نقد یک نظر مغرضانه
پنجشیر، تراژدی یا حماسه؟
دیپلماسی ایرانی: داریوش سجادی، روزنامه نگار و تحلیلگر ایرانی مقیم آمریکا در مصاحبه با بنگاه خبرپراکنی بی بی سی و با درج مطلبی در کانال تلگرامی اش، در باره جبهه مقاومت پنجشیر گفته است: «پنجشیر جدی نیست و تکرار تراژیک سیاهکل است». در ضمن او اصلاح طلبان را مخاطب قرار داده، با این نگاه که فقط اینان حامیان معنوی جبهه مقاومت پنجشیرند!
و اما پاسخی به این نظر؛
اولا، منتسب کردن حمایت معنوی از مقاومت پنجشیر به جناحی خاص با توجه به واقعیت جامعه ایرانی، به معنای نادیده انگاشتن حافظه تاریخی ملت ایران و ملت های آسیای میانه و به عبارت دیگر بخشی از میراث جامعه ایران بزرگ فرهنگی ست، که مردمانش را به هم نزدیک می کند.
ثانیاً، گاه در مثل مناقشه هست!
برداشت نگارنده بر این است که تشبیه جریان پنجشیر با واقعه سیاهکل در سال 1349 ظلم به تاریخ است. تاریخ که قرار است دست نخورده باقی بماند تا آیینه عبرت شود، در اینجا دچار تغییر و تبدیل شده است. به نظر می رسد ادعای صاحب نظر یاد شده ناشی از فقر نگاه تاریخی است که موجب شده دو وضعیت و شرایط متفاوت یکسان دیده شود و نتیجه و راهکاری هم ارائه نشود.
جدی ندیدن جریان های سیاسی فعال در یک جامعه به معنای ندیدن تاثیرات آنها بر بخشی از روند سیاسی یک جامعه است که در نتیجه ما را با فقر تحلیل مواجه می کند. بی تردید رواج مارکسیست لنینیست در ایران تا حد زیادی مرهون همان حرکت مسلحانه چند نفر در سیاهکل بود. اگر چه ما با ماهیت و روش آن حرکت، همفکری و همدلی نداریم، در عین حال این واقعه را با واقعه پنجشیر هم مقایسه نمی کنیم.
چرا؟!
مقایسه یک جریان مذهب گرای معتدل در افغانستان، که چه با دولت مارکسیستی محمد نجیب الله و چه با شریعت گرایان انحصارگرا هیچ گاه سازش نداشته است را با حرکت کور چند مارکسیست در سال ۱۳۴۹ در نقطه ای در ایران تشبیه کردن و نوع تاثیر و سرنوشت سیاسی و اجتماعی شان را همسان انگاشتن به واقع دور از عدل و انصاف بوده و بعید از یک تحلیل گر پخته سیاسی که چنین می نگرد. دو عنصر متفاوت را در یک ترازو گذاشتن ناشی از نگاه غیر تاریخی، سیاست زدگی و در نتیجه ضعف تحلیل است.
این سخن مدعی، مانند این است که یک افغانستانی مثلا بگوید حزب جمهوری اسلامی در ایران تکرار تراژیک حزب خلق افغانستان است، در حالی که صرفنظر از ماهیت متفاوت شان، هر دو به نوعی تاثیر سیاسی و نظامی چه بسا شگرف در جامعه خود داشته اند. آیا چنین مقایسه ای واقعی است!؟ بیان روزنامه نگار ایرانی حداقل توهین به جامعه تاجیک تبار افغانستان است که به احمد مسعود و سلفش احترام قائلند.
حال، چه شده که با سلطه طالبان، یک سوی دیگر ماجرا غیرجدی گرفته شده است؟! آیا فکر نمی کنیم اگر روزی دولت ائتلافی، یا دولتی همچون دولت برهان الدین ربانی در افغانستان سر کار بیاید، پنجشیریان بخشی از آن خواهند بود؟ چرا ظهور دوباره و پرشتاب طالبان اینقدر برخی را دستپاچه کرده و به تحلیل پرشتاب و غیر مستند واداشته است؟ لذا، اگر نمی توانیم به جنبش پنجشیراحترام بگذارید و از ذات و ماهیت و مرامنامه اش بگوییم، لااقل تحقیرش نکنیم. تاریخ یقه کسانی را که به تحریف آن می پردازند خواهد گرفت.
از سوی دیگر، اظهار نظر یاد شده مرا به یاد نگاه بی تفاوت و یا به اصطلاح روشنفکرمآبانه برخی سیاسی ها و فرهنگی های وطنی مان در طول جنگ هشت ساله ایران با صدام انداخت که وقتی نمی توانستند ماهیت دشمن و اهداف استعماری دشمنان ایران اسلامی را در یابند، بی تفاوت از کنار آن می گذشتند و یا به خاطر ندانستن اهداف دفاعی ایران، با جنگ مخالف بوده و یا دلسوزی های منورالفکرانه می کردند.
زمینه های تاریخی و فرهنگی بحث:
برای اینکه حماسه پنجشیر و ارتباط اش را با جمهوری اسلامی ایران خوب دریابیم لازم است آن را در وجه تاریخی و فرهنگی اش ببینیم. لذا، برای شناخت ریشه های علاقه ایرانیان به جوامع آسیای میانه کافی است نقبی کوتاه به تاریخ ایران بعد از اسلام بزنیم تا وظیفه امروز ایران اسلامی را در ارتباط با نه تنها فقط پنجشیریان، بلکه همه جوامع آسیای میانه بهتر بدانیم.
بعد از ورود اسلام به خراسان در قرن هفتم و هشتم هجری، همسازی تشیع و تسنن نه تنها باعث گسترش تشیع شد، بلکه متصوفه سنی با حفظ اعتقاد به مشروعیت خلفای سه گانه در کنار شیعه نشست و امامان دوازده گانه را پذیرفت و این همنشینی در قلمرو تاریخی خراسان ایران و بخش عمده ای از افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و بخش هایی از قرقیزستان و قزاقستان گسترش یافت. این است حافظه تاریخی همه مردمان ایران بزرگ فرهنگی.
همچنین این نکته را هم باید در نظر داشت که عموما طریقت های رایج در شرق همچون طریقت های خواجگان از تفکر ایرانی اسلامی برخاسته و بال و پر گرفته است. لذا آنچه در روزگار ما در این حوزه فرهنگی تمدنی روی می دهد بر کل جریانهای فرهنگی در شرق اثرگذار است.
واقعیت این است که پنجشیریان و بخش اعظمی از مردمان آسیای میانه همانند ما ایرانیان، هم شاهنامه می خوانند و هم نام و یاد امام حسین علیه السلام را به عنوان قهرمان مبارزه با ستم و اسوه آزادی خواهی همیشه با خود دارند. نمونه اش عزاداری بعضی مردمان اهل سنت در ماه محرم به ویژه در تاجیکستان است. اگر به تاریخ و یا گزارش های مستند بعد از انقلاب اسلامی رجوع کنیم، آنگاه خواهیم دانست که این منطقه در افغانستان تنها یک دره نیست، بلکه نمادی است از فرهنگ اسلامی ایرانی؛ به عبارتی اسلامیت و تاریخ فرهنگی توأمان، که نماد جامعه افغانستان است.
از سوی دیگر، اگر بررسی های تاریخی نشان دهد که پشتون ها در اصل ایرانی اند، باید فهمید چرا این قوم با اصل خود فاصله گرفته و زیست فرهنگی کم تری با آن دارد! و چرا و به چه عللی میان مذهب و هویت ملی خود فاصله انداخته است!؟ و باید دانست چگونه است که در جامعه ای حنفی مذهب، جنگ میان دو قوم اکنون دوباره بالا گرفته است. آیا جنگ قومی است یا برآمده از دو اندیشه، دو، خصلت، دو روش یا جنگ مذهب علیه مذهب؟ نتیجه چنین بررسی ای نشان خواهد داد که چرا امروز مردمانی حنفی مذهب با مردمان حنفی مذهب دیگر می جنگند، زیر بار حاکمیت شان نمی روند، و داد از ظلم حاکمیتی یکدست دارند که این خود زمینه هایی دارد و واکنش هایی؛ که مقاومت است. باید ماجرا را به گونه دیگر هم دید. وقتی در آسیای میانه، افراط گرایی مذهبی سر از داعش سوریه و عراق و افغانستان در می آورد، زمینه های آن چه می تواند باشد، جز ناشی از نظام های سیاسی بسته و مهمتر از همه دوری از اندیشه ای تاریخی فرهنگی که بخشی از هویت شان بوده؛ هویتی متسامح، که به نام اسلام گرایی به کناری نهاده شده است. آیا ریشه جنگ طالبان با پنجشیریان غیر از این است که یکی گویی بخشی از هویت فرهنگی اش را نادیده گرفته و آن را در تضاد با سنت دینی دیده است؟!
حال، ما و پنجشیریان
به نظر می رسد حمایت معنوی دولت و ملت ایران از پنجشیر وجود دارد، اما اینکه در جامعه ما به هر دلیلی چرا هنوز به یک دغدغه اجتماعی و سیاسی بین المللی تبدیل نشده است، بماند. گفتنی است بخشی به دلیل ضعف کار رسانه ای است. کشور ایران که به قول بانو گلرخسار شاعر و سیاستمدار بزرگ تاجیکستان «مادر» است، مگر می تواند نسبت به آنچه بر همسایه همدل و همفکرش می گذرد بی تفاوت بماند. از نظر مردم ایران، مقامات سیاسی کشور در قبال جنگ پنجشیر مسئولیت دارند، لذا، لازم است حداکثر تلاش دیپلماتیک خود را در این قضیه بکار بگیرند و مانع ادامه جنگ شوند، جنگی که متاسفانه یک ایرانی آن را فقط تراژیک خوانده شده است! و گویا تصور می رود جنگی در میان نیست! در حالی که هست، جنگ دو طرز فکر که پایانش را نمی توان پیش بینی کرد!
به گمان ما حماسه ای در پنجشیر رقم خورده که با وجدان تاریخی و مذهبی ما ایرانیان نسبت زیادی دارد. لذا حمایتش بی چون و چرا لازم و ضروری می آید. در این ارتباط، موضوع بیش از آنکه سیاسی باشد، فرهنگی است. ما از نظر فرهنگی احساس نزدیکی دینی و فرهنگی با این دره داریم، دره ای که در آن پژواکی از اسلام خواهی و وطن دوستی و شعر حافظ و سعدی و فردوسی و مولوی از درازنای تاریخ به گوش می رسد و هر آنچه میراث فرهنگی ایران بزرگ می نامندش که از ما جدا شدنی نیست، حتی اگر میراث دارانش کشته شوند. در آن دره گوشه ای از حماسه های عرفانی آسیای میانه جریان دارد که با ایران امروز نسبتی دارد. صدای پهلوانانی که یکی پس از دیگری سر بلند می کنند و برای دشمن رجز می خوانند، فره ایزدی دارند، درد ملی و اجتماعی شان درد مشترک است، و این ها برای ما آشناست. لذاست که برای ما ماجرای پنجشیر تراژدی نیست، چون داستان و افسانه نیست که پشت سر هم بیاید و در جایی تمام شود و افرادش هم نقش خالی بازی کنند! این نقش ها نتیجه اندیشه شان است، چنانند که هستند، ساز و دهل راه نمی اندازند، اما ساز صلح عادلانه سر می دهند تا دشمن را از آن آگاه سازند، اغراق نمی کنند و دنبال قهرمان سازی ها و فاجعه سازی ها هم نیستند، برای همین است که در اولین روزهای درگیری طالبان و پنجشیریان، اسرای زیادی از طالبان گرفته شد اما وقتی قرار شد جنگ به کوه ها کشیده شود آنها اسیران طالبانی را آزاد کردند، در حالی که شنیده و خوانده ایم که وقتی طالبان در شهرها و روستاهای پنجشیر به جستجوی افراد نظامی و یا مخالفان خود می روند، چه بلایی سر مردم عادی می آورند وقتی که به هدف نمی رسند و چه قتل هایی که با این هدف نکرده اند! این است آن قهرمان که می تواند بکشد اما نمی کشد و این هم جنگجویی که فقط به دنبال قتل می رود!
تراژدی آنجاست که قهرمان داستان بمیرد و تنها حکایتی بماند به نام مقاومت. پنجشیر اما گویی تمام شدنی نیست. این حکایت جمعی آریایی مسلمان سنی حنفی است. چرا ما خود را از آنها جدا بدانیم؟!
بیان احساسات و نکات این ایرانی علاقمند به پنجشیری های تاجیک تبار کافی است، بگذار سخن یک هموطن بی ناممان که نماینده بخشی از جامعه ایران است را در باره رهبر جبهه مقاومت ملی در پنجشیر بخوانیم و ختم کلام:
«چرا بسیاری از ایرانی ها احمد مسعود را دوست دارند؟ چون در اوج فرار سست عنصران به وطنش برگشت تا مردمش را تنها نگذارد چون با قصه های اساطیری ما پیوند خورده، حضور در تنگه ای مرموز، اعلان مقاومت در برابر لشگر فاتح، ما را به یاد اسطوره های ایرانی می اندازد، چون همزبان ماست، لهجه شیرین دارد، حافظ و سعدی و شاهنامه می خواند، چون قهرمان در زمانه ما دیدن دارد، پایبندی به اصول و ایستادگی بر آرمان کمیاب است. او تا اینجا با بازگشت مخاطره آمیزش به دل خطر از همه مدعیان افغانستانی جلو زده است.»
نظر شما :