در مسیر قاچاق انسان
اتباع افغانستان چگونه راهی ایران می شوند؟
نویسنده: محمداکبر نوتزای
دیپلماسی ایرانی: در خلال سال های متمادی، وانت های قاچاق انسان در بلوچستان صدها هزار افغان را از طریق خاک پاکستان به مرزهای ایران منتقل کرده اند. این قاچاقچیان از افراد ناامید خواستار زندگی بهتر، سودجویی می کنند. من قصد دارم به عنوان یک مهاجر غیرقانونی و با پوشش مبدل با آنها همراه شوم.
این سفر ناامن است و فقط کسانی به آن مبادرت می کنند که نیاز به فرار به ایران و غالباً قصد ورود به ترکیه یا اروپا را دارند.
سرانجام سوار بر وانت ساخت شرکت زامیاد تهران می شوم که افراد محلی به آن «زامباد» می گویند. با این وانت به سمت ایران سفر خواهیم کرد.
وقتی به بیابان دوک واقع در مرز پاکستان و افغانستان می رسیم، سایر مسافران نیز از قبل رسیده اند. صدها مهاجر افغان از جمله زنان و کودکان به طور غیرقانونی از اقصی نقاط افغانستان وارد دوک می شوند. طبق برآورد یک قاچاقچی، بیش از ۳۵ هزار نفر در ماه وارد این منطقه می شوند.
برای دیدن هزینه واقعی ۴۰ سال جنگ در افغانستان، باید از این مکان دیدن کرد. چهره مردم به وضوح رنگ پریده و فرسوده است و داستان افغانستان جنگ زده را بازگو می کند.
همه چیز در اینجا گران است. اگر یک بطری آب در کویته یا کراچی ۵۰ روپیه باشد، در اینجا ۱۰۰ روپیه قیمت دارد. با وجود این، مسافران افغان یکی یکی آب و سایر وسایل ضروری را می خرند.
با یک گروه مهاجر افغان که اکثر آنها ازبک و تاجیک هستند، سفر واقعی از دوک آغاز می شود. بیش از ۲۰ مسافر در عقب زامیاد و مابقی در صندلی های جلو در هم فشرده می شوند. وانت از بین مسیرهای شنی به جلومی رود. ما یک کاروان کوچک از چهار دستگاه وانت هستیم.
عزت یکی از مهاجران غیرقانونی است که قصد دارد به ترکیه برود و و سرانجام بتواند خانواده اش را نیز به ترکیه فراخواند، ولی این سفر برای او می تواند مرگبار باشد. سال گذشته ۴۵ مهاجر افغانی که قصد عبور از ایران را داشتند، توسط مرزبانان ایرانی کشته شدند.
در مسافرخانه ای در منطقه ای به نام سیاهپات (دشت سیاه) توقف می کنیم. هیچ محل استقرار انسان دیده نمی شود. این مسیری است که فقط قاچاقچیان از آن استفاده می کنند.
ده ها مرد، زن و کودک برای این توقف چهار ساعته چادر برپا می کنند. همه به وضوح تشنه هستند. صورت من مانند مسافران دیگر رنگ پریده، غبارآلود و فرسوده است.
پس از این توقف، یک دو راهی وجود دارد که قاچاقچیان برای رسیدن به شهرهای نزدیک مرز ایران از آنها استفاده می کنند. مقصد ما ماشکیل است، پس از آن مسافران باید دو ساعت دیگر به طرف جودار، شهر مجاور ایران، سفر کنند. سفر از دوک به جودار حدود ۱۲ساعت زمان می برد. پس از دو ساعت رانندگی دیگر، در مسافرخانه ای توقف می کنیم. ما در حال رسیدن به هامون – ماشکیل هستیم که معروف به "محل سارقین" است.
وانت ما به منطقه وسیع هامون – ماشکیل وارد می شود که دریاچه ای شور و یکی از خشک ترین مکان های پاکستان است. ظاهراً دزدان در این قسمت به دنبال مهاجران افغان هستند که پول نقد با خود دارند. در بعضی موارد، سارقین با رانندگان همدست هستند.
هرچه به ماشکیل نزدیک تر می شویم، تعداد بیشتری از زامیادی ها به ما می پیوندند که در همان مسیر حرکت می کنند. مسافران شکایت دارند که بدن آنها به دلیل نشستن طولانی مدت در چنین فضای تنگی بی حس شده است.
در حالی که به آخرین ایستگاه خود قبل از ماشکیل می رسیم، راننده از مسافران درخواست پول بیشتر و تهدید می کند که در صورت عدم پرداخت، نیروهای پلیس را خبر می کند. ظاهراً پلیس در راه است ولی مسافران هنوز از دادن پول خودداری می کنند.
سرانجام مسافران مبلغ را پرداخت کرده اند و به نظر می رسد همه چیز مرتب است. هنگام غروب به شهر ماشکیل می رسیم و نفسی به راحتی می کشم. به مقصد رسیده ام، ولی برای کسانی که به طور غیرقانونی از آنجا عبور خواهند کرد، قسمت سخت سفر در انتظار است. صدام، پیرمرد افغان، برای سومین بار در این راه سفر می کند و یک بار نیز به وسیله ماموران ایرانی دستگیر شده است.
مسافران بعد از طلوع آفتاب راهی جودار می شوند. در طول شب، همه آنها در خوابگاه های مختلف اقامت خواهند داشت. راننده ما که محلی است، به خانه خود می رود.
با نگاه به مردان، زنان و کودکان اطراف خود در خوابگاه که امیدوارند به زندگی شادتری برسند، از خود می پرسم که چه چیزی در انتظار آنها است. نمی دانم آیا آنها هرگز آنچه را که به دنبال آن بوده اند، خواهند یافت، آیا دوباره به خانواده های خود خواهند پیوست؟
منبع: دان / تحریریه دیپلماسی ایرانی/11
نظر شما :