام قائل نیست.
ترامپ برای نشان دادن قدرت خود در عرصه بینالملل نیاز به آن دارد که رفتار اقتدارگرایانه خود را در برخی از نقاط جهان نشان دهد و اتفاقا برخی ادبیات حساس برانگیز در ایران میتواند باعث شود که دونالد ترامپ از موقعیت تهران نیز به عنوان یک هدف در جهت به رخ کشیدن رفتار اقتدارگرایانه خود استفاده کند؛ شبیه آن رفتاری که شامگاه جمعه، دونالد ترامپ با زلنسکی انجام داد. به بیان دیگر و اتفاقا بر خلاف آنچه که اصولگرایان از آن به نفع خود بهرهبرداری سیاسی و رسانهای میکنند، تنش لفظی دونالد ترامپ و زلنسکی نشان داد که اتفاقا رئیسجمهور آمریکا به دنبال همین سیاست اقتدارگرایانه در حلوفصل چالشها و مشکلات بینالمللی است و ادعای مذاکره و تماس با ایران از سوی دونالد ترامپ بخشی از همین راهحل اقتدارطلبانه برای حلوفصل موضوع ایران است.
پس حشمتالله فلاحتپیشه دیگر موضوع مذاکره را به مثابه یک راهحل نمی بیند؟
ببینید من دو بار و در دو مقطع زمانی مشخص معتقد بودم که باید مذاکره مستقیم و جدی با آمریکا انجام شود. یک بار در دولت اول دونالد ترامپ بود که آن هم، نه برای مذاکره و توافق جدید، بلکه ایجاد یک «میز قرمز» بود و دیگری هم به دوره جو بایدن بازمیگردد. من در همان زمان گفتم که دولت بایدن یک فرصت برای دیپلماسی ایران است که ایران میتواند برجام را احیا کند. من بارها با خود شما گفتوگو کردم و من تیترهای معروفی دارم. پس نیازی نیست بگویم که من هیچگاه در دوره دوم دونالد ترامپ اسمی از مذاکره نبردم. اما هیچ کدام از آن توصیههایی که برای مذاکره در دولت اول ترامپ و دولت جو بایدن مطرح کردم، مورد توجه قرار نگرفت و نهایتا هم با قربانی شدن احیای برجام پای منافع پوتین در جنگ اوکراین شاهد شرایطی هستیم که با بازگشت ترامپ به کاخ سفید اکنون روسای جمهور آمریکا و روسیه با آغاز عصر تاراجگری خود به راحتی میتوانند کشورهایی را قربانی منافعشان کنند...
به نکته بسیار مهمی اشاره کردید؛ تشکیل «میز قرمز» در دولت اول دونالد ترامپ بین ایران و آمریکا؛ اکنون هم بسیاری معتقدند که سایه یک جنگ پس از بازگشت ترامپ به کاخ سفید سنگینی میکند. کما اینکه ترامپ صراحتا ایران را بین ادعای «توافق جدید» یا «بمباران» مخیر کرده است. آیا همان تشکیل میز قرمز، مشابه با مدل جنگ سرد بین شوروی و آمریکا برای جلوگیری از جنگ احتمالی، اکنون باید در دستور کار تهران قرار بگیرد؟ به بیان دیگر شما معتقدید اگر مذاکرهای بین ایران و دولت دوم ترامپ باشد، نه برای توافق جدید، بلکه مجددا برای ایجاد همان میز قرمز باشد؟
من در دولت اول دونالد ترامپ که پیشنهاد مذاکره مستقیم برای تشکیل میز قرمز را مطرح کردم، در آن زمان بازیگران منطقهای و فرامنطقهای وجود داشتند که به دنبال تقابل، جنگ و تنش مستقیم بین ایران و آمریکا بودند و من معتقدم که در آن زمان میبایست یک میز قرمز تشکیل میشد تا تحرکات ضدایرانی این بازیگران، ترامپ را به سمت اقدام نظامی علیه ایران سوق ندهد.
اکنون چطور؟
اکنون که دولت دوم دونالد ترامپ روی کار آمده است ما دو بازیگر مهم منطقهای داریم که نقششان متفاوت از قبل شده است. نخست اسرائیل است که بعد از تحولات ۷ اکتبر به دنبال وضعیتی است که نهایتا سناریوی جنگ مستقیم با ایران در دستور کار قرار بگیرد. چون نتانیاهو معتقد است که اگر شرایطی برای حمله به تأسیسات هستهای ایران فراهم شده باشد، اکنون بهترین فرصت است. اما در مقابل کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و مشخصا عربستان سعودی، دیگر رفتارهای سابق خود در دولت اول ترامپ را در قبال ایران ندارند. بعد از احیای مناسبات ریاض - تهران اکنون سعودیها و محمد بن سلمان دیگر هیچ تمایلی به تنش، تقابل و درگیری آمریکا با ایران ندارد و حتی برخی گزارشها و تحلیلهای رسانهای حکایت از آن دارد که بن سلمان سعی دارد با میانجیگری، حداقل مانع از تصاعد بحران بین ایران و آمریکا شود. این در حالی است که عربستان سعودی در دولت اول دونالد ترامپ چندان بیمیل نبود که یک جنگ مقطعی و درگیری نقطهای توسط آمریکا علیه ایران صورت بگیرد. اما اکنون وضعیت کاملا متفاوت است.
با این اوصاف باید پرسید که چرا ریاض اکنون به دنبال میانجیگری است؟
تحلیل اشتباهی نداشته باشیم. اگر عربستان سعودی و دیگر کشورهای عربی منطقه به دنبال میانجیگری بین ایران و دولت دوم دونالد ترامپ هستند، بیشتر برای آن است که از تصاعد تنش و بحران جلوگیری کنند، نه توافق و این هم به خاطر منافع ایران و آمریکا نیست، بلکه سعی دارند وضعیت منطقه به سمت شرایط جنگ، بیثباتی و ناامنی کشیده نشود. چون این وضعیت درست در ضدیت با برنامهها، پروژهها و اهداف بلند مدت کشورهای عربی در زمینه توسعه اقتصادی و تجاری قرار دارد.
باز هم میپرسم اکنون چطور؟ باز هم ضرورتی برای تشکیل میز قرمز بین ایران و آمریکا میبینید؟
این سؤال شما دو پاسخ دارد؛ اول آنکه ضرورت تشکیل میز قرمز بین ایران و آمریکا در هر شرایطی وجود دارد. به خصوص آنکه اکنون دونالد ترامپ همان رفتار اقتدارگرایانه را دارد. اما در پاسخ دومتان، اگر منظور شما این است که در کوتاه مدت امکان درگیری و حمله بین ایران و آمریکا وجود دارد که بابد به فوریت میز قرمز را تشکیل داد، من چنین تصوری ندارم.
ارزیابیتان با تناقض همراه نیست؟
نه. تناقضی وجود ندارد. من معتقدم مناسبات ایران و آمریکا در طول سالها و دهههای گذشته به نحوی پیش رفته است که ضرورت وجود یک میز قرمز و تماس مستقیم در شرایط اضطراری و با هدف جلوگیری از جنگ ناخواسته بین دو کشور وجود دارد و این فارغ از آن است که چه رئیسجمهوری و با چه نگاهی روی کار باشد. پس ضرورت این میز قرمز در هر شرایطی احساس میشود تا تماس مستقیم و فوری بین تهران و واشنگتن برقرار باشد. اما اگر بخواهیم این برداشت را داشته باشیم که ضرورت تشکیل میز قرمز در وضعیت کنونی لزوما به معنای آن است که دونالد ترامپ در کوتاهمدت به ایران حمله میکند، فعلا من چنین تصوری ندارم.
به چه دلیل؟
چون با توجه به همان اهداف سوداگرایانه اقتصادی دونالد ترامپ، فعلا تاکید دارم، فعلا ترامپ به دنبال اتخاذ راهکار نظامی علیه ایران نیست و برخلاف توصیهها و تاکیدات اسرائیل و شخص نتانیاهو، ترامپ سعی ندارد تنش با تهران را اجرایی کند.
فراموش نکنیم در همین مدت 40 روزه که دونالد ترامپ به کاخ سفید بازگشته است به رغم توقف موقت کمکهای خارجی آمریکا، اسرائیل از این موضوع مستثنی شده و حتی با اجرایی کردن قراردادهای نظامی و تسلیحاتی، برخی جنگافزارهای معنادار را به اسرائیل داده است. به هر حال ارسال بمبهای سنگرشکن تقریبا همه ناظران را به این پرسش رسانده که تأسیسات هستهای میتواند هدف این تسلیحات باشد؟
اجرایی کردن توافقات تسلیحاتی مربوط به دولت دونالد ترامپ نیست، بلکه توافقاتی است که مربوط به قبل است که باید این دولت اجرایی میکرد. ضمن آنکه اسرائیل این بمبهای سنگرشکن را هم در اختیار داشت؛ آن چیزی که اسرائیل برای حمله به تأسیسات هستهای ایران در اختیار ندارد، بمبهای ۱۳ تنی است و فعلا هم دولت ترامپ آن را در اختیار اسرائیل قرار نداده است. ضمن آنکه حتی اگر این تسلیحات در اختیار اسرائیل قرار بگیرد، من معتقدم نتانیاهو و اسرائیل بدون چراغ سبز آمریکا نمیتوانند دست به اقدام نظامی علیه ایران و تأسیسات هسته کشورمان بزند و اینجاست که اسرائیل تنها استثنای سیاست خارجی سوداگرایانه و غارتگرایانه ترامپ است.
به چه معنا؟
به این معنا که هزینه حمایت آمریکا از اسرائیل به مراتب بیشتر از سود آن است.
و این در تقابل با ارزیابی قبلی شما قرار ندارد؟
به هیچ عنوان.
چرا؟
چون به نظر من دونالد ترامپ در سایه همین سیاست سوداگرایانه و غارتگرایانه خود هزینه حمایت تسلیحاتی از اسرائیل را از جیب کشورهای عربی خواهد گرفت. وقتی ترامپ به عربستان سعودی پیشنهاد سرمایهگذاری یک تریلیون دلاری در خاک آمریکا را میدهد تا او (ترامپ) برای اولین سیاست سفر خارجی خود در ریاض حاضر شود، نشان میدهد که اتفاقا اگرچه ترامپ مجبور است بر خلاف نگاه اقتصادی و تجاری خود و تنها در قبال اسرائیل، هزینهای بیشتر از سود و فایده داشته باشد، اما هزینه آن را هم از جیب کشورهای عربی خواهد گرفت.
و کشورهای عربی چنین هزینهای را پرداخت خواهند کرد؟
به نظر من کشورهای عربی با محوریت عربستان حاضر به امضای چنین قراردادی نیستند، مگر آنکه توافقی مانند ماده ۵ ناتو و چتر حمایتی شبیه به آن از سوی آمریکا ایجاد شود.
باز هم این گفته شما در در ضدیت با تحلیل قبلیتان قرار دارد. چون به خاطر داریم که یکی از شروط سه گانه بن سلمان برای عادیسازی روابط با اسرائیل در دوره جو بایدن ناظر به همین ماده ۵ ناتو بود که بایدن در نهایت تنها با ماده ۴.۵ موافقت کرد که یک سطح پایینتر از ماده ۵ ناتو است. البته برخی روایتهای رسانهای حتی از قبول ماده ماده ۵ ناتو هم حکایت داشت. ضمن آنکه فراموش نکنیم پیش شرط ماده ۵ ناتو از سوی عربستان با هدف تقابل با ایران بود. در حالی که شما معتقدید ریاض به دنبال میانجیگری بین ترامپ و تهران است؟
دو نکته بسیار مهم در حرف شما مطرح است که باید جداگانه تحلیل شود. اول آنکه اگر اکنون عربستان کماکان بر ماده ۵ ناتو تاکید کند، دیگر هدفش ایران نیست، بلکه هدف آن اسرائیل خواهد بود.
جالب شد. چرا؟
چون رفتار اسرائیل مشخصا در سوریه بعد از روی کار آمدن احمد الشرع نشان داد که عربستان اکنون بیش از آنکه نگران ایران باشد، نگران رفتارهای اسرائیل خواهد بود. اسرائیلیها به وضوح نشان دادهاند به آنکه محض آنکه کوچکترین تنش یا بیثباتی در کشورهای عربی شکل گیرد از آن به عنوان حربهای برای حمله نظامی استفاده خواهند کرد و قطعا عربستان هم از این قاعده مستثنی نیست. ضمن آنکه بعد از مطرح شدن طرح کوچ اجباری ساکنان غزه به کشورهای پیرامونی دیدیم که مقامات اسرائیلی چگونه تمامیت ارضی عربستان را زیر سؤال برده و معتقد بودند باید دولت فلسطین در خاک عربستان تشکیل شود. به همین دلیل اکنون کانون نگرانی عربستان، ایران نیست، بلکه اسرائیل است. دوم آنکه موضوع ماده ۵ ناتو از سوی آمریکا برای عربستان و دیگر کشورهای عربی در جهت تقابل با اسرائیل فعلا محلی از اعراب ندارد./شرق
نظر شما :