آتش جنگ و نمدی برای کلاه در زمستان
آیا تلاقی قدرتها در اروپای شرقی و دریای چین جنوبی خبر از آتشی بزرگ دارد؟
نویسنده: سید محمد عیسینژاد، دکتر جغرافیای سیاسی – ژئوپولیتیک خاورمیانه
دیپلماسی ایرانی: جنگ زشتترین کردار انسان و جلوهای مشمئزکننده از تمدن بشری است. شاید به همین دلیل است که این پدیدۀ شوم همواره با آتش مقایسه شده، هر دو مخاطراتی موحش و تقریباً غیرقابل مهار هستند که ممکن است با جرقهای کوچک آغاز شوند. حال که صحبت از جنگ جهانی سوم است و بازار گمانهزنی و تحلیل داغ است و چشم همه به دو نقطۀ کانونی در برّ قدیم (اوکراین و تایوان) دوخته شده است. چه خوب است که از خود بپرسیم در این شرایط ما باید چه بکنیم؟
برای شروع شاید بهتر باشد به نقطه انفجاری آغاز جنگ بیندیشیم، برخلاف باور عموم، جنگ ادامۀ دیپلماسی نیست، بلکه جایگزین آن است وقتی در نیمهشبی مهتابی دیپلماتها آچمز شده و با دست خالی و لبهای آویخته به کشورهای متبوعشان باز میگردند، جنگسالاران جانی دوباره میگیرند و سیاستمداران را با خود همنوا میسازند. جنگ همانند هر پدیدۀ پیچیدۀ دیگری جوانب مختلفی دارد و در دنیای کنونی ما مبدل به یک سوداگری شده است. این امر از انتخابات بزرگترین و مهمترین دموکراسیها تا نحوۀ ادامۀ حیات گروههای پلیدی چون داعش هویدا است.
جنگهای بزرگ عواقب بزرگی هم دارند طبیعتاً از آنها اجتناب میشود، گویا هیچ کس – حتی برندگان اصلی نبردها - تمایل ندارد مسئولیت و بدنامی آغاز یک فاجعۀ تاریخی را بر عهده بگیرد و به همین دلیل است که چنین نبردهایی با انباشته شدن تنش و افزایش اصطکاکهای ریز و درشت به نقطهای میرسند که تنها یک اتفاق به ظاهر بیربط و شاید نه چندان مهم، تقطه آغاز یک جنگ بزرگ و پرهیمنه میشود. به وضعیت اروپا در زمان آغاز دو جنگ جهانی در قرن گذشته بنگرید: ترور آرشیدوک فرانتس فردیناند، ولیعهد امپراتوری اتریش-مجارستان، توسط یک جوان ملیگرای صرب و کوتاه آمدن پاسیفیستهای اروپایی در برابر مجموعهای از حملات نظامی و معاهدات آلمان نازی برای جهانگشایی شخص آدولف هیتلر و ملتی که اسیر فاشیسم شده بودند. این دو نقطۀ آغازین را چگونه میتوان خلاصه کرد؟ بهانه قرار دادن یک حادثه برای خروج از حالت آچمز و نرمش و تلاشی خوشبینانه برای ترمیم غرور ملتی که در انتهای جنگ قبلی لگدمال شده بودند.
حال شرایط کنونی اروپا را در نظر بگیریم در دو طرف میدان چه میبینیم در غرب و شمال اروپا جوامع دموکرات و مرفهی قرار دارند که از جنگ بیزارند و همزمان دلگرم به حمایت متحدی در آن سوی آتلانتیک هستند که برخلاف برهۀ حساس بحران موشکی کوبا این بار رئیسجمهوری فرتوت در رأس آن قرار دارد؛ مردی که توانایی جسمانی و سلامت فکریاش محل بحث و تشکیک است و گاه معاون خود را رئیسجمهور خطاب میکند. در دیگر سو، یک افسر اطلاعاتی سابق را در رأس یک کشور نسبتاً فقیر اما به شدت مسلح میبینیم، مردی خودساخته و باهوش که کشور پهناورش را با تلفیق شیوۀ اسلافش در کرملین و پدرخواندگان ایتالیائی اداره میکند. او استاد نبردهای نامتقارن و ترکیبی است و ابزار آن را نیز در اختیار دارد.
اوکراین در برابر خود برادران اسلاوی میبیند که اقتصادی شکننده اما ارتشی منسجم دارد و در پشت سر خود دوستانی اروپایی به شدت غیرقابل اتکا با ارتشهای کوچکشده و البته اقتصادی درخور. پیداست که تعمق کییف در گزارههای کلامی دوستان اتحادیه اروپایی و بهانهای به نام قرار نداشتن اوکراین در لوای چتر ماده 5 ناتو میتواند وحشت از دشمنی که غرورش جریحهدار شده را دوچندان کند.
متحدین آتلانتیکی اوکراین در آغاز قصد داشتند، پوتین را به بازی دوسر باخت بکشانند که در آن بهلحاظ منطقی تصور هیچ گشایش و پیروزی برای مسکو نرود. گویا قرار بود اوکراین همزمان باتلاق تهدیدات مداوم روسیه علیه اعضای ناتو و نقطۀ پایانی بر دوران تاختوتاز شخص پوتین باشد. فتح اوکراین توسط روسیه برابر با فشارهای همهجانبه و هجمههای بیشمار ناتو و تمدن دریائی و در نتیجه فروپاشی دوباره روسیه در کوتاهمدت تلقی و واگذاری اوکراین به غرب، مرادف با فروپاشی روسیه در میانمدت قلمداد میشد. اما کیست که نداند روسیه موطن شطرنجبازهای قهاری است که گاه بدون توجه به منطق و امیال و شهوات، تنها به نام غرور، عرصه را محلّ تاخت رخ دیوانه میکنند.
اوکراینیها به یاد دارند که روسیه عصر پوتین در میدان خارج نزدیک با چه رانهای به پیش میتازند. دو تنگنای قبلی روسیه در گرجستان و اوکراین تحلیلگران بسیاری را غافلگیر کرد. تجربۀ گرجستان در سال 2008 و اوکراین در سال 2014، نشان داد هزینۀ ایستادگی در برابر مسکو چقدر میتواند برایشان گزاف باشد. اوکراین در تقابل قبلی (2014) علاوه بر وحدت ملیاش، حاکمیتش را نیز عملاً با انفعال و بیعملی متحدینش در سه منطقه استراتژیک از دست داد.
همچنان نباید فراموش کرد که بیش از یک پنجم باشندگان اوکراین، روستبارانی جداییطلب هستند که عموماً در نقاط توسعهیافتهتر شرقی و هممرز با روسیه تمرکز یافتهاند. پس برای کییف ثلث شرقی کشور همچون شبهجزیره کریمه از دست رفته قلمداد میشود و تمرکز نیروهای دشمن در شمال (بلاروس) و جنوب (کریمه و دریای سیاه) نیز چه بهلحاظ استعداد و تسلیحات و چه پراکندگی و عمق، خبر از نبردی نابرابر میدهد.
اگر اوکراین برای اتحادیۀ اروپای منفعل، گلوگاه انرژی است، برای فدراسیون روسیه سرحلقۀ هویتی است که به روسیه در برابر هجمه از غرب عمق استراتژیک میبخشد و مانعی در برابر تکرار تجربۀ تلخ فروپاشی سال 1991 است. ناتو هم بیش از هر زمان دیگری چند دسته، سردرگم و منفعل مینماید. خروج شتابزده اتباع کشورهای ناتو از اوکراین بیش از هر چیز یادآور تجربۀ خروج کشورهای عضو این پیمان از افغانستان است. احتمالاً مقامات اوکراین نیمنگاهی هم به تجربۀ تنها گذاشتن ترکیه – بهعنوان یکی از اعضای مهم ناتو – در بحران سوریه و خودداری از فروش سامانه دفاع هوایی به آنکارا و کنار گذاشتن ترکیه از پرونده جنگندۀ لاکهید مارتین اف-۳۵ لایتنینگ هم دارند.
ضربالمثلی آفریقایی با این مضمون وجود دارد که وقتی دیدید شیر و خرس و روباه و کفتار و آهو همزمان و کنار هم میدوند یعنی جنگل آتش گرفته است. حال آیا وضعیت کنونی در هارتلند برّ قدیم و دو تلاقیگاه قدرت در آن (اروپای شرقی و دریای چین جنوبی) نیز خبر از آتشی بزرگ دارد؟ یا در اوج بیم و ناامیدی دودی سفید از میان این تردیدها و گمانها به نشانۀ یافتن راهحلی مسالمتآمیزتر و برگزیدن تدبیری دگر بلند خواهد شد؟ یا دوباره مردان بزرگ اشتباهات بزرگی مرتکب خواهند شد؟
پاسخ هر چه باشد، در این وانفسای پاندمی و تغییر اقلیم و بیآبی برای خاورمیانه و بالاخص کشور ما، ادراک آن متفاوت از دیگر مناطق است. این منطقه اکنون به حال خود رها شده است و آمریکا و متحدین عبری-عربیاش تنها به حضور در پهنههای آبی این منطقه و تمرکز بر حفظ امنیت دستهجمعی و محافظت از آزادی تردد در شاهراههای دریایی همت میگمارند. سنتکام با برونسپاری مسئولیتهای پیشین و بهرهگیری از نیرویی کوچک و مجهز به ابزارها و تسلیحات هوشمند و یکپارچه به دنبال این است که در قرن جدید با هزینهای کم و بهطور مؤثر از متحدین منطقهایاش پشتیبانی کند.
با تغییر زمینۀ بازی و بازیگران، ما نیز باید در الگوهای پیشین بازنگری کنیم. روشن است که فرصتهای بزرگ نه در شرایط باثبات که از دل تهدیدهای بزرگ ظهور و بروز مییابند و قطعاً برای ما هم حداقل در مقام نظر باید چنین باشد. اگر از حواشی تحمیلشدهای چون فضای پس از جنگ 44 روزه و تغییر معادلات در قفقاز عبور کنیم و به تعریف جایگاه خود در جاده ابریشم جدید و نیز بهرهگیری از پنجرۀ باز شده به بازار انرژی اروپا و مخصوصاً صادرات گاز طبیعی و مایع و نیز برق روی آوریم، چه بسا در صورت بروز یک جنگ همهگیر، این بار نه تنها برخلاف دو تجربۀ تلخ قبلی، بیطرفی و استقلالمان محترم شمرده شود، بلکه بتوانیم نقش و جایگاه خود را در مقیاس منطقهای و جهانی ارتقاء بخشیم. عصر نفت و اقتصاد نفتی در حال احتضار است و طلوع دورۀ میانمدت گاز حدفاصلی بین دوران انرژیهای فسیلی و پاک خواهد بود. این دورۀ کوتاه، فرصتی مغتنم برای ما است حال که علیرغم ذخایر عظیم و موقعیت جغرافیائی ارزشمند نتوانستیم از بازار شبهقاره هندوستان و چین بهره بگیریم و حتی بازار ترکیه و عراق هم متزلزل شدهاند، چه خوب است که به خلق فرصتهای متفاوت بیندیشیم.
نظر شما :