دو قطبی آسیب پذیر
اعتبار از دست رفته ایالات متحده
نویسنده: راشل مایریک (Rachel Myrick)
دیپلماسی ایرانی: بیاعتمادی رهبران جهان به آمریکا به گذشتهای نهچندان دور باز میگردد. واشنگتن، تحت ریاست جمهوری دونالد ترامپ، چندین توافق و نهاد بینالمللی را به چالش کشید و یا از آنها خارج شد. نگرانیها درباره ماهیت و مدت زمان تعهدات آمریکا فراتر از میراث ترامپ در سراسر دنیا گسترش دارد.
متحدین ایالات متحده نسبت به سیاست داخلی آمریکا، به ویژه در برابر شکاف فزاینده حزبی که باعث ایجاد عدم اطمینان در مورد آینده سیاست خارجی این کشور می شود، واکنش نشان میدهند. گرو هارلم بروندلند (Gro Harlem Brundtland)، نخست وزیر سابق نروژ، با مشاهده سیاست دو قطبی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال 2020 ایالات متحده، گفت که بسیاری از رهبران اروپایی «دیگر باور ندارند که حتی در موارد پایهای هم بتوانند به ایالات متحده اعتماد کنند.»
این نگرانیها بیدلیل نیست. گرچه سیاست خارجی از دیرباز در برابر دوقطبیشدگی سیاسی مصونیت داشته است، اما اکنون دیگر چنین مصونیتی وجود ندارد. آمریکاییها بیش از هر زمان دیگری پیرامون مسایلی هچون چندجانبهگرایی، تغییرات اقلیمی و تروریسم اختلاف نظر دارند. اجماعی که پیرامون سیاست خارجی میان رایدهندگان و سیاستمداران منتخبشان وجود داشت اکنون در حال ناپدید شدن است.
اما بدتر این که، دوقطبیشدگی با تضعیف ستون کلیدی قدرت آمریکا، یعنی شهرت این کشور در زمینه ثبات، اعتبار و قابلیت اطمینان، پیامدهای ناخوشایند گستردهتری را برای توانمندی آمریکا در عملی کردن سیاست خارجیاش بههمراه داشته است.
کارشناسان روابط بینالملل از دیرباز بر این باور هستند که دموکراسیها در زمینه سیاست خارجی برتریهایی نسبت به سایر نظامها دارند. نخست، دموکراسیها ثبات دارند. در حکومتهای استبدادی با برکناری نامتعارف رهبران از قدرت – مثلا از طریق کودتای نظامی یا انقلاب – این گذار معمولا با نوساناتی شدید در سیاست خارجی همراه است. اما در دموکراسیها، هنگامی که برکناری رهبران از طریق انتخابات متعارف اتفاق میافتند، سیاست خارجی در طول گذارهای سیاسی کاملا ثابت و پایدار باقی میماند.
با این حال، زمانی که دوقطبیگری داخلی افزایش مییابد احتمال گسترش منازعات حزبی به سیاست خارجی نیز بیشتر میشود. در ایالات متحده، دوقطبیگری در سیاست خارجی کمتر از سیاست داخلی است. با این وجود، نظرسنجیهای مردمی و رایگیریها در صحن کنگر از افزایش شکاف بین دموکراتها و جمهوریخواهان در عرصه سیاست خارجی خبر میدهند. با گسترش این شکاف، میتوان پیشبینی کرد که هنگام دگرش حزب کنترل کننده کاخ سفید، تغییرات چشمگیرتری هم در سیاست خارجی ایجاد خواهد شد.
اما فقط اولویتهای ناهمگن سیاست خارجی به ایجاد بیثباتی در این حوزه نمیانجامد، بلکه گرایشی فزاینده در بیزاری از حزب مخالف – یا حزبگرایی منفی – نیز در این بیثباتی نقش دارد. چنین گرایشی رهبران را وامیدارد تا سیاستهای پیشینیانشان از حزب مخالف را خنثی کنند. مثلا ترامپ شتابزده سیاستهای روسای جمهور پیشین آمریکا در زمینه مهاجرت، تجارت و آب و هوا را لغو کرد.
برتری دیگر نظامهای دموکراسی بر همتایان استبدادیشان برخورداری از اعتبار است. از آنجا که رهبران دموکراسیها در داخل محدودیتهایی دارند، احتمال تهدید کردن یا دادن وعدههایی که قصد پایبندی به آنها را ندارند کمتر است. در مذاکرات و بحرانهای بینالمللی، این ویژگی بدان معناست که سیگنالهای ارسال شده از سوی دموکراسیها به دشمنان خارجیشان اعتبار بیشتری دارد.
به گفته کنث شولتز (Kenneth Schultz)، کارشناس امور سیاسی، حمایت دوحزبی از سیاست خارجی رهبران سیگنالی بسیار معتبر برای سیاستهای بینالمللی است. با افزایش دوقطبیگری، چنین نمادهایی از دوحزبیگرایی در سیاست خارجی نیز کمتر میشوند. به جای چنین اتحادی، حزبی که در قدرت نیست تشویق میشود تا اعتبار سران دولت را تضعیف کند. چنین گرایشی در زمان ریاست جمهوری اوباما هنگام مذاکرات توافق هستهای ایران در میان جمهوریخواهان کنگره بسیار رایج بود.
این گرایش ها حزبی میتواند مذاکرات شکننده را متوقف کرده و رهبران را در همان گام نخست از پذیرفتن مذاکرات پیچیده یا جاهطلبانه منصرف کند. به همین دلیل عجیب نیست که دولت بایدن در مذاکرات هستهای با ایران تلاش میکند تا گامهای بعدیاش را از حزب مخالف پنهان نگهدارد. بدیهی است که این کار بیاعتمادی بین کاخ سفید و مخالفانش در کنگره را افزایش خواهد داد.
سومین برتری دموکراسیها این است که این نظامها تلاش میکنند تا در پیروی از توافقات بینالمللی و پایبندی به آنها عملکرد بهتری نشان بدهند و در نتیجه متحدین و وشرکای قابل اعتمادی باشند. به رغم برخی موارد استثناء، فرایند تصویب توافقات در داخل بهگونهای است که دموکراسیها به آسانی نمیتوانند از تعهدات جهانیشان خارج شوند.
با این حال، در دموکراسیهای مبتلا به دوقطبیشدگی شدید، رسیدن به اجماع دوحزبی مورد نیاز برای تصویب توافقات دشوار میشود. در ایالات متحده، که روند تصویب توافقات مستلزم اکثریت دو سوم مجلس سناست، شکافهای حزبی منجر به کاهش چشمگیر مشارکت در پیمانهای بینالمللی شده است.
با پیشبینی مخالفتهای حزبی، روسای جمهوری آمریکا اکنون غالبا به طور کلی از روند تصویب کنگرهای پرهیز میکنند و به جای آن وارد تعهدات سیاسی و توافقات اجرایی میشوند. هرچند این راهبرد باعث می شود رهبران سیاستهای ترجیحیشان را اجرا کنند، این اقدام هزینهای هم دارد: توافقاتی که توسط کنگره تصویب نمیشوند به آسانی از سوی دولتهای بعدی لغو میشوند.
عمیقترشدن شکافهای حزبی در سیاست خارجی مشکلآفرین خواهد بود و آینده سیاست خارچی آمریکا سازنده نخواهد بود. با افزایش دوقطبیگری امکان تشخیص اختلاقات صادقانه از سیاستهای حزبی دشوار میشود. واکنشها به چالشهای امنیت ملی در آمریکا از دیرباز نمایانگر سطح دوقطبیگری داخلی است.
زمانی که تهدیدات امنیتی جدید وارد فضایی میشود که از قبل دوقطبی شده است، این تهدیدات به سرعت سیاسیسازی میشوند. در عصر کنونی، این بدان معناست که شدیدترین و مهمترین مسایل سیاست خارجی بیش از آنکه عاملی برای اتحاد باشند، تفرقهافکن خواهند بود.
فضای سیاسی کنونی در آمریکا مانع از آن میشود که سیاستگذاران به شیوهای دو حزبی به مهمترین مسائل سیاست خارجی بپردازند. بدون برخورداری از پشتیبانی دو حزبی، دولت بایدن با سیاسیسازی شدن تصمیمات مهم و کوتاه بودن عمر این تصمیمات روبه روست.
هرچند دوقطبیگری با چرخههای انتخاباتی دچار فراز و نشیب میشود، اما یکی از ویژگیهای ماندگار سیاست معاصر آمریکا خواهد بود. چرا که بسیاری از عوامل ماندگاری دوقطبیگری – درجهبندی آرمانی احزاب، رشد نابرابری اقتصادی، فضای پراکنده رسانهای و افت کلی هنجارهای دوحزبی در واشنگتن – به این زودی از بین نخواهند رفت.
احتمال اندکی وجود دارد که دوقطبیگری آسیبی به سیاست خارجی ایالات متحده وارد نکند. دستکم، دوقطبیگری ایجاد بیاعتمادی در امور خارجی و نارضایتی متحدین آمریکا را موجب خواهد شد. اگر تداوم دوقطبیگری باعث شود که ایالات متحده مذاکرات ماهرانهاش را کنار بگذارد یا هر بار که حزب جدیدی به قدرت میرسد تعهدات پیشین را انکار کند، شهرت واشنگتن به عنوان دشمنی معتبر و متحدی قابل اعتماد بهطور جدی به مخاطره خواهد افتاد.
منبع: فارن افرز / تحریریه دیپلماسی ایرانی/11
نظر شما :