نقش روسیه در خاورمیانه و شمال آفریقا (بخش نهم)
دهه ۲۰۱۰ روسیه: «استراتژی بزرگ» یا فرصت طلبی تاکتیکی
نویسنده این مطلب: میرا میلوسویچ
دیپلماسی ایرانی: این سوال که آیا روسیه برای منطقه منا (خاورمیانه و شمال آفریقا) به طور کل و به طور خاص برای خاورمیانه یک استراتژی داشته، به ویژه پس از تاثیرات بهار عربی بر سیاست خارجی روسیه در سال 2011 و پس از میانجیگری موفقیت آمیز آن در توافق بین غرب و سوریه درباره تخریب ذخایر سلاح های شیمیایی (سپتامبر 2013) و مداخله نظامی در این کشور (از سپتامبر 2015)، مطرح شد. در رابطه با این سوال، در تجزیه و تحلیل فعالیت روسیه در خاورمیانه سه سبک فکری وجود دارد: اول، اینکه روسیه برای خاورمیانه استراتژی داشته که تا حد زیادی موفقیت بوده است؛ دوم، اینکه روسیه برای منطقه استراتژی داشته، اما شرایط لزوما مطابق انتظارات آن پیش نرفته است؛ و سوم، اینکه روسیه برای خاورمیانه استراتژی نداشته است.
برای پاسخ به این سوال که آیا روسیه یک استراتژی کلان دارد یا به سادگی عملگرا و از لحاظ تاکتیکی فرصت طلب است، قبل از هر چیز باید میان مفهوم «استراتژی کلان» و اهداف سیاست خارجی و امنیتی روسیه و ابزارهای تحقق آنها تمایز قائل شد.
«استراتژی کلان» به مجموعه برنامه ها و سیاست هایی اطلاق می شود که شامل تلاش آگاهانه یک دولت در استفاده از ابزارهای سیاسی، نظامی، دیپلماتیک و اقتصادی برای پیشبرد منافع ملی است؛ هنر سازش اهداف و ابزار است. روسیه از نظر یک برنامه منسجم و بلند مدت برای پیشبرد منافع ملی و استفاده از روش های واقع گرایانه برای دستیابی به آنها، برای منطقه منا استراتژی کلان ندارد. اما روسیه به عنوان یک بازیگر ژئوپلیتیک فرصت طلب، دیدگاه روشنی درباره منافع خود در شرایط خاص منطقه دارد. این رویکرد به سیاست منطقه نوعی «استراتژی ظاهر شونده» شامل توانایی بداهه سازی و سازگاری سریع با شرایط متغیر است.
فعالیت دیپلماتیک روسیه در منطقه مِنا و مداخله نظامی آن در سوریه بخشی از یک چشم انداز بین المللی گسترده با هدف اصلی دستیابی به موقعیت قدرت برتر و تضعیف نقش برجسته ایالات متحده در منطقه و در نظم بین المللی و همچنین نشان دادن توانایی رقابت با دیگر قدرت های بزرگ مانند چین، است. موضع گیری روسیه در قبال منطقه مِنا بیشتر از منطقه به نظم جهانی مربوط می شود. خاورمیانه بخشی از اوراسیا، یعنی جایی است که روسیه می خواهد نظام روابط بین الملل فراتر از سلطه آمریکا و سایه چین ایجاد کند.
تغییرات و تداوم در رویکرد سیاست خارجی روسیه در منطقه مِنا
خروج روسیه از خاورمیانه در دوران ریاست جمهوری میخائیل گورباچف در شروع جنگ اول خلیج فارس (1990 تا 91) آغاز زوال موقعیت ابرقدرت اتحاد جماهیر شوروی و عقب نشینی آن از منطقه میدان اصلی نبرد رقابت جنگ سرد بود. پس از آن، دوره سیاست خارجی «غرب گرایی لیبرال» بوریس یلتسین (1991 تا 96) مبتنی بر پیشبرد منافع ملی روسیه از طریق ادغام با غرب، آغاز شد. متحدان اصلی اتحاد جماهیر شوروی در منطقه مِنا در دوران جنگ سرد، یعنی مصر، سوریه، عراق، الجزایر، یمن و لیبی، اساسا در موقعیت های مختلف به الگوی شوروی علاقه نشان دادند و به سکوهای پرتاب نظامی-سیاسی اتحاد جماهیر شوروی در تقابل آن با غرب تبدیل شدند. اتحاد جماهیر شوروی بین سال های 1955 و 1985 در مجموع 80هزار مشاور نظامی، تکنسین و نیرو به منطقه اعزام کرد و به 55هزار افسر عرب آموزش داد.
بر خلاف جاه طلبی اتحاد جماهیر شوروی برای مبارزه با غرب و تبدیل منطقه منا به محل تقابل، روسیه پاس فروپاشی کمونیسم در دهه 1990، حتی در صدد تعریف منافع ملی خود در منطقه برنیامد. پس از روی کار آمدن ولادیمیر پوتین در سال 2000 بود که مسکو با انگیزه ترکیبی از «نوستالژی میراث نفوذ شوروی و منافع ملی استراتژیک»، یک سیاست فعالانه تر را در منطقه مِنا آغاز کرد. با این حال، در دهه 2000 هیچ نشانه ای دال بر بلندپروازی روسیه در این راستا مشاهده نمی شد.
چارچوب وسیع تر سیاست روسیه در منطقه مِنا از طریق اصول دکترین یِوگِنی پریماکوف درباره «متعادل سازی قدرت برتر» شکل گرفته است که منافع ملی روسیه را به صورت نیاز به تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ در یک جهان چند قطبی تعریف می کند. از این رو، سیاست روسیه باید چند جانبه یا «چند جهتی» باشد و هدف توسعه روابط متعادل با کشورهای غربی و غیر غربی را دنبال کند. به گفته پریماکوف، روسیه هم اروپا است و هم آسیا و این موقعیت ژئوپلیتیک همچنان نقش مهمی در تدوین سیاست خارجی آن ایفا می کند. منافع ژئوپلیتیک روسیه شامل چین، هند و ژاپن می شود و فقط ایالات متحده و اروپا را در بر نمی گیرد. این منافع همچنین شامل خاورمیانه و «جهان سوم» می شود. روسیه بدون چنین گستره ژئوپلیتیک نمی تواند به عنوان یک قدرت بزرگ ظاهر شود و نقش مثبتی را که سرنوشت ایجاب کرده، ایفا کند. لازم به یادآوری است که در ایجاد روابط با همه این کشورها، ارزش های ژئوپلیتیک ثابت هستند و با تحولات تاریخی تغییر نمی کنند یا از بین نمی روند.
ولادیمیر پوتین پس از روی کار آمدن در سال 2000 سعی کرد سیاست خارجی فعالانه تری در منطقه مِنا داشته باشد. با این حال، نتایج قابل توجهی نگرفت. در آن زمان، در حالی که ایالات متحده پس از حملات 11 سپتامبر بر «جنگ با تروریسم» اصرار می ورزید، روسیه خواستار «اتحاد بین تمدن ها» و «مصالحه» با مشارکت کشورهای خاورمیانه بود. روسیه آن زمان سعی داشت به صورت میانجی میان غرب و جهان اسلام ظاهر شود و از این طریق، خود را یک قدرت بزرگ در سطح جهانی نشان دهد. ولادیمیر پوتین 4 دسامبر 2014 به مجمع فدرال روسیه گفت همکاری با خاورمیانه از اولویت های دیپلماسی روسیه است. وزیر امور خارجه سرگئی لاوروف 27 فوریه 2017 اینطور استدلال کرد که «چرخش به سمت آسیا» منعکس کننده منافع طولانی مدت ملی در قرن 21 است. لازم به توضیح است که در سیاست خارجی روسیه، خاورمیانه به طور سنتی بخشی از آسیا قلمداد می شود و کرملین به خاورمیانهبه صورت امتداد مناطق مرزی روسیه در آسیای میانه می نگرد که قبلا بخشی از اتحاد جماهیر شوروی را تشکیل می داد. (این مطلب ادامه دارد.)
منبع: موسسه اروپا برای مدیترانه / تحریریه دیپلماسی ایرانی 34
نظر شما :