محور تاب‌آوری

اسرائیل، ایران و متحدانش را دست‌کم می‌گیرد

۰۱ آذر ۱۴۰۳ | ۱۵:۰۰ کد : ۲۰۲۹۴۵۷ اخبار اصلی خاورمیانه
تاب‌آوری تاریخی محور مقاومت نشان می‌دهد که اسرائیل برای از میان برداشتن گروه‌هایی مانند حماس و حزب‌الله با دشواری‌های زیادی روبه‌رو خواهد شد. به احتمال زیاد، راهبردِ جنگ تمام‌عیار اسرائیل به پیروزی‌های تاکتیکی کوتاه‌مدتی منجر می‌شود که توانایی‌های گروه‌های مبارز و کشورها را کاهش می‌دهد و آن‌ها را برای مدتی به حالت بقا سوق می‌دهد. اما بدون یک راه‌حل سیاسی که به ریشه‌های اجتماعی این گروه‌ها بپردازد، محور مقاومت احتمالاً بار دیگر با تکیه بر منابع و نفوذ محلی و همچنین ارتباطات فراملی خود در سطوح محلی و منطقه‌ای بازسازی خواهد شد.
اسرائیل، ایران و متحدانش را دست‌کم می‌گیرد

نویسنده: رناد منصور، پژوهشگر ارشد و مدیر پروژه ابتکار عراق در چتم هاوس لندن است.

دیپلماسی ایرانی: در واکنش به حمله حماس در ۷ اکتبر سال گذشته، دولت اسرائیل جنگی منطقه‌ای به راه انداخت که هدفش بازتعریف خاورمیانه بود. اسرائیل به‌ویژه محور مقاومت را هدف قرار داد، شبکه‌ای از گروه‌های متحد ایران که شامل حماس در غزه، حزب‌الله در لبنان، حوثی‌ها در یمن، حکومت بشار اسد در سوریه و بخش‌هایی از نیروهای بسیج مردمی (حشد الشعبی) در عراق می‌شود. اسرائیل طی یک سال گذشته در ابعادی بسیار بزرگ‌تر از تلاش‌های پیشین خود علیه این محور، کوشید تا زیرساخت‌های سیاسی، اقتصادی، نظامی، لجستیکی و ارتباطاتی این شبکه را نابود کند. همچنین، اسرائیل یک کارزار بی‌سابقه علیه رهبری این محور به راه انداخته و رهبران حماس و حزب‌الله و چندین فرمانده ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران را به قتل رسانده است.

شدت حملات اسرائیل که با فناوری‌های پیشرفته و راهبرد جنگ تمام‌عیار پشتیبانی می‌شود، محله‌ها و شهرها را ویران و از باشندگانش خالی می‌کند، به‌طرز چشمگیری توازن قدرت در خاورمیانه را دگرش خواهد داد. با این حال، با وجود برتری نظامی غیرقابل‌انکار اسرائیل و حمایت آن از سوی ایالات متحده، بریتانیا و اروپا، بعید است اسرائیل بتواند سازمان‌ها و نظام‌های عضو این محور را به شکلی که امیدوار است، از میان بردارد. محور مقاومت بارها توانایی سازگارشدن و تاب‌آوری خود را نشان داده است که حکایت از ارتباطات عمیقی دارد که گروه‌های عضو این محور در درون دولت‌ها و جوامع خود حفظ کرده‌اند. افزون بر این، روابط فراملی شکل‌دهنده ی محور به این معناست که حماس، حزب‌الله و سایر سازمان‌های عضو نه تنها به عنوان بازیگرانی غیردولتی یا گروه‌های مسلح شورشی مستقل بلکه به عنوان گره‌های پیوسته‌ای از شبکه‌های سیاسی، اقتصادی، نظامی و ایدئولوژیکِ پایدار شناخته می‌شوند.

این شبکه‌ها که گاه منطقه‌ای و حتی جهانی هستند، به اعضای محور این امکان را داده‌اند که با شوک‌های مختلف از جمله شکست‌های نظامی نظیر ترور رهبر غیررسمی آن‌ها، ژنرال قاسم سلیمانی توسط ایالات متحده در ژانویه ۲۰۲۰، فروپاشی‌های اقتصادی نظیر تحریم‌های فلج‌کننده دولت دونالد ترامپ در کارزار "فشار حداکثری" و سقوط بانکداری لبنان در سال ۲۰۱۹ که حساب‌های مالی بسیاری از گروه‌های عضو را نابود کرد و قیام‌های مردمی مانند اعتراضاتی که در مقاطع مختلف، قدرت این محور را در ایران، عراق، لبنان، سوریه و غزه به چالش کشید، سازگار شوند. به ‌رغم این چالش‌ها، اعضای محور – و خود محور به عنوان یک کل – با حمایت از دولت‌ها و جوامع محلی خود و از یکدیگر، توانسته‌اند پایدار بمانند.

تاب‌آوری تاریخی محور مقاومت نشان می‌دهد که اسرائیل برای از میان برداشتن گروه‌هایی مانند حماس و حزب‌الله با دشواری‌های زیادی روبه‌رو خواهد شد. به احتمال زیاد، راهبردِ جنگ تمام‌عیار اسرائیل به پیروزی‌های تاکتیکی کوتاه‌مدتی منجر می‌شود که توانایی‌های گروه‌های مبارز و کشورها را کاهش می‌دهد و آن‌ها را برای مدتی به حالت بقا سوق می‌دهد. اما بدون یک راه‌حل سیاسی که به ریشه‌های اجتماعی این گروه‌ها بپردازد، محور مقاومت احتمالاً بار دیگر با تکیه بر منابع و نفوذ محلی و همچنین ارتباطات فراملی خود در سطوح محلی و منطقه‌ای بازسازی خواهد شد. در واقع، از زمان ۷ اکتبر، گروه‌های کوچکتری در محور، از این فرصت استفاده کرده‌اند تا اتحادهای خود را تقویت کنند. در حالی که حماس، حزب‌الله و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران، فشار اصلی حملات اسرائیل را متحمل می‌شوند، گروه‌هایی مانند کتائب حزب‌الله در عراق و حوثی‌ها در یمن از این آشفتگی برای تبدیل شدن به بازیگران مهم منطقه‌ای بهره برده‌اند.

تاب‌آوری از طریق سازگاری

محور مقاومت در شکل امروزی خود تفاوتی قابل توجه با شبکه‌ای دارد که در دهه ۱۹۸۰ تأسیس شد. در آن زمان، جمهوری اسلامی، حزب‌الله لبنان را برای گسترش قدرت خود بنیان نهاد و پشتیبانی کرد. هدف جمهوری اسلامی، "صدور انقلاب" و اجرای "دفاع پیشرو" از گذرِ بازدارندگی نامتقارن در برابر تهدیدهای متصور، به ویژه در برابر اسرائیل بود. ایران این الگو را به صورت راهبردی در کشورهای مختلف تکرار کرد. تقریباً هم‌زمان با تأسیس حزب‌الله، ایران گروه‌های شیعی عراقی مانند سپاه بدر را بنیان نهاد که در سرنگونی رژیم صدام حسین، رئیس‌جمهوری اسبق عراق، و به دست گرفتن قدرت در عراق پس از ۲۰۰۳ نقش ایفا کردند. در دهه ۱۹۹۰، ایران از جناح‌های فلسطینی مانند جهاد اسلامی فلسطین (PIJ) و حماس حمایت کرد و به این ترتیب به افزایش نفوذ آن‌ها یاری رساند. پس از قیام‌های عربی ۲۰۱۱، ایران حمایت خود را از اسد در سوریه و حوثی‌ها در یمن گسترش داد و شبکه منطقه‌ای خود را تقویت کرد.
آنچه این گروه‌ها را در بنیان، پایدار نگه داشته، تکیه عمیق آن‌ها بر رژیم‌های حاکم محلی و پایگاه‌های اجتماعی‌شان بوده است. آن‌ها به شکلی در بافت دولت‌های خود جا گرفته اند که رهبران رسمی در لبنان، سوریه، عراق، ایران، یمن و غزه یا اعضای گروه‌های وابسته به این محور هستند یا با حمایت این گروه‌ها انتخاب شده‌اند. افزون بر این، پیوندهای فراملی میان این گروه‌ها به عنوان یک بیمه کارساز در دوره‌های بحران عمل کرده است.

آزمون اولیه‌ای محور مقاومت، در سال ۱۹۹۲ رخ داد، زمانی که اسرائیل عباس موسوی، دبیرکل حزب‌الله را ترور کرد. در آن زمان، یک روزنامه بزرگ اسرائیلی اعلام کرد که "دوران درگیری با حزب‌الله در بستر امن آن، به پایان رسیده است." با این حال، حزب‌الله توانست خود را بازسازی کند. این گروه با گردآوردن حمایت محلی از طریق بسیج جامعه شیعه لبنان و جلب حمایت ایران، که کمک مالی، آموزش نظامی و راهنمایی راهبردی را ارائه می‌داد، بازسازی شد. این شبکه حمایتی قوی به حزب‌الله اجازه داد نه‌تنها بهبود یابد، بلکه نفوذ خود را نیز گسترش دهد. تحت هدایت شورای مشورتی و حسن نصرالله، جانشین موسوی، حزب‌الله تا جایی قدرت یافت که توانست اسرائیل را در سال ۲۰۰۰ از خاک لبنان بیرون کند. این پیروزی، همراه با جنگ ۲۰۰۶ که در آن حزب‌الله توانست اسرائیل را در یک بن‌بست متوقف کند – که دستاوردی بی‌سابقه برای شبه‌نظامیان عرب بود – به شدت به اعتبار حزب‌الله افزود. این موفقیت همچنین نسخه‌ای تازه و توانمند از محور مقاومت را به ارمغان آورد.

چالش بعدیِ محور در سال ۲۰۱۱ پدیدار شد، زمانی که رژیم اسد در سوریه با یک تهدید وجودی به شکل جنگ داخلی روبه‌رو شد. اعتراضات علیه رژیم که در ابتدا خواستار اصلاحات بودند، به یک قیام مسلحانه توسط گروه‌هایی تبدیل شد که با حمایت ترکیه و کشورهای عربی خلیج فارس خواستار تغییر رژیم اسد بودند. با این حال، محور بار دیگر توانست به شکلی سازگار شود که به آن امکان عبور از این بحران را داد. اسد تا حدی از روابط مهمی که محور با دولت‌های خارج از منطقه برقرار کرده بود، یاری گرفت: به ویژه، روسیه به یاری اسد آمد و به یک شریک جهانی تأثیرگذار برای این شبکه تبدیل شد. اما حکومت اسد همچنین از کمک سایر اعضای محور نیز بهره‌مند شد. تحت هدایت راهبردی سلیمانی، نیروی قدس سپاه پاسداران، همراه با گروه‌های مسلح شیعه عراقی، یک پل زمینی حیاتی برای انتقال تدارکات، سلاح‌ها و نیروی انسانی از ایران و عراق به سوریه ساختند. جنگجویان حزب‌الله سرانجام به خطوط مقدم جنگ داخلی اعزام شدند، جایی که نقش اساسی در سرکوب قیام مسلحانه ایفا کردند. (اگرچه حزب‌الله در ابتدا به دلیل مخالفت حامیان محلی خود از ورود به درگیری سوریه اکراه داشت اما به دستور ایران به مداخله وادار شد.) زمانی که دولت اسد در آستانه سقوط بود، حزب‌الله به شکل قاطع وارد میدان شد تا از حکومت محافظت کند و از ظهور یک رژیم جدید در دمشق که دشمن محور باشد، جلوگیری کند.

خیزش‌های سال ۲۰۱۱ به ادغام رسمی حوثی‌ها در محور مقاومت انجامید. پس از سرنگونی علی عبدالله صالح، رئیس‌جمهوری وقت یمن، حمایت ایران به عنصری کلیدی برای تبدیل حوثی‌ها از یک گروه مسلح محلی به نیرویی نظامی قدرتمند تبدیل شد. ایران با ارائه کمک‌های مالی، تسلیحات پیشرفته و آموزش نظامی، به حوثی‌ها کمک کرد تا توانایی‌های عملیاتی خود را افزایش دهند. این کمک‌ها، همراه با پایگاه‌های حمایت محلی، به حوثی‌ها اجازه داد تا در سال ۲۰۱۴ کنترل صنعا، پایتخت یمن، را به دست گیرند و در مقابل ائتلافی به رهبری عربستان سعودی تسلط خود را حفظ کنند.

علاوه بر حملات نظامی، محور مقاومت همچنین با حملات اقتصادی در چارچوب تحریم‌ها روبه‌رو شده است. در سال‌های اولیه این قرن، جاه‌طلبی‌های هسته‌ای ایران و نفوذ فزاینده آن موجب شد که یک ائتلاف بین‌المللی به رهبری ایالات متحده، تحریم‌های تازه ای را علیه ایران و متحدانش در محور اعمال کند. این تحریم‌ها در سال ۲۰۱۸ و زمانی که ترامپ از توافق هسته‌ای ایران خارج شد و کارزار "فشار حداکثری" خود را آغاز کرد، به‌شدت افزایش یافت. بخشی از هدف این کارزار کاهش صادرات نفت ایران به صفر بود تا به این ترتیب منبع درآمدی حیاتی این رژیم قطع شود. 

تحریم‌ها، اقتصاد ایران را ویران کرد اما تجارت نفت ایران را متوقف نکرد. در عوض، تهران راه‌هایی برای فروش نفت خود از طریق بازارهای غیررسمی پیدا کرد. ایران با کمک متحدان خود در محور مقاومت از این بازارها برای تجارت منابع انرژی، تأمین مالی عملیات نظامی و دسترسی به دلار آمریکا استفاده کرد. برای مثال، در عراق، ایران با سایر اعضای محور همکاری کرد تا سوخت ایرانی و غیرایرانی را ترکیب کنند و سپس به کشورهای آسیایی بفروشند. درآمدهای حاصل از این تجارت به ایران اجازه داد تا قطعات جنگ افزاری خریداری کرده و آن‌ها را به متحدان خود در سراسر منطقه ارسال کند. همچنین، این همکاری‌ها پیوندهای جهانی بیشتری را برای محور در خریداران چینی نفت فراهم کرد.

آخرین چالش بزرگ پیش از حمله اسرائیل علیه حماس و حزب‌الله پس از ۷ اکتبر، ترور قاسم سلیمانی توسط ایالات متحده در ژانویه ۲۰۲۰ بود. سلیمانی در تأسیس محور مقاومت نقش داشت و به عنوان رهبر غیررسمی آن و با سبک فرماندهی عمودی خود، نقش کلیدی ایفا می‌کرد، بنابراین مرگ او ضربه بزرگی برای ایران و متحدانش بود. اما با اینکه این حمله موجی از شوک را در شبکه ایجاد کرد – به‌گونه‌ای که گروه‌های عضو محور در عراق مخفی شدند – در نهایت، توانایی محور در مقابله با تهدیدات جدی را نشان داد.

پس از مرگ سلیمانی، محور از یک شبکه عمودی و تحت رهبری ایران به یک ائتلاف افقی‌تر و یکپارچه‌تر تبدیل شد. ایران همچنان نقش محوری خود را در تعیین مسیر راهبردی محور حفظ کرد اما ساختار تازه، به سایر اعضا استقلال بیشتری داد و به آن‌ها امکان داد تا به طور مستقل‌تر با تهران و با یکدیگر تعامل کنند. در محور جدید، نصرالله، رهبر حزب‌الله، به عنوان یک میانجی مهم ظاهر شد و راهنمایی‌های راهبردی منظمی به اسماعیل قاآنی، جانشین سلیمانی، ارائه داد. قاآنی تلاش داشت تا محور را به نهادی رسمی‌تر و منسجم‌تر تبدیل کند و اعضای آن را قادر سازد تا کنترل بیشتری بر اوضاع داشته باشند و به عنوان همتایانی برابر عمل کنند. (این هدف به شکلی غیرمستقیم از این واقعیت سرچشمه می گرفت که قاآنی، نه به‌اندازه سلیمانی ارتباطات عمیق شخصی داشت و نه به زبان عربی مسلط بود، که همین امر راهنمایی‌های نصرالله را به‌ویژه مهم‌تر می‌کرد.)

در عراق، برای مثال، نصرالله و نماینده‌اش، محمد کوثرانی، به‌عنوان مشاوران کلیدی دولت بغداد مطرح شدند. آن‌ها به سرکوب قیام تشرین (اکتبر) که چند ماه پیش از ترور سلیمانی آغاز شده بود، کمک کردند؛ قیامی که در آن معترضان پایان دادن به رژیم حاکم پس از ۲۰۰۳ که مورد حمایت ایران بود را خواستار شدند. نصرالله و کوثرانی به تقویت رژیم در برابر اعتراضات مردمی کمک کردند. در این دوره، کوثرانی همچنین به طور قابل توجهی منافع اقتصادی حزب‌الله را در سراسر عراق گسترش داد و بدین ترتیب جای خالی سلیمانی را پر کرد. این تغییرات، هرچند تحت تأثیر یک شوک منفی شکل گرفت، بار دیگر محور مقاومت را بازآرایی کرد.

تهدیدات قبلی علیه محور مقاومت در مقایسه با جنگ تمام‌عیاری که اسرائیل در واکنش به حمله حماس در ۷ اکتبر آغاز کرد، کوچک به نظر می‌رسند. با این حال، محور مقاومت نیز مجبور شد برای بقای خود سازگار شود. به طور خاص، محور به‌ سوی ساختار فرماندهی افقی‌تر حرکت کرده و پیوندهای فراملی خود را بیشتر تقویت کرده است.

جنگ اسرائیل علیه حماس و حزب‌الله، به‌ مراتب بیش از درگیری‌های پیشین، واکنش قوی‌تری از دیگر متحدان محور، مانند حوثی‌ها و کتائب حزب‌الله را به همراه داشت؛ کتائب حزب‌الله که در سپاه بدر دهه ۱۹۸۰ ریشه دارد، در حال حاضر به بسیج مردمی عراق پیوسته است. این گروه‌ها که پیشتر در حاشیه درگیری‌های خاورمیانه بودند، طی سال گذشته استقلال و نفوذ منطقه‌ای خود را بیشتر عمق داده‌اند.

به عنوان نمونه، حوثی‌ها برای اولین بار شروع به استفاده از موشک‌های بالستیک ضدکشتی برای اختلال در مسیرهای تجاری دریایی کردند. آن‌ها به کشتی‌هایی که از دریای سرخ می گذرند، حمله کردند و شرکت‌های حمل‌ونقل را به تغییر مسیر به دور آفریقا مجبور کردند که به افزایش هزینه‌ها و تأخیر در تحویل انرژی، غذا و کالاهای مصرفی در سراسر جهان منجر شد.

کتائب حزب‌الله نیز با افزایش درگیری‌ها به دنبال مشارکت بیشتر و نفوذ در عرصه فراملی بوده است. در اقدامی که تصورات رایج در مورد نقش این گروه به عنوان یک نیروی نیابتی ایرانی را به چالش کشید، این گروه در ژانویه ۲۰۲۴ سه نظامی آمریکایی را در حمله‌ای به پایگاه نظامی آمریکا موسوم به "برج ۲۲" در مرز اردن و سوریه کشت. این اقدام برخلاف خواسته‌های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی انجام شد که پس از آن از کتائب حزب‌الله خواست تا آتش‌بس اعلام کند. این حمله، با این وجود، پیکربندی جدیدی از محور را نشان داد که شامل تصمیم‌گیری‌های مستقل و فعال‌تر از سوی اعضای آن بود.

پس از ۷ اکتبر، محور مقاومت روابط نزدیک‌تری میان اعضای خود برقرار کرد. برای چندین سال، حوثی‌ها تنها حضوری نمادین در عراق داشتند، با تنها یک نماینده در بغداد که بیشتر نقشی نمادین داشت. با این حال، در پاسخ به حملات اسرائیل علیه حماس و حزب‌الله، حوثی‌ها همکاری خود با بسیج مردمی عراق را عمق بخشیدند. این همکاریِ تقویت‌شده افزایش اشتراک‌گذاری جنگ افزارها و انجام عملیات مشترک را باعث شد و توانایی بیشتری برای حمله به اسرائیل را به نمایش گذاشت.

پس از ترور نصرالله در سپتامبر، همکاری میان اعضای محور از گذر مرزها افزایش یافت. در پی مرگ او، ده‌ها نفر از نخبگان اقتصادی حزب‌الله و خانواده‌های آن‌ها به جنوب عراق مهاجرت کردند. آنها با کمک بشار اسد از طریق سوریه به عراق رفتند. آن‌ها به سرعت در عراق مستقر شدند، زیرا حزب‌الله پس از مرگ سلیمانی فعالیت‌های اقتصادی خود را در عراق گسترش داده بود، از جمله سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها، زمین‌ها و مجتمع‌های مسکونی. این پیوندهای اقتصادی به نخبگان حزب‌الله اجازه داد تا از خط مقدم درگیری‌ها در لبنان دور باشند و به تولید درآمد ادامه دهند. بار دیگر، ارتباطات فراملی محور مقاومت به عنوان شریانی حیاتی برای اعضای خود در دوره‌های دشوار عمل کرد.

لزوم پاسخگویی

اسرائیل از ماهیت فراملی محور مقاومت آگاه است. دقیقاً به همین دلیل است که دولت بنیامین نتانیاهو پس از ۷ اکتبر، راهبرد جنگ تمام‌عیار خود را به کار گرفت که شامل حملات با شدت‌های متفاوت نه‌تنها علیه حماس بلکه علیه حزب‌الله، ایران، رژیم اسد و دیگر اعضای محور مقاومت بود.

با این حال، اقدامات اسرائیل در سال گذشته نشان می‌دهد که تاب‌آوری شبکه را به‌طور راهبردی دست‌کم گرفته و توانایی یک راه‌حل نظامی، حتی بدون محدودیت‌های قوانین بین‌المللی، برای ایجاد تغییرات اجتماعی در کشورهای دیگر را به اندازه کافی در نظر نگرفته است. سال گذشته ثابت کرد که شبکه به‌طور قابل توجهی توانایی سازگاری با چالش‌های نظامی و اقتصادی را دارد. در حالی که بسیاری از گروه‌های عضو شبکه در این دوره از درگیری شدید، در حالت زیرزمینی قرار گرفته یا در قلمرو خود باقی می‌مانند، آن‌ها همچنان از حمایت داخلی، پشتیبانی اعضای دیگر شبکه در سراسر منطقه و متحدان جهانی مانند روسیه و چین بهره خواهند برد. از بین بردن کامل این شبکه، در واقعیت، کار غیرممکنی است و حداقل به ویرانگری، اشغال و تأسیس دولت‌های تازه در هر منطقه‌ای نیازمند است که این گروه‌ها در آن مستقرند. برای کشوری مانند اسرائیل، که در دیوان بین‌المللی کیفری و سازمان ملل به جنایات جنگی متهم شده است، این گونه اقدامات واکنش‌های منفی از سوی متحدان کلیدی و جامعه بین‌المللی، به دنبال خواهد داشت.

تاریخ نشان می‌دهد که اقدامات نظامی اسرائیل بدون یک راه‌حل جامع سیاسی، احتمال موفقیت ندارد، به‌ویژه زمانی که این اقدامات در خارج از مرزهای این کشور انجام ‌شوند. به جای آن، کارزار اسرائیل احتمالاً به یک خاورمیانه حتی ناپایدارتر منجر خواهد شد، جایی که صلح واقعی تنها یک امکان دور است. کشتار غیرنظامیان توسط اسرائیل که از سوی سازمان ملل متحد و سازمان‌های حقوق بشری محکوم شده‌اند، برای جامعه مدنی ویرانگر بوده و به‌عنوان ابزاری برای تقویت ایدئولوژی مقاومت از سوی گروه‌های محور مقاومت به‌کار رفته است. برخلاف انتظار، اکنون جمعیت‌های ایران، عراق، لبنان و سوریه در مطالبه پاسخگویی از گروه‌های محور که زندگی روزمره آن‌ها را مدیریت می‌کنند، با چالش‌های بیشتری روبه‌رو خواهند شد، چه رسد به درخواست اصلاحات. در بلندمدت، این غیرنظامیان، و نه اعضای محور، قربانیان اصلی جنگ تمام‌عیار اسرائیل خواهند بود.

بنابراین، به‌جای همراهی با راهبرد بی‌رحمانه اسرائیل، بازیگران بین‌المللی باید به دنبال یک راه‌حل سیاسی باشند که با آتش‌بس در جنگ‌های خونین غزه و لبنان آغاز شود. گام بعدی باید دعوت از دولت‌های مرتبط با محور مقاومت برای مذاکره برای دستیابی به یک توافق گسترده‌تر باشد که ماهیت واقعی پویش های قدرت در منطقه را در نظر بگیرد. بدون چنین رویکرد فراگیری، مناقشات منطقه‌ای در خاورمیانه برای نسل‌های آینده ادامه خواهد داشت و به زیان این نسل ها خواهد بود.

منبع: فارن افرز/تحریریه دیپلماسی ایرانی/۱۱

کلید واژه ها: محور مقاومت ایران و اسرائیل حمله اسرائیل به غزه حمله اسرائیل به لبنان حمله اسرائیل به ایران جنگ لبنان جنگ غزه جنگ لبنان و اسرائیل حزب الله لبنان حمله اسرائیل به حزب الله ایران و محور مقاومت


( ۱ )

نظر شما :