افسوسی که بر افغانستان حاکم است
مسأله طالبان: بحران مشروعیت
نویسنده: محمد صادق امینی، پیشتر وابسته فرهنگی در کشور کنیا، دبیر شورای کتاب و مسئول در امور ترجمه و نشر بین الملل بوده و مقالات و یادداشت هایی از او در زمینه ترجمه و نشر بین الملل در نشریات داخلی کشور منتشر شده است. او هم اکنون در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی مشغول به کار است.
دیپلماسی ایرانی: سه عامل ایدئولوژی، راهبرد ژئوپلتیکی و نقش افکار عمومی در نحوه تنظیم و پیشبرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نقش اساسی دارند. در این میان توجه به افکار عمومی از سوی کارگزاران سیاست خارجی اهمیت ویژه ای می یابد، از آن حیث که پایه مشروعیت سیاسی کشور است. به عبارت دیگر، در واقع الامر دولت به نمایندگی از مردم روابط خود را با دیگر کشورها تنظیم می کند و بدین طریق مشارکت سیاسی مردم در ارتباطات بین الملل تجلی می یابد.
مردم سالاری در همه امور از جمله امور خارجه، معیاری است که منافع ملی یک کشور بدان وابسته است. آن کشوری که از مشروعیت سیاسی مردمی و قانونی بیشتری برخوردار باشد، در تحقق آرمان های ملی نیز از مشروعیت بیشتری برخوردار خواهد بود، و آنجا که حاکمانش از عناصر مشروعیت ساز برخوردار نباشند یقینا پایدار نخواهند ماند. حکومتی مشروعیت دارد که مردمش به آن باورمند باشند و کلیه ساختارها،سیاست ها و اقدامات اش را با انگیزه خیر اخلاقی بپذیرند. این ویژگی یک جامعه دینی مردم سالار است.
جمهوری اسلامی ایران، با انتخابات شورای شهر و روستا، انتخابات ریاست جمهوری، انتخابات مجلس شورای اسلامی، مجمع تشخیص مصلحت نظام و احزاب و تشکل های مدنی از مصادیق یک نظام مردم سالار دینی است.
با توجه به مقدمه مذکور، باید توجه داشت که ظهور سیاسی شتابان و ناگهانی طالبان در کشور همسایه ما افغانستان، برای جمهوری اسلامی ایران از نظر ایدئولوژی حاکمیتی و نزد افکار عمومی ی جامعه افغانستان اهمیت دارد. نوع قانون گذاری و حکمرانی داخلی در سیاست خارجی این کشور آثار و تبعاتی دارد که نظام بین الملل و کشورهایی همچون ایران اسلامی که بیشترین قرابت فرهنگی با آن دارد را متاثر خواهد کرد.
واقعیت این است که این روزها هم جامعه بین الملل و هم مردم و نخبگان افغانستان و هم دولت و ملت ایران از شرایط و حال مردم این کشور نگرانند. نگران اوضاعی که ساخته و پرداخته اجماع علما و بسیاری از نخبگان فرهنگی و سیاسی شان نباشد.
حاکمیتی به نام دین در حالی که هنوز حداقل مقدمات قانونی برای تشکیل حکومت را فراهم نکرده است وارد گفت و گو با دیگران می شود! بدیهی ست که برای همکاری های آینده با چالش مواجه خواهد شد و چنین می نماید که بدور از شاخص های مردم سالاری دینی قصد حکمرانی دارد. حال گفت و گو با حاکمان غیر رسمی چه معنا و پیامی برای کشورهایی همچون پاکستان، چین، روسیه و ایران در راستای منافع ملی شان دارد؟ شاید اینگونه بنماید که عامل ژئوپلتیک بر دو عامل پیش گفته دیگر غلبه دارد. این که طالبان در جلب مشارکت سایر گرایش ها در افغانستان ناکام بوده نیز مشهود است و این در حالی است که جامعه جهانی هنوز در به رسمیت شناختن شان از اما و اگرها می گوید و آن را مشروط به تشکیل دولت همه شمول و فراگیر که خواست عمومی جامعه افغانستان هم هست می داند. همان شمولیتی که در حکومت چندساله قبلی شان از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۶ فراهم نشد و اینک هم گویی وعده ای است که به سر خرمن می رود!.
به باور نگارنده، نمی توان ویژگی های یک دولت مردم سالار را از طالبان انتظار داشت.
طالبان در رفتار سیاسی خود، در تعریف مفهوم دولت – ملت با چالش جدی مواجه است و اگر مفهوم امتام امت را با تسامح زیاد و از نظر صوری بتوانیم به نوع حکومت شان نسبت دهیم، می توان گفت در شرایط فعلی نسبتی با آن اندیشه مدرن(دولتملت) و این اندیشه منتج از اسلام(امتامامت) ندارند و یا اینکه لااقل در هر دو زمینه ناشناخته مانده اند. لذاست که شعار مرگ بر دموکراسی شان را کسی باور نخواهد داشت و اسلام خواهی شان هم به نتایجی خواهد انجامید که خاطره دهشتناک آن از ذهن مردم افغانستان و جهان پاک نشده و نمی شود. امروز اسلام طالبانی ترکیبی از دو واژه است که رحمانیت نبوی و علم اسلامی را در زندان فهم ناقص و ظاهری و قبیله ای جمعی قرار داده که مرادف با خشونت مذهبی ست. فهم و قرائتی که مورد اجماع همه احناف عالم نیست؛ مذهبی که بدین روش میان مومنان هم پذیرفتنی نیست.
اگر بپذیریم امارت اسلامی ادعا شده بر اساس شریعت، احکامش را از مذهب سنی حنفی می گیرد و قرار است جامعه بر اساس فقه آن اداره شود، در تبیین آن نیازمند عناصری از دین است که به آسانی از آن ها چشم پوشی شده و یا در مخیله مولوی های نشسته بر کرسی ریاست نمی گنجد.
نگارنده ادعای مقایسه و تطبیق نگاه ایرانی در باب مردم سالاری دینی در ارتباط با جامعه افغانستان را ندارد، اما از سران طالب می خواهد اصل مردم سالاری دینی که ریشه در ادیان ابراهیمی دارد را با نگاه قرآنی و فقه مذهب حنفی برای جهانیان و مردم اش که خواهان حکومت همه شمول اند تبیین کنند و به بزرگترین اشکال وارده به ایشان که عدم رواداری دینی ست پاسخ بگویند.
بگویند چه نسبتی میان مذهب حنفی و خشونت است؟ در این باره اگر مرادشان اجرای احکام شرعی در حق مجرمان و گناه کاران است، آیا همچنان بر روش های گذشته خود در اجرای حدود شرعی اصرار می ورزند یا اراده ای برای بازنگری ندارند؟ در جامعه ای که سطح سواد پایین است و فقر بیداد می کند، قطع علنی دست دزد چه آثار سازنده ای می تواند داشته باشد که بدان روش مبادرت می کنند و پرسش هایی از این دست که پاسخ آن ها را فی الواقع می بایست از هیأت های علمی اسلامی گرفت، نه از زبان یک یا چند مولوی درس خوانده ی مدرسه ای که به تنهایی شیوه درست تعلیم اسلام را نمایندگی نمی کند. این پرسش و چالش هایی از این دست از سر خوشبینی و امید به اصلاح روند فعلی و آینده حکومت طالبان بیان نمی شود، بلکه از سر آن است که گفته آید جایگاه رفیع عقل در استنباط احکام شرعی و قانونی در عبادات و اقتصاد و خانواده و سیاست و فرهنگ چیزی نیست که یک حکومت مدعی اجرای احکام اسلامی بتواند آن را نادیده انگاشته و آنگاه در میدان های اقدام و اجرا بی محابا و خودسرانه بتازد. راه حل های اصلاح گرایانه هم چیزی نیست که تنها با توصیه های اخلاقی و تشکیل اداره امر به معروف و نهی از منکر به سرانجام برسد. تغییرِ در بنیان های نظری، تغییرات اصلاح گرایانه اجتماعی را موجب می شود. فهم دینی از نوعی که دین می نمایاند کار عالمان بصیر زمان شناس و مکان شناس است.
آنچه مشکل اجرای دستورات شرعی را به نحو طالبانه دوچندان می کند، این است که بخش زیادی از مردم افغانستان با حکومت فعلی سر سازگاری ندارند، اگر غیر از این است، چه ابزارهایی برای راستی آزمایی در خصوص مشروعیت حکومت و پایداری آن پیش بینی شده است؟
طالب ها شتابان آمده اند، آیا می خواهند شتابان به راه خود ادامه دهند!؟
هیچ نظامی از راه زورمندانه نمی تواند مشروعیت لازم را بدست آورد، عدم مشروعیت سیاسی و فارغ بودن از هر گونه لوازم و شاخص های مشروعیت ساز، عمر دولت را کم می کند، کمااینکه تاریخ افغانستان گواه بر کوتاه بودن عمر دولت هاست. لذا، طالب ها یک راه حل بیشتر برای پایداری حکومت خود، هر چند به طور کوتاه مدت ندارند و آن بهره مندی از تجربه حکومت داری ی حکومت ها و دولت های اسلامی ست که روش های مردم سالارانه را با توجه به مسلمان بودن اکثر مردم و تکثر مذهبی و فرهنگی بکار گرفته اند و تجربه اجرای فقه مذاهب اسلامی در احوالات شخصی و سیاسی و اجتماعی و... را به اقتضای زمان و مکان دارند. الگوهایی همچون ایران، مصر، مالزی، اندونزی، عراق، لبنان و مشابه آن ها می تواند کانون توجه سران طالبان باشد. طالبان نمی تواند بدون نگاه به علمای ایران و الازهر مصر و عراق ساختاری بایسته برای تثبیت جامعه شریعت مدار در کشوری با فرهنگ های متنوع ایجاد کند. دستگاه های علمی اسلامی ایران و مصر و عراق در استخراج احکام از کتاب و سنت تجربه طولانی دارند و تاثیر مرجعیت اسلامی را در اصلاح روندها می بینیم که نمونه آن در طول تاریخ، تاکید بر اندیشه وحدت اسلامی است که بنای تفکر دینی و مرام سیاسی جامعه مسلمان قرار گرفته است، علی رغم اینکه جریان های تفرقه افکن مدام در مقابل آن سنگ اندازی می کنند.
ناگفته نماند، اولین شرط اصلاح برای هر هر گروه و جریانی اقرار به اشتباه های گذشته است. سابقه سیاه طالب ها در نحوه حکمرانی و اجرای شریعت در دوره گذشته تا حد زیادی کارشان را با مشکل مواجه می کند و بهتر است بگویم ناممکن؛ زخم های وارده بر جامعه آنقدر عمیق اند که به آسانی التیام نخواهد یافت. بنابراین، نمی توان از باب نصیحت و تذکر و هشدار و بیدارباش نگفت(هر چند این نصایح مردم زخم خورده را خوشایند نیست).
طالبان نمی تواند بدون نگاه به جهان اسلام و مشورت وبدون تأثیرپذیری از علمای اسلامی شیعه و سنی معتدل و عالم به زمان و مکان به راهش ادامه دهد. ناچار است راه تعامل با ایشان را در پیش بگیرد. در این میان ایران اسلامی هم طرف خوبی برای آن ها خواهد بود. نشست های علمی با علمای حوزه های علمیه قم و نجف و تعامل فکری با ایشان می تواند به روشنی اذهان دو طرف برای همکاری کمک کند، در غیر اینصورت سرنوشت و آینده روشنی مقابل طالب ها قرار نمی گیرد و بهتر است بگوییم در غیر آن باید پایان طالبان را از پیش اعلام کنیم. آن ها چاره ای جز مشورت با سران کشورهای اسلامی، علی الخصوص علمای مذاهب ندارند. از مشورت در تدوین قانون اساسی کشور و مرامنامه حکومت گرفته تا نحوه اجرا و تصمیم های حکومتی شاید این لشگر همیشه در جنگ را به راهی آورد که عقلاء مسلمان می خواهند.
خلیفه دوم، عمربن خطاب در صدر اسلام با اینکه در اجرای احکام اسلامی رویه خشنی داشت، اما از مشورت با امام علی(ع) دریغ نمی ورزید، هر چند همیشه به نظر امام عمل نمی کرد، اما هیچ گاه از علم امام غافل نبود، بارها و بارها امام را به قضاوت در امور و موارد اختلاف می طلبید و امام هم طبق مصالح اسلام نظرش را می فرمود،
بر همین اساس بود که امام سال های مدیدی را سکوت پیشه کرد و بر علیه خلفا قیام نکرد و مصالح اسلام را در نشستن بر کرسی خلافت ترجیح داد. همان امامی که در جواب کسی که از والی شهرش در زمان خانه نشینی حضرت به ایشان شکایت برده بود فرمودند: «کما تکون یُووَلیّ علیکم» که مضمونش این است که والی و حاکم شما از خود شما مردم است و لاغیر.
حال، طالبان مدعی حکومت، لااقل سیره عمربن خطاب را در مشورت با عالم ترین شخص زمان خود در پیش گیرند. آن ها که به ظاهر نشان می دهند برای به رسمیت شناخته شدن خود تلاش خواهند کرد تا نظرات دولت ها را از نظر سیاسی به سوی خود جلب نمایند به نظر نمی رسد هنوز به مرزی از شناخت رسیده باشند که در ابعاد مختلف، جامعه منصف جهانی و مردم رنج کشیده افغانستان را توجیه نمایند.
این دولت خودخوانده، قبل از هر چیزی باید مرامنامه سیاسی خود را در زمینه های مختلف کشورداری بر اساس فقه اسلامی و اجماع جهانی تدوین کرده و به نظر علمای اقوام برساند. این شناخت مستلزم شناختی ست که در نتیجه تعاملات فکری با علمای جهان اسلام بدست می آید، نه فقط جمعیه العلما اسلام پاکستان و نه فقط علمای وابسته به دولت سعودی؛ علمای معتقد به تقریب بین مذاهب اسلامی از هر مذهبی.
این راه، تنها راهِ طالبان نیست، بلکه راه همه کشورهای مسلمان است که قوانین اسلام را با حاکمیت های غیرمردمی به بند کشیده اند.
در پایان برای این بدانیم چرا جهان اسلام نگران حال افغانستان است به چند بیان منتشر شده از سوی مراجع فقهی و سیاسی اشاره می کنیم که نشان می دهد جهان اسلام نگران نقش ویرانگر طالبان از نظر ایدئولوژیک و مرام سیاسی است که نه تنها در داخل کشور دامنگیر است، بلکه دامن سایر مناطق را نیز خواهد گرفت. وقتی آیت الله العظمی خامنه ای اظهار می دارند که در هر حال ما طرفدار ملت افغانستان هستیم و یا آیت الله العظمی سیستانی با نشر اعلامیه ای اتحاد و همبستگی ملی میان همه اقوام و ملیت های این کشور در هر زمانی را تاکید می کنند، تا شیخ احمد الطیب امام جماعت مسجد الازهر مصر در توییتی به زبان پشتو به صورت تلویحی از طالبان خواسته که نسبت به حق دسترسی زنان به آموزش و کار احترام بگذارند و از سنت های جاهلی که اسلام در بدو ظهور با آن ها مبارزه کرده پرهیز کنند، چه پیامی می تواند داشته باشد، جز اشاره به فقر تئوریک طالبان!؟.
پیگیران اخبار جاری حتما از اظهار نظرهای جامعه علمی و دانشگاهی و سیاسی در داخل و خارج افغانستان کم و بیش آگاهی دارند که نیاز به ذکر موارد نیست. اما در اینجا به بیان نظر دو تن از فعالان سیاسی این کشور اشاره می شود که هر یک نماینده سیاسی بخش مهمی از جامعه خود هستند و نماینده نگاه به شرایط حال و آینده کشور:
علی میثم نظری، سخنگوی جبهه مقاومت پنجشیر: «بیش از حد به طالبان امتیاز واگذار می شود، حتی اگر آنها به رسمیت شناخته نشوند. تنها چیزی که طالبان می دانند تخریب است. این همان چیزی است که آن ها برای آن ساخته شده اند. آنها برای حکمرانی خوب ساخته نشده اند. آنها برای دولتمرد شدن ساخته نشده اند».
محمد محقق، رهبر حزب وحدت مردم افغانستان: «مردم در مقابله با جنایات رخ داده در کشور دست به اعتراض زدند که به جایی ختم نشد. اینها جنایات ضد بشری حساب میشود و نباید جامعه جهانی طالبان را به رسمیت بشناسد. بخش کلان از کابینه طالبان در لیست سیاه سازمان ملل است و به این ترتیب راه برای طالبان هموار نیست».
نظر شما :