بررسی مختصری از نتایج نبرد یک ساله اخیر خاورمیانه
ارتش ها شکست خورده اند اگر...
![ارتش ها شکست خورده اند اگر...](/images/www/fa/news/news-primary/2025/1739600433-1650767-456.jpg)
نویسنده: علیرضا مکی، دانشجوی مطالعات استراتژیک
دیپلماسی ایرانی: هنری کیسینجر در جلد دوم کتاب دیپلماسی خود در فصلی مربوط به پایان جنگ در ویتنام نکته ای کلیدی را در مورد نبردهای ضد شورش مخصوصا در مورد نبرد ویتنام به خوانندگان گوشزد می کند. وی در جمله ای طلایی متذکر می شود که ارتش های متعارف در نبرد با نیروهای شورشی که از پایگاه حمایت وسیع اجتماعی نیز برخوردارند در صورتی که پیروزی مطلق کسب نکنند شکست خورده اند و گروه های شورشی یا گروه های شبه نظامی تا وقتی که به صورت کامل به شکست دچار نشوند شکست پیروز هستند.
این نکته کلیدی کیسینجر در کتاب دیپلماسی در طول سال ها راهنمای عملی ارتش ایالات متحده بعد از جنگ ویتنام و نیز بسیاری از ارتش های دیگر در طول نبردهای ضد شورش بوده اند. اما در این میان نکته حائز اهمیت این است که گرچه کیسینجر در همین کتاب برای پیروزی بر نیروهای شورشی بر عملیات نظامی قاطع در برابر نیروهای شورشی و دیپلماسی مستمر با نیروهای خارجی احتمالی حامی نیروهای شورشی را توصیه کرده، اما در مواردی بوده است که بدون در نظر گرفتن این توصیه کلی، دولت ها موفق شده اند که به روش های کمتر تهاجمی با حمایت های مناسب اقتصادی و نظامی در طول زمان بیشتری نیروهای شورشی به صورت کلی در رسیدن به اهداف سیاسی و نظامی خود شکست دهند.
برای نمونه شما به جنگ های انقلابی که گروه های شورشی در امریکای لاتین به راه انداخته اند توجه کنید. گرچه در برخی از این موارد گروه های شورشی به سرنگونی دولت مستقر و تشکیل یک دولت جدید با اهداف و سیاست های جدید موفق شده اند اما در برخی از موارد نیز دولت ها با اتخاذ سیاست های تاکتیکی کوتاه مدت که قابلیت انعطاف پذیری بالایی داشته اند در مدت زمانی طولانی تر در رسیدن به اهداف خود شکست داده اند گرچه این گروه ها را نتوانستهند برای همیشه از صحنه سیاست حذف کنند. به عنوان نمونه گروه انقلابی فارک در کلمبیا یکی از این گروه های شورشی بود که گرچه برای مدت 20 سال اقتصاد سیاست و امنیت کلمبیا و امریکا لاتین را با شعارهای ضد امریکایی و چپ گرایانه خود به تسخیر درآورده بود اما بعد از فروپاشی شوروی و قطع کمک های مالی آن، افزایش حجم مالی ناشی از تجارت مواد مخدر در عملیات مالی این گروه، سبب شد تا به تدریج از یک گروه شورشی با ایده ال های چپگرایانه به یک گروه شورشی با درخواست های مالی ناشی از تجارت موارد مخدر تنزل یافت. در واقع باید در این جا به عملیات رسانه ای و روانی دولت های مخالف این گروه شورشی نیز توجه ویژه ای داشت که در موفقیت باز تعریف هویتی این گروه در امریکا لاتین سهم عمده ای داشت. نتیجه استراتژی پی گرفته شده علیه گروه فارک که ترکیبی از محدودسازی منابع تامین مالی خارجی این گروه، استراتزی ضد مواد مخدر آژانس های امنیتی کلمبیا و ایالات متحده ضد این گروه، خارج کردن نبرد از وضعیت ایدئولوژیک به وضعیت مبارزه با یک گروه جنایی سازمان یافته، بازتعریف هویتی این گروه در سطح رسانه ای و موفقیت دولت کلبمیا در محدود کردن دایره عمل این گروه در جنگل های عمیق کلمبیا به این منجر شد که در نهایت این گرووه در سال 2010 به پای میز مذاکره آمد و در برابر برخی امتیازات سیاسی ناچار شد از مبارزه دست بکشد. مسئله ای که گرچه انشقاق داخلی این گروه را موجب شد اما به همان نسبت مبارزه با این گروه را برای دولت کلمبیا آسانتر کرد.
حال با این مقدمه نسبتا مفصل باید به این پرسش پاسخ داد که بعد از یک سال جنگ در خاورمیانه در پی حملات هفتم اکتبر 2023 و حصول نتیجه آتش بس لررزان در غزه و لبنان، وضعیت منطقه به چه صورت در آمده است؟ توازن قوا به چه صورت تغییر کرده است؟ در سلسله تحلیل هایی که در رسانه های جمهوری اسلامی ایران در مورد نتیجه آتش بس در غزه به نگارش یا رشته تحلیل در آمده است تحلیلگران عموما با توجه به عدم دستیابی ارتش اسراییل به همه اهداف از پیش تعیین شده خود در نبرد یک ساله منطقه ای، تلاویو را طرف بازنده جنگ و نیروهای مقاومت را طرف پیروز جنگ نامیده اند؛ تا آن جا که این پیروزی بزرگ را در پیام های پیاپی رهبران و شخصیت های نظام به رهبران مقاومت در غزه و لبنان تبریک گفته و اسرائیل را طرف بازنده جنگ معرفی کرده اند. برخی دیگر از تحلیلگران که دید کمی تحلیلی تر از رسانه های عمومی دولتی داشته اند، رژیم صهیونیستی را در پایان هر نبردی بدون توجه به نتیجه آن طرف شکست خورده نبرد معرفی کردهاند، با عطف توجه به همین توصیه کلی کیسینجر که در نبردهای ضد شورش ارتش های کلاسیک در صورت عدم شکست کامل دشمن شکست خورده اند و نیروهای شورشی در صورت عدم شکست پیروز شده اند، نیرو های مقاومت را طرف پیروز و نیروهای رژیم را طرف شکست خورده معرفی کرده اند.
اما برای بررسی صحت و سنجش این تحلیل باید ابتدا با نبردهای شورشی و ضد شورش و تفاوت آن با نبردهای کلاسیک و نیز انواع نبردهای ضد شورش آشنا شد. در همین خصوص باید به یاد داشت که نبردهای شورشی و نبردهای ضد شورشی نوعا قسمی از نبردها هستند که فاقد جبهه و میدان نبرد مشخصی بوده است که گاهی اوقات این نبرد به نبرد بر سر قلب ها تعبیر میشود. این تعبیری است کلی که ژنرال پترائوس در رهنامه نبرد ضد شورش خود در عراق و تشکیل شوراهای بیداری بر آن تاکید داشت. از این رو صحنه اصلی این نبرد نه در لجن ها و خاکریزها که مشخصه نبردهای کلاسیک و متعارف است، بلکه در صحنه اجتماع و جامعه است. تلاش برای فتح این قلب ها حتی از طریق بمباران مراکز جمعیتی غیر نظامی توسط گروه های شورشی و در نتیجه نشان دادن ضعف و آسیب پذیری نیروهای امنیتی دولتی و کلاسیک مشخصه اصلی و بارز این نوع نبردهاست. به عبارت دیگر نبردهای ضد شورش میان دو نیروی کلاسیک به عنوان یک نیروی صلح ساز و تامین کننده ثبات و نیروی شورشی به عنوان یک نیروی ضد ثبات معنی می شود. در نتیجه هر گونه عملیات ضد ثبات موفق یا ناموفق که نتیجه آن نشان دادن عدم موفقیت نیروی کلاسیک در تامین ثبات و عمل به وظیفه و کارویژه تعریف شده آن است پیروزی نیروی شورشی و شکست نیرو ضد شورش است. در واقع در این ساختار موفقیت نیروی شورشی را نه با تعداد عملیات های موفق آن بلکه به صورت کلی با طول زمان حیات آن می سنجند و موفقیت یک نیروی ضد شورش را نه با موفقیت در خنثی سازی توطئه های شورشی ها بلکه با تعداد شکست های آن محاسبه می کنند. در این چارچوب حتی یک شکست در میان صد عملیات موفق ضد عملیات شورشی ها می تواند اعتبار نیروی ضد شورش را به صورت کلی زیر سئوال ببرد. مسئله ای که نمونه های متعدد آن را در عراق و افغانستان و سوریه مشاهده کردیم.
اما آیا این شرایط کلی در مورد نبرد اسرائیل در لبنان و غزه مهیا بود؟ برای بررسی شرایط باید دید وضعیت نیروهای مقاومت و استراتژی هر یک از این مناطق نسبت به وضعیت استراتژیک خود در برابر اسرائیل چگونه بوده است.
لبنان
حزب الله لبنان که به مدت یک سال از فردای حملات هفتم اکتبر هماهنگ با استراتژی نیروهای محور مقاومت مبنی بر مشغول نگه داشتن تلاویو در چند جبه به منظور کاهش فشار بر جبهه غزه عملیات نظامی محدودی را علیه اهداف اسرائیلی در شمال این کشور آغاز کرده بود در نهایت پس از ترور اسماعیل هنیه در تهران در آستانه مراسم تحلیف ریاست جمهوری پزشکیان در تهران به صورت تدریجی اما مداوم به داخل عملیات نظامی وسیع تری کشیده شد. عملیاتی که با تداخل با عملیات انفجار پیجرها برخی از مهم ترین عوامل عملیاتی خود را از دست داد و در نهایت با ترور هدفمند رهبران نظامی سیاسی و اطلاعاتی حزب الله به داخل نبرد چند ماهه تمام عیاری کشیده شد که نتیجه نهایی آن استقرار نیروهای دولت یهود در امتداد رودخانه لیتانی به عنوان مرز فرضی بود که تلاویو خواهان عقب نشینی نیروهای حزب الله به پشت آن بوده است. گرچه رهبران حزب الله در ابتدای ورود به نبرد محدود موشکی خود علیه اهداف شمالی اسرائیل هدف پایان جنگ اسرائیل علیه غزه را اعلام کرده بودند اما در نهایت در حالی در تاریخ 27 اکتبر دولت لبنان قرارداد آتش بس با رژیم صهیونیستی را امضا کرد که نه تنها نبرد در غزه همچنان جریان داشت بلکه ارتش اسرائیل در جنوب لبنان به صورت کامل مستقر بود و مطابق قرارداد آتش بس حزب الله لبنان باید خلع سلاح شود. بندهایی که در میزان جدیت و توانایی دولت لبنان در اجرای کامل آن شک های جدی وجود دارد. در این چارچوب بسیاری از تحلیلگران ایرانی طرفدار جبهه مقاومت با توجه به اصل کلی بیان شده کیسینجر در کتاب دیپلماسی با توجه به عدم نابودی کامل حزب الله معتقد هستند که قبول آتش بس، پیروزی حزب الله و شکست رژیم صهیونیستی بوده است. اما برای سنجش این گزاره باید این موارد را به درستی مورد توجه قرار داد:
- میزان خسارات لبنان به صورت کلی ناشی از درگیری با اسرائیل در حالی که خود لبنان به دلیل عدم وجود یک دولت مستقر و مشکلات مالی عمیق ناشی از بحران های متعدد سیاسی و امنیتی به کمک های مالی سنگین غرب و اعراب نیازمند است.
- از میان رفتن کادر فرماندهی سیاسی و امنیتی و نظامی حزب الله پیش از شروع مرحله اصلی نبرد و خسارات مادی ناشی از درگیری در مرحله اصلی نبرد.
- نکته بسیار مهم این است که حزب الله لبنان از منظر مفهومی نه یک نیروی شورشی یا یک گروه شبه نظامی متعارف بلکه قوی ترین شاخه نظامی جنبش مقاومت منطقه ای با تشکیلات و ساختار رسمی نظامی بوده است که در کنار ارتش لبنان یکی از ارکان اصلی امنیت کشور را تشکیل می دهد. از این منظور نبرد در لبنان نه یک نبرد ضد شورش متعارف بلکه نبردی میان دو ارتش کلاسیک در مفهوم اکادمیک آن محسوب می شود. ساختار سلسله مراتبی، تقسیم بندی نیروها، عملیات مالی گسترده و ... این نیرو را نه یک نیروی شورشی یا شبه نظامی بلکه یک ارتش متعارف از نوع کلاسیک آن با مشخصه های خاورمیانه ای می سازد که گرچه در برخی عناصر ارتش های متعارف دارای ضعف هایی هست – از جمله عدم وجود نیروی هوایی، نیروی پدافند موثر، ضعف در شاخه های اطلاعاتی و... که البته این ها مواردی هستند که در بسیاری از موارد در مورد توانایی های تهران به عنوان پشتیبان اصلی حزب الله نیز صدق می کند – اما ساختار تشکیلاتی آن این نیرو را از وضعیت یک نیروی شبه نظامی خارج می کند.
- عدم درگیری اسرائیل در یک درگیری ضد شورش: در این مفهوم اسرائیل هیچ گاه در طول دوره نبرد با حزب الله درگیر نبرد ضد شورش نشد چرا که اسرائیل نه درگیر فرایند عملیاتی ثبات سازی شد و نه جبهه شمالی به پشت خطوط درگیری گسترش می یافت و خطوط درگیری در طول خطوط تماس امتداد داشت. ارتش اسرائیل نیز ضمن برگزیدن یک عملیات تهاجمی متحرک توانست سدهای دفاعی حزب الله در جنوب را یکی پس از دیگری تصرف کند. در نتیجه این عملیات بسیاری از پایگاه های عملیاتی اطلاعاتی و ذخایر تسلیحاتی حزب الله در مناطق جنوبی یا از دست رفتند یا به تصرف دشمن صهیونیستی در آمده اند.
- نتیجه آتش بس قبول قطعنامه 1701 شورای امنیت در مورد حزب الله و قبول خلع سلاح این گروه توسط دولت است که با توجه به ضعف های دولت مرکزی لبنان تلاویو در متن قرارداد موفق به اخذ یک حق وتو بسیار مهم نسبت به جا به جایی ها و توانایی های حزب الله شده است. نکته بسیار مهم این است که گرچه مسئولیت اولیه خلع سلاح حزب الله به عهده دولت لبنان است اما در صورت بروز خطرات مشخص شده برای امنیت شمال اسرائیل تلاویو این حق را دارد که پس از اطلاع به کمیته مشترک آتش بس راسا عملیات خود را علیه اهداف حزب الله پی گیری کند.
- از دست رفتن بخشی از قدرت سیاسی حزب الله لبنان و در نهایت تشکیل دولت در بیروت از میان مخالفان حزب الله به ریاست جوزف عون به عنوان رئیس جمهوری و نواف سلام به عنوان نخست وزیر که وضعیت را برای حزب الله پیچیده تر می کند.
- سقوط دولت اسد و شروع برخی درگیری های مرزی در امتداد مرز لبنان و سوریه و از میان رفتن مسیرهای زمینی میان سوریه و حزب الله.
این ها صرفا و صرفا بخشی از نتایج این نبرد برای تلاویو بوده که اسرائیل را در موقعیتی متفاوت و نسبت به گذشته قرار داده است.
غزه
توافقنامه آتش بس غزه نیز تنها چند روز پیش از مراسم تحلیف دونالد ترامپ به عنوان چهل و هفتمین رئیس جمهوری امریکا و با فشار شخص وی میسر شد. در واقع توافقنامه ای که از پیش آماده بود اما با تاخیرها و تردیدهای دو طرف در نهایت با تهدید ترامپ در مورد لزوم توافق پیش از تحلیف وی دو طرف به مصالحه ناچار شدند.
این توافق نیز بعد از بیش از یک سال نبرد از تاریخ هفتم اکتبر میان گروه حماس و دولت اسرائیل به رهبری نتانیاهو شکل گرفت. نتیجه بیش از یک سال نبرد برای حماس و غزه نیز تاکنون مشخص بوده است. یک سال نبرد به تخریب عمده توان گروه های مقاومت موجود در غزه چه در بعد تسلیحاتی و چه در ابعاد اطلاعاتی و امنیتی و نیز نابودی بخش مهمی از کادر رهبری نظامی و سیاسی این گروه ها در داخل و خارج از غزه منجر شده است. ضربات وارده به این گروه و نیز هزینه های ناشی از این نبرد به قدری بالا بوده است که برخی از سازمان های بین المللی هزینه بازسازی این باریکه را نیازمند 15 تا 20 سال سرمایه گذاری و حمایت مداوم نهادهای بین المللی میدانند. حمایتی که نه تلاویو اجازه آن را خواهد داد و نه در شرایط عقب نشینی امریکا از ادامه حمایت از نهادهای بین المللی مخصوصا نهادهای مرتبط با فلسطین، هیچ بازیگری توان جبران این کاستی را خواهد داشت. انتظار از کشورهای عربی در شرایط پیشرفت صلح ابراهیم از یک سو و از سوی دیگر فشارهای امریکا برای تصرف غزه نیز بی فایده است. تاریخ به خوبی نشان می دهد که متحدن عرب و غیر عرب منطقه ای امریکا معمولا در برابر فشارهای شدید واشنگتن بعد از مدتی سر و صدا کردن به طرح های پیشنهادی واشنگتن با گرفتن امتیازات مناسب راضی خواهند شد. کما این که مخالفت بخش عمده دولت های عرب منطقه با طرح های ترامپ در مورد غزه نیز نه از روی دلسوزی برای مردم غزه بلکه برای جلوگیری از ورود بیش از دو میلیون آواره به داخل کشور و حفاظت از تمامیت ارضی خود است.
به صورت ساده گرچه رژیم صهیونیستی در غزه نیز نتوانست به طور کامل سازمان حماس را از هم متلاشی کند – اساسا در هیچ جنگی هیچ ارتشی به صورت کامل متلاشی نمی شود و این درس تاریخی مهمی برای استراتژیست ها و تصمیم گیران کشور است – بلکه ارتش اسرائیل با اجتناب از ورود به یک نبرد ضد شورش فرصت لازم را برای اجرای ایده های نبرد شورشی گروه های مقاومت در غزه که مبتنی بر عملیات های پراکنده اما مداوم در امتداد خطوط تماس و پشت خطوط دشمن بود، از حماس و جهاد اسلامی گرفت. همچنین اسرائیل با توجه به برتری اطلاعاتی و نیز برتری هوایی مطلق خود، دومین عامل برتری ساز گروه های مقاومت در غزه، یعنی شبکه وسیع تونلی مقاومت موسوم به متروی غزه را نیز پیش از ورود یگان های زمینی به داخل غزه نابود کرد. در این مرحله آتش بس اجرا شده را تنها و تنها باید یک نقطه توقف به منظور پایش وضعیت از یک سو و جلب ادامه حمایت امریکا از اسرائیل در دوره ترامپ با توجه به مشکلات بین وی و نتانیاهو از سوی دیگر در نظر گرفت. همان طور که امروز از خبرها به نظر می رسد با طرح مساله جدید توسط امریکا و اسرائیل توافق آتش بس مرحله دوم در غزه در معرض فروپاشی است، در حالی که دولت اسرائیل با انتشار فیلم هایی از عملیات های حماس در روز هفتم اکتبر که از دوربین های نیروهای حماس ضبط شده است درصدد احیای مشروعیت از سرگیری عملیات نظامی در غزه را دارد. عملیاتی که این بار احتمال زیادی وجود دارد که حمایت مستقیم نظامی امریکا را نیز با خود داشته باشد.
نتیجه کلی این مطلب اشاره به این دارد که شرایط تنظیم و اجرای آتش بس میان اسرائیل و دشمنانش در جبهه شمالی و جنوبی نه شبیه به وضعیت امریکا در جنگل های ویتنام است و نه شبیه به وضعیت افسران انگلیسی در قرن نوزدهم در سودان. وضعیت اسرائیل در شرایط فعلی وضعیت خاصی است که در شرایط بین پیروزی استراتژیک و شکست تاکتیکی در نوسان است.
نظر شما :