مسیری غیرقابل ادامه برای امریکا
زمان پایان حمایت از اسرائیل فرا رسیده است
دیپلماسی ایرانی: دور تازه جنگ میان اسرائیلی ها و فلسطینی ها به همان روال معمول پایان گرفت: آتش بسی که فلسطینی ها را در شرایطی وخیم واگذاشت و مسائل اصلی هم حل ناشده ماند. این جنگ همچنین شواهدی بیشتری فراهم کرد که آمریکا نباید بیش از این حمایت بی قیدوشرط اقتصادی، نظامی و سیاسی اش را در اختیار اسرائیل قرار دهد. دستاوردهای این سیاست، صفر است و هزینه هایش سنگین و فزاینده. آمریکا و اسرائیل به جای روابط ویژه نیاز به یک رابطه عادی دارند.
زمانی بود که شاید برای یک رابطه ویژه، دلایلی اخلاقی وجود داشت: ایجاد یک کشور یهودی، واکنشی مناسب به قرن ها خشونت ضدسامی در غرب مسیحی بود که اوج آن به هولوکاست رسید هرچند محدود به همین یک مورد هم نبود. البته این توجیه اخلاقی، در صورتی متقاعد کننده بود که پیامدهای تاسیس چنین کشوری را برای اعرابی که قرن ها بود در فلسطین می زیستند، نادیده بگیریم بویژه اگر کسی بر این باور باشد که اسرائیل، کشوری است که ارزش های پایه مشترکی با آمریکا دارد.
در اینجا نیز، با تصویر دشواری روبه رو هستیم. شاید اسرائیل "تنها دمکراسی خاورمیانه" باشد اما یک لیبرال دمکراسی همانند آمریکا نیست که در آن قرار است تمامی مذاهب و نژادها، از حقوقی برابر برخوردار باشند (هرچند این هدف بطور کامل تامین نشده باشد). در راستای اهداف کانونی صهیونیزم، اسرائیل کشوری است که در آن یهودیان، با طراحی عامدانه، بر سایرین سلطه و برتری دارند.
اما امروزه، دهه ها کنترل بیرحمانه اسرائیل، همان توجیه اخلاقی برای حمایت بی قید و شرط آمریکا را هم از میان برده است. دولت های اسرائیلی از جناح های مختلف، شهرک های یهودی نشین را گسترش داده، فلسطینی ها را از حقوق سیاسی مشروعشان محروم کرده، با آنان به عنوان شهروندان درجه دوم حتی در داخل خود اسرائیل رفتار کرده است و قدرت برتر نظامی اسرائیل را با مصونیت کامل، برای کشتن و به دهشت افکندن مردمان غزه، کرانه باختری و لبنان به کار گرفته اند.
بیهوده نیست که دیده بان حقوق بشر و سازمان حقوق بشری اسرائیل به نام بت سِلِم B’Tselem، اخیرا گزارش های کاملا مستند و متقاعدکننده ای را منتشر کردند که سیاست های مختلف اسرائیل را به عنوان سیستمی از آپاراتاید توصیف می کند. گرایش به راست سیاست های داخلی اسرائیل و نقش رو به رشد احزاب تندرو در سیاست این کشور، حتی در میان یهودیان آمریکا هم به وجهه اسرائیل آسیب بیشتری وارد کرده است.
در گذشته، همچنین این امکان وجود داشت که بگوئیم اسرائیل یک دارایی ارزشمند راهبردی برای ایالات متحده است هرچند همیشه درباره ارزش این دارایی، بزرگنمایی می شد. برای مثال در طول جنگ سرد، حمایت از اسرائیل یک رویکرد موثر برای کنترل اتحاد شوروی در خاورمیانه بود چرا که ارتش اسرائیل بسیار نیرومندتر از کشورهای دست نشانده اتحاد شوروی همچون مصر و سوریه بود. اسرائیل همچنین در مواردی، اطلاعات مفیدی را فراهم می آورد.
اکنون سی سال است که جنگ سرد به پایان رسیده و امروز دیگر حمایت بی قید و شرط از اسرائیل، بیش از آن که مشکلی را حل کند، مشکلات فراوانی را برای واشنگتن فراهم می آورد. اسرائیل نتوانست در دو جنگ آمریکا با عراق، هیچ کمکی به آمریکا بدهد؛ در واقع آمریکا مجبور شد موشک های پاتریوت را در جنگ اول خلیج فارس به اسرائیل ارسال کند تا از آن در برابر موشک های اسکاد عراق حفاظت کند.
در این هنگامه است که هزینه های رابطه ویژه با اسرائیل، همچنان رو به افزایش است. منتقدان حمایت آمریکا از اسرائیل اغلب به سه میلیارد دلار کمک سالانه نظامی و اقتصادی آمریکا اشاره می کنند حال آنکه اسرائیل اکنون یک کشور ثروتمند است که نوزدهمین درآمد سرانه در جهان را دارد. بی گمان راه های بهتری برای هزینه کردن این پول وجود دارد هرچند برای آمریکا با اقتصاد 21 تریلیونی اش، این یک قطره در برابر دریاست. هزینه های اصلی این رابطه ویژه، هزینه هایی سیاسی است.
همین یک هفته گذشته دیدیم که حمایت بی قید و شرط آمریکا از اسرائیل، عرصه اخلاقی را در صحنه جهانی بر ایالات متحده تنگ کرد. دولت بایدن در پی بازسازی وجهه و اعتبار آمریکا پس از چهار سال حکومت ترامپ است... به همین دلیل است که وزیر امور خارجه آمریکا به شورای حقوق بشر سازمان ملل می گوید که حقوق بشر در کانون سیاست خارجی آمریکا قرار دارد. با این حال وقتی نوبت به قطعنامه های آتش بس غزه می رسد، دولت آمریکا پیوسته بر حق دفاع اسرائیل تاکید می کند، مجوز ارسال 735 میلیون دلار سلاح به اسرائیل را می دهد و برای فلسطینی ها هم لفاظی توخالی می فرستد.
یک هزینه مداوم دیگر "رابطه ویژه" هم حجم انرژی ای است که آمریکا در سیاست خارجی اش برای اسرائیل صرف می کند. بایدن، بلینکن و جیک سولیوان، باید نگران مشکلاتی بزرگتر از کنش های یک کشور کوچک خاورمیانه باشند. در اینجا نیز آمریکا گرفتار بحرانی خودساخته است که وقت و انرژی با ارزشی را که باید صرف دگرش های آب و هوایی، چین، همه گیری، خروج از افغانستان، بازیابی اقتصاد و انبوهی از دیگر مشکلات سنگین شود، به خود مشغول می دارد.
نکته سوم اینکه، حمایت بی اندازه از اسرائیل، دیگر جنبه های دیپلماسی خاورمیانه ای آمریکا را پیچیده می کند. اگر دولت آمریکا با مخالفت دائمی دولت نتانیاهو، در کنار سنگ اندازی تندروهای لابی اسرائیلی داخل آمریکا روبه رو نبود، گفت وگو بر سر توافق تازه هسته ای با ایران، بسیار آسان تر پیش می رفت. در اینجا نیز، یک رابطه عادی با تنها کشور خاورمیانه که سلاح هسته ای دارد، به واشنگتن برای محدود کردن تکثیر هسته ای در دیگر جاها یاری می رساند.
گرایش به حفاظت از اسرائیل، همچنین آمریکا را وادار به حمایت از دیگر دولت هایی در خاورمیانه می کند که ارزش راهبردی یا اخلاقی چندانی ندارند. حمایت از دیکتاتور مصر، تا حدودی با این هدف انجام می شود که مصر در مقابله با حماس، هوای اسرائیل را داشته باشد. آمریکا همچنین سوء رفتارهای عربستان سعودی را تحمل می کند بلکه همگرایی پنهانی ریاض با اسرائیل تعمیق یابد.
چهارم، دهه ها حمایت بی قید و شرط آمریکا از اسرائیل، به ایجاد خطر تروریسم علیه آمریکا کمک کرده است. اسامه بن لادن و دیگر چهره های کلیدی القاعده در این زمینه دیدگاه روشنی داشتند. ترکیب حمایت قاطعانه آمریکا از اسرائیل و رفتار خشونت بار اسرائیل با فلسطینی ها، یکی از دلایل اصلی حمله القاعده به "دشمن دورتر" بود هرچند تنها دلیل آن نبود.
بی گمان، شکاف هایی در رابطه ویژه نمایان می شود. اکنون سخن گفتن درباره این موضوع، آسان تر است البته به شرط آن که دنبال شغلی در وزارت امور خارجه یا دفاع آمریکا نباشید. افراد شجاعی همچون پیتر باینارت Peter Beinart و ناتان ترال Nathan Thrall به پاره شدن پرده نادانی که دیرزمانی است بر این مسائل کشیده شده، کمک کرده اند. برخی حامیان اسرائیل هم در مواضع خود تا به آنجا تجدید نظر کرده اند که اعتبار زیادی به آنان بخشیده است. درست همین هفته گذشته بود که نیویورک تایمز، مقاله ای را درباره جزئیات جنگ غزه منتشر کرد، کاری که پیش از این ممکن نبود یا به ندرت انجام می شد.
همچنین کلیشه های قدیمی درباره "راه حل دو کشوری" و "حق اسرائیل برای دفاع از خودش" هم جاذبه شان را از دست می دهند و حتی برخی سناتورها و نمایندگان هم دست کم حمایت لفظی شان از اسرائیل را کمرنگ کرده اند. با این حال، پرسش اصلی این است که آیا این چرخش، به دگرگونی ای واقعی در سیاست آمریکا می انجامد و این تحول چه زمانی رخ خواهد داد؟
منبع: فارن پالسی / تحریریه دیپلماسی ایرانی/11
نظر شما :