در فارین افرز بخش نخست نتانیاهو

خودبراندازیِ اسرائیل

۲۲ بهمن ۱۴۰۲ | ۱۲:۰۰ کد : ۲۰۲۴۵۵۵ اخبار اصلی خاورمیانه
اسرائیلی‌ها نمی‌توانند با نادیده گرفتن فلسطینی‌ها و نفی آرزوهایشان، تاریخ شان و حتی موجودیت شان، انتظار ثبات داشته باشند. این درسی است که اسرائیل باید از هشدار قدیمی دایان می آموخت. اسرائیل باید به سراغ فلسطینی ها و به سراغ خودش برود اگر خواهان یک زندگی محترمانه و قابل دوام است.
خودبراندازیِ اسرائیل

نویسنده: آلوف بن ALUF BENN، سردبیر کنونی روزنامه چپگرای هاآرتص

دیپلماسی ایرانی: در یک روز آفتابی در آوریل ۱۹۵۶، موشه دایان، فرمانده ارشدِ یک چشمِ ارتش اسرائیل، در حال رانندگی به سوی "نهال اوز"، یک کیبوتس تازه تأسیس نزدیک مرز جنوبی باریکه غزه بود تا در مراسم تشییع جنازه "روی روتبرگ" ۲۱ ساله، که صبح روز قبل و در حال گشت زنی، توسط فلسطینی‌ها کشته شده بود، شرکت کند. قاتلان او، جسدش را به سمت دیگر مرز کشیده و در آنجا قطعه قطعه کرده و چشمانش را از حدقه بیرون انداخته بودند. نتیجه این اتفاق، یک شوک و درد ملی بود.

اگر دایان در اسرائیل امروزی صحبت می‌کرد، احتمالاً در سخنرانی خود از این فرصت استفاده می کرد تا خشونت وحشتناک قاتلان روتبرگ را محکوم کند اما به عنوان یک فرمانده نظامی در دهه ۱۹۵۰، سخنرانی او به شکل قابل توجهی با قاتلان او همدلی می کرد. دایان گفت: "بیایید قاتلان روتبرگ را سرزنش نکنیم. هشت سال است که آن‌ها در اردوگاه‌های پناهندگان در غزه هستند و ما در برابر چشمانشان، زمین‌ها و روستاهایی را که آن‌ها و پدرانشان در آن زندگی می‌کردند، به املاک خودمان تبدیل می‌کنیم." دایان به روز نکبت اشاره می‌کرد که به معنای "فاجعه" است؛ زمانی که اکثریت عرب‌های فلسطینی در پی پیروزی اسرائیل در جنگ ۱۹۴۸ آواره شدند. بسیاری از آن‌ها به زور به باریکه غزه رانده شدند، از جمله ساکنان مناطقی که در نهایت به شهرها و روستاهای یهودی در امتداد مرز تبدیل شد.

دشوار بتوان گفت که دایان هیچ حمایتی از آرمان فلسطین داشت. هم او بود که در سال ۱۹۵۰، پس از پایان جنگ، بیرون راندن جامعه فلسطینی باقی‌مانده در شهر مرزی المجدل را، که اکنون شهر اسرائیلی اشکلون است، سازماندهی کرد. با این حال، دایان متوجه آن چیزی بود که بسیاری از اسرائیلیان یهودی از پذیرش آن امتناع می‌کنند: فلسطینی‌ها هرگز نکبت را فراموش نخواهند کرد یا از رویای بازگشت به خانه‌هایشان دست نخواهند کشید. دایان در آن سخنرانی گفت: "بیایید از مشاهده نفرتی که بر زندگی صدها هزار عرب حاکم شده، منفعل و بازداشته نشویم. این انتخابِ زندگی ماست که آماده و مسلح، قوی و مصمم باشیم، مبادا شمشیر از دست ما بیفتد و نفس هامان قطع شود."

روز هفتم اکتبر ۲۰۲۳، هشدار قدیمی دایان به خونین‌ترین شکل ممکن به وقوع پیوست. در چارچوب طراحی یک حمله توسط یحیی سنوار، رهبر نظامی حماس که خانواده اش از المجدل آواره شده بود، مبارزان فلسطینی در حدود ۳۰ نقطه از مرز غزه با اسرائیل دست به تهاجم زدند. آنها با دستیابی به یک غافلگیری کامل، از موانع لاغر دفاعی اسرائیل عبور کردند و به یک جشنواره موسیقی، شهرهای کوچک و بیش از ۲۰ کیبوتس اسرائیلی یورش آوردند. آن‌ها حدود ۱۲۰۰ نظامی و غیرنظامی را کشتند و بیش از ۲۰۰ گروگان را ربودند. فرزندان ساکنان اردوگاه پناهندگان غزه در زمان دایان – که با همان نفرت و انزجاری که او توصیف کرده بود، برانگیخته شده اما اکنون بهتر مسلح، آموزش دیده و سازماندهی شده بودند – برای انتقام بازگشته بودند.

هفتم اکتبر گذشته، بدترین فاجعه در تاریخ اسرائیل بود. این یک نقطه عطف ملی و شخصی برای هر کسی است که در این کشور زندگی می‌کند یا با آن ارتباط دارد. ارتش اسرائیل که در جلوگیری از حمله حماس شکست خورده بود، با قدرت قاهره پاسخ داد، هزاران فلسطینی را کشت و محله‌های کاملی از غزه را ویران کرد. اما اکنون، حتی در شرایطی که خلبانان اسرائیلی بمب‌ها را رها می‌کنند و کماندوها تونل‌های حماس را پاکسازی می‌کنند، دولت اسرائیل درباره آن خصومتی که موجب آن حمله شد یا در سیاست‌هایی که ممکن است از یک حمله دیگر جلوگیری کند، بازاندیشی نکرده است. این سکوتی است به دستور نخست وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، که از ترسیم چشم‌انداز یا نظمی پس از این جنگ رو برتافته است. نتانیاهو وعده داده که "حماس را نابود کند"، اما فراتر از نیروی نظامی، هیچ راهبردی برای از بین بردن این گروه ندارد و نیز برنامه‌ای روشن برای آنچه عملا به عنوان یک دولت پس از جنگ غزه جایگزین حماس خواهد شد. ناکامی نتانیاهو در راهبردگری، یک تصادف نیست. او حتی فاقد مصلحت سنجی سیاسی ای است که برای بقای ائتلاف دست راستی اش در قدرت ضرورت دارد.

اسرائیل برای زندگی در صلح، باید سرانجام با فلسطینی‌ها مصالحه کند و این چیزی است که نتانیاهو در طول دوران عمر سیاسی اش، با آن مخالفت کرده است. او دوران نخست وزیری اش را، که طولانی‌ترین دوره در تاریخ اسرائیل است، وقف تضعیف و به حاشیه راندن جنبش ملی فلسطین کرده است. او به مردمش قول داده است که آن‌ها می‌توانند بدون صلح، به پیشرفت و رفاه برسند. او این ایده را جا انداخته است که می‌تواند برای همیشه و بدون چندان هزینه داخلی یا بین‌المللی، به تصرف سرزمین‌های فلسطینی ادامه دهد. حتی اکنون هم، پس از رخدادهای ۷ اکتبر، او این پیام را تغییر نداده است. تنها چیزی که نتانیاهو می گوید این است که اسرائیل پس از جنگ یک "حصار محیطی" را بر گرد غزه حفظ خواهد کرد؛ یک لفاظی برای اشغال بلندمدت، از جمله یک محدوده حائل در امتداد مرز که بخش بزرگ دیگری از اندک زمین‌های باقیمانده فلسطینی را هم می بلعد.

اما اسرائیل دیگر نمی‌تواند به این تنگ نظری ادامه دهد. حملات ۷ اکتبر نشان داد که وعده نتانیاهو پوچ بود. به رغم مرگ فرآیند صلح و کاهش توجه سایر کشورها، فلسطینی‌ها هنوز هم آرمان خود را زنده نگه داشته‌اند. در تصاویر دوربین های بدنی جنگجویان حماس در ۷ اکتبر، مهاجمان هنگام عبور از مرز برای حمله به یک کیبوتز، فریاد می‌زنند: «این زمین ماست!» یحیی سینوار آشکارا این عملیات را به عنوان یک اقدام مقاومت معرفی کرد و دست‌کم بخشی از انگیزه‌های شخصی او به روز نکبت باز می‌گردد. رهبر حماس ۲۲ سال را در زندان‌های اسرائیل سپری کرد و گفته می‌شود که پیوسته به هم‌بندان خود می گفته که اسرائیل باید شکست بخورد تا خانواده‌اش بتواند به روستای خود بازگردد.
زخم هفتم اکتبر موجب شده که اسرائیلی‌ها، یک بار دیگر، درک کنند که نزاع با فلسطینی‌ها، در کانون هویت ملی آن‌هاست و تهدیدی برای پیشرفت و رفاه آنها. نمی‌توان آن را نادیده گرفت یا از آن فرار کرد و ادامه اشغال، گسترش شهرک های اسرائیلی در نواحی اشغالی، حصار زدن بر گرد غزه و رویگردانی از هرگونه سازش سرزمینی (یا حتی پذیرش حقوق فلسطینیان) برای اسرائیل امنیتی پایدار نخواهد آورد. با این حال، بازیابی از (شوک و صدمات) این جنگ و تغییر مسیر کنونی، بسیار دشوار خواهد بود، و اینکه نتانیاهو نمی‌خواهد منازعه فلسطینی را حل و فصل کند، تنها دلیل این دشواری نیست. این جنگ، شاید در لحظه‌ای به سراغ جامعه اسرائیل آمد که از هر زمان دیگری بیشتر دچار شکاف بود. در سال‌های پیش از حمله هفتم اکتبر حماس، تلاش‌ نتانیاهو برای تضعیف نهادهای دموکراتیک و تبدیل آن به یک دیکتاتوری مذهبی، جامعه را پاره پاره کرده بود. لایحه ها و رفرم های او، اعتراضاتی گسترده و نزاعی را شکل داد که پیش از این جنگ، کشور را در معرض تهدید چندپارگی قرار داد و سایه این هراس، به محض پایان این جنگ، دوباره به سراغ اسرائیل خواهد آمد. در واقع، نبرد نتانیاهو برای بقای سیاسی، از قبل از هفتم اکتبر هم شدیدتر خواهد بود که پی جویی صلح را برای کشور دشوارتر خواهد کرد.

اما هر سرنوشتی که در انتظار نتانیاهو باشد، بعید است که اسرائیل گفت وگویی جدی درباره حل و فصل با فلسطینی‌ها را بپذیرد. افکار عمومی اسرائیل به راست گردش کرده و ایالات متحده به طور فزاینده‌ای در یک انتخابات ریاست‌جمهوری کارساز درگیر است. در آینده نزدیک، انرژی یا انگیزه اندکی برای احیای یک فرآیند معنی دار صلح وجود خواهد داشت.

با این حال، هفتم اکتبر یک نقطه عطف است، هرچند برعهده اسرائیلی‌هاست که تصمیم بگیرند این چگونه نقطه عطفی خواهد بود. اگر آنها سرانجام به هشدار دایان توجه کنند، کشور می‌تواند با هم متحد شود و مسیری را به سوی صلح و همزیستی شایسته با فلسطینی‌ها ترسیم کند اما نشانه‌هایی که تا به اینجا وجود دارد، می گوید که اسرائیلی‌ها به جای اینکه با یکدیگر متحد شوند، به کشمکش با یکدیگر و به اشغال نامحدود سرزمین های فلسطینی ادامه خواهند داد. این می‌تواند موجب شود که هفتم اکتبر، آغاز یک دوران تاریک در تاریخ اسرائیل باشد، دوره ای که شاخص آن، گسترش و تشدید خشونت است. آن حمله، نه یک رویداد یک‌بار مصرف، بلکه نشانه‌ای است از آنچه در آینده خواهد آمد.

عهدشکنی

در دهه ۱۹۹۰، نتانیاهو یک ستاره در حال طلوع در صحنه راستگرایی اسرائیل بود. او پس از دوره ای که به عنوان سفیر اسرائیل در سازمان ملل از ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۸ شهرتی به هم زد، به طور گسترده‌ای به عنوان رهبر جریان مخالف معاهده اسلو شناخته شد؛ همان پیش نویس توافق ۱۹۹۳ برای سازش اسرائیلی – فلسطینی که توسط دولت اسرائیل و سازمان آزادی بخش فلسطین امضا شد. پس از ترور اسحاق رابین، نخست وزیر وقت اسرائیل در نوامبر ۱۹۹۵ به دست یک متعصب مذهبی و راستگرای اسرائیلی و سپس موجی از حملات تروریستی فلسطینی در شهرهای اسرائیل، نتانیاهو موفق شد شیمون پرز، یکی از معماران کلیدی توافق صلح اسلو را با یک حاشیه بسیار کوچک در انتخابات نخست وزیری سال ۱۹۹۶ شکست دهد. او هنگامی که به قدرت رسید، وعده داد که فرآیند صلح را کُند کند و "نخبگانی" را که آن‌ها را سازشکار و دارای گرایش های لیبرالی غربی می‌دانست، برکنار کند و نیروهای محافظه کار مذهبی و اجتماعی را بر سر کار آورد و جامعه اسرائیل را متحول سازد.

اما اهداف تندروانه نتانیاهو با مخالفت ترکیبی از نخبگان کهنه کار اسرائیل و نیز دولت بیل کلینتون روبه رو شد. جامعه اسرائیل، که آن زمان هنوز به طور کلی حامی یک توافق صلح بود نیز، به سرعت از برنامه افراطی نخست وزیر ناخرسند شد. سه سال بعد، وی توسط ایهود باراک، نامزد لیبرال، سرنگون شد. باراک قول داد که فرآیند اسلو را تداوم دهد و مسئله فلسطین را به طور کامل حل کند.

اما باراک شکست خورد، همچنین جانشینان او نیز. هنگامی که اسرائیل در بهار سال ۲۰۰۰ از جنوب لبنان به صورت یکجانبه عقب نشینی کرد، هدف حملات فرا مرزی قرار گرفت و با تقویت نظامی انبوه حزب الله تهدید شد. سپس در پاییز همان سال، با شروع انتفاضه دوم، فرایند صلح به دست خود فلسطینی ها منفجر شد. پنج سال بعد، خروج اسرائیل از باریکه غزه، فرصت روی کارآمدن حماس را فراهم کرد. جامعه اسرائیل که پیش از این حامی صلح بود، اشتهایش را با توجه به ریسک‌های امنیتی همراه آن، از دست داد. اسرائیلی ها می گفتند: «ما به آنها ماه و ستاره‌ها را پیشنهاد دادیم و در عوض مهاجمان انتحاری و موشک‌ها را دریافت کردیم.» (گفتمان نقیض این ادعا – که اسرائیل چیز چندانی پیشنهاد نداده و هرگز هم با توافقی پایدار برای ایجاد دولت فلسطینی موافقت نمی‌کند – چندان پژواکی نداشت.) در سال ۲۰۰۹، نتانیاهو به قدرت بازگشت با این احساس که دیدگاه هایش تایید شده است. به هرحال، هشدارهای او درباره امتیازات سرزمینی به همسایگان اسرائیل به واقعیت پیوسته بود.

نتانیاهو در بازگشت به قدرت، به جای فرمول «زمین در ازای صلح»، جایگزین دلخواهی را به اسرائیلی ها وعده داد. او استدلال کرد که اسرائیل می‌تواند همانند یک کشور غربی رونق یابد – و حتی با جهان عرب به طور گسترده ارتباط برقرار کند – در حالی که فلسطینی‌ها را به حاشیه می راند. کلید موفقیت نتانیاهو، "اختلاف بینداز و حکومت کن" بود. در کرانه باختری، نتانیاهو همکاری‌های امنیتی با حکومت خودگردان فلسطین را حفظ کرد، حکومتی که به عنوان پیمانکار فرعی پلیس و خدمات اجتماعی اسرائیل عمل می کرد. همچنین قطر را تشویق کرد تا به دولت حماس در غزه پشیتبانی مالی بدهد. نتانیاهو در سال 2019، در جمع هم حزبی های خود در کنست گفت: "هرکس با دولت فلسطینی مخالف است، باید از کمک های مالی به غزه حمایت کند چرا که حفظ شکاف میان سازمان آزادی بخش فلسطین در کرانه باختری و حماس در غزه، از تاسیس یک دولت فلسطینی جلوگیری می کند." این همان سخنانی است که اکنون، سایه هراس اش به او بازگشته است.

نتانیاهو باور داشت که می‌تواند قابلیت‌های حماس را تحت کنترل نگه دارد: با محاصره دریایی و اقتصادی، سامانه‌های دفاعی جدید و استقرار موشک در مرز و همچنین حملات نظامی گاه و بیگاه علیه رزمندگان و زیرساخت‌های این گروه. این تاکتیک آخری، که عنوان "زدن علف های هرز" به آن داده شد، به بخشی جدایی ناپذیر از دکترین امنیتی اسرائیل تبدیل شد، همراه با "مدیریت منازعه" و حفظ وضعیت موجود. نتانیاهو باور داشت که نظم فعلی قابلیت دوام دارد. به نظر او، این رویکرد همچنین به مصلحت هم بود: حفظ یک نزاعِ سطح پایین، کم‌ریسک‌تر از یک توافق صلح و کم هزینه تر از یک جنگ بزرگ است.

برای بیش از یک دهه، به نظر می رسید که راهبرد نتانیاهو، کار می کند. خاورمیانه و شمال آفریقا در انقلاب‌ها و جنگ‌های داخلی پس از بهار عربی فرو رفت که موجب شد موضوع فلسطین کمتر در کانون توجه باشد. حملات تروریستی در اسرائیل تا سطوح تازه ای کاهش یافت و آتشباری های دوره‌ای از غزه معمولاً ردگیری و خنثی می‌شدند. به استثنای جنگ کوتاهی که در سال ۲۰۱۴ علیه حماس صورت گرفت، اسرائیلی‌ها به ندرت نیازی به رویارویی با مبارزان فلسطینی داشتند. بیشتر اوقات، برای بیشتر مردم، جنگ و نزاع با فلسطینی ها ناپدید شده بود.

اکنون اسرائیلی ها به جای آنکه از ناحیه فلسطینی‌ها نگران باشند، شروع به تمرکز بر رویاهای غربی رفاه و آرامش کردند. از ژانویه ۲۰۱۰ تا دسامبر ۲۰۲۲، بهای املاک در اسرائیل بیش از دو برابر شد و آسمان شهر تل‌آویو با آپارتمان‌های بلند مرتبه و مجتمع‌های اداری پوشانده شد. شهرهای کوچک‌تر گسترش یافتند تا با رونق سازندگی در کشور همگام شوند. تولید ناخالص داخلی اسرائیل بیش از ۶۰ درصد رشد کرد چراکه کارآفرینان فناوری، کسب‌وکارهای موفقی را به راه انداختند و شرکت‌های انرژی، سرمایه‌گذاری‌ در میادین گازی آب‌های ساحلی اسرائیل را آغاز کردند. توافق‌های آسمان ‌باز با دولت‌های دیگر سفرهای خارجی را، که یک بخش مهم شیوه زندگی اسرائیلی است، به یک امکان ارزان تبدیل کرد. آینده به نظر درخشان می‌آمد. به نظر می‌رسید که کشور از فلسطینی‌ها عبور کرده و این کار را بدون قربانی‌کردن هیچ چیزی – قطعه‌ای از سرزمین، منابع، شهرک‌ها در یک توافق صلح – به دست آورده بود. ظاهرا اسرائیلی‌ها موفق شدند همزمان، هم کیک را بخورند و هم آن را داشته باشند.

اسرائیل در مقیاس بین‌المللی نیز، کشور موفقی بود. نتانیاهو با فشارهای رئیس‌جمهور آمریکا، باراک اوباما، برای احیای راهکار دو دولتی و جمع کردن شهرک های اسرائیل در نواحی اشغالی کرانه باختری، تا حدودی در ائتلاف با جمهوری‌خواهان، مقاومت کرد. با اینکه نتانیاهو نتوانست جلوی اوباما را برای امضای یک توافق هسته‌ای با ایران بگیرد اما بعدها به خواسته اش رسید و واشنگتن پس از پیروزی دونالد ترامپ، از برجام خارج شد. ترامپ همچنین سفارت آمریکا در اسرائیل را از تل‌آویو به اورشلیم منتقل کرد و انضمام بلندی های جولان اشغالی به اسرائیل را هم تأیید کرد. تحت ریاست ترامپ، ایالات متحده به اسرائیل در حصول توافق های ابراهیم کمک کرد تا روابطش را با بحرین، مراکش، سودان و امارات متحده عربی عادی کند؛ چیزی که پیش از آن، بدون یک توافق صلح اسرائیلی – فلسطینی ناممکن به نظر می‌رسید. هواپیماهایی پر از مقامات اسرائیلی، فرماندهان نظامی و گردشگران به هتل‌های شیک و مجلل شیخ‌ نشین های خلیج فارس و بازارهای مراکش سرازیر شدند.

نتانیاهو، همزمان که مسئله فلسطین را به حاشیه می برد، دست به کار بازسازی جامعه داخلی اسرائیل شد. پس از پیروزی غافلگیرانه در انتخابات ۲۰۱۵، نتانیاهو تلاش کرد تا ائتلافی از راست‌گرایان را شکل دهد و رویاهای قدیمی خود در برپایی یک انقلاب محافظه‌کارانه را محقق کند. این بود که دوباره، حملاتش علیه "نخبگان" را آغاز کرد و یک جنگ فرهنگی را علیه نهادهای موجود به راه انداخت، نهادهایی که او آنها را دشمن خود و بیش از حد لیبرال می‌دانست. در سال ۲۰۱۸، وی موافقت مجلس را برای تصویب یک قانون مهم و اختلاف برانگیز کسب کرد که اسرائیل را به عنوان یک "دولت – ملت یهودی" تعریف کرده و اعلام می کرد که یهودیان حق "متمایزی" برای "تعیین سرنوشت" در قلمرو آن دارند. این قانون، جایگاه فرادستی را به اکثریت یهودی کشور داد و مردمان غیریهودی را به جمعیتی فرودست تبدیل کرد.

همان سال، دولت ائتلافی نتانیاهو فروپاشید. سپس اسرائیل در یک بحران سیاسی طولانی فرو رفت و شاهد پنج انتخابات در فاصله سال‌های ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۲ بود که هر کدامشان به یک رفراندوم برای تایید رهبری نتانیاهو تبدیل شدند. این نبرد سیاسی با پرونده فساد علیه نخست وزیر تشدید شد، پرونده ای که به طرح اتهامات جنایی علیه او در سال ۲۰۲۰ و آغاز یک دادگاه ادامه دار منجر شد. اسرائیل بین طرفداران و مخالفان بی بی تقسیم شد («بی بی» لقبی است که به نتانیاهو داده شده است.) در چهارمین انتخابات در سال ۲۰۲۱، رقبای نتانیاهو سرانجام موفق شدند تا به رهبری نفتالی بنت و یائیر لاپید، کابینه نتانیاهو را با یک "دولت تغییر" جایگزین کنند. برای اولین بار، این ائتلاف شامل یک حزب عربی اسرائیلی هم می شد.

با این حال، مخالفان نتانیاهو هرگز گزاره و گفتمانِ اصلی حکومت او را به چالش نگرفتند: این که اسرائیل می‌تواند بدون رسیدگی به مسئله فلسطینی شکوفا شود. بحث بر سر صلح و جنگ، که سنتاً موضوع سیاسی بسیار مهمی برای اسرائیل بود، به خبرهای صفحه آخر تبدیل شد. نفتالی بنت، که حرفه خود را به عنوان دستیار نتانیاهو آغاز کرده بود، مناقشه فلسطینی را به "ترکشی در باسن" تشبیه کرد که کشور می‌تواند آن را تحمل کند. او و لاپید به دنبال حفظ وضع موجود در قبال فلسطینی‌ها بودند و تنها بر دور نگه داشتن نتانیاهو از دفتر نخست وزیری تمرکز داشتند.

این ماجرا، البته که، ناممکن از آب درآمد. "دولت تغییر" در سال ۲۰۲۲ از هم پاشید چرا که نتوانست مقررات حقوق مدنی ای را تمدید کند که به ساکنان شهرک های مناطق اشغالی اعطا می‌شد اما به همسایگان غیراسرائیلی آنها اعطا نمی شد. برای برخی از اعضای ائتلاف عربی، امضای این مقرراتِ تبعیض نژادی، یک سازش بیش از اندازه تلقی می شد.

برای نتانیاهو، که هنوز در معرض محاکمه بود، فروپاشی دولت بنت، دقیقاً همان چیزی بود که به آن امید بسته بود. هنگامی که کشور برای یک انتخابات دیگر آماده می‌شد، او پایگاه اصلی خود را در میان راست‌گرایان، یهودیان فوق افراطیِ اولتراارتودوکس و یهودیان محافظه‌کار اجتماعی تقویت کرد. وی برای بازپس‌گیری قدرت، به ویژه به شهرک نشینان نواحی اشغالی توجه نشان داد، جوامعی که هنوز هم منازعه اسرائیلی – فلسطینی را به عنوان مسئله اصلی خود می‌دیدند. این صهیونیست‌های مذهبی، همچنان به رویای خود در یهودی سازی این مناطق اشغالی و تبدیل آنها به بخش رسمی اسرائیل پایبند بودند. آنها امیدوار بودند، که اگر فرصت بیابند، مردم فلسطینی را از این مناطق اخراج کنند. آنها در جلوگیری از اخراج شهرک نشینان یهودی از غزه در سال ۲۰۰۵، زمانی که آریل شارون نخست وزیر بود، شکست خورده بودند اما در سال‌های پس از آن، به تدریج موقعیت‌های کلیدی را در بخش های نظامی، خدمات مدنی و رسانه‌های اسرائیل در اختیار گرفته بودند، زیرا نخبگان سکولار دستگاه حکومتی، تمرکز خود را بر دستیابی به سود در بخش خصوصی منتقل کرده بودند.

افراطیون مذهبی، از نتانیاهو دو تقاضای اصلی داشتند. اولین و بارزترین آنها، گسترش بیشتر شهرک های یهودی بود. دوم، تثبیت حضور پررنگ تر یهودیان در شهر قدیمی اورشلیم هم در زیارتگاه یهودیان و هم در مسجدالاقصی. از زمانی که اسرائیل در جنگ شش روزه در سال ۱۹۶۷، کنترل مناطق اطراف این اماکن را به دست گرفت، به فلسطینی‌ها، نوعی نیمه خودمختاری در این اماکن داده شد چرا که این نگرانی وجود داشت که خارج کردن آن اماکن از حاکمیت عربی، باعث بروز یک جنگ مذهبی فاجعه‌بار خواهد شد. اما راست های افراطی اسرائیلی دیرزمانی بود که در پی تغییر این شرایط بودند. در سال 1996 که نتانیاهو برای اولین بار به نخست وزیری رسید، دیواری را در یک سایت باستان‌شناسی در یک تونل زیرزمینی در کنار مسجدالاقصی باز کرد تا آثار به جای مانده از زیارتگاه دوم Second Temple را آشکار کند. این کار موجب یک انفجار خشونت‌آمیز از اعتراضات عربی در اورشلیم شد. انتفاضه دوم فلسطینی در سال ۲۰۰۰ نیز به همین شکل و پس از بازدید آریل شارون سر گرفت که در آن زمان به عنوان رئیس حزب نتانیاهو، لیکود، رهبری اپوزوسیون را برعهده داشت.

در ماه مه ۲۰۲۱، دوباره خشونت‌ها سرگرفت. این بار، آغازگر اصلی آن ایتامار بن گویر بود، یک سیاستمدار مذهبی راست افراطی. ایتامار بن گویر کسی است که علنا از تروریست‌های یهودی تجلیل کرده است. او یک "دفتر پارلمانی" را در یک محله فلسطینی در شرق اورشلیم باز کرده بود که در آن شهرک نشینان یهودی با استفاده از اسناد مالکیت‌ قدیمی، برخی از ساکنان را از آنجا بیرون می راندند. پس از این ماجرا، فلسطینی‌ها با برگزاری اعتراضات جمعی واکنش نشان دادند. پس از تجمع صدها تظاهرکننده در محوطه مسجد الاقصی، پلیس اسرائیل به محوطه مسجد حمله کرد. در نتیجه، درگیری هایی بین اعراب‌ و یهودیان شکل گرفت و سریعاً به شهرهای سراسر اسرائیل که ترکیبات نژادی داشتند، گسترش یافت. حماس از این حمله به عنوان بهانه‌ای برای پرتاب موشک به اورشلیم استفاده کرد که این کار هم به نوبه خود، منجر به افزایش خشونت در اسرائیل و دور تازه ای از حملات تلافی جویانه علیه غزه شد.

با این حال، هنگامی که اسرائیل و حماس به سرعت و در یک توافق غیرمنتظره به آتش بس رسیدند، درگیری‌ها فروکش کرد. قطر پرداخت‌های خود را ادامه داد و اسرائیل به برخی از ساکنان غزه مجوز کار داد تا اقتصاد ناحیه را بهبود بخشند و انگیزه مردم برای درگیری کمرنگ شود. همچنین هنگامی که اسرائیل در بهار ۲۰۲۳ به جهاد اسلامی فلسطین، متحد حماس، حمله کرد، حماس واکنشی نشان نداد. آرامش نسبی در امتداد مرز به ارتش اسرائیل اجازه داد نیروهای خود را بازنشسته کند و اکثر گردان های رزمی را به کرانه باختری منتقل کند، به ویژه برای حفاظت از شهرک نشینان یهودی در برابر حملات تروریستی. روز هفتم اکتبر، مشخص شد که این جابه جایی های نظامی، دقیقاً همان چیزی بوده که یحیی سنوار می‌خواسته است.

کودتای بی بی:

در انتخابات نوامبر ۲۰۲۲ اسرائیل، نتانیاهو دوباره به قدرت بازگشت. ائتلاف وی ۶۴ کرسی از ۱۲۰ کرسی پارلمان اسرائیل را به دست آورد، یک پیروزی بزرگ به معیارهای اخیر. افراد کلیدی در دولت جدید، بتزالِل اسموتریچ، رهبر حزب مذهبی ملی گرا به عنوان نماینده ساکنان شهرک های واقع در نواحی اشغالی کرانه باختری و نیز بن گویر بودند. نتانیاهو، اسموتریچ و بن گویر با همکاری احزاب فوق افراطی یهودی، طرحی را برای یک حاکمیت خودکامه مذهبی ارائه دادند. برای مثال، در چارچوب این طرح کابینه جدید اعلام می کرد که "مردم یهودی حق انحصاری و غیرقابل واگذاری را در تمامی سرزمین اسرائیل دارند"؛ نفی رسمی هرگونه حق سرزمینی برای فلسطینی ها، حتی در غزه. اسموتریچ وزیر دارایی و مسئول کرانه باختری شد، جایی که برنامه‌های گسترده‌ای برای گسترش شهرک های یهودی را آغاز کرد. بن گویر به عنوان وزیر امنیت ملی و مسئول پلیس و زندان‌ها منصوب شد. او از قدرت خود برای تشویق بیشتر یهودیان به بازدید از کوه معبد (مسجدالاقصی) استفاده کرد. بین ژانویه و اکتبر ۲۰۲۳، حدود پنجاه هزار یهودی از این اماکن دیدن کردند؛ بیشتر از هر دوره مشابه دیگری در گذشته (در سال ۲۰۲۲، سی و پنج هزار بازدید کننده یهودی در کوه معبد حضور یافتند.)

دولت تازه و تندروی نتانیاهو، پیوسته موجب خشم و اعتراض لیبرال‌ها و مرکزگرایان اسرائیلی بود اما هرچند تحقیر فلسطینیان در کانون برنامه‌های دولت راستگرا بود، این منتقدان بازهم در انتقاد از کابینه، سرنوشت سرزمین‌های اشغالی و مسجد الاقصی را نادیده می‌گرفتند. به جای این، آنها اصولاً بر اصلاحات قضایی نتانیاهو تمرکز می‌کردند. این اصلاحات در ژانویه ۲۰۲۳ اعلام شد و قوانین پیشنهادی آن، استقلال دادگاه عالی اسرائیل را کاهش می داد – دادگاهی که نگهبان حقوق مدنی و بشری در کشوری است که قانون اساسی رسمی ندارد – و سامانه مشاوره قانونی را که کنترل و تعدیلی را بر قدرت اجرایی اعمال می‌کند، منحل می ساخت. اگر این قوانین به تصویب می‌رسید، برای نتانیاهو و شرکایش آسان‌تر می‌شد که حکومتی خودکامه برپا کنند و حتی این امکان فراهم می شد که او را از اتهامات فسادش در دادگاه نجات دهند.

قطعاً، لوایح اصلاحات قضایی بسیار خطرناک بودند. پی جویی این قوانین موجب شد که به درستی امواج بزرگ اعتراضی به راه افتد که صدها هزار اسرائیلی هر هفته در آن شرکت می‌کردند. اما مخالفان نتانیاهو، در مقابله با این کودتا، باز هم به گونه ای عمل کردند که گویی اشغال، یک مساله بی اهمیت است. گرچه قوانین پیشنهادی مذهبیون راستگرا، تا حدودی هم برای کمرنگ کردن هر گونه حمایت قانونی دادگاه عالی اسرائیل از فلسطینیان تدوین شده بود اما تظاهرکنندگان از اشاره به اشغال یا فرآیند متروکه صلح از ترس متهم شدن به عدم وطن‌پرستی پرهیز کردند. در واقع، برنامه‌ریزان اعتراضات، تلاش کردند تظاهرات مخالفان اشغال اسرائیل را به حاشیه برانند تا از ظاهر شدن پرچم‌های فلسطین در تظاهرات جلوگیری شود. این تاکتیک موفقیت‌آمیز بود و اطمینان حاصل شد که جنبش اعتراضی به مسئله فلسطین "آلوده" نشود: اسرائیلیان عرب که حدود 20 درصد از جمعیت کشور را شکل می‌دهند، به طور عمده از شرکت در تظاهرات خودداری کردند اما این کار، موفقیت جنبش را دشوارتر کرد. با توجه به ترکیب جمعیتی اسرائیل، چنانچه یهودیان مرکز – چپگرا center-left Jews بخواهند زمانی موفق به تشکیل دولت شوند، باید با عرب های اسرائیلی همکاری کنند. تظاهرکنندگان با از مشروعیت انداختن نگرانی های اعراب اسرائیلی‌، عملا به راهبرد نتانیاهو کمک کردند.

با کناررفتن عرب‌ها، نبرد بر سر اصلاحات قضایی به عنوان یک مسئله درون یهودی پیش رفت. تظاهرکنندگان پرچم آبی و سفید ستاره داوود را به عنوان نماد خود انتخاب کردند و بسیاری از رهبران و سخنرانان آنان هم افسران ارشد بازنشسته ارتش بودند. معترضین اعتبار نظامی خود را به رخ می کشیدند، که این امر کاهش وجهه و اعتباری را که از زمان حمله به لبنان در سال ۱۹۸۲ بر ارتش سایه افکنده بود جبران می کرد. خلبانان ذخیره که برای حفظ آمادگی و قدرت نبرد نیروی هوایی کارساز هستند، تهدید کردند که در صورت تصویب آن قوانین، از خدمت کناره خواهند گرفت. رهبران ارتش اسرائیل هم در یک نمایش مخالفت نهادی، درخواست نتانیاهو برای منتظم کردن نیروهای ذخیره را رد کردند.
اینکه نیروهای مسلح اسرائیل با نخست‌وزیر مخالفت کنند، رخداد غیرمنتظره ای نبود. نتانیاهو در طول دوران حرفه‌ای‌اش بارها با نیروی های نظامی برخورد داشته و شرکای قوی‌تر او نظامیان بازنشسته‌ای بودند که به عنوان سیاستمدار هم فعالیت می کردند، افرادی مانند شارون، رابین، و باراک، بگذریم از بنی گانتس که نتانیاهو او را به کابینه اضطراری جنگی خود راه داد اما در نهایت ممکن است نتانیاهو را به چالش بکشد و به عنوان نخست وزیر جایگزین او شود. نتانیاهو دیرزمانی است که با این تصویر کلی از اسرائیل مخالف است که از نظر نظامی نیرومند اما در دیپلماسی منعطف باشد. او همچنین شخصیت‌ طرفداران این نظریه را با صفاتی همچون ترسو، بدون آرمان و حتی توطئه‌گر مورد حمله و تمسخر قرار می دهد. بنابراین، هیچ جای شگفتی نبود که وقتی مارس ۲۰۲۳، یوآو گالانت، ژنرال بازنشسته و وزیر دفاع نتانیاهو، در یک برنامه زنده تلویزیونی ظاهر شد و هشدار داد که اختلافات، اسرائیل را آسیب پذیر کرده و جنگ نزدیک است، نتانیاهو او را برکنار کرد.

اخراج گالانت به اعتراضات خیابانی بیشتری منجر شد و نتانیاهو او را دوباره به کابینه برگرداند. (آن‌ها هنوز هم رقبای سرسختی هستند حتی زمانی که جنگ را در کنار هم اداره می کنند.) اما نتانیاهو به هشدار گالانت توجه نکرد. او همچنین به هشدار دقیق‌تری که در ماه ژوئیه توسط رئیس بخش تحلیل‌ اطلاعات نظامی اسرائیل ارائه شد، توجه نکرد که گفته بود دشمنان ممکن است به کشور حمله کنند. به نظر می رسد که نتانیاهو بر این باور بود که چنین هشدارهایی با انگیزه های سیاسی انجام می شود و نمایانگر یک ائتلاف ضمنی بین فرماندهان نظامی فعلی در مقر نیروی زمینی ارتش اسرائیل در تل‌آویو با فرماندهان پیشین است که در کف خیابان اعتراض می‌کردند.

بی گمان، هشدارهایی که نتانیاهو دریافت می کرد، عمدتاً بر شبکه متحدان منطقه‌ای ایران تمرکز داشت، نه حماس. اگرچه برنامه حماس برای انجام یک حمله، برای بخش اطلاعاتی اسرائیل روشن بود و حتی این گروه مانورهای خود را در برابر دیدگان نیروی زمینی ارتش اسرائیل اجرا می کرد، مقامات ارشد نظامی و اطلاعاتی اسرائیل از این تصور عاجز ماندند که دشمن غزه ای اسرائیل می تواند عملا دست به تهاجم بزند و حواسشان به جاهای دیگر بود. حمله هفتم اکتبر، از جهتی، شکست بوروکراسی اسرائیل بود.

با این حال، این قابل دفاع نیست که نتانیاهو هیچ گفت وگوی جدی ای را درباره اطلاعاتی که دریافت کرده بود، سامان نداد و همچنین رویگردانی اش از مذاکره جدی با مخالفان سیاسی برای ترمیم شکاف های داخلی کشور. نتانیاهو به جای اینکه با هشدارها و پیامدهای احتمالی آنها، برخوردی جدی داشته باشد، تصمیم به پیشبرد کودتای قضایی خود گرفت. او مغرورانه اعلام کرد: "اسرائیل می‌تواند بدون چند اسکادران نیروی هوایی، کار کند اما بدون دولت نمی تواند."

در ژوئیه ۲۰۲۳، اولین لایحه قضایی پیشنهادی دولت نتانیاهو، در پارلمان اسرائیل تصویب شد که این نیز یکی دیگر از اوج های موفقیت برای نتانیاهو و ائتلاف راست‌گرای او بود. (البته این مصوبه در نهایت توسط دیوان عالی اسرائیل، در ژانویه ۲۰۲۴، لغو شد.) نخست‌وزیر معتقد بود که به زودی با امضای یک توافق صلح با عربستان، پرجاذبه‌ترین و مهم‌ترین کشور عرب، به‌همراه یک معاهده دفاعی آمریکا – عربستان، خود را بیشتر به‌عنوان یک سیاستمدا محبوب در جریان‌های اصلی جامعه اسرائیلی معرفی خواهد کرد. چنان نتیجه‌ای، می توانست بالاترین پیروزی سیاست خارجی اسرائیل باشد: یک اتحاد آمریکایی – عربی – اسرائیلی علیه ایران و نیابتی های منطقه‌ای آن. برای نتانیاهو، این یک دستاورد بزرگ می بود که به او در بدنه اصلی جامعه جایگاه و اعتبار می داد.

نخست وزیر به قدری از خودش مطمئن بود که در ۲۲ سپتامبر، روی سکوی مجمع عمومی سازمان ملل متحد رفت و یک نقشه از "خاورمیانه جدید" را که کانون آن اسرائیل بود، به نمایش گذاشت. این کار نشانه ای از کنایه عمدی او به رقیب دیرینه‌اش، شیمون پرز فقید بود که این عبارت را پس از امضای توافقات اسلو مطرح کرد. نتانیاهو در مجمع عمومی لاف زد که: "من بر این باورم که ما در آستانه یک پیشرفت حتی بزرگتر و چشمگیرتر هستیم: یک صلح تاریخی با عربستان سعودی". او صراحتا گفت که هم برای اسرائیل و هم برای منطقه گسترده‌تر خاورمیانه، فلسطینی‌ها فقط یک موضوع حاشیه ای هستند. وی گفت: "ما نباید به فلسطینی‌ها در توافقات صلح جدید (میان اسرائیل و کشورهای عربی) حق وتو بدهیم"، او گفت: "فلسطینی‌ها تنها دو درصد جهان عرب هستند."

دو هفته بعد، حماس حمله کرد و برنامه‌های نتانیاهو از هم پاشید.

پس از مهبانگ:

نتانیاهو و حامیانش تلاش کرده‌اند مسئولیت هفتم اکتبر را از سر باز کنند. آن‌ها ادعا می‌کنند که نخست‌وزیر توسط رؤسای امنیتی و اطلاعاتی که نتوانستند او را با یک هشدار دقیقه نود درباره وقوع اتفاقی مشکوک در غزه به روز کنند، گمراه شده است (هرچند همین پرچم های قرمز هم به عنوان نشانه هایی از یک حمله کوچک یا فقط هیاهو تفسیر شدند). چندین هفته پس از حمله حماس، دفتر نتانیاهو در توئیتی این گونه نوشت: "به هیچ وجه و در هیچ مرحله‌ای درباره قصد حماس برای یک حمله، به نخست وزیر هشدار داده نشده بود. برعکس، ارزیابی کلیه پیشگامان امنیتی، شامل رئیس اطلاعات نظامی و رئیس شین بت، این بود که حماس بازداشته شده و خواهان حفظ تدابیر کنونی است." (نتانیاهو بعدا برای این پست عذرخواهی کرد.)

اما ناتوانی نظامی و اطلاعاتی اسرائیل، هرچقدر هم ناگوار باشد، نمی‌تواند نخست‌وزیر را از پاسخگویی معاف کند، به این دلیل که نتانیاهو به عنوان رئیس دولت، مسئولیت نهایی آنچه در اسرائیل رخ می‌دهد را بر دوش دارد. سیاست بی پروای پیش از جنگ او در اختلاف افکنی میان اسرائیلی‌ها، موجب شد کشور آسیب‌ پذیر شود و متحدان ایران را به حمله به یک جامعه دچار شکاف وسوسه کند. تحقیر فلسطینی ها توسط نتانیاهو، به رشد تندروی و رادیکالیسم کمک کرد. این تصادفی نیست که حماس عملیات خود را "طوفان الاقصی" نامید و حملاتش را به عنوان اقدامی برای حفاظت از مسجد الاقصی در برابر سلطه یهودیان ترسیم کرد. حفاظت از این مکان مقدس مسلمانان به عنوان دلیلی برای حمله به اسرائیل و روبه رو شدن با پیامدهای ناگوار و ناگزیر ضدحمله ارتش اسرائیل دیده می شد.

مردم اسرائیل نتانیاهو را از مسئولیت حادثه ۷ اکتبر برکنار نمی دانند. محبوبیت حزب نخست‌وزیر یعنی لیکود در نظرسنجی‌ها سقوط کرده و میزان حمایت از خود او نیز به شدت کاهش یافته است هرچند دولت او همچنان اکثریت پارلمانی را در اختیار دارد. تمایل جامعه به تغییر، تنها در نظرسنجی‌های عمومی مشاهده نمی‌شود. دوباره نظامی گری به کشور بازگشته است. تظاهرکنندگان ضدنتانیاهو، به رغم اعتراضاتی که دارند، خود را به عنوان نیروهای ذخیره ثبت نام کردند و سازمان‌دهندگان اعتراضات ضدنتانیاهو، دولت ناکارآمد اسرائیل را در مراقبت از جوامعی که در جنوب و شمال کشور مجبور به ترک خانه هایشان شدند، یاری رساندند. بسیاری از اسرائیلی‌ها به تفنگ‌های دستی و تهاجمی مسلح شدند، اقدامی که با کارزار بن‌گویر برای تسهیل مقررات حمل تفنگ‌های کوچک شخصی، پشتیبانی می شد. پس از دهه‌ها کاهش تدریجی بودجه نظامی اسرائیل، اکنون انتظار می‌رود که رقم آن تقریبا ۵۰ درصد افزایش یابد.

اما این دگرش ها، هر چند قابل درک، اما تسریع‌کننده اند و نه چرخش. اسرائیل هنوز هم در همان مسیری است که نتانیاهو سال‌هاست آن را هدایت می‌کند. سرشت آن اکنون کمتر لیبرال و برابری‌ خواه و بیشتر قوم‌محور و نظامی است. شعار "اتحاد برای پیروزی"، که در گوشه و کنار خیابان‌ها، اتوبوس‌های عمومی و کانال‌های تلویزیونی اسرائیل دیده می‌شود، هدفش اتحاد جامعه یهودی کشور است. اقلیت عربی کشور که به طور چشمگیری از آتش‌بس در سریع‌ترین زمان ممکن و مبادله اسیران پشتیبانی می‌کند، مکررا توسط پلیس از برگزاری اعتراضات عمومی منع شده‌اند. ده‌ها شهروند عرب به خاطر پست هایی در رسانه های اجتماعی در همبستگی با فلسطینی‌ها در غزه، قانوناً متهم شده‌اند حتی اگر این پست ها، حملات ۷ اکتبر را حمایت یا تأیید نکنند. بسیاری از یهودیان لیبرال اسرائیلی نیز احساس می کنند که همتایان غربی شان به خاطر آنچه به نظر آنان همبستگی با حماس است، به آنان خیانت کرده اند. آنها در حال بازنگری در تهدیدهای پیش از جنگ خود برای فاصله گرفتن از استبداد مذهبی نتانیاهو هستند و آژانس های مشاور املاک اسرائیلی، پیش بینی می کنند که موج تازه ای از مهاجرت یهودیان به اسرائیل در راه باشد، یهودیانی که از فضای ضدیهودی فزاینده در خارج اسرائیل می گریزند.

و درست به همان اندازه ی دوران پیش از این جنگ، تقریباً هیچ یهودی اسرائیلی به این فکر نمی کند که چگونه باید منازعه فلسطینی به صورت صلح‌آمیز حل و فصل شود. جریان چپ های اسرائیل، که به طور سنتی علاقه‌مند به پیگیری صلح بودند، اکنون تقریباً از میان رفته است. احزاب مرکزگرای بنی گانتس و لاپید، که نوستالژی سال‌های خوب پیش از نتانیاهو را دارند، به نظر می‌رسد که در جامعه نظامی شده ی تازه اسرائیل، احساس خوبی دارند و نمی‌خواهند شهرت عمومی خود را با تأیید گزاره "زمین در برابر صلح" به خطر اندازند. احساس راستگراها نسبت به فلسطینی ها هم، اکنون بیش از هر زمان دیگری، دشمنانه‌ است.

نتانیاهو، حکومت خودگردان فلسطینی را با حماس مساوی انگاشت و اکنون که این مقاله نوشته می شود، پیشنهادهای آمریکا را برای تبدیل حکومت خودگردان به نهاد حاکم پساجنگ در غزه رد کرد زیرا می‌داند که چنین تصمیمی راه حل دو دولتی را دوباره زنده می‌کند. همراهان راست افراطی نتانیاهو می‌خواهند غزه را از سکنه اش خالی کنند و فلسطینیان را به کشورهای دیگر برانند، کاری که به تحقق دومین نکبت منجر خواهد شد و زمین را برای شهرک های یهودی جدید باز می کند. بنابراین، بن گویر و اسموتریچ از نتانیاهو خواسته‌اند تا هر گونه بحثی درباره ترتیبات پساجنگ در غزه که فلسطینیان را در مسئولیت نگه دارد را رد کند و خواسته‌اند دولت از مذاکره بیشتر برای آزادی گروگان های اسرائیلی‌ نیز رویگردان شود. آن‌ها همچنین روشن ساخته اند که اسرائیل هیچ اقدامی برای متوقف کردن حملات شهرک نشینان به ساکنان عرب نواحی اشغالی انجام نمی دهد.

اگر گذشته، راهنمای ما باشد، کشور کاملاً نومید نیست. تاریخ نشان می‌دهد که این امکان هست که جریان "پیشرفت‌گرا" دوباره بازگردد و محافظه‌کاران نفوذ خود را از دست بدهند. پس از حملات مهم قبلی، افکار عمومی اسرائیل در ابتدا به سمت راست چرخش کرد اما سپس مسیر خود را تغییر داد و گزاره زمین در برابر صلح را پذیرفت. جنگ یوم کیپور در سال ۱۹۷۳ در نهایت به صلح با مصر منجر شد؛ انتفاضه اول، که در سال ۱۹۸۷ آغاز شد، به توافقنامه‌های اسلو و صلح با اردن منجر شد؛ و انتفاضه دوم، که در سال ۲۰۰۰ آغاز شد، با خروج یکجانبه از غزه پایان یافت. اما احتمال بازگشت این پویش، ضعیف است. هیچ گروه یا رهبر فلسطینی وجود ندارد که برای اسرائیل به اندازه مصر و رئیس جمهوری آن پس از ۱۹۷۳، مورد قبول باشد. حماس به نابودی اسرائیل پایبند است و حکومت خودگردان فلسطینی هم ضعیف است. اسرائیل نیز ضعیف است: وحدت زمان جنگ اکنون در حال ترک برداشتن است و احتمال اینکه کشور خود را در صورت کاهش نبرد، بیشتر تکه تکه کند، بسیار بالاست. نیروهای ضدنتانیاهو امیدوارند که با طرفداران ناراضی او تماس بگیرند و یک انتخابات زودرس را در سال جاری تحمیل کنند. نتانیاهو هم به نوبه خود سطح هراس جامعه را افزایش داده است، از آن بهره می برد. در ژانویه، خانواده‌های گروگان‌ها وارد یک جلسه پارلمان شدند تا از دولت بخواهند تلاش کند اعضای خانواده‌شان را آزاد کند. هم اکنون بخشی از نزاع درونی اسرائیلی‌ها بر سر این است که آیا کشور باید به شکست حماس اولویت بدهد یا به توافقی برای آزاد کردن گروگان های باقیمانده. شاید تنها ایده‌ای که بر سر آن اتفاق نظر وجود دارد، مخالفت با گزاره "زمین در برابر صلح" باشد. پس از هفتم اکتبر، اکثر اسرائیلی‌های یهودی با این گزاره موافقند که هر گونه امتیاز بیشتر سرزمینی، مقدمه کشتارهای بعدی پیکارجویان خواهد بود.

در نهایت، آینده اسرائیل ممکن است بسیار شبیه تاریخ اخیر آن باشد. با یا بدون نتانیاهو، رویکرد دولت اسرائیل همان "مدیریت منازعه" و "زدن علف های هرز" خواهد ماند که به معنای اشغال بیشتر، شهرک سازی بیشتر و بیجاشدگی بیشتر فلسطینی ها خواهد بود. این راهبرد ممکن است در ظاهر گزینه ای با کمترین ریسک برای عموم اسرائیلی‌ها به نظر بیاید، حداقل برای جامعه ای که از خشونت های هفتم اکتبر زخمی شده‌ و به پیشنهادهای جدید صلح اهمیتی نمی دهد اما این رویکرد، تنها به فجایع بیشتر خواهد انجامید. اسرائیلی‌ها نمی‌توانند با نادیده گرفتن فلسطینی‌ها و نفی آرزوهایشان، تاریخ شان و حتی موجودیت شان، انتظار ثبات داشته باشند.

این درسی است که اسرائیل باید از هشدار قدیمی دایان می آموخت. اسرائیل باید به سراغ فلسطینی ها و به سراغ خودش برود اگر خواهان یک زندگی محترمانه و قابل دوام است.

منبع: فارن افرز / تحریریه دیپلماسی ایرانی/۱۱

کلید واژه ها: اسرائیل بنیامین نتانیاهو حمله اسرائیل به غزه غزه حمله حماس به اسرائیل ایتمار بن غفیر شیمون پرز اسحاق رابین جنگ غزه فلسطین فلسطینیان اسرائیل و فلسطین فلسطین و اسرائیل ایهود باراک


( ۷ )

نظر شما :