سفر امیر قطر و واحیای برجام
خروج روسیه از سوریه، هدیه مسکو به تهران یا انتقام از تل آویو؟
دیپلماسی ایرانی – پس از سفر سه شنبه انریکه مورا به تهران آنگونه که در محافل رسانهای مطرح است قرار شده شیخ تمیم بن حمد آل ثانی هم پنجشنبه شب هفته جاری سفری به ایران داشته باشد. به نظر می رسد این حضور امیر قطر هم مشابه نماینده اتحادیه اروپا در مذاکرات وین، تلاشی برای احیای برجام باشد. این در حالی است که پیش از این دو شاهد حضور زبیگنیو رائو، وزیر امور خارجه لهستان بودیم. از یک منظر باید این ترافیک دیپلماتیک اخیر را واپسین تلاش ها و تحرکات سیاسی بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای برای احیای برجام دانست که تا مرز حضور امیر قطر هم رسیده است تا بتوان به بن بست ۶۲ روزه مذاکرات وین خاتمه داد و موتور گفت وگوها را دوباره روشن کرد. در آن سوی داستان نیز تحرکات روسیه با محوریت خروج ارتش این کشور از پایگاه هایش در خاک سوریه و احتمال جایگزین شدن با نیروهای ایران از دید برخی ها تلاش مسکو برای ماندن تهران در جبهه کرملین ارزیابی شده است. به ویژه که رفتار اسرائیل در خلال جنگ اوکراین روابط سردی را در مناسبات مسکو – تل آویو رقم زده است. لذا اکنون تهران در دو راهی تطمیع روسیه و تلاش غرب برای احیای برجام قرار دارد؛ حال اینکه جمهوری اسلامی کدام یک از این دو را انتخاب می کند، موضوع گفت وگویی است با نعمت الله ایزدی، آخرین سفیر جمهوری اسلامی در اتحاد جماهیر شوروی، اولین سفیر ایران در فدراسیون روسیه و تحلیلگر ارشد حوزه بین الملل است که در ادامه می خوانید:
اجازه دهید مصاحبه را از حوزه تخصصی شما یعنی روسیه شروع کنیم. بعد از تجاوز پوتین به خاک اوکراین شاهد مناسبات سرد تل آویو - مسکو هستیم. مضافا بعد از موضع گیری سرگئی لاوروف، وزیر امورخارجه روسیه در خصوص یهودی بودن هیتلر و هجمه گسترده دیپلماتیک علیه کرملین که تا مرز عذرخواهی رسمی ولادیمیر پوتین هم کشیده شد این روابط سرد را به اوج رساند. در صورتی که تا پیش از ۵ اسفند ۱۴۰۰/ ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ (آغاز جنگ اوکراین)، اسرائیل و روسیه در یک ماه عسل دیپلماتیک به سر می بردند به گونهای که نفتالی بنت اعتقاد داشت حمایت پوتین و روسیه از منافع اسرائیل به مراتب جدیتر از ایالات متحده و دولت جو بایدن است. در چنین شرایطی اخباری مبنی بر خروج ارتش روسیه از پایگاه های نظامی سوریه و جایگزین شدن آن توسط نیروهای ایرانی مطرح شده است. در این رابطه دو سناریو مطرح است، نخست انتقام روسیه از اسرائیل با خالی کردن پشت تل آویو، ذیل خروج نیروهایش از خاک سوریه و جایگزین کردن با نیروهای ایرانی؛ دوم تمرکز بیشتر روسیه روی جنگ اوکراین. حال به باورتان کدام یک از این دو سناریو را می توان نزدیک به واقعیت دارد؟
واقع امر آن است که دو سناریوی مدنظرتان متضاد هم نیستند که بخواهیم یکی از آنها را نزدیک به واقعیت بدانیم. یعنی تایید یک سناریو به معنای نادیده گرفتن سناریوی دیگر نیست، بلکه این دو در راستا و مکمل همدیگرند.
چطور؟
حمله نظامی روسیه به اوکراین و تبعات سیاسی و دیپلماتیک این اقدام به خصوص فشارها و تحریمهای جامعه جهانی علیه کرملین سبب شده است که روس ها تمرکز و به نحوی اولویت نظامی و امنیتی خود را روی این جنگ در کنار مرزهای خود و تقابل با گسترش ناتو بگذارند. بنابراین خواسته یا ناخواسته تبعات جنگ اوکراین موجب شده که دیگر تحرکات نظامی و امنیتی روسیه در سایر مناطق جهان تحت الشعاع قرار بگیرد. همان گونه که پیش تر از خاورمیانه و سوریه شاهد انفعال روسیه در قره باغ نیز هستیم که باعث شده است که جمهوری آذربایجان تحرکات بیشتری در آنجا داشته باشد. حال به موازات تحمیل شرایط جنگ اوکراین به اقتضائات امنیتی و آرایش نظامی روسیه، شرایطی شکل گرفته است که پوتین در سایه نظم جدید ناشی از این جنگ سعی دارد دست به باز تعریفی در بازیگران متحد و همسو با خود بزند. ضمنا چون اسرائیل در این جنگ، نه تنها حمایتی از روسیه به عمل نیاورد، بلکه در تقابل دیپلماتیک و نظامی با کرملین قرار گرفت و تل آیو بین مسکو و کیف، نهایتاً اوکراین را برگزید باعث شده که پوتین موازنه سازی تازه ای در کنار مرزهای اسرائیل پیاده کند.
پس به باور شما پوتین از اسرائیل انتقام گرفت؟
مسئله انتقام مطرح نیست. چون در عالم دیپلماسی انتقام معنا ندارد. اینجا منافع است که رفتار کشورها را در بازه های زمانی و مکانی تعریف می دهد. اکنون که جنگ اوکراین شکل گرفته و روسیه خود را درگیر یک تقابل تمام عیار و فرسایشی به موازات فشارها و تحریم های گسترده می بیند برای حفظ موقعیت و منافعش هم که شده مجبور است اولویت های نظامی، امنیتی و دیپلماتیک خود را بر اساس این بافتار و ساختار جدید نظم نوین جهانی بعد از جنگ اوکراین تعریف کند. مضافا اگر چه در وهله اول خروج ارتش روسیه از پایگاه های سوریه میتواند دامنه فعالیتهای نظامی ارتش این کشور (سوریه) و یا ایران را بیشتر کند، اما از آن طرف باید در نظر گرفت که خروج روس ها به عنوان نیروی حائل بین ایران و اسرائیل در سوریه دست تل آویو را هم برای افزایش حملات و تهاجمات نظامی به خاک سوریه بازتر می کند. بنابراین خروج نظامی ناخواسته روسیه صرفاً به معنای تهدید امنیت اسرائیل نخواهد بود، بلکه یک موازنه جدید امنیتی را به منطقه خاورمیانه تحمیل می کند.
به تبعات مخرب جنگ اوکراین بر تغییرات معنادار در اولویت بندی نظامی و امنیتی روسیه در سایر جهان مناطق اشاره داشتید. آیا کرملین با هدف تمرکز روی مدیریت جنگ اوکراین مجبور است که سوریه را تخلیه کند و به موازاتش متحد استراتژیکی مانند اسرائیل را از دست بدهد؟
همانگونه که پیشتر گفتم و دوباره تاکید می کنم فن سیاست و هنر دیپلماسی این است که در بازه های زمانی و مکانی مختلف بتوان کمترین ضرر و بیشترین منفعت را به دست آورد. در شرایط کنونی ناشی از جنگ اوکراین و رفتاری که اسرائیل در برابر روسیه از خود نشان داده است و همچنین با در نظر داشتن تقابل تمام عیار جامعه جهانی با مسکو، پوتین مجبور است در یک اولویت بندی آرایش نظامی خود در سایر مناطق مانند خاورمیانه، قفقاز و ... را تغییر دهد. پیش تر مشابه این رفتار مسکو را در عراق، افانستان و سوریه شاهد بودیم. در سال های پایانی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، روس ها ناچار شدند که از خاورمیانه فاصله بگیرند. همین مسئله شرایط لازم را برای حمله آمریکا به عراق شکل داد و به موازاتش شاهد انفعال مسکو بودیم. البته تمام این نکات به معنای خروج یکباره روسیه و تغییر راهبردی برنامه های مسکو در خاورمیانه یا قفقاز و ... نیست، بلکه فعلاً در شرایط جنگ اوکراین، روسیه نوعی رفتار تاکتیکی را در پیش گرفته است تا تمرکز بیشتری روی مدیریت این جنگ داشته باشد. ولی کرملین این توانایی را دارد که در کوتاه ترین زمان ممکن بعد از فروکش کردن آتش جنگ اوکراین دست به بازتعریف و احیای سیاست های قبلی خود بزند.
آنگونه که در سوالات قبلی عنوان شد اخبار واصله حکایت از جایگزین شدن نیروهای ایرانی به جای نیروهای روسی در مناطق مختلف سوریه دارد. در عینحال اسرائیل بزرگترین رزمایش تاریخ خود را موسوم به «ارابه های آتش» از یکشنبه جاری به موازات این اقدام روسیه در تخلیه سوریه برگزار کرد. با توجه به این نکات آیا جایگزین شدن ایران با روسیه به تحقق سناریوی تقابل یا جنگ تهران – تل آویو منجر خواهد شد؟
اگر چه برگزار شدن رزمایش ارابه های آتش بی ارتباط با خروج روسیه از سوریه نیست، اما به باور من این رزمایش بیشتر متاثر از فضای داخلی سرزمین های اشغالی است.
چگونه؟
به هر حال طی ماه های اخیر عملیات های گسترده ای در سراسر سرزمین های اشغالی شکل گرفته است. در عین حال کابینه بنت در آستانه فروپاشی قرار دارد. بنابراین برگزاری این رزمایش در این ابعاد میتواند با هدف موازنه سازی سیاسی و امنیتی انجام شده باشد. کما اینکه اساسا قرار بود این رزمایش سال گذشته میلادی برگزار شود که به دلیل عملیات سیف القدس به تعویق افتاد. البته نباید فراموش کرد مسئله جایگزین شدن نیروهای ایرانی یا ارتش سوریه و ... به جای نیروهای روسی هم چندان قطعی نیست. اما اگر چنین هم باشد قبلاً هم گفتم خروج نظامی روسیه به معنای دست برتر ایران نیست، بلکه در عین حال میتواند اسرائیل را هم به سمت اقدامات تهاجمی و انتحاری بکشاند. نکته مهمتری که نباید فراموش کرد این است که لزوما خروج روسیه از سوریه به معنای این نیست اسرائیل حامی خود را در منطقه از دست داده است، بلکه بیشتر این معنا را شکل می دهد که اتفاقا ایران و ارتش سوریه حامی خود را در خاورمیانه و به خصوص سوریه از دست داده اند، لذا خلاء روسیه در سوریه قطعاً به جولان بیشتر ارتش ترکیه، آمریکا و دیگر کشورها در این کشور (سوریه) منجر خواهد شد که به نفع اسرائیل خواهد بود. از همه مهمتر حتی اگر بپذیریم که خروج روسیه از سوریه بیش از آنکه به ضرر تهران و دمشق باشد تبعات امنیتی برای تل آویو دارد، خود این نکته سبب خواهد شد که اسرائیل وارد یک فاز تهاجمی و بیشتر شدن تحرکات نظامی و امنیتی در منطقه شود که رزمایش ارابه های آتش موید این تحلیل است.
به باور شما آیا اقتضائات جنگ اوکراین که سبب شد ماه عسل روسیه و اسرائیل پایان یابد، سردی دائمی را در روابط مسکو و تلآویو شکل داده است؟
قبلا هم گفتم روسیه بعد از فروکش کردن جنگ اوکراین قطعاً دست به باز تعریف و احیای روابط خواهد زد. بنابراین سردی روابط اسرائیل و روسیه فعلا متاثر از جنگ اوکراین است و بی شک بعد از این جنگ ماه عسل دو طرف از سر گرفته خواهد شد، به ویژه که نقش و نفوذ لابی اسرائیل در روسیه را هم نادیده گرفت. از طرف دیگر کرملین به روابط و مناسبات خود با تل آویو نیاز دارد، کما اینکه اسرائیلیها نیز به حمایت روسها نیازمندند. پس این سردی روابط از دید من مقطعی است.
از منظر دیگر به تاثیر جنگ اوکراین بر اقتضائات منطقه خاورمیانه بپردازیم. آیا از دید شما بعد از آغاز حمله نظامی روسیه به اوکراین و تقابل جامعه جهانی با مسکو، روسیه برای حفظ کشورهای حداقلی حامی خود مانند ایران مجبور شده است ذیل خروج از سوریه و دادن جایش به تهران به نوعی جمهوری اسلامی را در جبهه خود نگه دارد؟
ببینید برخی اقدامات روسیه در چند بُعد و در چند جبهه کاربرد دارند. برای مثال همین خروج روسیه از سوریه به طور همزمان چندین استفاده برای کرملین دارد؛ نخست ایجاد فضا برای تمرکز بیشتر روسیه روی جنگ اوکراین؛ دوم موازنه سازی در برابر اسرائیل که فعلا در جنگ اوکراین جانب کیف را گرفته است و از طرف دیگر نوعی انفعال سیاسی و دیپلماتیک در قبال ایران و سوریه است به این معنا که خروج نیروهای روسیه از سوریه صرفاً یک رفتار نظامی و امنیتی نیست. به هر حال یکی از مهمترین خواسته های سوریه که مورد تاکید ایران هم هست بازپسگیری منطقه استراتژیک بلندی های جولان است که به باور جامعه جهانی یک منطقه اشغال است. لذا این اقدام روسیه را می توان تلاش مسکو برای حفظ سوریه و ایران در جبهه خود دانست.
حال در این بین اروپایی ها و آمریکا هم بعد از جنگ اوکراین سعی دارند با توافق در وین، تهران را در جبهه خود جای دهند. در این رابطه سفر انریکه مورا به تهران و حضور امیر قطر در ایران هم در همین چارچوب قابل ارزیابی است. به باورتان ایران بین هدیه روسیه و تلاش برای غرب برای گسل تهران - مسکو باید چه عملکردی داشته باشد؟
من معتقدم در شرایط کنونی اقتصادی و معیشتی قطعاً سفر مذاکره کننده ارشد اتحادیه اروپا، امیر قطر و پیشتر از آن سفر وزیر امور خارجه لهستان که قرابت دیپلماتیکی با الات متحده دارد فرصت مغتنمی است که میتواند سکون و بن بست کنونی مذاکرات وین را کنار بگذارد و موتور محرکه توافق باشد. اما همانگونه که در پاسخ به سوال اول شما به نگاه جامعی اشاره کردم که نباید یک سناریو را نافی سناریوی دیگر دید، باز هم اینجا معتقدم تهران لزوما نباید بین هدیه روسیه برای ماندن در جبهه شرق و فشار غرب برای گسل با مسکو یکی را انتخاب کرد. هنر در سیاست خارجی و هوشمندی دیپلماتیک اقتضا میکند ایران در شرایط کنونی از ظرفیت و توان دیپلماتیک، اقتصادی و تجاری همه طرف ها از روسیه و چین گرفته تا اروپا، آمریکا، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و ... نهایت استفاده را ببرد. در این شرایط هر چه زودتر به توافق برسیم و شاهد لغو تحریم ها باشیم بستر و فضای لازم برای پیگیری چنین سیاست خارجی همه جانبه شکل خواهد گرفت.
آیا با وجود جریان های چینوفیل و مهمتر از آن روسوفیل قدرتمند در داخل کشور فضایی و فرصتی برای شکل گیری این سیاست خارجی باز، مشخصا در قبال غرب وجود دارد. چون عملکرد دولت رئیسی در جریان مذاکرات وین به روشنی ثابت کرد این روسیه است که مدیریت گفت وگوها را از جانب ایران بر عهده دارد. ضمن آنکه طی ۷۷ روزی که از جنگ اوکراین گذشته است شاهد دفاع تمام عیار برخی جریان های سیاسی داخلی و رسانه هایشان از تجاوز روسیه هستیم. در چنین شرایطی چطور می توان به دیپلماسی فراگیر فکر کرد؟
در این رابطه چند نکته مهم وجود دارد که باید مد نظر قرار داد. اول اینکه من نگاه روسوفیل داخلی، آن هم در شرایط کنونی را به مصلحت کشور نمی بینم. ما باید از ظرفیت دیپلماتیک خود در رابطه با تمام کشورها نهایت استفاده را ببریم. ضمن اینکه منافع ما ایجاب می کند به جای وابستگی به روسیه نوع استقلال سیاسی را در جهت تحقق اهداف خود پیش ببریم. مضافا اگرچه من هم منکر نگاه روسوفیلی در داخل کشور نیستم، اما در عین حال این نگاه را نگاه شایعی نمی دانم. البته در این بین به جز سوء محاسبه داخلی در اتخاذ نگاه روسوفیلی باید اذعان داشت رفتار غرب به خصوص ایالات متحده در تشدید این نگاه (روسوفیل) در ایران به شدت موثر بوده است، اما با این حال جمهوری اسلامی با این ظرفیت بالا در حوزه دیپلماسی، اقتصادی و تجاری اصلاً جایز نیست که بخواهد خود را وابسته به روسیه یا چین بکند و دیپلماسی یکجانبه را اجرایی نماید. چون پیش بردن سیاست خارجی یکجانبه یعنی وابستگی به کشور مقصد و این وابستگی به تدریج نوعی استثمار سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی و تجاری را به دنبال دارد. کما اینکه می توان مشابه این وضعیت را در خصوص چین و روسیه برای ایران مطرح کرد. بله این دو کشور (چین و روسیه) هم دارای ظرفیت های خاص خود هستند، ولی ایران باید یک دیپلماسی باز، فراگیر و در عین حال منعطف را به کار ببندد. چون این نوع سیاست فراگیر می تواند منافع ایران را به شکل پررنگتری محقق کند. از این جهت که ایران به راحتی می تواند از اهرم فشار شرق برای بهبود روابط با غرب و با اهرم فشار غرب، منافع بهتری را در مناسبات با شرق تعریف کند. در غیر این صورت شرایط کنونی در مذاکرات وین شکل خواهد گرفت که متاسفانه به واسطه سوءاستفاده روس ها این مذاکرات به یک بن بست دو ماهه خورده است.
جناب ایزدی حضرتعالی آخرین سفیر جمهوری اسلامی در اتحاد جماهیر شوروی و اولین سفیر ایران در فدراسیون روسیه بودید. لذا با زیر و بم سیاست کرملین در قبال تهران آشنایید. آیا روس ها مشخصا در بازار انرژی، ایران را رقیب خود می دانند؟
بله این واقعیت وجود دارد و نیازی هم به سابقه سفارت من در روسیه ندارد. با یک ارزیابی ساده از رفتار روسیه در قبال ایران طی همه این سال ها به سادگی می توان فهمید که مسکو تمایلی به حضور پررنگ و فعال ایران در بازار انرژی جهانی ندارد. البته این مسئله به دوره جمهوری اسلامی باز نمی گردد؛ چه اتحاد جماهیر شوروی و چه فدراسیون روسیه از قبل از انقلاب تا به اکنون از هر تلاشی برای کاهش نفوذ ایران در بازار انرژی جهان استفاده کرده و می کنند. اکنون هم که جنگ اوکراین رخ داده است و نیاز بازار جهانی به انرژی دوچندان شده و به موازاتش شاهد سیر صعودی قیمت ها هستیم بی شک اروپا و آمریکا نیاز به تولیدکنندگان بیشتری برای کاهش قیمت انرژی با هدف فشار به روسیه دارند. در مقابل هم روسیه سعی دارد با حذف بازیگران تولید کننده انرژی مانند ایران فشار خود به خصوص در حوزه گازی را حفظ کند. در نتیجه نگاه رقابتی روسیه نسبت به بازار انرژی ایران در جهان بعد از جنگ اوکراین صدچندان شده است. به همین دلیل بود که شاهد آن رفتار روسیه در مذاکرات وین بودیم تا با مطرح کردن تحریمهای آمریکا در قبال روابط تجاری ایران و روسیه، گفت وگوها را به شکست بکشاند که از یک طرف پرونده فعالیتهای هستهای بر سر غرب باقی بماند و در کنارش ایران هم نتواند با لغو تحریم ها به شکل فعالی وارد بازار انرژی شود. پس به صراحت عنوان میکنم همانگونه که منافع روسیه ایجاب می کند مذاکرات وین به شکست کشیده شود ما هم طبق منافع خود باید ذیل احیای استقلال سیاسی مان از سفر انریکه مورا و امیر قطر برای روشن کردن مجدد موتور مذاکرات وین استفاده کنیم. دلیلی ندارد ایران بخواهد خود را قربانی منافع روسیه کند، همانگونه که روسیه بدون توجه به شرایطی سخت معیشتی در ایران و اوج گیری بحران اقتصادی کماکان سعی دارد مذاکرات وین در یک حالت بلاتکلیفی بماند، ما هم باید اهداف و منافع خود را دنبال کنیم و به فکر لغو تحریم ها باشیم.
با توجه به همین نکاتی که به عنوان داشتید سفر انریکه مورا و امیر قطر را توام با موفقیت می دانید؟
من امیدوارم که این مسائل فرابرجامی با محوریت سپاه و خروجش از لیست گروه های تروریستی با یک راه حل بینابینی، چه توسط آمریکا، اتحادیه اروپا، قطری ها، ایران و یا هر بازیگری به نتیجه برسد. واقعا جا دارد که سفر انریکه مورا و یا امیر قطر را آخرین شانس برای احیای مذاکرات بدانیم. چون اگر با چنین منطقی به مسئله نگاه کنیم بیشتر قدر آن را خواهیم دانست و به دنبال استفاده و بهره برداری حداکثری از سفر این دو مقام منطقه ای و فرامنطقه ای برای روشن کردن مجدد موتور مذاکرات وین با هدف حصول توافق و لغو تحریمها خواهیم بود.
به عنوان یک دیپلمات کارکشته که سال ها سابقه حضور در حوزه سیاست خارجی را دارید اساسا ورود مقامات یک کشور، آن هم در سطح سران را باید نشانه خوبی برای احیای برجام تلقی کرد یا به عکس، حضور شیخ تمیم در تهران نشان وخامت اوضاع و شکست قریب الوقوع مذاکرات دارد که طرفین به جای وزیر امور خارجه دست به دامن سران کشورها شده اند؟
من تصور مثبتی از سفر امیر قطر به ایران دارم، چرا که بی شک مقامی در سطح سران بدون برنامه ریزی و اطمینان از موفقیت حاضر به سفر به دیگر کشورها نیست، مگر آنکه اصطلاحاً «چنته پُر دیپلماتیک» داشته باشد تا بتواند میانجیگری خود را پیش ببرد. با وجود آنکه سایه سنگین گسل تهران و واشنگتن بر سر سپاه و خروجش از لیست گروه های تروریستی بن بست جدی را در مذاکرات وین شکل داده است، اما باید بپذیریم که سران یکی از کشورهای حاشیه خلیج فارس یعنی قطر که به گفته خود دولت بایدن مهمترین متحد استراتژیک ایالات متحده در خاورمیانه است راهی تهران شده است. لذا باید حضور شیخ تمیم را نشانه خوبی برای احیای برجام در نظر گرفت. البته که در آن سو رسیدن به موفقیت تا حد بسیار زیادی هم به نگاه ایران بستگی دارد. در این راستا شاید با توجه به مشکلات اقتصادی در داخل کشور، تهران هم دست به انعطاف موضع بزند. البته این یک تحلیل و گماه زنی است. باید دید که نتایج این دو سفر مورا و شیخ تمیم چه خواهد بود؟/شرق
نظر شما :