رسیدن امریکا و اسرائیل به مقصود خود
پشت پرده آنچه در سوریه گذشت
نویسنده: علی اکبر ولایتی، وزیر امور خارجه پیشین و مشاور امور بین الملل مقام معظم رهبری
دیپلماسی ایرانی: سرانجام آمریکا و اسرائیل به مقصود خود رسیدند و یکی از مهمترین پایگاه های ضد صهیونی را پس از سالها تلاش و توطئه به آشوب کشیده و ویران ساختند بی گمان کشور سوریه در دوره زمامداری حافظ اسد و بشار اسد یکی از اصلی ترین و پایدارترین کشورها در مقابله با صهیونیسم بود آغاز این مقاومت در جهان عرب توسط آن مرحوم حافظ اسد صورت گرفت حال آنکه در سال 1357 شمسی (1978 میلادی) انور سادات جانشین جمال عبدالناصر بود که با امضای قرارداد کمپ دیوید رسماً اولین اقدام خیانت بار به آرمان فلسطین و خدمت به منافع آمریکا و اسرائیل را انجام داد.
موضوع فلسطین در حقیقت تجدید حیات ننگین و روزآمدسازی جنگهای صلیبی پس از سال ۶۹۰ هجری قمری بود همان گونه که آشنایان با تاریخ جهان اسلام میدانند جنگهای صلیبی حدود ۲۰۲ سال به درازا کشید یعنی از سال ۴۸۸ تا پایان ۶۹۰ هجری قمری.
پاپ اوربان دوم در مقر کلرمون فرانسه در سال ۱۰۹۵ میلادی فتوا داد که لشکریان کاتولیک برای تصرف بیت المقدس وارد جنگ شوند. در هشت دوره جنگ صلیبی که با فتوای پاپ اوربان دوم آغاز شد گروهی از مسیحیان متعصب و ساده دل کاتولیک به همراه گروهی بزرگ از اراذل و اوباش از کشورهای عقب افتاده و گرسنه اروپایی که شهرت آبادانی و رونق اقتصادی شرق اسلامی را شنیده بودند به راه افتادند و در سر راه خود به محض اینکه به مرز جدا کننده کاتولیک ها و ارتدوکسها رسیدند تاراج و کشتار را آغاز کردند. در حالی که مبنای فتوای پاپ رؤیای کاذبه کشیشی بود که در رؤیایش حضرت عیسی (ع) به او گفته بود ما را از شر کفار (مسلمانان) خلاص کن. این جنگ طولانی و غیر انسانی که به مسلمانان تحمیل شد و صدها هزار نفر در آن شهید شدند با مقاومت مسلمانان به پایان رسید و اروپاییان شکست خوردند. نکته بسیار تلخ
ولی آموزنده این است که در زمان جنگهای صلیبی پاپ نامه ای به خان مغول نوشت و او را ترغیب کرد که به جهان اسلام و دنیای ارتدوکس حمله کند.
از ابتدای جنگهای صلیبی عامه مردم ما به ویژه بزرگان علمی و فرهیختگانی مانند شیخ مصلح الدین سعدی دغدغه تقابل با حملات صلیبی ها را داشتند.
سعدی در بوستان چنین میگوید:
طریقت شناسان ثابت قدم
به خلوت نشستند چندی به هم
یکی زان میان غیبت آغاز کرد
در ذکر بیچاره ای باز کرد
کسی گفتش ای یار شوریده رنگ
تو هرگز غزا کرده ای در فرنگ؟
بگفت از پس چار دیوار خویش
همه عمر ننهاده ام پای پیش
چنین گفت درویش صادق نفس
ندیدم چنین بخت برگشته کس
که کافر از پیکارش ایمن نشست
مسلمان از جور زبانش نرست...
چون پرچمدار غربیها در جنگهای صلیبی فرانسویها بودند و ایرانی ها اولین مردمان اروپایی که دیدند فرنگیها بودند مجموع نیروهای اشغالگر به فرانسوی و فرنگی مشهور شدند.
می بینید که سعدی شیرازی غم مردمی را که توسط صلیبیان کشته میشدند و خانه و کاشانه آنها به تاراج میرفت میخورد سعدی چنان این غم را در این شعر بزرگ میکند که گویای همبستگی شاعر با دیگر مسلمانان است ولو اینکه سعدی زیر حاکمیت اتابکان سُلغری میزیست که هیچ درگیری با صلیبیها نداشتند. این نشان میدهد که از آغاز اسلام تاکنون هر مسلمانی در هر سرزمینی زیسته با برادر مسلمان خود احساس همدردی میکرده است.
در زمانی که جنگ بین غیاث الدین خوارزمشاه برادر جلال الدین خوارزمشاه با اتابک ابوبکر بن سعد زنگی رخ داد وی (سعدی) این دو را خودی می دانست و به سبب ناراحتی از این درگیری به خط اول جبهه با دشمن اصلی یعنی صلیبیها نقل مکان کرد تا در آنجا با صلیبیون مبارزه کند.
یک نمونه دیگر در گلستان است که سعدی چنین میگوید: از صحبت یاران دمشقم ملالتی پدید آمده بود سر در بیابان قدس نهادم و با حیوانات انس گرفتم تا وقتی که اسیر فرنگ شدم و در خندق طرابلس با جهودانم به کار گل بداشتند. یکی از رؤسای حلب که سابقه ای میان ما بود گذر کرد و بشناخت و گفت ای فلان این چه حالتست، گفتم چه گویم.
همی گریختم از مردمان به کوه و به دشت
که از خدای نبودم به آدمی پرداخت
قیاس کن که چه حالم بود در این ساعت
که در طویله نامردمم بباید ساخت
***
پای در زنجیر پیش دوستان
به که با بیگانگان در بوستان
در عصر حاضر جنگهای صلیبی جدید با طراحی گروهی از مسیحیان افراطی (انجیلی) در چارچوب صهیونیسم در سده هفدهم شکل گرفت. بعداً در سال ۱۸۹۷ تئودور هرتسل یهودی در کنگره ای در بازل سوئیس این اندیشه را مطرح کرد و از آنجا موضوع صهیونیسم در جهان به صورت جدی مطرح شد و هدف ظاهری این بود که برای قوم سرگردان یهود، وطنی در نظر بگیرند. افرادی که از ریشه های این توطئه آگاه نبودند، اوگاندا در آفریقا و کشوری در آمریکای لاتین را معرفی کردند اما پشت صحنه این طرح انگلیس و فرانسه بودند در اواسط جنگ اول جهانی در سال ۱۹۱۶ قرارداد محرمانه سایکس ـ پیکو بین پیکو نماینده فرانسه و سایکس نماینده انگلیس با هدف تقسیم سرزمینهای بازمانده از عثمانی بسته شد.
سال بعد، یعنی یک سال پیش از پایان جنگ اول جهانی بالفور وزیر خارجه انگلیس اعلام کرد که فلسطین جایگاه آینده یهودیان است و نکته ای که به پیچیدگی این ماجرا افزود این بود که قبلاً خاندان ثروتمند روچیلدها به دولت انگلیس کمک مالی کرده بودند به شرط آنکه آنها کمک کنند تا یهودیان به فلسطین منتقل شوند قرائن نشان میدهد که انگلیسی ها بدین ترتیب میخواستند آرزوی نیاکانشان در جنگهای صلیبی یعنی تصرف بیت المقدس را محقق سازند.
بر اساس آنچه در تاریخ آمده ریچارد شیردل (۱۱۵۷ - ۱۱۹۹م) در پیام پیروزی خود به پادشاه انگلیس مینویسد خون مسلمانان در هیکل سلیمان تا زانوی ما میرسید در حالی که مانند همیشه فرانسه فریب بازی انگلیس را خورد به این ترتیب که پاپ فرانسوی فتوا را صادر کرد و میوه این لشکر کشی را شاه انگلیس چید.
این مقدمه به این سبب آمد که نظریه برخی از مورخان را تأیید نماییم که تاریخ تکرار وقایع است.
در گذشته هیچ یک از کشورهای استعمارگر در مقابل شخصیتی مانند شاه عباس صفوی جرأت عرض اندام نداشتند. در زمان شاه طهماسب صفوی اولین سفیر انگلیس به نام آنتونی جنکینز که اشتیاق زیادی برای آمدن به ایران داشت ولی با این جمله مورد تحقیر شاه ایران قرار گرفت. «نماینده جزیره ای که شغلی جز ماهیگیری ندارد قابلیت آمدن پیش من را ندارد» و نماینده انگلیس به سوی ایوان مخوف شاه روسیه، رفت که با شاه طهماسب رابطة بسیار خوبی داشت و پس از خواهش ایوان مخوف شاه طهماسب او را به حضور پذیرفت آنتونی جنکینز در خاطرات خود به این نکته اشاره میکند که در پشت پای من خاک خشک می ریختند که ردی از نجاست پای من بر زمین باقی نماند.
بدین ترتیب غربیها هر چه کوشیدند نتوانستند بر کشورهای اسلامی به ویژه بر ایران چیره شوند؛ آن هم به چند سبب: نخست آنکه ایران کهنترین دولتداری جهان را با حدود هفت هزار سال تاریخ دارد؛ دوم پیوند نزدیک عالمان شیعه با مردم ایران و همچنین ایستادگی و پایمردی ایرانیان میهن دوست در برابر اشغالگران.
غربی ها از جمله انگلیس در شبه قاره هند و هلند در آسیای جنوب شرقی دو کمپانی برای تجارت ایجاد کردند و کم کم آنها را بلعیدند به ظاهر برای تجارت ولی در باطن به قصد تسلط کامل. بنابراین هدف دیگر غربیها به ویژه آنگلوساکسون ها این بود که بر سراسر جهان چیره شوند. در زمان ملکه ویکتوریا میگفتند که آفتاب امپراتوری در هیچ نقطه ای غروب نمی کند.
استرالیا، شبه قاره هند و کانادا (از شرق تا غرب) همه زیر پنجه انگلیس بودند و هنوز هم به حاکمان استرالیا و کانادا پادشاه انگلیس حکم میدهد هر چند این حکم امروزه بیشتر نمادین شده است.
انگلیسیها چون حریف عثمانی نمیشدند نتوانستند در آنجا به هدف خود دست یابند. گروهی از یهودیان در زمان سلطان عبدالحمید از ضعیف ترین شاهان عثمانی که به مرد بیمار اروپا مشهور شده بود نزد او آمدند و گفتند میخواهیم فلسطین را بخریم. سلطان عبد الحمید سخنی تاریخی بر زبان آورد که ما ندیدیم آدمی را که هنوز زنده است کالبدشکافی نمایند.
در این بین دو راه را برگزیدند؛ جلوگیری از کشتار یهودیان توسط آلمانیها و بعد نشان دادن مناظری وحشتناک از زندانیان یهودی به شکل لخت و عور و بزرگنمایی اتاقهای گاز سیکلون.
ناگفته نماند که در آن زمان افزون بر حاکمان انگلیس یکی از حامیان و پیشروان اصلی قرارداد ننگین تقسیم فلسطین به دو قسمت عبری و عربی،استالین، رهبر شوروی، بود.
از ۱۹۱۸ تا آغاز جنگ جهانی دوم یعنی ۱۹۳۹ کار مقدماتی را انگلیسی ها صورت دادند و آمریکایی ها هم به آنها کمک کردند و آن زمینه سازی روانی و آماده سازی افکار عمومی برای ایجاد کشور جعلی اسرائیل بود. اروپاییان نوزده بار از قرن دوازده تا اواسط قرن بیستم که آخرین آن توسط هیتلر صورت گرفت یهودی کشی به راه انداخته بودند. هر چند که طبق نظر روژه گارودی فیلسوف و مورخ فرانسوی پس از بررسیهای بسیار به این نتیجه رسید که شمار یهودیان کشتار شده توسط آلمان نازی حدود ۳۰۰ هزار نفر بود نه شش میلیون نفر.
به نظر می رسد دلیل اعلام رقم بالای کشتار یهودیان در آلمان نازی برای رسیدن به دو هدف بود یک، القای این فکر به یهودیان که اگر شما بمانید و به جای امنی مهاجرت نکنید، ممکن است نسل شما را براندازند و با این تبلیغات میخواستند آنها را از سطح اروپا بزدایند و راهی سرزمین امن و دوری از اروپا بکنند هدف دوم از ایجاد سرزمین یهودی در دل سرزمینهای اسلامی جلوگیری از وحدت مسلمانان و دولتهای اسلامی بود.
بین سالهای ۱۹۱۸ و ۱۹۳۹ آغاز جنگ جهانی دوم صدها هزار یهودی از اروپای شرقی و گاه غربی آمریکای لاتین و آسیا به فلسطین مهاجرت کردند در هالیوود فیلمی ساختند با بازیگری پل نیومن یهودی به نام خروج (Exodus) در آن فیلم یهودیان را مظلوم نشان دادند که قومی بوده اند اخراجی از فلسطین و با کمک آنگلوساکسونها به خانه هایشان بر میگشتند.
فلسطین در آن زمان دو رهبر اصلی داشت حاج امین الحسینی (مفتی اعظم بیت المقدس) که به سادگی تصور میکرد با کار سیاسی میتواند حقوق فلسطین را احیا کند و دیگری عزالدین قسام که معتقد به مبارزه مسلحانه بود و تا ۱۹۴۸ جنگهایی را با یهودیان مهاجر آغاز کرده و ادامه داد. به عنوان مثال حاج امین الحسینی از کشورهای اسلامی دعوت نمود و دولت ایران سید ضیا را معرفی کرد و عربستان نیز لورنس عربستان را معرفی نمود که انگلیسی بود.
اما در فاصله ۱۳۳۲ تا انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ علمای بزرگ و مجاهد ایران و در رأس آنها حضرت امام خمینی (ره) در همان روزهای اول مبارزه فرمودند: اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود».
علمای دیگر نیز مانند آیت الله طالقانی مجاهد نستوه در ارزیابیهای خود رأس همه دشمنان ایران و اسلام را اسرائیل معرفی کرد و سید مجتبی نواب صفوی رهبر فداییان اسلام در سفری که به قاهره و منطقه داشت در دانشگاهها علیه اسرائیل سخنرانی کرد؛ یاسر عرفات در خاطراتش می نویسد که من در آن روز در دانشگاه عین الشمس قاهره بودم و تحت تأثیر نواب قرار گرفتم و جنبش فتح را در فلسطین تأسیس کرد.
در سالهای پس از شکل گیری اسرائیل سران کشورهای مختلف بسته به اعتقاد و ریشه و روشهای خانوادگیشان عمل کردند چهار سال پس از شکل گیری رژیم صهیونیستی در ۱۹۵۲ در مصر کودتا و انقلابی صورت گرفت که عامل مؤثر آن جمال عبدالناصر، مسلمانی با غیرت و با شرف بود. او برای یکپارچگی عربها و آزادی فلسطین گامهایی بزرگ برداشت. وی به همین منظور اتحادیه عرب را در قاهره شکل داد.
این اتحادیه در 1324 (1945)تشکیل شد و سازمان کنفرانس اسلامی نیز در 1348 (1969) در جده شکل گرفت. سازمان کنفرانس اسلامی به مجموعه ای تبدیل شد که بیشتر آنها مخالف جنگ با رژیم صهیونیستی بودند و ابراز میکردند که با جنگ نمیشود حریف غاصبان فلسطین شد. در رأس همه آنها محمدرضا پهلوی حکومت عربستان ملک حسین از اردن و ایوب خان از پاکستان بودند تشکیل این مجموعه در حقیقت مقابله با تفکر انقلابی اتحادیه عرب بود که در رأس آن عبد الناصر بود. ظاهراً هدف این سازمان یافتن راه حلی مسالمت آمیز برای جلوگیری از تصرف بیت المقدس و هتک حرمت آن بود.
در آن زمان و در اوج جنگ ناگهان ملک حسین پادشاه اردن لباس نظامی پوشید و اسلحه کمری بست و به سرعت خود را به قاهره رساند تا اعلام کند اردن در کنار مصر با اسرائیل می جنگد. ظاهراً ملک حسین برای مبارزه با اسرائیل از فلسطینی ها و جغرافیای تاریخی که جزو فلسطین به حساب می آمد استفاده میکرد ملک حسین و ارتش اردن محل جنگ را ترک کردند و در واقع این جنگجویان فلسطینی بودند که میجنگیدند. همان گونه که میدانید در تاریخ جغرافیای سیاسی کشوری به نام اردن نبود اردن بخشی از فلسطین و نام آن ماورای اردن بود که توسط انگلیسیها به کشوری جدید به نام اردن هاشمی تبدیل شد.
جمال عبدالناصر در ۱۹۷۰ ناگهان سکته کرده و از دنیا رفت. بسیاری از مورخان معاصر مرگ ناصر را به دلیل فشارهایی میدانند که بر او وارد شد که یکی از آنها بی عملی مسئولان سازمان کنفرانس اسلامی در برابر اشغالگران صهیونی بود یکی از اقدامات کلیدی این فشار نوعی نفاق بود.
میشل عفلق، مسیحی ،سوری حزب بعث را در سوریه تأسیس کرد که هیچ ربطی به اسلام نداشت. او در واقع پیرو آندره ژید کمونیست وطن پرست فرانسوی بود که پس از سفر به شوروی کتاب بازگشت از شوروی را نوشت و جلال آل احمد آن را ترجمه کرد. پس آنها بازگشته از شوروی کمونیست، پیرو سوسیالیسم فرانسوی شدند و شعاری به نام ناسیونالیسم عربی همراه با سوسیالیسم و پان عربیسم می دادند.
حزب بعث با دیدگاه عربیت بدون اسلام در سوریه و عراق تبلیغ میشد و در حقیقت رسالت اعلام نشده آن اسلام زدایی بود این اندیشه سرانجام بر سوریه حاکم شد و در عراق نیز احمد حسن البکر (که از حزب بعث) بود قدرت را در دست گرفت و کمکم صدام، خواهرزاده اش صاحب قدرت اصلی شد.
در سوریه حافظ اسد که وزیر دفاع شده بود در حرکتی شجاعانه عفلق و همفکرانش را اخراج کرد و همه تابع او شدند ولی از طرفی با فرانسه که پایه گذار این مرام سوسیالیستی بود و از سوی دیگر با شوروی و پس از انقلاب اسلامی با آمریکاییها روابط نزدیکی داشت.
در عراق هم مردم با فتوای مراجع و علمایی چون سید محمد باقر صدر و آل حکیم، مدافع استقلال کشورشان در برابر تفکر بعثی که آبشخور اصلی آن همان میشل عفلق اخراجی بود ایستادند. پس از این رویداد سید محمد باقر صدر به دستور صدام به شهادت رسید و پیروانش حزب الدعوه را پایهگذاری کردند ۶۶۴ تن از آل حکیم نیز به فرمان صدام کشته شدند. در واقع اولین اثر منفی حضور میشل عفلق در عراق وادار کردن صدام به حمله به ایران بود و در حین جنگ آمریکا این میراث ،سیاسی حزب بعث را کاملاً منفعل کرد و بعداً آمریکاییها اقرار کردند و دیدند که خود او بلایی برای وابستگان به آمریکا در غرب آسیا شده و لذا بوش پدر و پسر به عراق حمله کردند و ژنرالی آمریکایی حاکمی به نام «پل برمر» را به سمت فرماندار کل عراق منصوب کردند! ژنرالی آمریکایی مانند نایب السلطنه های انگلیس در هند.
ثمره حضور آمریکایی ها در عراق تشکیل گروهکهای متعدد تروریستی و در رأس آن داعش بود. مردم عراق گروهک تروریستی داعش را به کمک ایران شکست دادند با وجود این به فرمان ترامپ سردار سلیمانی فرمانده دلیر ایرانی را همراه با ابومهدی مهندس از فرماندهان اصلی نیروهای مردمی حشد الشعبی که برای مبارزه با داعش شکل گرفته بود، ترور کرده و به شهادت رساندند. پس از شهادت آنها اکثریت نمایندگان مجلس تازه تأسیس عراق، حکم اخراج آمریکایی ها را از عراق دادند هر چند که هنوز آمریکا دست از سر عراق برنداشته است.
پس هر دو کشور عراق و سوریه در دو دهه گذشته با حفظ استقلال خود از پشتیبانی ایران هم برخوردار بودند.
لبنان نیز مورد طمع اسرائیل بود به گونه ای که در ۱۳۶۱ شمسی صهیونیست ها به آنجا حمله و تقریباً بیروت را اشغال کردند در آن وقت حزب الله با حمایت ایران شکل گرفت و آنها همراه با دیگر نیروهای آزادی بخش موفق به بیرون راندن صهیونیست ها شدند.
از سوی دیگر یمن در دوره علی عبدالله صالح عملاً نیروی نیابتی عربستان و تا حد زیادی سرسپرده آن کشور بود ولی مردم دلیر یمن آن حاکم وابسته را کنار زده و حوثی ها در یمن به قدرت رسیدند و در مقابل وهابیت صهیونیستم و امپریالیسم غرب ایستاده و آنها را به زانو در آوردند.
موضوع مهم دیگر نقش ترکیه در حضور نیروهای آمریکایی در منطقه آسیای غربی و کارپردازی ترکیه برای ناتو و در رأس آن آمریکاست ائتلاف بیش از هشتاد کشور عمدتاً غربی با همراهی ترکیه نخست عراق را اشغال کردند در ادامه آمریکایی ها به بهانه مبارزه با تروریسم و داعش دست به اشغال بخشهایی از خاک سوریه در دوره بشار اسد زدند و نیروهای همسو با خود را در شرق فرات حاکم کردند و همزمان دولت ترکیه با پوششی دیگر در منطقه ادلب اسلامگرایان تندرو را زیر چتر خود گرد آورد.
پس از حمله هفتم اکتبر حماس و متحدان و حملات وحشیانه رژیم صهیونی به مردم بی گناه غزه تنها مجموعه ای که به فلسطینی ها کمک کردند حزب الله بود. گرچه همه محور مقاومت یعنی ایران، عراق، سوریه و یمن از این پایداری فلسطینیان پشتیبانی کردند. این پشتیبانی چنان آشکار بود که علمای اهل سنت اعلام کردند آن که به کمک فلسطینی ها آمده، شیعه است. تنها چند ساعت پس از برقراری آتش بس بین ارتش صهیونی و حزب الله لبنان دولت ترکیه در هماهنگی با آمریکا و اسرائیل و پس از چند سال آتش بس نسبی بین تندروهای مخالف با دولت بشار اسد افسار را از گردن گروههای تروریستی که در ادلب به بند کشیده بودند برداشت و آنها را در حمله به حلب و پیشروی تا دمشق و سرنگونی حکومت بشار اسد حمایت کرد رژیم صهیونیستی که تحت فشار افکار عمومی جهان قرار گرفته بود پس از سقوط بشار اسد حمله به سوریه را آغاز کرد و جبل الشیخ بلندترین کوه جولان را که بر سوریه، لبنان و فلسطین اشراف دارد گرفت و ظرف مدتی کوتاه سه برابر وسعت غزه را از سرزمین سوریه اشغال کرد و بیش از ۶۰۰ نقطه را در سوریه بمباران نمود. آمریکا نیز به بهانه جلوگیری از ظهور دوباره داعش حملاتی را به خاک سوریه انجام داد در حالی که بسیاری از نقاطی که توسط اسرائیل و آمریکا بمباران شدند نظامی نبودند و بسیاری از زیرساختهای آب و برق و نفت را با خاک یکسان کردند همزمان هفت کشور صنعتی جهان نیز در بیانیه ای این کار را تأیید کردند.
در پی آن کنفرانس امنیتی جهان طبق معمول سالیانه در منامه بحرین تشکیل شد و کاملا خلاف توقع معمول و خارج از عرف آن برای اولین بار ترکی فیصل مسئول امنیت ملی سعودی به ایران هشدار داد که وضعیتی در لبنان و سوریه و عراق پیش آمده و امیدواریم که به ایران نشان دهد که ایجاد جنگ نیابتی نمی تواند حکومتش را تکمیل کند و پیروز شود.
عیناً همین سخنان را آمریکا و آلمان و برخی دیگر از مقام های اروپایی ابراز نمودند که از آن می توان چنین نتیجه گرفت:حدود پانزده ماه است که صهیونیستها، فلسطینیهای عرب و مسلمان را از زمین و آسمان میزنند و جنایاتی که علیه مردم عادی میکنند کاملاناقض قوانین بین المللی است ولی صدای مخالفتی از سوی بسیاری از کشورهای شورای همکاری خلیج فارس بیرون نمی آید.
تأسف بارتر اینکه ترکیه بدون توجه به قوانین بین المللی عملکردی منافقانه دارد؛ از یک سو به اسرائیل نفت میدهد و از سوی دیگر برای استقبال از رئیس رژیم صهیونیستی فرش قرمز پهن می کند و از سوی دیگر به دنبال احیای باورهای بی پایه پانترکی است و همزمان سودای احیای عثمانی را در سر دارد.
نکته عبرت آموز اینکه برای ایجاد دولتی پان ترکی، مشتی افراطی و خرابکار را از آسیای مرکزی و قفقاز و چین و بالکان و جاهای دیگر که اقدامات تروریستی آنها اظهر من الشمس است، در سرزمین خود پناه داده و آموزش میدهند تندروهایی که در داخل ترکیه و در کنار مرزهای آن از پشتیبانی دولت ترکیه برخوردارند آبروی مسلمانان را به تاراج برده اند.
در پایان این نوشتار به دولتهای منطقه یادآوری میکنم که بترسند از روزی که هر بلایی سر سوریه آمده توسط تروریستهایی دیگر که راهی انحرافی را به نام اسلام در پیش گرفته اند بر سر آنها نیز بیاید. در آن روز پشیمانی برایشان سودی نخواهد داشت.
به دوستان خود در ترکیه میگوییم که هر نوع کمک به آتش افروزی به سرعت گریبان آنها را خواهد گرفت لذا قدری اندیشه کرده و به سرنوشت خائنان به مردم مسلمان منطقه فکر کنند و به جای اعتماد به نیروهای بیرون از منطقه و بیگانگان غربی در کنار مسلمانان باشند./اطلاعات
نظر شما :