تخم طلای برجام در دولت رئیسی هم شفک می شود؟
احیای برجام به دست اصولگرایان ممکن است
دیپلماسی ایرانی: احمد زیدآبادی جزو آن دسته از تحلیلگران و کارشناسانی است که با آغاز مذاکرات احیای برجام، هم در دولت روحانی و هم چنین در دولت رئیسی نگاه مثبتی نسبت به از سرگیری توافق هسته ای داشته است و به تبع این مثبت اندیشی در مقاطع و برهه های مختلف و با وجود اتفاقات متعدد در سطح منطقه و جهان کماکان بر این دیدگاه خود استوار بوده است. حال که شاهد تحولات معناداری طی روزها و هفتههای اخیر بعد از برگزاری هفتمین نشست سران آستانه در تهران و حضور پوتین در ایران بودیم، حال با این روزنامهنگار و تحلیلگر ارشد مسائل سیاسی و بین الملل به گپ و گفت نشسته ایم تا ارزیابی وی را پیرامون تاثیر این اتفاقات بر احیاء یا عدم احیای برجام را جویا شویم که در ادامه ماحصل این گفت وگو را می خوایند:
*** اگرچه طی ۱۳۵ روزی که از توقف مذاکرات وین گذشته است بارها از مرگ برجام سخن گفته شد. اما در روزهای اخیر اتفاقاتی نظیر پررنگ شدن ادبیات ساخت سلاح هسته ای توسط مقامات ایران، مواضع حسن روحانی پیرامون مذاکرات و مهمتر از همه آنچه که در سایه سفر پوتین و دیدار با مقامات کشور روی داد این گزاره (مرگ توافق) را بیش از پیش تقویت کرده است. حال حضرتعالی که نگاه مثبتی به مذاکرات و حصول توافق هسته ای دارید باز هم بر ارزیابی خود استوار هستید؟
بله من با تمام این اتفاقات و نکاتی که طرح کردید کماکان به احیای برجام معتقدم، اگر چه شانس موفقیت تا حدود زیادی کاهش پیدا کرده است. ببینید واقعیت امر آن است از زمانی که مذاکرات در دولت رئیسی شروع شد در دوره ها و مقاطع مختلف دائما از مرگ برجام و عدم احیای توافق هسته ای سخن گفته اند و حتی برای آن (مرگ برجام)، بازه های زمانی دو هفته، سه هفته، یک ماه و چند ماه را پیش کشیدند. اما کماکان این وضعیت تا به اکنون ادامه داشته و برجام هم نمرده است. چون واقعا ایران در وضعیتی نیست که بخواهد یا بتواند مسئولیت، بار و هزینه شکست رسمی مذاکرات هسته ای و عدم احیای برجام را بپذیرد. بنابراین سعی میکند که این مذاکرات به صورت کج دار و مریز ادامه پیدا کند، حتی اگر این سیاست به صورت یک امر تاکتیکی باشد. به هر حال اعلام رسمی شکست مذاکرات و مرگ برجام یک حالت «انفجاری» را در داخل کشور ایجاد میکند، چون علاوه بر تاثیرات مستقیم و فوری بر شرایط اقتصادی و معیشتی و شکل گیری تورم غیرقابل مهار و غیرقابل کنترل، آثار مخرب روانی هم بر افکار عمومی خواهد داشت. از همه مهمتر آن است که هیچ راهی برای جایگزینی برجام وجود ندارد.
*** هیچ راهی؟
تمام راه هایی که برای جایگزینی برجام وجود دارند، هم برای طرف ایرانی و هم برای طرف مقابل آن قدر پرهزینه هستند که چشم پوشی از توافق به امری بی نهایت دشوار تبدیل می شود. بنابراین تا این لحظه نمی توان گفت برجام مرده و یا در آستانه مرگ قرار گرفته است؛ بله همان طور که گفتم شانس احیای برجام کاهش پیدا کرده و حتی به ۵۰ - ۵۰ هم رسیده است، اما با وجود نکاتی که گفتید باز هم من اعتقاد ندارم که برجام مرده است و عمرش تمام شده است. چون مسئله به این سادگی نیست.
*** ولی اخیراً هم ریچارد مور، رئیس سرویس اطلاعات مخفی بریتانیا (MI6) و هم ویلیام برنز، رئیس آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA)مستقیماً به مسئله مذاکرات و برجام اشاره کردهاند که به نوعی نشان می دهد پرونده فعالیت های هسته ای و برجام از حالت سیاسی – دیپلماتیک به حالت امنیتی بازگشته است. از طرف دیگر بعد از سفر رئیس جمهور روسیه به ایران زمانی که مقامات آمریکایی خطاب به تهران عنوان میکنند «یا پوتین یا برجام» و به نظر می رسد که جمهوری اسلامی هم انتخاب خود را ذیل نزدیکی با روسیه کرده است، تحلیل شما را زیر سوال نمی برد؟
ببینید عبارت یا پوتین یا برجام در جریان سفر رئیس جمهوری روسیه به ایران قدری بد تعبیر شده است.
*** چطور؟
منظور آمریکاییها این بوده است اگر ایران این تصور را دارد که می تواند با پوتین همراه شود و برجام را نادیده بگیرد، این گزینه امکان پذیر نیست و گرنه وجود روابط معمول با روسیه، حتی در بین متحدین آمریکا در منطقه خاورمیانه هم وجود دارد. ببینید فضای بین المللی آن قدر دوقطبی نشده است که ایران مجبور به انتخاب بین برجام یا پوتین شود. این عبارت که شما مطرح کردید ناشی از یک سوء تفاهم و سوء برداشت است. چون اصلا این عبارت به این معنا نیست که اگر جمهوری اسلامی ایران، احیای برجام را انتخاب کند باید روابطش را با روسیه قطع کند یا کاهش دهد. این بیشتر یک هشدار از طرف آمریکایی هاست که در پاسخ به سوال اولتان توضیح دادم. یعنی اگر چه راه های جایگزین برای احیای برجام وجود دارند، اما راههایی پر هزینه خواهند بود.
*** حال که در گفته های من و حضرتعالی پای روسیه به میان آمد جا دارد یکی از نوشته های شما را در کانال تلگرامیتان به نقد و چالش بکشم. بعد از فضای سیاسی - رسانه ای در سایه گفت وگوی روزنامه شرق با سفیر روسیه در یادداشتی عنوان داشتید که اساساً وظیفه اصلی هر سفیری در محل مأموریت خود دفاع از منافع کشور متبوعش است، در حالی که بسیاری معتقدند لوان جاگاریان در طول سال های حضورش در ایران عملاً از حافظ منافع روسیه به سمت دخالت آشکار و مستقیم در امور مملکتی ایران از مسائل سیاسی، دیپلماتیک و امنیتی گرفته تا حوزه اجتماعی، فرهنگی و مقوله هایی چون حجاب، توریسم و ... ورود پیدا کرده است. حتی سفیر روسیه برای رسانهها در داخل ایران تعیین تکلیف می کند که در قبال جنگ اوکراین چه عبارتی به کار ببرند. ضمن اینکه این شخص (جاگاریان)، سفیر کشوری است که قاطبه کارشناسان، تحلیلگران و ناظران امر، آن را بازیگر اصلی مخرب و مخل احیای برجام می دانند. با این نکات واقعا منکر این مهم هستید که مسکو ناقض منافع ایران است؟
اینکه تصور کنیم هر کشوری، آن هم روسیه به یک هدف سهل و ساده تبدیل شود تا جایی که هر شخصی و هر جریانی هرچه دوست داشته باشد در قبالش مطرح کند، اینگونه نیست. من با چنین نگاهی، نه در خصوص روسیه و نه هیچ کشوری در جهان موافق نیستم.
*** آنگونه که برمی آید شما هم تا اندازه ای نگاه به شرق را چاشنی تحلیلتان کرده اید؟
ببینید اینجا ما به یک واقع بینی و انصاف نیاز داریم. بی شک مواضع روسیه منفی است و تجاوز روس ها به خاک اوکراین از هر جهت و منظری قابلیت محکوم کردن را هم دارد. هم چنین روسیه در اوکراین مرتکب جنایات متعددی هم شده است، اما این نکات به معنی آن نیست که روسیه در هرجایی هر گامی که بردارد مخرب و منفی است. ضمنا ایران اگر بخواهد منافع خود را در سطح جهانی حفظ کند باید یک توازن بین رابطه اش با روسیه و چین و مناسبات خود با اروپا و آمریکا برقرار کند. آنچه که مورد انتقاد شخص من است عدم توازن در برقراری این روابط است، وگرنه داشتن یک رابطه عادی با کشوری مانند روسیه هیچ گونه ایرادی ندارد، کما اینکه برخورداری از روابطی حسنه و دوستانه با دیگر کشورهای جهان هم، نه تنها منفی نیست که دربردارنده منافع برای ایران است. در عین حال برخی در داخل حساسیتهایی زیادی در خصوص روابط تهران - مسکو دارند تا جایی که می تواند محل اختلافات سیاسی باشد. این وضعیت به قدری پیش رفته است که هر شخص، حزب و جریان سیاسی طرفدار برقراری و ارتقاء روابط ایران با یک کشور خاص است. برخی طرفدار روابط ایران و روسیه هستند، برخی هم ایران و چین، برخی روابط با اروپا و برخی هم آمریکا؛ این وضعیت باعث تحریف واقعیت ها در صحنه عینی روابط بین الملل و دیپلماسی ایران شده است. همانگونه که من در نوشتار خود عنوان داشتهام روس ها به هیچ وجه تمایل ندارند وضعیتی پیش بیاید که مجبور به انتخاب بین حفظ روابط خود با ایران به بهای اعتراض شدید کشورهای حاشیه خلیج فارس و اسرائیل شوند. پس روسیه و شخص پوتین به دنبال برقراری یک توازن است و سعی دارد از هر ابزاری برای حفظ این توازن استفاده کند. اینجا مسئله به داخل ایران باز می گردد که هر شخص و رسانهای هرچه بخواهد می گوید بدون آنکه هیچ پشتوانه و تحلیل علمی دقیقی داشته باشد. این قبیل مسائل، نه دعوای داخلی، بلکه تحلیل درست سیاسی و دیپلماتیک را طلب می کند. لذا نباید این فضای داخلی را در خصوص روسیه چندان جدی گرفت.
*** علیرغم تمام نکاتی که عنوان داشتید بازهم باید این نگاه شما را زیر سوال برد، از این جهت که اگرچه در داخل کشور برخی روسوفیل، چینوفیل، یوروفیل، امریکن فیل و ... هستند، اما قدرت دو جریان روسوفیل و چینوفیل تا جایی است که عملاً جمهوری اسلامی از یک بازیگر متحد و همسو به وابسته و سرسپرده سیاسی پکن و مسکو بدل شده، اگر نگوییم که ایران به مستعمره یا نیمه مستعمره روس ها و چینی ها درآمده است؟
در سوال قبلی به گفته های رئیس C.I.A اشاره کردید. ویلیام برنز اخیراً عنوان داشت که ایران و روسیه دو کشوری هستند که به شدت به هم نیاز دارند، اما به هم اعتماد ندارند. پس این وضعیت در روابط تهران - مسکو وضعیتی است که ژئوپلیتیک منطقه به هر دو طرف (تهران و مسکو) تحمیل کرده است. بله بدون شک در داخل ایران نیروهایی حضور دارند که با قدرت سیاسی، رسانهای و تبلیغاتی خود در تلاشند اصطلاحا ایران آنگونه به روسیه بجسپد که عملاً تهران به تابعی از سیاست های کرملین تبدیل شود و ما رسماً سرسپرده روس ها شویم. این چیزی است که جریانی تحت عنوان روسوفیل به روشنی و صراحت از آن سخن می گویند، اما باید این مسئله را هم در نظر گرفت که آیا خواسته این جریان به یک مسئله مورد اجماع در نهادهای تصمیم گیر جمهوری اسلامی ایران در آمده است یا خیر؟ در پاسخ به این سوال من تصور می کنم که هنوز چنین اجماعی برای سرسپردگی تام و تمام به روس ها وجود ندارد. ضمنا نباید فراموش کرد مسئولان جمهوری اسلامی در نگاه موهوم یا غیرموهوم خود اتفاقاً بر این باورند که این جمهوری اسلامی است که با قدرت و نفوذ بالای خود توانسته است روسیه را در برنامه و نگاهش وارد کند. پس هیچ وقت برای این افراد قابل قبول نیست که خود را به مستعمره، سرسپرده و یا وابسته روس ها بدل کنند. لذا باید این وضعیت روانی را هم در نظر گرفت. از این منظر است که ایران نمیتواند به این گونه روابط با روسیه و چین تن در بدهد. از طرف دیگر روابط با روسیه در افکار عمومی داخلی قدری حساسیت دارد و این چیزی است که خود مقامات جمهوری اسلامی ایران هم به آن واقف هستند. لذا اگر بخواهند به سمت وابستگی، سرسپردگی، گوش به فرمانی و نهایتا تبدیل شدن به مستعمره سیاسی روسیه پیش بروند جامعه ایران به هر قیمتی آن را به هم خواهد زد. بنابراین تا این لحظه این مهم (وابستگی و سرسپردگی به روسیه)، علیرغم روابط نزدیک دو طرف یعنی تهران و مسکو محقق نشده است.
** گفته های شما باز هم من را مجبور می کند مسائل دیگری را پیش بکشم که برخلاف نگاه حضرتعالی است. بعد از سفر و حضور پوتین در تهران به بهانه شرکت در هفتمین نشست سران آستانه، رسانههای داخلی وابسته به همین جریان روسوفیل از قرارداد و تفاهم نامه ۴۰ میلیارد دلاری با روسیه و تلاش مضاعف برای ارتقاء روابط و مناسبات سیاسی، دیپلماتیک و به خصوص اقتصادی، تجاری، ترانزیتی و ... با مسکو، آن هم بدون احیای برجام و یا تصویب لوایح FATF سخت گفتند. آیا همین نکته نشان نمی دهد که جریان روسوفیل ضمن آن که سعی دارد به قول شما ایران را به طور کامل به روس ها بچسباند، قرار گرفتن تمام و کمال تهران در مسیر پوتین را به جای احیای برجام پیش ببرد؟
اولا که این دست تفاهم نامه ها و قراردادها به خصوص بین ایران و روسیه در ادوار مختلف و در دولت های قبل، چه دولت اصلاح طلب و چه دولت اصولگرا به امضا رسیده است که هیچ کدام از آنها خروجی در بر نداشت. لذا مسائلی که بعد از سفر پوتین به تهران و انعقاد قراردادهای روسیه و ایران در جریان نشست روند آستانه بدون احیای برجام مطرح شد جزو آن دسته خزعبلات و توهمات داخلی است که نباید به آن توجه کرد. چون به هیچ عنوان در این شرایط، نه روسیه و نه ایران توان عملیاتی کردن مفام این تفاهم نامه ها را ندارند. رساندن سطح مناسبات تجاری از 2 میلیارد دلار به 40 میلیارد دلار و عملیاتی کردن مفاد تفاهم نامه های اخیر که در سایه حضور پوتین در ایران امضا شد، مستلزم هزینه زیاد و صرف سال ها وقت است و به این زودی ها چنین مسئله ای محقق نمیشود. پس اگر ایران می خواهد از مخمصه فعلی نجات پیدا کند فقط و فقط باید به احیای برجام و یا چیزی شبیه به آن برای جایگزینی فکر کند، وگرنه اگر جمهوری اسلامی این تصور را دارد که می تواند از زیر بار توافق با ۱+۵ شانه خالی کند و همچنین وضعیت را در شرایط کنونی حفظ و مدیریت کند، تقریباً محال است.
*** بیش از حد به پارامتر تاثیر سیاست روس ها و نگاه پوتین در عدم احیای برجام پرداخیتم و قدری از محور اصلی گفت و گو یعنی مرگ برجام دور شدیم. به مسئله اصلی این گپ و گفت بازگردیم. یکی از نکاتی که بسیاری را به این باور رسانده که ایران دیگر تمایلی به احیای برجام ندارد و توافق هسته ای به مرگ خود بیش از هر زمان دیگری نزدیک شده ناظر به پررنگ شدن ادبیات مقامات داخلی پیرامون توان کشور برای ساخت سلاح هستهای است، از سیدکمال خرازی گرفته تا محمدجواد لاریجانی. اگرچه پیشتر هم برخی مقامات در ادوار مختلف به صورت مستقیم و غیرمستقیم این نکته را در خصوص تمایل یا توان جمهوری اسلامی برای ساخت سلاح اتمی پیش کشیده اند. ورود ساخت سلاح هسته ای به ادبیات سیاسی – دیپلماتیک مقامات جمهوری اسلامی به معنای خواندن فاتحه این افراد برای برجام نیست؟
بگذارید تک به تک به این افراد بپردازم. اولا آقای لاریجانی فعلا موقعیت و مقامی در ساختار جمهوری اسلامی ایران ندارد. ضمنا این فرد طی سال های اخیر هم ادبیات و مواضعی مطرح کرده است که تا اندازه ای با شخصیت وی همخوانی ندارد.
*** چطور؟
چون این فرد در روزگاری که می گفت ما باید به سمتی پیش برویم که جمهوری اسلامی ایران حتی با ناتو هم وارد گفتوگو شود، چرا این دست سخنان را مطرح می کند؟! در این باره من مطلبی در کانال تلگرامی خود نوشتم و در پاسخ به این سوال عنوان کردم که توصیه های این فرد (لاریجانی) با مجموعه فهمش از مسائل سازگار به نظر نمی رسد؛ این نکته بسیار تندی بود که به زبان ملیِّن مطرح شد، لذا بسیاری به عمق این گفته من پی نبردند. به هر حال نکته من یک موضع تند و رادیکالی علیه شخصی چون محمدجواد لاریجانی است. چون من عنوان کردم که این فرد بر اساس فهم خود از مسائل حرف نمی زند و در عوض شاید به عمد سعی دارد یک نقش مخرب و هزینه زا را در سیاست خارجی ایران ایفا کند.
*** در خصوص کمال خرازی چطور؟
گفته های آقای خرازی از یک بعُد دارای اهمیت است.
*** از چه بعدی؟
به هر حال آقای خرازی رئیس شورای روابط خارجی است. از طرف دیگر وی مورد اعتماد مقامات بلندپایه جمهوری اسلامی ایران است. ضمنا این فرد زمانی وزیر امور خارجه دولت آقای خاتمی بوده است و هنوز هم نظرات و گفته هایش به خصوص در حوزه سیاست خارجی و دیپلماسی ایران شنیده می شود. بنابراین اگر بخواهیم روی گفته اخیر آقای خرازی تمرکز کنیم از دل آن می توان دو برداشت بیرون کشید؛ اول اینکه ایران توان ساخت سلاح هستهای دارد به نوعی سخن گفتن از امر واقع است. چون به هر حال ایران اکنون به غنی سازی ۶۰ درصدی اورانیوم رسیده است و رساندن آن به ۹۰ درصد کار چندان سختی نیست. این نکته ای است که طرف های مقابل هم بارها به آن اشاره کرده اند. از طرف دیگر می توان گفت که این دست سخنان آقای خرازی به نوعی یک موضع گیری برای اعمال فشار به غرب در جریان مذاکرات است. چرا که اکنون مذاکرات بر سر احیای برجام و پرونده فعالیتهای هستهای به یک نقطه حساسی رسیده است. روند گفت وگوها با بن بست موقتی روبه رو شده است. از یک سو اروپاییها و آمریکا سعی میکنند تا توافق نوشته شده را به ایران تحمیل کنند و در آن سو تهران هم موارد بیشتری را طلب می کند. لذا این ظن وجود دارد که شاید تهران سعی دارد با این گفته ها پیرامون توان داخلی برای ساخت سلاح هسته ای طرف مقابل را تحت فشار قرار دهد تا توافق به مرحله بعد برسد.
*** پس باید پرسید به باور شما گفته های کسی چون سیدکمال خرازی ایران را به این مهم می رساند؟
من بعید می دانم.
*** به چه دلیل؟
چون بعید به نظر می رسد که اروپایی ها و آمریکایی ها بخواهند در جریان مذاکرات امتیازی بیشتر از این به جمهوری اسلامی بدهند. لذا مانور مقامات ایران بر روی توان داخلی برای ساخت سلاح هستهای یک مانور پرهزینه خواهد بود. ضمنا تقریبا همه بر این واقعیت غیر قابل انکار واقفند که رفتن ایران به سمت ساخت سلاح هستهای به رویارویی نظامی با جمهوری اسلامی منجر خواهد شد و تقریبا در این مسئله هیچ گونه تردیدی وجود ندارد.
*** در پروژه تاریخ شفاهی، حسین دهباشی از شما سوال مهمی در خصوص چرایی شفک شدن تخم طلای برجام داشت که شما هم به نقش جریان های مخالف و مخرب دولت روحانی و توافق هسته ای اشاره داشتید. حال من مشابه همین سوال را از شما میپرسم اگر در نهایت مذاکرات وین، ذیل نقش آفرینی دولت رئیسی و امثال کنی دوباره به تخم طلای برجام برسد، شفک خواهد شد یا خیر. هرچند که در آن سوی داستان بخشی از این شفک شدن تخم طلای برجام هم مربوط به روی کار آمدن دونالد ترامپ و اقدامش در خصوص خروج از برجام هم باز می گشت. اکنون هم که زمزمه بازگشت مجدد ترامپ به کاخ سفید برای انتخابات 2024 شنیده می شود و مهمتر از آن هم دولت بایدن هم تضمینی برای عدم خروج مجدد ایالات متحده از برجام نمی دهد؟
احیای برجام به دست اصلاح طلبان و اعتدالیون هیچگونه خروجی در بر ندارد. اگر فایده و سودی در قبال برجام و احیای آن وجود دارد باید به دست خود اصولگرایان انجام شود. نکته مهم تر اینجاست که احیای اکنون برجام به جریان اصولگرا و قدرت یکدست شده تحمیل می شود. چون این جریان از ابتدا مخالف توافق برجام و احیای آن بود. لذا یک لحظه هم به خود این تردید را راه نمی دهد که نمی خواهد برجام احیا شود، ولی دلیل شرایط منطقهای و جهانی و به خصوص اقتضائات داخلی، ضرورت احیای برجام را به این دولت (رئیسی) و قدرت یکدست شده بعد از انتخابات ۱۴۰۰ تحمیل می کند. ضمنا من معتقدم قدرت و سرعت تغییر و تحولات به جایی رسیده است که حتی اگر بعد از جو بایدن شخص دیگری از دموکراتها و حتی یک فرد تندرو از جمهوری خواهان در انتخابات ۲۰۲۴ به قدرت برسد، نمی تواند دوباره مانند ترامپ از برجام خارج شود.
*** چرا این برداشت را دارید؟
چون خروج مجدد از برجام و بازگشت به نقطه صفر اساساً بیمعنا و به تبعش مناسبات منطقهای و جهانی عوض می شود. اگر سال 97، دونالد ترامپ برجام را به هم زد به این دلیل بود که از نگاه آمریکاییها، جمهوری اسلامی با اقدامات خود روح برجام را به کلی نادیده گرفته بودند. نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که به نظر میرسد «سیستم» یک اقدام تاکتیکی را در دولت سابق در پیش گرفت. به این معنا که دولت روحانی و آقای ظریف، احیای برجام را با هزینه خود پیش ببرند و جریان مخالف آن به موازات انتفاع از مواهب توافق هسته ای با آن مخالفت می کردند، اما اکنون که قدرت عملا یکدست شده و دولت رئیسی روی کار است شرایط دیگر متفاوت شد. چون همان گونه که قبل تر گفتم این قدرت یکدست شده و جریان اصولگرا باید برجام را به ناچار احیا کند و در عین حال همه هزینه های آن را هم بپذیرد. پس این تصمیم در دولت روحانی تاکتیکی بود چون هزینه ای برای آنها در بر نداشت، اما اکنون به یک اقدام استراتژیک در دولت رئیسی بدل شده است.
*** اینجا یک دور باطلی شکل می گیرد به این معنا که اگرچه در راستای گفته های شما به دلیل شرایط داخلی، منطقهای و جهانی ضرورت احیای برجام به عنوان یک انتخاب تحمیلی به دولت رئیسی و قدرت یکدست شده عمل می کند، اما به نظر می رسد، هم در رفتار تاکتیکی دولت روحانی و هم در سیاست استراتژیک دولت سیزدهم، جمهوری اسلامی کماکان سعی دارد با احیای برجام و تقویت قدرت اقتصادی روی دو محور دیگر یعنی توان دفاعی و موشکی و نفوذ منطقهای مانور دهد، چنانی که بسیاری معتقدند احیای برجام به معنای باز کردن دست تهران در این دو مقوله است. با این تفاسیر چه بایدن یا فرد دیگری از جریان متبوع وی (دموکرات) و چه دونالد ترامپ و یا هر شخص دیگری از جمهوری خواهان به عنوان رئیس جمهور در سال ۲۰۲۴ انتخاب شود باز هم آمریکا را به این سمت نمی کشاند که بخواهد برای توقف ایران در حوزه منطقه ای و دفاعی از برجام خارج شود، چرا که تنها در این صورت است که جمهوری اسلام از تقویت اقتصادی محروم می شود؟
ابتدا به ساکن باید این نکته را گوشزد کنم که به نظر من بسیار بعید است دونالد ترامپ دوباره رئیس جهور امریکا شود. اما در پاسخ به سوال شما باید گفت که در طول این سال ها طرف غربی و به خصوص آمریکاییها هم تجربیات مهمی به دست آورده اند. لذا به هیچ عنوان اجازه نمی دهند که اتفاقات گذشته دوباره تکرار شود. پس اگر برجام احیا شود و کماکان جمهوری اسلامی فعالیت های خود را در منطقه و در حوزه موشکی و دفاعی برخلاف منافع واشنگتن و بازیگران همسو با ایالاتمتحده پیش ببرد تحریم های فعلی، نه در قالب پرونده فعالیت های هسته ای، بلکه در چهارچوب تروریسم، حقوق بشر و نظایر آن به ایران تحمیل می شود و اینجا محل منازعه تهران و وشنگتن است. اکنون که مذاکرات به بن بست رسیده به همین دلیل است. چون ایران می گوید که با احیای برجام محدودیتهایی را در حوزه توان هستهای خواهد پذیرفت، اما در سایر حوزهها مانند نفوذ منطقه ای و توان دفاعی هیچ گونه محدودیتی را قبول نمی کند و به همین دلیل باید افراد و نهادهایی که اکنون تحت تحریم آمریکا هستند از تحریم خارج شوند تا بعد از احیای برجام بتوانند آزادانه هرگونه مراوده و اقدامی انجام دهند. در صورتی که آمریکایی ها با تجربیات گذشته سعی دارند این تبصره را به برجام اضافه کنند که با احیای توافق هستهای، جمهوری اسلامی ایران به سمت فعالیت ها دفاعی و یا نفوذ منطقهای خلاف منافع واشنگتن پیش نرود، چون در این صورت دوباره لیست فعلی تحریم های آمریکا باز می گردد. در نتیجه اگر برجام احیا شود و کماکان جمهوری اسلامی ایران سعی داشته باشد مانند دولت روحانی عمل کند قطعاً آمریکا ضمن آنکه امتیازات خود را در برجام خواهد داشت، از آن طرف تحریم های کنونی را به نام تروریسم و دیگر مقولات علیه ایران اعمال می کند. با این اوصاف است که انتخاب سختی برای جمهوری اسلامی در دولت رئیسی شکل گرفته است، چون همانگونه که گفتم و دوباره تکرار می کنم دولت رئیسی و قدرت یکدست شده باید احیای برجام و تمام تبعات و هزینه های آن را بپذیرد، در غیر این صورت پولی در کار نخواهد بود. یعنی آمریکا این بار سعی دارد یک توافق زیرکانه و دقیق را با ایران به سرانجام برساند که دوباره دست جمهوری اسلامی آن قدر باز نشود که بخواهد به سمت تقویت نفوذ منطقه ای و ارتقای توان موشکی گام بردارد و یا پول احیای برجام را در جاهای دیگری و برای گروه های همسو با خود به نام محور مقاومت خرج کند./شرق
نظر شما :