در صحنه بین المللی
چرا دانش زبان خارجی برای یک دیپلمات ضروری است
دیپلماسی ایرانی: اگر به لطیفه های خارجی گوش داده باشید، متوجه می شوید که هر فرهنگی، لطافت مخصوص به خود را دارد. اگر چه بعضی اوقات امکان درک پیام آن لطیفه و خندیدن به آن هست، اما بدون آگاهی به فرهنگ مرتبط به سختی پیش می آید که بتوان آن را خنده دار دانست، حتی اگر که آن لطیفه را به زبان خودمان ترجمه کنیم!
در واقع، یک مترجم نه تنها مسئولیت ترجمه متن را بر عهده دارد بلکه مسئولیت ترجمه پیام متن را هم بر عهده می گیرد. شاید اشتباه نباشد اگر بگوییم که مترجمان مثل نوازندگانی هستند که تلاش می کنند یک قطعه موسیقی را با ساز خود بنوازند. یک قطعه موسیقی به وسیله سازهای گوناگون و با توجه به ظرافت های مخصوص به خود نواخته می شوند. آن قطعه موسیقی اگرچه دست نخورده باقی می ماند و به گوش شنونده می رسد، اما با این حال هر سازی به شیوه خود آن قطعه را ترجمه می کند. به همین دلیل است که وقتی از زبان خارجی صحبت می کنیم باید از دو زبان صحبت کنیم: یکی زبان انگلیسی، عربی، ژاپنی و غیره و دیگری فرهنگ یا روح زبان انگلیسی، عربی، ژاپنی و غیره است! یادم می آید در اوایل دوران دانشجویی و زمانی که برای شکایت از یکی از همسایگان خوابگاه در منچستر به مسئول دانشگاه مراجعه کردم تا بگویم «همسایگان من نمی گذارند که بخوابم - My neighbours don't let me sleep» با واکنش آن مسئول انگلیسی مواجه شدم که گفت: «آهان! همسایگانت تو را بیدار نگه می دارند؟ ?Oh, your neighbours keep you awake» حال اینکه چه تفاوتی میان این دو است و چرا «من را بیدار نگه می دارند» به جای «نمی گذارند من بخوابم» به کار می رود را می توان مورد بحث قرار داد، اما معمولا زمانی می توان آن را یاد گرفت که آن زبان را نه به شکل کتابی بلکه به آن شکل که مردم آن را صحبت می کنند (و هر طبقه و حرفه ای نیز زبان مورد استفاده خود را دارد) یاد گرفت، درست مثل اینکه بعضی اوقات در زبان فارسی می گوییم «مرا از خواب محروم کرد» با اینکه «محرومیت» شاید در نگاه اول اصطلاح عجیبی در این ساختار به نظر بیاید!
دانایی زبانی و آشنایی با روح آن است که باعث می شود جاسوسان بتوانند خود را به جای افراد محلی جا بزنند. آن ها نه تنها به زبان، قواعد، لهجه و لحن آن آشنا هستند، بلکه زبان را می شناسند و به نوعی در آن احساس راحتی می کنند. اگر بخواهیم به مثال موسیقی رجوع کنیم، باید بگوییم که چنین فردی نه تنها می تواند سازی چون سه تار بنوازد بلکه می تواند با آن سه تار موسیقی اصیل ایرانی را بنوازد، در حالی که فردی که روح زبان را نمی داند شاید استفاده وی از زبان خارجی شبیه به فردی باشد که به بهترین شکل سه تار می نوازد اما آن را ناخواسته در موسیقی جاز به خدمت می گیرد!
البته، به هیچ عنوان نباید ناامید شد و از گفت و شنود و ارتباط دست کشید! در زمان های قدیم، فرستادگان ممالک مختلف با ایما و اشاره و حتی با کشیدن رسم در کشور میزبان ارتباط برقرار می کردند! آن چه مهم است، رسیدن و رساندن اصل مطلب است و در مواردی هم که حساسیت زیاد باشد، می توان با کمی تمرین مطلب را به شکل مناسب و مطلوبی انتقال داد.
اما اینکه مطلبی به چه زبانی منتقل می شود بی اهمیت نیست. بعضی از سیاستمداران به خصوص بر روی استفاده از زبان رسمی کشور خود تاکید می کنند تا بدین ترتیب با «سلطه زبانی» مقابله کنند. بعضی زبان کشور میزبان را مورد استفاده قرار می دهند تا با این کار بر اهمیت روابط و نزدیکی میان کشورهای خود تاکید کنند. بعضی هم به زبان های بین المللی (معمولا ۶ زبان رسمی سازمان ملل) و یا زبان کشور میزبان سخن می گویند که تعامل را راحت تر می کند. هر یک از این رویکردها مزایا و معایب خود را دارد. در این مقاله اما قصد بر تمرکز بر روی استفاده از زبان خارجی است که در دستگاه خارجه، حداقل بیش تر از دیگر بخش های دولت، مورد توجه قرار می گیرد.
زبان واقعیات را ایجاد می کند: از «حاشیه خلیج فارس» تا «اوکراین»
اولین مزیت ارتباط به زبان گوینده یا مخاطب، درک واقعیاتی است که وی قصد مخابره آن ها را دارد. در واقع، با هر مفهوم جدید واقعیات جدیدی ساخته می شود. وقتی که از «مفهوم» صحبت می کنیم، از جهان یا پدیده ای صحبت می کنیم که «مورد فهم» واقع می شود که یک واژه تنها در حال انتقال آن می باشد. بنا بر این، واژه در اینجا نقش حامل را بازی می کند که قصد رساندن واقعیتی را دارد که گوینده آن را آنگونه درک/فهم کرده است.
برای مثال، پس از مدت ها تحریم و تهدید بود که در اواخر دوره ریاست جمهوری بیل کلینتون اعلام شد که از اصطلاح «دولت های سرکش - rogue states» که برای ایران، لیبی و کره شمالی استفاده می شد دیگر استفاده نخواهد شد. اصطلاحی که قرار بود جایگزین آن شود «کشورهای نگران کننده - states of concern» بود. این تغییر اصطلاحی در زمانی اتفاق می افتاد که دولت اصلاحات در ایران بر سر کار آمده بود، دولت لیبی در حال همکاری بر سر پرونده لاکربی بود و دولت کره شمالی آزمایش های موشکی را برای مدتی تعلیق کرده و قرار بود با دولت کره جنوبی نشستی مشترک برگزار کند.
با تغییر اسم گذاری، ایالات متحده در حال ایجاد واقعیتی جدید بود. در واقع، قصد واشنگتن از تغییر اصطلاح تنها توصیف واقعیت نبود بلکه قصد ایجاد واقعیتی داشت تا این کشورها را به تغییر روش ترغیب کند. واشنگتن از تغییر واژگان همچون آهنربایی استفاده می کرد تا دیگر کشورها را به تغییر رفتار تشویق کند. این کشورها دیگر قرار نبود تا «سرکشی» کنند بلکه تنها ایجاد نگرانی می کردند که آن هم می توانست تغییر کند! در اینجا باید به کاربرد تجویزی prescriptive زبان اشاره کرد. بعلاوه کاربرد توصیفی descriptive زبان که به آن اشاره شد و اینکه زبان به ما کمک می کند تا بتوانیم آنچه از واقعیت را فهم می کنیم بیان و مخابره کنیم، باید به این نکته هم اشاره کرد که زبان در عین حال کاربرد تجویزی و ایجادی هم دارد و با نامگذاری یک عمل یا مکان در واقع آن عمل یا مکان را به وجود می آوریم.
مثال «کشورهای حاشیه خلیج فارس» را در نظر بگیریم! این اصطلاح کاملا حاکی از قدرت ایران و دست بالاتر آن در منطقه خلیج فارس دارد چرا که امیرنشین های کوچک در دیگر سوی ساحل این دریا را «حاشیه ای» می داند. با به کارگیری این اصطلاح، نه تنها ایران می خواهد یک واقعیت ملموس را توصیف کند که در آن قدرت اصلی خلیج فارس به شمار می آید، بلکه در عین حال می خواهد این واقعیت را هم تجویز کند که امیرنشینان این منطقه همواره در «حاشیه خلیج فارس» بوده و خواهند بود.
حال، سوالی که باید پرسید این است که این اصطلاح آیا ترجمه می شود و یا قابل ترجمه است؟ آیا عملا امکان ترجمه آن بدون برانگیختن تعجب در انگلیسی یا زبان های دیگر وجود دارد، در حالی که در فارسی بسیار مصطلح و قابل قبول است؟!
تنها ایران نیست که نوعی پرتاب قدرت را به وسیله زبان به کار می برد. روسیه کاری مشابه در رابطه با اوکراین انجام می دهد!
کلمه «کرای» در روسی به عنوان یکی از واحدهای تقسیمات کشوری استفاده می شود (از واژه kroit به معنای بریدن، درست مثل واژه «تقسیمات» در تقسیمات کشوری). این واژه همچنین به عنوان «حدود» یا «پایان» استفاده می شود که برای «مرز» هم کاربرد دارد (درست مثل «حدود و ثغور»). به طور غالب در میان زبان شناسان و تاریخدانان نظر بر این است که اسم «اوکراین» به معنای «سرزمین یا استان مرزی» است که حدود غربی روسیه را شکل می دهد.حالا اینکه به خصوص بعد از جنگ روسیه علیه اوکراین بحث های فراوانی در رابطه با ریشه و اصل واژه اوکراین پیش آمده تنها بخشی از ماجراست! بخش دیگری از آن مربوط به استفاده از حرف اضافه است!
در زبان روسی، به طور کلی وقتی که صحبت از «در» به هنگام اشاره به یک مکان می شود، از دو حرف اضافه مجزا، بسته به آن مکان، استفاده می شود: v و na!
در حالی که برای «در موزه» از حرف اضافه v استفاده می شود، برای شرکت «در کنسرت» باید از حرف اضافه na استفاده کرد. سوال اینجاست که کدام یک از این دو حرف اضافه برای واژه اوکراین استفاده می شود و چرا این موضوع اهمیت دارد؟
در حالی که برای اوکراین تا زمانی که به عنوان یک منطقه و بخشی از تقسیمات کشوری شوروی/روسیه محسوب می شد، حرف اضافه na به کار می رفت، اوکراین بعد از استقلال همواره خواستار استفاده از حرف اضافه v بوده است که حرف اضافه ای مختص به کشورهاست چرا که حرف اضافه na معمولا برای مناطق به کار می رود. (امروزه برای منطقه قفقاز روسیه حرف اضافه na استفاده می شود). این موضوع آن چنان حائز اهمیت است که پس از استقلال از شوروی، هیئت وزیران اوکراین در سال ۱۹۹۳ میلادی خواستار استفاده از حرف اضافه v در اشاره به نام کشور از طرف روس زبانان شد، امری که همواره از نظر زبان شناسی و سیاسی مورد مناقشه بوده و بعضی اوقات هم بسته به سطح و نوع احساسات ملی گرایانه در روسیه و اوکراین می تواند تغییر کند.
در حالی که سران کشور روسیه در صحبت از اوکراین از حرف اضافه na استفاده می کنند، سران اوکراین در صحبت های خود و زمانی که می خواهند «در اوکراین» بگویند از حرف اضافه v استفاده می کنند. این تمایز آنچنان مشخص است که بعد از جنگ روسیه علیه اوکراین در بسیاری مواقع می توان موضع گوینده و اینکه آیا طرفدار روسیه یا اوکراین است را در استفاده وی از حرف اضافه و زمانی که به اوکراین اشاره می کند متوجه شد!
حال، سوال این است که یک مترجم باید کدام حرف اضافه را در اینجا استفاده کند؟ معمولا در این شرایط، حرف اضافه انتخاب شده توسط مترجم پیرو سیاست های کشور خود است. اما با این وجود باید پرسید که چه اتفاقی می افتد اگر که سیاستمداری بخواهد با استفاده از حرف اضافه دیگری پیامی متفاوت به طرف خود انتقال دهد؟! برای درک بهتر این موضوع باید گفت که اشتباه در آن و حساسیت ها پیرامون آن می تواند تبعاتی مشابه و حتی بدتر از استفاده از اسامی جعلی خلیج فارس برای ما داشته باشد! در اینجاست که اهمیت دانش زبان کشور میزبان برای کارگزاران دستگاه خارجی مشخص می شود که می تواند از هزینه های ناخواسته برای ملت ها جلوگیری کند!
توانایی انتقال پیام: از سخنرانی آتشین خروشچف تا «غده سرطانی اسرائیل»
از دیگر مزایای دانستن زبان مخاطب، توانایی بهتر برای انتقال پیام است. مثال سخنرانی معروف نیکیتا خروشچف در مهمانی سفرا در مسکو در سال ۱۹۵۶ میلادی را در نظر بگیریم که در آن گفته بود: «اگر ما را دوست ندارید، دعوت ما را قبول نکنید و ما را دعوت نکنید تا به دیدن شما بیاییم. چه دوست داشته باشید چه نه، تاریخ در طرف ماست. ما شما را دفن خواهیم کرد»! این سخنرانی که با واکنش شدید حضار در جلسه و نمایندگان کشورها بعد از آن همراه بود اگرچه چندان هم از خروشچف احساساتی و آتشین غیر قابل انتظار نبود، اما بعدها باعث بحث و گفتگو در رابطه با نقش مترجم در سخنرانی شد چرا که منظور خروشچف در آن مراسم دفن کشورها و نابودی آن ها نبود بلکه وی قصد داشت تا به دفن نظام سرمایه داری در تاریخ اشاره کند. شاید بتوان گفت که مفهوم سخن وی این نبود که «ما شما را دفن خواهیم کرد» حتی اگرچه به شکل تحت اللفظی وی این را گفته بود. مفهوم سخن وی بیش تر شبیه به این بود که بگوید «ما پیروز خواهیم شد و شما به زباله دان تاریخ خواهید پیوست».
مثالی دیگر در این زمینه استفاده از مفاهیم مرتبط با بیماری (همچون سرطان) برای «اسرائیل» است. اسم «اسرائیل» از طرف صهیونیست ها بسیار زیرکانه انتخاب شده است. اگرچه امروزه یک مفهوم آن برای رژیم صهیونیستی به کار می رود اما در اصل و به طور سنتی در میان مسیحیان و در غرب، «اسرائیل» همواره برای قوم بنی اسرائیل/یهودیان به کار می رفته است. زمانی که ترجمه صحبت های مسئولان کشورمان با تعابیری همچون سرطان، بیماری، یا جرثومه فساد در رابطه با اسرائیل در غرب ترجمه می شود، این باعث پرداخت هزینه اضافی برای کشورمان در میان مردم این جوامع می شود و می تواند تبعاتی منفی در میان افکار عمومی داشته باشد که با تبلیغات منفی دشمنان از آن بهره برداری می شود چرا که تبلیغات فاشیستی در اروپا همواره از تعابیر بیماری، غده سرطانی، انگل، موش و حیوان برای یهودیان/اسرائیل استفاده می کرده است! همین هم باعث شده تا هر گونه اشاره به یهودیان به طور کلی و به صهیونیست ها به طور خاص با زبان بیماری با واکنش محتاطانه از سوی مردم روبرو شود.
مثالی دیگر از فهم فرهنگی در قالب زبان، استفاده از استعاره است. در حالی که در کشورمان می توان مثال های فراوانی از کوه و دریا یافت، در کشوری مسطح به سختی مثالی از کوه و تشبیه به آن شنیده می شود. در کشوری هم که دسترسی به دریا ندارد مردم به ندرت از مثال های مربوط به دریا و کشتیرانی استفاده می کنند. حتی اینکه این واژه ها چه مفهومی هم داشته باشند می تواند بر اساس فرهنگ مربوطه تغییر کند. در حالی که در ادبیات فارسی و دیگر زبان های کشورمان باران همواره نشانه رحمت خداوند و نوعی مژدگانی است، در کشورهای قاره سبز که میزان بارندگی در آن ها همیشه زیاد و ابرها همواره بر آن سایه افکنده اند، معمولا باران چه در ادبیات و چه در میان مردم نشان از ناراحتی و افسردگی دارد!
این ارتباط میان زبان و فرهنگ آنچنان تنگاتنگ است که چندین سال پیش واشنگتن پست در گزارشی نوشته بود که در زبان اینوپیات که لهجه ای از زبان مردمان اینوئیت در شمال است، حدود ۷۰ واژه برای برف و یخ وجود دارد (برای مثال برفی که بیش از یک سال می ماند در برابر برفی که چاله ای را پر می کند). در زبان فارسی هم که همواره با خنده و لبخند رابطه خوبی داشته ۱۲ واژه برای توصیف خنده های گوناگون وجود دارد!
این مثال ها همه نشان از درهم پیچیدگی فرهنگ و زبان دارند. سوالی که در اینجا باید پرسید این است که یک دیپلمات که به زبان کشور میزبان صحبت نمی کند تا چه میزان قادر خواهد بود تا از استعاره، تشبیه و ضرب المثل ها استفاده کند و یا آن ها را در زمان استفاده از سوی طرف مقابل درک کند؟ عدم استفاده از این تعابیر تا چه حد بر سخنوری و ارتباط گیری وی تاثیر خواهد گذاشت؟ تا چه حد یک مترجم قادر به ترجمه تشبیه و ضرب المثل هاست و می تواند پیام آن ها در صورت لزوم انتقال دهد؟ شاید عجیب به نظر برسد اما در اولین ترجمه های خیام به روسی، بعضی رباعیات حتی تا چهارده سطر هم ترجمه می شده اند!
انعطاف ذهنی و دقت بیش تر
دانش زبان خارجی همچنین به انعطاف ذهنی و نظری کمک می کند که یکی از پیش شرط های مراودات جهانی است. وقتی که با اروپاییان صحبت می کنید، یکی از مواردی که همیشه باعث تعجب آن ها می شود عدم وجود هرگونه جنسیت در زبان فارسی و آذری (و ترکی) است! حتی بعضی از کارشناسان هم معتقدند که یکی از دلایل پیشرفت حقوق زنان در ایران و ترکیه نسبت به سایر کشورهای غرب آسیا می تواند همین برابری جنسیتی در زبان باشد! یادگیری زبان برای یک دیپلمات می تواند به وی کمک کند تا خود را در جای پای دیگران بگذارد و جهان را از چشمان آن ها ببیند. شارلمانی امپراتور رومیان می گوید که «دانستن زبان دیگر به معنای داشتن روحی دیگر است».
شکل گیری شخصیت بر اساس زبان را نه تنها تجربه بلکه تحقیقات هم تایید می کنند: بر اساس یافته های ژان مارک دوائِل از دانشگاه بیربک لندن با همکاری الوئیس بوتِس از دانشگاه لوکزامبورگ که تحقیقی را بر روی ۶۵۱ داوطلب انجام داده اند، هر چه تعداد زبان هایی که فرد در آزمایش می دانسته بیش تر بوده، همان قدر امتیاز وی در بخش گشودگی ذهن، انعطاف پذیری و ابتکار عمل اجتماعی بالاتر می رفته است. همین ویژگی های شخصیتی و در صدر آن ها گشودگی ذهن باعث می شود تا فرد از درجه تحمل بالاتری برخوردار باشد که برای تعامل با دیگران بسیار حائز اهمیت است.
در عین حال، یادگیری زبان می تواند باعث بالا بردن دقت و نکته بینی هم شود که همیشه یکی از ملزومات کار دیپلماتیک است! به یاد دارم معلم زبان آلمانی مان وقتی که می خواست از اهمیت حروف اضافه در آلمانی بگوید همیشه به شکل نیمه جدی می گفت که اگر به داروخانه ای آلمانی بروید و بگویید که «دارویی برای سرماخوردگی می خواهم»، دکتر سعی خواهد کرد تا دارویی به شما بدهد که باعث سرماخوردگی تان شود و در ادامه می گفت که باید گفت دارویی «برای مقابله ب» سرماخوردگی می خواهم.
به یاد داشته باشیم که ابزار یک دیپلمات زبان اوست! تجزیه و تحلیل زبان مخاطب وی هم بخشی از کار وی در آزمایشگاه ذهنی اوست که می تواند به موفقیت او و کشورش کمک فراوانی کند!
«فاصله احساسی» بیش تر و تصمیم گیری بهتر
همین توانایی نگاه کردن به جهان از نگاه دیگران باعث می شود تا فردی که به زبان دیگران صحبت می کند بتواند به شکلی بهتر ارتباط برقرار کند. نلسون ماندلا در رابطه با اهمیت این موضوع می گوید: «اگر با کسی به زبانی صحبت کنید که می فهمد، آن [سخن] به سر وی وارد می شود. اگر با وی به زبان وی سخن بگوید، آن [سخن] به قلب وی وارد می شود».
این گفته از ماندلا هم می تواند در جهت اهمیت زبان خارجی استفاده شود و هم در جهت زبان و لحن قابل فهم دیگری (برای مثال زبان یک نظامی که با زبان یک نجار متفاوت است) که در صحبت با وی از آن استفاده می کنیم. در واقع، هر دو زبان در اینجا با یکدیگر مرتبط هستند و تنها زمانی می توان به ذهن و قلب دیگری راه یافت که با زبان او با او صحبت کرد. زبانی که خانواده و دوستان وی با وی صحبت کرده اند.
این ارتباط با دیگران به زبان آن ها البته برای دیپلماتی که به آن زبان سخن می گوید حتی بیش تر از مخاطب وی هم مزیت دارد! شاید کم ترین مزیت در اینجا این باشد که حتی زمانی هم که وی از مترجم استفاده می کند، زمان بیش تری برای تفکر قبل از جواب دادن یا ادامه سخن دارد.
اما مزیت دیگر «فاصله احساسی» است که در زمان استفاده از زبان بیگانه اتفاق می افتد و بدین ترتیب می تواند به دیپلمات اجازه کنترل بیش تر بر احساسات خود را بدهد.
بر اساس تحقیقی که آلبرتا کوستا، محقق و استاد روانشناسی در دانشگاه پومپیو فابرا در بارسلونا انجام داده است، زمانی که افراد در امتحان استدلال به زبان خارجی شرکت می کنند مرتکب اشتباهات کم تری می شوند و نتیجه بهتری از خود نشان می دهند. واقعیت این است که وقتی به زبان خارجی صحبت می کنیم، مجبور هستیم تا کلمات را با دقت بیش تری انتخاب کنیم. همین هم باعث نوعی «فاصله احساساتی» می شود چرا که سعی می کنیم تا به شکل معقول و با دقت بیش تری واژگان را انتخاب کنیم. زبان مادری ما زبانی است که با آن رویا و کابوس می بینیم، شاد و ناراحت می شویم و خودمان را ابراز می کنیم. زمانی که به زبان خارجی صحبت می کنیم اما از این «خود» فاصله می گیریم و به همین دلیل هم می توانیم با دقت بیش تری به تجزیه و تحلیل به دور از احساساتی که باعث اختلال می شود بپردازیم. علاوه بر این، باید این نکته را هم یادآور شد که ارتباطی که در آن احساسات نقش کم تری را بازی کند می تواند برای ما راحت تر باشد چرا که از نظر احساسی دچار خستگی روحی و روانی نمی شویم. به عنوان مثال، زمانی که مذاکره ای طولانی به زبان خارجی صورت می گیرد می توانیم از عصبانیت های طرف مقابل به شکل راحت تری عبور کنیم بدون اینکه از آن ها برداشتی شخصی کنیم.
در آخر اینکه صحبت به زبان خارجی می تواند یک وزنه شخصیتی برای دیپلمات باشد. نماینده ای که به زبان کشور میزبان صحبت می کند نشان می دهد که برای مردم آن کشور احترام قائل است. همچنین، وی نشان می دهد که توانایی یادگیری و صحبت به زبانی دیگر را دارد. نه تنها صحبت به زبان مردم آن کشور بلکه صحبت به لهجه مورد نظر با محتویات مورد نظر هم می تواند مهم باشد. سفیر بریتانیا در کشورمان را در نظر بگیریم که اخیرا با ویدئوهای خود که در آن به زبان فارسی عامیانه و «جوان پسند» صحبت می کند در تلاش است تا تصویر مطلوبی از کشور خود ارائه دهد. این کار نشان از برنامه ریزی و درک وی دارد که سعی می کند تا جای خود را در میان ایرانیان و به خصوص جوانان باز کند. حال اینکه برنامه ما برای استفاده از این ابزار قدرتمند در سیاست خارجی چیست سوالی است که باید برای پاسخ آن تلاش و ان شاالله بیش تر و بهتر کار کنیم!
نظر شما :