به مناسبت یکصدمین سالگرد امضای پیمان دوستی
تقویت انسجام اجتماعی در پیوند میان ملت ها: رویکردی جهانی برای داشتن دنیایی بهتر
نویسنده: دکتر حمیده عادلیان راسی، استادیار مددکاری اجتماعی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه علامه طباطبائی
دیپلماسی ایرانی: به نظر می رسد زمان آن است که بشر به راههایی بهتر برای انجام دادن کارها در حال و آینده بیاندیشد. داشتن جهانی بهتر همراه با مهر و دوستی که نه تنها منافع خود، بلکه منافع دیگری را نیز تضمین می کند. انسان امروزی سالهاست که از اصل خود بازمانده و نیاز به فراهم نمودن مسیرهایی برای تصمیمات بهتر دارد. تصمیم هایی که نه صرفا ارتقاء زندگی او را به دنبال دارد، بلکه وضعیت بهتر برای سایرین را در حال و آینده رقم خواهد زد. تصمیماتی که به ایجاد فرصت های برابر و عادلانه برای همه در اقصی نقاط جهان بیانجامد و سبب توسعه انسجام اجتماعی بین گروه های مختلف در سراسر جهان گردد. تصمیماتی که توسعه انسانی، اجتماعی، اقتصادی و زیست محیطی را به دنبال داشته و به عبارتی، توسعه پایدار را در جوامع و جهان تقویت خواهد نمود.
شرایط اخیر در دنیا، با توجه به پاندمیک کرونا، نشان داد که انسجام جهانی در رسیدن به محیطی ایمن و سالم برای همگان از اهمیت بالایی برخوردار است. اینجاست که شعار "Ubuntu"، من هستم از آنجایی که ما هستیم، معنا و مفهوم ملموسی می یابد. این مفهوم برگرفته از مردمان آفریقای جنوبی است که توسط نلسون ماندلا در دنیا مطرح و به کار برده شد و چندی است که به عنوان شعار مددکاری اجتماعی در سال 2021 بازنمایی و مجدد در جهان طنین انداز شده است. این مفهوم بر ارتباط همه انسان ها با یکدیگر و محیط شان تاکید دارد. شعاری است که نیاز به انسجام را در سطوح مختلف درون جامعه، درون جوامع و جهان شمول به تصویر می کشاند. پیامی که بیان می کند، همه انسان ها با هم مرتبط بوده و آینده بشر به این بستگی دارد که همه باور داشته باشند که برای ساختن آینده ای روشن و مبتنی بر عدالت، نیاز به تعامل و همکاری مشترک داریم. تنها در این صورت است که با هم می توانیم دنیا را تغییر داده و برای خود و نسل های آینده جهانی بهتر بسازیم.
بنابراین، اهمیت انسجام اجتماعی در این است که احساس مسئولیت متقابل بین اعضای جامعه به گونه ای شکل می گیرد که در شرایطی به طور آگاهانه و همراه با اراده افراد کنشگری می کنند. بدین شکل، شبکه روابط اجتماعی شکل می گیرد که برآیند آن، حمایت اجتماعی، سرمایه اجتماعی، سلامت اجتماعی و کارکرد اجتماعی است. جامعه توسعه یافته، جامعه ای است که خردورزی و نوعدوستی در آن متبلور شده و پایه های رشد خود و دیگری را فراهم می سازد. این همان است که جونز در 1981، به عنوان هدف نهایی توسعه به آن پرداخته است، یعنی افزایش فرصت ها برای همه به منظور داشتن زندگی بهتر، ایجاد توزیع منصفانه رفاه. بنابراین انسان ها نمی توانند خود را از دیگران جدا کرده و با در نظر گرفتن تنها سود و منفعت خود و نزدیکانشان، مدعی خرد و احساس در زندگی باشند. انسان خردمند نمی تواند، ساکت بوده و تلاشی در راستای اصلاح و بازسازی انجام ندهد، در حالیکه می داند دیگری در گوشه ای از این دنیا نیازی دارد که او می تواند به برآورده کردن آن و یا بخشی از آن نیاز کمک کند. در راستای این مهم است که خوشبختی معنا می یابد. کسی می تواند احساس خوشی و لذت داشته باشد که حس مفید بودن و تاثیرگذاری و به عبارتی، زندگی گستری را تجربه کرده باشد. باید بتوان بین منافع خود و دیگری، همچنین محیط موازنه ایجاد کرد. این تفکر باید بتواند تفکری غالب در دنیای کنونی باشد. باید رشد و توسعه دیگری به همان اندازه رشد و توسعه خود اهمیت یابد. توجه به محیط، حفظ و تقویت آن نیز باید محور برنامه های جوامع انسانی را شکل دهد. آلبرت اینشتین، به درستی این موضوع را بیان می کند:
یک انسان بخشی از یک کل است که ما به آن عالم میگوییم. بخشی که محدودیت زمانی و مکانی دارد. او خود، احساسات و اندیشه هایش را جدا از این کل تجربه میکند ـ که این توهم آگاهی است. این توهم نوعی زندان است که ما را به آرزوهای فردی و عشق به گروه کوچکی از نزدیکان محدود میکند. آرمان ما باید رهایی از این زندان باشد و این یعنی گسترش چرخه مهربانی از نزدیکان به تمامی موجودات زنده و کل طبیعت زیبا.
این گفتار اینشتین نیازمند اندیشیدن است، اندیشیدنی سخت، به نظر می رسد او قصد دارد به انسان ها بگوید که در زندگی آرمان گرا باشند و زیستن خود را محدود به منافع خود و خانواده نکنند. اشاره به انسان خردمدار و خردگرا دارد. انسانی که اندیشمند است و به دنبال آرمان های والای انسانی است. بیایید تا ما نیز آرمان داشتن جهانی بهتر برای همه را در سر بپرورانیم و برای تحقق آن مبارزه کنیم. مبارزه در برابر افکار و اندیشه هایی که زندگی بی هدف، تقدیرگرایی و یا مبتنی بر اهداف فردی و شخصی را می پرورانند. اندیشه هایی که به تفکیک مرزها پرداخته و با نگاه خودخواهانه، تنها به منافع و تمرکز بر سیاست هایی برای توسعه و رشد خود می پردازند. برای حل مشکلات و بحران های کنونی بر روی کره زمین باید تفکر و اندیشه خود را تغییر دهیم. جنگل ها را از بین می بریم، دریاها را آلوده کرده و منابع موجود در این کره خاکی را نابود می کنیم. این ناشی از عدم اندیشیدن به منافع طبیعت است. جنگ ها را برنامه ریزی می کنیم تنها به دلیل فکر کردن به منافع خود و هزاران هزار کنش نادرست دیگر که از انسان سر می زند. نیاز است تا سبک نوینی از اندیشیدن را توسعه دهیم، اندیشیدنی که ما را در رابطه تنگاتنگی با دیگران و محیطی که در آن زیست می کنیم، می بیند. اندیشه ای که نیاز برای انسجام جهانی را در نظر گرفته و بر خرد به عنوان مولفه مهم در نجات کره زمین و انسان ها تاکید می ورزد.
نظر شما :