استراتژی هوشمندانه چین در بحران غزه
پکن می خواهد آقای خوب منطقه باشد
نویسندگان: خانم دکتر مهناز گودرزی، دکترای روابط بین الملل و علیرضا سهرابی نور ارشد روابط بین الملل
دیپلماسی ایرانی: این روزها منازعه ای جدید میان فلسطین و اسرائیل را شاهد هستیم که صف بندی های جدیدی را در عرصه بین المللی رقم زده است در این یادداشت به واکاویی رفتار چین در بحران غزه به عنوان بازیگر فرامنطقه ایی پرداخته می شود.
چین از سال 1989 با فلسطین و از سال1993 با اسرائیل روابط دیپلماتیک کامل داشته است اما پس از شعله ور شدن بحران اخیر غزه با وجود فشارهای آمریکا سعی دارد رویکرد یکدست و میانه ای از خود نشان دهد. به همین منظور با شروع بحران فرستاده خود" ژای جون" را به کشورهای خاورمیانه اعزام می کند. شی جین پینگ تا پایان نشست سوم کمربند و جاده منتظر شد و اجرای راه حل دو کشور و ایجاد کریدور بشردوستانه برای کمک به نوار غزه بیان کرد و سپس وزیر امور خارجه چین بمباران غیر نظامیان غزه را فراتر از محدوده دفاع از خود توصیف کرد و از محکوم کردن حماس اجتناب کردند.
چین در مواضع اعلانی خود بارها اعلام کرده که آمادگی هماهنگی با سایر کشورهای منطقه، تلاش برای یک راه حل جامع و عادلانه برای مسائل فلسطین را دارد و راه حل اصلی برای برون رفت از درگیری مکرر فلسطین و اسرائیل را اجرای راه حل دو دولتی برای تشکیل کشور مستقل فلسطین و دستیابی به همزیستی مسالمت آمیز فلسطین و اسرائیل است. این رویکرد چین باعث شده از یک سو کشورهای منطقه به واسطه عدم موضعگیری صریح در قبال بحران غزه چین را مورد انتقاد قرار می دهند و از سوی دیگر آمریکا و اسرائیل چین را به دلیل عدم محکوم کردن حماس مورد بازخواست قرار دهند. به همین منظور چین از قطعنامه تحت رهبری آمریکا علیه غزه جلوگیری می کند علت این امر را ژانگ جون، سفیر چین در سازمان ملل این گونه تشریح می کند "که اگر این قطعنامه به تصویب می رسید چشم انداز راه حل دو کشوری کاملا از بین می رفت و فلسطین و اسرائیل را در یک چرخه باطل تقابل و نفرت فرو می برد."
به هر حال چین سعی دارد در بحران های بین المللی خود را قدرت صلح طلب و بی طرف در نظام بین المللی معرفی کند و مواضع غیر مداخله جویانه ای را اتخاذ می کند و در بحران غزه به دنبال ترسیم مسیری متفاوت از آمریکا و متحدانش که حمایت بی شائبه ایی از اسرائیل دارند را اتخاذ کرده است. اما همواره شاهد بی طرفی غیر غربی از جانب چین در بحران غزه هستیم که این استراتژی سازمان یافته و آگاهانه برای دستیابی به اهداف چین در منطقه و فرا منطقه است. که علت این رفتار را در دلایل زیر می توان جست وجو کرد:
- پکن سعی دارد در منطقه به سیاست تعادل بین کشورهای منطقه و قدرت های اصلی منطقه و اسرائیل پایبند باشد. از طرفی ارتباطات قابل توجهی با منطقه دارد و شریک تجاری کشورهای منا و نیمی از نفت وارداتی چین از کشورهای خلیج فارس تامین می شود و در سال جاری تجارت با جهان عرب را به رقم 420 میلیارد دلار می رساند که رقم قابل توجهی است. اما در خصوص اسرائیل باید گفت که چین همیشه یک ترازتجاری قابل توجهی بین تجارت با اسرائیل و اعراب منطقه بر قرار کرده، بدین معنا که چین نسبت به قدرت و توان اسرائیل چه در زمینه ها اقتصادی و چه در دیگر زمینه ها بی تفاوت نبوده و درصدد ایجاد یک توازن در خصوص تجارت با کشورهای منطقه است؛ برای مثال در بحث آماری کشورهای منطقه به ترتیبی که ذکر می شود یک حجم چشمگیر مبادلات تجاری را با چین داشته اند: سهم ایران از کل تجارت 3،296 میلیارد دلاری چین با دنیا در 9 ماهه 2020 فقط 0.34 درصد بوده است. این در حالی است که تجارت چین با کشورهایی مثل عراق (23 میلیارد دلار)، عربستان (49.2)، عمان (13.59 میلیارد دلار)، رژیم صهیونیستی (18.66 میلیارد دلار)، این آمار و ارقام نشان دهنده این مسئله است که چین فقط در خصوص جهان عرب بلکه سیاست تبدیل شدن به شریک اول تجاری را با تمام کشورهای منطقه در پیش گرفته است. نکته دیگر در خصوص تجارت بین اسرائیل و جمهوری چین اینست که چین به یکی از اصلی ترین وارد کنندگان سلاح های متعارف از اسرائیل تبدیل شده است که البته در خصوص این امر آمار و اطلاعات دقیقی در دسترس نیست.
- الفاظ گفتمانی چین با احتیاط طراحی شده است تا بر زمینه های گسترده مانند اجرای راه حل دو کشور، پرداختن به مسائل بشردوستانه و جلوگیری از تبدیل درگیری به منطقه ای تمرکز کند. به همین دلیل از اینکه لفظ تروریست و حمله تروریستی برای توصیف حمله حماس استفاده کند خودداری می کند و یا انتقام اسرائیل را از مجازات دسته جمعی غیر نظامیان فلسطینی خوانده که نشان از مخالفت آن با تهاجم زمینی اسرائیل به غزه دارد.
- بحران غزه می تواند اهداف فرامنطقه ایی برای چین تامین کند چرا که بحران غزه می تواند زمینه ورود آمریکا به درگیری منطقه ای در خاورمیانه را فراهم کند که چین بابت این مسئله خرسند است، زیرا چین فضای بیشتری برای سلطه استراتژیک خود در اقیانوس هند و آرام بدست می آورد.
- مواضع چین را می توان ریشه در مبانی فکری این کشور به آرما نهای فلسطین در سیاسیت کمونیست از زمان مائو جست وجو کرد. حمایت از فلسطین می تواند پایگاه پشتیبانی پر جمعیت از نظر استراتژیک مهم متوسل شود راکه بسیاری از کشورهای توسعه نیافته جهانی با فلسطین همدردی می کنند و بنابراین جنگ موضوعی است که چین می تواند از آن برای بسیج حمایت از رهبری خود در کشورهای درحال توسعه استفاده کند و از این طریق به زیر سئوال بردن جایگاه اخلاقی آمریکا در نظام بین الملل بینجامد و آمریکا را به عنوان داور بلا منازع در مناقشات بین المللی حذف شود. تنزل جایگاه بین المللی آمریکا می تواند پیروزی جنگ "قدرت گفتمانی" با سرمایه گذاری بر همدردی با فلسطنیان در سراسر جهان باشد.
- بحران غزه می تواند فرصتی را برای تثبیت روابط چین و آمریکا فراهم کند، چراکه وزیر امور خارجه چین پس از بحران غزه در یک سفر رسمی به آمریکا مامور به تلاش برای تثبیت روابط دوجانبه و حل اختلافات با آمریکا بود. اگرچه چین و آمریکا مذاکرات بسیاری برای تثبیت روبط دو جانبه پیش از آن آغاز کرده بودند ولی در سال 2018 دچار ضرباتی شد و متوقف شد بنابراین بحران غزه فرایندی را رقم زد که مذاکرات این دو کشور دوباره از سر گرفته شود. در این سفر دو طرف تاکید کرده اند که جهان به یک رابطه عمومی با ثبات میان چین و آمریکا نیاز دارد و سپس بایدن و شی در حاشیه اجلاس اقتصادی آسیا و اقیانوسیه در سانفرانسیسکو در ایالت کالیفرنیا، دیدار کردند.
نتیجه گیری
باید گفت که چین با سیاست اقتصادی که دارد درصدد این مهم است که به بزرگترین شریک تجاری برای کشورهای خاورمیانه تبدیل شود پس در نتیجه تحت هیچ شرایطی سیاست یک جانبه گرایی را در عرصه مناسبات و منازعات منطقه ای را در پیش نخواهد گرفت.
بحث بعدی اینست که چین به دنبال کم رنگ کردن نقش ایالات متحده در مناسبات خاورمیانه است چراکه حوزه رقابتی خود را با امریکا در این منطقه در بحث های گوناگون تعریف کرده است، اما پکن هرگز خواهان رودرویی مستقیم با آمریکا نیست و اقدامات خود را جوری ترسیم میکند که مستقیما در تقابل با آمریکا نباشد.
پکن به این امر واقف است که اگر بخواهد از منابع سرشار منطقه نفع ببرد، این جغرافیا باید به یک آرامش و ثبات نسبی برسد و برای همین علت است که در این نزاع جدید به عنوان یک بازیگر صلحجو وارد شد.
به نظر می رسد که چین هرگز اجازه نخواهد داد منافعش در این منطقه به خطر بیفتد و این امر می تواند چشم اندازی از این نزاع ترسیم کند که هرگز به کل منطقه گسترش پیدا نخواهد کرد.
در پایان باید گفت که خاورمیانه با هویت ها و الگوهای شکننده خود، همیشه صحنه تقابل قدرت ها در راستای کسب منافع آنها بوده و روزی ایالات متحده و بریتانیا در این منطقه حضور کامل داشتند، امروز هم چین به آنها اضافه شده است.
نظر شما :