نظریه نوئی که ایران عرضه کرده است

سیاست خارجی منزه، واقعیتی در دل آرمانشهر

۰۹ دی ۱۴۰۱ | ۱۲:۰۰ کد : ۲۰۱۶۷۰۱ اخبار اصلی اخبار داخلی
دکتر احسان اقبال سعید در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: پس از مفاهیم نویی، چون دولت-ملت و سودمحوری محض شاید جمهوری اسلامی ایران نخستین دولتی باشد که مفهوم بهره کشی و رابطه‌ی خریدار-فروشنده را در این عرصه به کناری نهاده و شانیت متفاوتی را برای خود ایجاد کرده است و، چون سپاه حسینی ملازمان رکاب از وهب نصرانی تا حر ریاحی بازگشته از کژی را شامل می‌شود و این خود نماینده و شاهد عادل همان خطوط وسطور نگاشته در بالاتر از این است.
سیاست خارجی منزه، واقعیتی در دل آرمانشهر

نویسنده: دکتر احسان اقبال سعید، نویسنده و روزنامه نگار

دیپلماسی ایرانی: از دیرباز تاکنون مراوده میان آنچه من یا ما با غیر یا آمده از سرزمین‌های دور و ناشناس نامیده می‌شد عامل تفکر و تدبر نوع بشر بوده است. این که آیا غریبه به کشتن چراغ آمده است یا که تنها رهگذر و مهمان امروز و شکرگزار فرداروز است شاید تا هنوز هم یک پاسخ عیان و تک کلمه‌ای ندارد و در هر دوره‌ای بسته به میزان آگاهی، باور و اندیشه چیره روزگار رابطه با سایر ملل و نحل تعریف و تفاوت‌های آشکار و نهان بسیار دارد.

روزگاری رابطه به حیرت و کشف نادیده‌ها از دنیای یکسره متفاوت می‌نمود که مگر ایلغار و خبر به قامت سفرنامه یا حیرت نامه، به سبب گیر و گرفت‌های اسباب ارتباط بیشتر هم مقدور و میسور نمی‌نمود. آمدن از سرزمین‌های دیگر هم در بیشتر دفعات به هنگام گرسنگی یا سیری مفرط رخ نشان می‌داد.. یا صحرانشینان چابک و منظم برگرده اسب عزم سرزمین نو و غله نو و بیشتر می‌کردند.

در و بر مسیر هرچه از آدم و بنای برپا می‌یافتند یکسره راهی عدمستان می‌نمودند. آینه تمام قد این معنا جهانگیری مغول و آنچه بر نشابور آوردند که تا همین اکنون هم تمثیل است. جهان که نوتر گشت برآمد گان عصر بخار و اکتشاف به تفنگ و حیلت راهی سرزمین‌های جدید گشتند.

انگار هم جستن طلا‌های خاک گرفته مردمان و هم اطفای حس سیادت و صدرنشینی انگیزه‌های عیان‌تری بودند که در قالب‌های نرم‌تر و فکورانه‌تر فروخته می‌شدند هنر یگانه آن است غالب شدن در قالب عاقلی که بهر دل سفیه آمده است و بومی ترش در آوردن ادای گربه‌ای که محض رضای حق به شکار موش آمده است.

انگار تا هنوز هم هر میزان که پیرایش پیشخوان سیاست رنگارنگ و متغیر شود، اما محتوای یکسان و دست نخورده باقی مانده است. اینکه در میان و میانه این جهان متورم و متوهم کدام راه را برای داد و ستد در یک فضای پا بر زمین و نگاه به آسمان باید برگزید می‌توان سوال یگانه‌ای باشد و یافتن پاسخش هم از یافتن الکل برای حکیم حکیم زکریای رازی سهل‌تر نخواهد بود.

در ایران زمین که متصل و مفتخر به آیین تشیع و پیشینه فرهنگی دیرپای خود است هرگز و هیچگاه "سر به جیب مراقبت فرو بردن" و "خر خود راندن" نه ممکن و نه مطلوب آمده است. سرزمین ایران لمیده بر چهار راه گذر و گذار تاریخ و سرچشمه تحولات تمدن‌ساز مسیر ساخت میراث بشر سرشت و سرنوشتی جز نازیدن و یازیدن به میراث معنوی و ملی خود ندارد. این دو چندان تنیده و تناور و حضورشان چندان تنیده و تناور وجود یکدیگر است که هیچکدام را بی دیگری تصوری از وجود نیست.

در عصر حاضر که تداوم میراث توحیدی- تمدنی ایران با شهادت حسینی، نرمش سرفرازانه‌ی حسنی و مفهوم انتظار مهدوی یک کلیت رسالت مدار، لیک پیش‌درآمد برای انسان سعادتمند عصر آخرین ذخیره الهی را پیش دیدگان نهاده است پس بایست یک نقشه راه و ضیا ممکن برای سیاست خارجی عصر غیبت تا رساندن پرچم به چراغ دار جهان ترسیم و قلمی نمود در این نوشتار که مدعای زیادی هم ندارد قلم که به اعتبار "الذی علم بالقلم" صاحب نفس گشته است بر آن است تا همین مفهوم را نه به قدر قدر موضوع و مفهوم که به وسعت الکنی خود بر کاغذ آورد.

مفهوم کشور و سرزمین از قرارداد تا دلبستگی و از قوم و قبیله تا گونیا و پرگار گرترود بل و دیگرانی هم، فراز و فرود در درازنای تاریخ جهان را تجربه کرده است خاک شاید در همه اقصای عالم دست به دست یا ویران و ویلان گشته باشد و روزی باز برقرار و استوار.

اما آنچه یک کل واحد به نام اِمِت- ملت را تداوم تاریخی و تنفس مستمر داده است اندیشه و زایایی عقول و باور‌ها بوده است این که مردمانی از هزار ویک ایلغار و بیداد و مغول و بدتر از آن باز به یک هویت و ذهنیت مشترک باور دارند و یاور یکدیگرند در روز‌های هول انگیز و هراسناک حکایت از یک ذهنیت زیبا و به هم پیوسته است که اگر حتی نانش آجر و آجر بناهایش ویرانی گشته، چون دل به خاک و سنگ تنها نداده باز سیر حکمت از دل باور جوشیده و آن بنا‌ها برقرارتر سر برآورده اند. جغرافیایی ایران با همه چپاول‌ها و توبره‌هایی که از خاکش پر برگشته‌اند باز پرغرور و برجاست و عاقلانی می‌پرسند چرا؟

این که یک ملت باور داشته باشد که آمده از یک هویت معظم و برقرار است می‌تواند اساسی بیفکند که هرچه بیایند و بسوزانند باز اساس و شالوده بنا برقرار و استوار خواهد ماند؛ و در بزنگاه‌های متعدد تاریخی این سرزمین و نقش برجسته ام‌القرای جهان اسلام و باز فراتر برفروختن چراغی سوسوزن یا شرشری از آتشی جهان افروز که تمام تیرگی‌های بشر را به سنت الهی خواهد شد خواهد زدود و "یوم تبلی السرائر" و نهایت و غایت شدائد انسان از رفتن به هر راه و آزمودن همه راه برای رسیدن به ارتفاع مقصود و خوش خیالی معهود خواهد بود.

حالیا ایران عدالتخواه که می‌خواهد هم الگو و نمونه باشد برای موحدین عالم و نیز راهبر چراغ به دست که "ایا ایها الناس جهان از جهالت طاغوت‌های خاک و خیال دل بردارید که راه روشن است و راهبر آخرین در آستین حضرت حق". پس بنگرید به این ام القرا که آغاز است واندک شرری برای رسیدن به النهایه الهی. تا رسیدن به آن باید راه برد وجهد کرد که سفیر و فرستاد گی در درازنای شریعت و مرزداری آیینی ستوده و مسبوق بوده است.

رسول صلی الله در همان آغاز سلسله نور عالمگیر‌اش برای هدایت فرستاده و راهی دیار کسرا می‌کند نمادیست نهادینه و نمادین برای این سنت حسنه.

در میانه تکاثر و تهاجم رسانه‌ها که به کثرت گاه ذهنیت را به وادی پریشانی و عنان به عنوان سپردگی می‌کشاند، هزارو یک طریق و دلیل به عنوان راهبر در مسیر تبادلات سرزمین با بلاد فرنگ عرضه می‌شود و عرصه گران هم مع‌الاسف اگر ابتدای قرن بخار و تهاجم، سیطره‌ی یکسره و عیان و غرش توپ‌های کشتی‌های بخار مهیب‌ترین و عیان‌ترین جلوه‌ی رابطه میان کشور‌ها به شمشیر آخته بودند و یافتن زر وبازار وسربریدن و بر صدر نشستن سکه‌ی بی تعارف روزگار هم. از ابتدای قرن بیستم تا اضمحلال و فروپاشی قدرقدرت شرق، شوروی تحلیل وتحول‌های دیگری هم به میان انداخته شد که ولو در ظاهر یکسر سودگرایانه نبود یا نمی‌نمود و میان این دو معنا خود تفاوت به حد شور و شیرین است.

اندیشه‌ی عدالت و فرونهادن رنج انسان از فقدان مادیات اولیه زندگی در پیوند با توحش وبرده خواهی بی عنان بشرانسان متفکر را به وادی طلب مساوات و بازتوزیع منابع وعایدات کشانیده بود. اگر ژولیده مرد پروسی کارل مارکس از جفای صاحبخانه به جهد نگارش کتاب سرمایه برنمی‌آمد این تمنای جهانی دیگرگون از آستینی دگر و جایی جدید در کره خاکی سربرمی افراشت واین نفیر بدون سفیر نمی‌ماند؛ و نمی‌توانست هم بماند که مولانا سرود "گفت پیغامبر که، چون کوبی دری عاقبت زان در برون آید سری".

در سیاست خارجی اعلانی و نه دقیقا اعمالی شوروی و دول متاسی اصول جدیدی در کرنا وکوس فریاد می‌شد که انگار با انگاره‌های یکسر سود وسوداگرانه‌ی دول غربی برآمده از انقلاب صنعتی و سرمایه داری متفاوت بود.

اگر روزی لرد سالیزبوری از اعیان بریتانیا گفته بود یا در دهان و برجایش نهاده بودند که "بریتانیا دوست و دشمن ابدی ندارد، منافع ابدی دارد" انگار نوایی و ندایی از گوشه‌ای از گیتی برخواسته بود که کی گفت: منافع را یکسره در انحصار واحتکار منابع نمی‌بیند. گفتن از مددرسانی به ملل رنجبر و زحمتکش یا فرونهادن امتیازات (کسره طفیلی ت) به درفش ستانده‌ی عصر تزار‌ها (مشابه فرونهادن بسیاری اجحافات وامتیازات ستانده شده‌ی عصر تزاری از ایران رنجور قاجار به موجب معاهده ۱۹۲۱ میان ایران و شوروی) مطلع یک غزل به تمامی ناهمگون با دیوان‌های قبلی را بر اهل زمین نمایان کرد.

اما انگار به حکم "که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل ها" باز در دیگ جوشان و پرغلغله گنداب موش یافت شده بود. باز تجمیع و به جیب نهادن مواهب شد همان حکایت همیشه و این معنا که گرگر دیگران بودن خود تمام معنای مراوده میان ملل است.

در خاتمه باز سردسرسو بی سیوروساتی مردمان وتانک‌های حجیم مسکو در خیابان‌های پراگ و بوداپست و ورشو که آمدند تا به نام دوستی کام خود را برآورند و بهار آنان را خزان و خزائن خود را انبار وانبان کنند. این کردار باز پیش چشم انسان خسته و خیره آورد که هر آمده از ذهن یکسره بشری و بریدن از آسمان به تمامی و دل نهادن به سخنان آن که یکسره مائده‌های آسمان را "افیون توده‌ها " نامید باز انسان را در همان مسیر خواستن "ثروت، قدرت، حسادت وشهوت" دوان وروان می‌کند، گیرم که خود نداند و بپندارد که شولای خلق بر تن کرده یا بی آزرم ترش بشود عامل ودفتر کودتا و سرنیزه در تهران و سانتیاگو که وقتی فقط کامروایی ابتدایی بشود آیین و آن هم نه بهر همه که تنها صدرنشینان و پرده نشینان حاصل باز ویرانی و ویلانی انسان است و نداشتن راه و چراغ.

اگر آزمودن آزموده‌ها خطاست نه در خفا که آشکارا باید نفیر داد "در خانه اگر کس است یک حرف بس است" باید میان آسمان وزمین پیوند یکسره لاینقطعی ایجاد نمود تا بشود درفش تام وتمام "واعتصمو به حبل الله جمیعا ولا تفرقوا". انسان و در آنچه این نوشتار چشم بر آن گرد نموده است یعنی دولت و سیاست خارجه اگر تنها تکیه بر انسان فانی و محدود باشد باز همان چهار توسن سرکش رفته در قبل در ابتدا، میان یا انتهای عاقبت بخیری عنان به دست گرفته و هر سوار ماهر ومدعی را روانه قعر دره اسفل السافلین می‌کنند که دره هم تا باشد "شعب ابی طالب" که نفحات نور واسطه زمین وآسمان را لغزش و لرزش باز دارد.

مقصود گفتن آنچه بر بشر رفته در این بیداد چنگیزی، نیست که می‌دانید و مکرر کرده‌اند هم لیک از آن روز که طمع بستن مرزداران سلطان محمد خوارزمشاه بر منال و شهوت چیرگی چنانشان کرد که مال التجاره فرستادگان چنگیز را ایلغار کرده و جانشان را هم بستانند هنوز سم ستوران خان مغول بر گردن نشابور و بیشتر از آن هم سنگینی و صدمه وافر دارد.

مکیدن خون ملت‌ها با قرارداد‌های نامتعادل که دود آتش جنگ عالمگیر اولش هنوز بر آسمان‌ها بلند است خود گویای هر آیین مراوده ایست که یگانه سود و تنها انسان را در میان گرفته باشد و چراغش یکسویه ویکسره بسوزد. حال گیرم چیزی هم پرشرر بسوزد، اما آیین این شمع‌ها عاقبت خاموشیست و بس.

انسان برآمده از تفکر الهی که زیست و زمانه را معبر نیکنامی و حصول به نور کامل آمده از آسمان و رشته‌ای از حبل المتین می‌شمارد راه را دیگرگون می‌پیماید و گام هم گونه گون می‌زند. عصر غیبت که گروهی زمانه‌ی حیرت هم می‌نامندش به گمانم سهل وصعب‌ترین (کسره طفیلی نون) توامان روزگاران برای آیین مراوده یا آنچه سیاست خارجی می‌خوانندش باشد.

اینکه به آیین الهی در مسیر مستمر خط محمدی (ص) با استناد و تمسک وتوسل به آنچه بواسطه از جانب بهترین بندگانش به دستمان رسیده می‌شود دنیا وعقبی را یکسره ساخت و نمونه والگو داد به دست اهل جهان تا سرحد ممکنات انسان محدود عصر غیبت و پرچم را رسانید به ید مبارک صاحبش حضرت قائم (عج(

سیاست خارجی عصر انتظار    

آن چه برای عصر غیبت از ملکداری و خلق (فتحه برخ) مداری انسان را کفایت می‌کرده است یا در متون مقدس به نص درامده است و یا سیره و سخن آل الله مسیر را ترسیم کرده است.

جان و شیره‌ی تئوری سیاست خارجی عصر انتظار که به اختصار سیاست منزه می‌خوانمش را می‌توان این گونه به میان و در میدان بیان نمود: انقلاب اسلامی ایران چراغ اول در میان سرگردانی‌ها وحیرت‌ها را برفروخت. این چراغ در هجوم لشکر‌های پیدا وپنهان خصم و کین و استحاله گاه پرنورتر و گاه آهسته‌تر نور برافروخته است موید این مفهوم است که پای در سقف کوتاه‌تر آستان اسمان انسان نرسیده به عصر ظهور دارد.

اما در تئوری ولایت فقیه که جان و شریان نظام سیاسی اسلامی برقرار پس از پیروزی انقلاب اسلامی است حضور یک فقیه دلداده به مسیر هدایت الهی که پرچمدار است تا حرکت پهلو بزند به ردای نبوت و ضیا الطریقی امامت. پس نوع مراوده و سیاست خارجه هم دیگرگون است و نیک اگر بنگریم حمایل دار همان آیین الهی وآل اللهی است تا نوع بشر را به سکون و قرار و راه هموار برای حرکت بشر ومتروک نمودن آیین بتان نو و کهنه و سپاه‌های چیره بر اذهان و دیدگان که به کشتن چراغ به نرمی آمده اند بنماید.

انسان در سیاست خارجی منزه    

در این نگاه انسان نه یک نیروی کار و مولد و عامل تولید نسل ونه یک مصدر ومحمل کامجویی و خاک شدن بل مصداق اتم خلیفه الله است و آن وجودیست که ذات اقدس الهی از پس وجود بخشیدنش فرمود "فتبارک الله احسن الخالقین" در تفکر عصر انتظار باید چنان بستر را برای انسان مهیا ساخت تا به ایین انسانی برسد به مرحله‌ی وجود و وجوب خلیفه اللهی ... (انسان واجد ارزش در این تفکر الهی فراتر از آن است که بشود تنها در شمار سرشماری نفوس یا یک بی رمق به خیال خود زنده که مرده است، اما به مدد فریب عظیم دستگاه نمایش صهیونی گریم زندگان بر صورت زده و بی انکه مصدری شود یا ثمری داشته باشد خاک شود.

این انسان که در سطور بالا ارزشش در یک تفکر الهی نه به تمامی، اما به قدر وسع تحریر گشت هرگز به اسم منافع وخط کشی‌های لازم، اما قراردادی مورد استثمار و آماج تهاجم به بهانه وب‌های همه وهیچ قرار نخواهد گرفت.

ملموس‌تر سخن بگوییم. به جنگ تحمیلی هشت ساله ایران و عراق دوران صدام حسین بنگرید؛ شهر‌های ایران آماج موشک‌ها و هواپیما‌های رژیم بعث بودند و گروه زیادی از غیرنظامیان ایرانی به خون خود می‌غلطیدند و شهید می‌شدند. اما تفکر سیاسی عصر انتظار که نزدیک‌ترین اندیشه به ایین محمدی (ص) بود اجازه اقدام متقابل و مشابه بر علیه شهر‌های عراق را نمی‌داد چرا که انسان را نه عددی برای اخذ انتقام یا ضرب شصت نشان دادن به آن عفلقی نمی‌دانست و نمی‌دید.

هر انسان را وجودی عظیم و بی نهایت می‌شمرد که لیاقت آن را دارد تا کاموری حلال دنیوی و از عداد جاودانیان ابدی لشکر آخرین ذخیره الهی باشد. این نگاه را با بمباران اتمی هیروشیما وناکازاکی در روز‌های پایانی جنگ جهانگیر دوم کنار هم بنهید و جام قضاوت وتوفیر را خود به انصاف وعدالت نوش کنید.

تفکر وتعادل اندیشه‌ی شیعی یک ماهیت حق جوی شهادت محور با امتزاج تدبیر و تامل به گاه و اندیشه و محمل انتظار و بسترسازی برای آن است. دولت شیعی مستقر می‌تواند در عصر غیبت، سنت سیاست خارجی که امتداد سنت النبی و مستتر در سیره‌ی امامان است را در حد مقدورات و ابتلائات زمانه نصب العین قرار دهد تا نهایت مقدوریت ممکن دنیوی را برای امت وملک و هم شهروندان و آدمیان اهل جهان فراهم آورد و هم نزدیک‌ترین گام‌ها را به رسالت غایی-جهانی اش بزند.

بلاتردید بیش و فراتر از این‌ها هم "دریایی کرانه ناپدید" در میان است، اما وسع ادراک قطره‌ی آب کجا می‌تواند عظمت اقیانوسی را فهم وتفسیر کند که یگانه دریانورد این اقیانوس عظیم آخرین ذخیره الهیست وبس.

خط سرخ حسینی    

اندیشه وعمل سرخ حسینی میاندار همیشه تا هنوز است. در این اندیشه که حق طلبی و ایستادن در مسیر مستقیم هدایت، اصلی بی بازگشت است و همین تفکر انباشته تاریخی بخش بزرگتری از اعلان واعمال سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در چهار دهه پس از انقلاب اسلامی را تفسیر و تدبیر کرده است. ایستادن بر شرافت یک سیمای به تمامی متفاوت و شانیتی متناسب با منفعت معنوی-ابدی و نه سودسالار و "اندک به حقیقت ناب" ایجاد کرده است.

یگانه به رغم تمام شدائد و شبهه افکنی‌ها در میانه میدان ستوار وبرقرار ایستادن وخدنگ کین وخشم از هر سو و هر قبیله در پهلو داشتن و خم به ابرو نیاوردن، صفحات پررنگ این دیوان پربرگ سیاست خارجی ایران در بخش چشمگیری از این سالیان بوده است.

نهال انقلاب اسلامی ایران هنوز لذت یکسالگی را به کام نچشیده بود که قطع رابطه با آفریقای جنوبی که در استیلای رژیم آپارتاید قرار داشت صورت گرفت. در همین جمله‌ی کوتاه نیکو بنگرید!

آخرین انقلاب کلاسیک جهان که ابهت اش بهت و احسنت میشل فوکوی فرانسوی را هم بر می‌انگیزد در روز‌های درهمی ابتدای هر انقلاب که هزار شمشیر آخته ونفاق پنهان در نقاب، عزم جویدن ودریدنش را دارند، رسالت یاری رسانیدن به هر "هل من ناصر ینصرنی" را فرونمی گذارد.

در آفریقای جنوبی نه جمعیت شیعه‌ی آنچنانی می‌زیستند و نه به آن تعبیر سودمحورانه‌ی برهنه‌ای که از منافع می‌شود تضییع منافعی از ایران در آن سرزمین صورت گرفته بود، اما خط سرخ شهادت وشهامت حسینی که چراغ اول در مسیر سیاست ورزی مطهر قرار داد نمی‌باید که تظلم خواهی را بشنوی وچشم ببندی یا به جلد جبه‌ی گوشه نشینی و انزوا بخزی که "چشم‌ها را باید شست و جور دیگر باید دید" ایستادن وپای فشردن بر حق مظلوم تابلویی خوش لعاب‌تر و سرخ فام‌تر از آرمان فلسطین در این سال‌ها به خود ندیده است.

آنجا که جمهوری اسلامی ایران به زعامت دو مرجع عالیقدر شیعه بر دفاع تمام قد و تا سرحد از بی سرزمین کردن کردن یک ملت پای فشره و هزینه پرداخت کرده است. کمتر توجه می‌شود که بیشتر جمعیت اعراب مسلمان فلسطین سنی مذهب هستند و این باز خط نورانی حسینی را نکو می‌نمایاند که از معبر دفاع از حقی است که مسیر سنگلاخ و پررنج رسیدن به آستانه‌ی "ان الارض یرث‌ها عبادی الصالحون" میسر وممکن می‌شود.

پس از مفاهیم نویی، چون دولت-ملت و سودمحوری محض شاید جمهوری اسلامی ایران نخستین دولتی باشد که مفهوم بهره کشی و رابطه‌ی خریدار-فروشنده را در این عرصه به کناری نهاده و شانیت متفاوتی را برای خود ایجاد کرده است و، چون سپاه حسینی ملازمان رکاب از وهب نصرانی تا حر ریاحی بازگشته از کژی را شامل می‌شود و این خود نماینده و شاهد عادل همان خطوط وسطور نگاشته در بالاتر از این است.

اکنون هم راه همان است و شاید در عصر وزمانی که داد و ستد و آنچه لایف استایل نامیده می‌شود در ذهنیت متوسط القامه‌ی می‌شود شوذب خزانه‌دار که قرآن مجسم امام علی (ع) را به زر خزانه فروگذاشت بیان و شنودن مفاهیم والاتر دشوارتر از زمان‌های دیگر گشته باشد. اما اگر باورمند به راه صحیح و صریح خود باشیم و باور من این معنا که در ظفر غایی وعده الهی هیچ تردیدی وجود ندارد باور‌ها "لا ریب فیه" را چنان فرشته ذهن خواهند نمود که در این راه از سرزنش خار مغیلان هیچ غم به خود راه نخواهند داد.

*این نظریه بخشی از کتاب "سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران"، مهرراوش، تهران1400، است.
 

کلید واژه ها: سیاست خارجی سیاست خارجی ایران دیپلماسی دیپلماسی ایران جمهوری اسلامی ایران ولایت فقیه خاورمیانه


( ۱۰ )

نظر شما :

محمد ۰۹ دی ۱۴۰۱ | ۱۴:۵۵
مناسب است که در انتشار عمومی با زبان ساده مطالب بیان شود
امیر ۰۹ دی ۱۴۰۱ | ۱۸:۴۵
اللهم عجل لولیک الفرج.. آقای دکتر نویسنده خدا خیرت بدهد...اجرت با امام حسین
ایراندوست ۱۰ دی ۱۴۰۱ | ۰۸:۱۴
به نظرم مطالب رو خوب بیان نموده بود. لحنش هم زیبا و گیرا بود. اما واقعیت این است که تنها در عرصه کلام و سخن اینها قابل عرضه است و کردار سیاسی در زمین واقعی جز این هست...