ارزش های واشنگتن در برابر ارزش های پکن
چین می تواند یک نظم جدید جهانی ایجاد کند؟
دیپلماسی ایرانی: جو بایدن، رئیس جمهوری ایالات متحده، در سخنرانی در کنگره صفحه ای از کتاب رئیس جمهوری سابق آیزنهاور را بیرون کشید و مجموعه ای بلند پروازانه از برنامه های داخلی را با لزوم رقابت موثرتر با چین گره زد. همانطور که آیزنهاور با استناد به امنیت ملی کشور را متقاعد کرد که بودجه بزرگراه های بین ایالتی را تامین کند، بایدن هم یک برنامه زیرساختی برای حفظ موقعیت جهانی ایالات متحده به تصویر کشید. اگرچه این رویکرد بدون مخاطره نیست، اما مبتنی بر درک ایالات متحده از ورود به یک دوره جدید از رقابت قدرت های بزرگ و لزوم بالا بردن توانمندی هاست.
اما این رقابت واقعا بر سر چیست؟ به رغم نگرانی های فزاینده و تا حدودی اغراق آمیز درباره درگیری نظامی بر سر تایوان، ایالات متحده و چین تهدیدی واقعی برای حاکمیت یا استقلال دیگری به شمار نمی روند. دو کشور خیلی بزرگ تر، پرجمعیت تر و دورتر از آنند که بتوانند به تهاجم بیاندیشند یا اراده خود را به دیگری تحمیل کنند. به علاوه، احتمالا هیچ کدام نمی توانند دیگری را به ایدئولوژی سیاسی دلخواه خود نزدیک کنند. چین در شرف تبدیل شدن به یک دموکراسی چند حزبی نیست و ایالات متحده قرار نیست یک رژیم سرمایه داری دولتی تک حزبی شود. دو کشور قدرتمند مجبورند برای مدت طولانی با یکدیگر کنار آیند.
پس رقابت برای چیست؟ برخی از جنبه های رقابت چین و آمریکا طبیعتا مادی خواهد بود، زیرا هر کشوری به دنبال توسعه توانایی های برتر هوش مصنوعی، فناوری انرژی سبز و محصولات زیست پزشکی همراه با قابلیت های پیشرفته نظامی است. اما بخش عمده رقابت، هنجاری خواهد بود زیرا هر دو کشور به دنبال دفاع و ترویج قوانین یا هنجارهایی هستند که معتقدند نظم جهانی باید مبتنی بر آنها باشد. بنابراین، این سال پیش می آید که قوانین و هنجارهای کدام طرف در نهایت بیشتر در جهان مورد حمایت قرار می گیرد؟
نظم جهانی ترجیحی چین اساسا «وستفالی» است؛ بر حاکمیت ارضی و عدم مداخله تاکید دارد و جهانی را شامل می شود که نظم های سیاسی مختلفی در آن وجود دارند و نیازهای (فرضی) جمعی (مانند امنیت اقتصادی) به حقوق یا آزادی های فردی ارجح ترند. به بیان جسیکا چن ویس، دانشمند علوم سیاسی، چین به دنبال یک نظم جهانی است که برای «خودکامگی» امن باشد و ادعاهای جهانی گرایان درباره حقوق فردی اقتدار حزب کمونیست چین را به خطر نیاندازد یا به انتقاد از سیاست های داخلی آن نیانجامد. در مقابل، ایالات متحده مدت هاست نظم جهانی مبتنی مبتنی بر ارزش های لیبرال و ادعای اینکه همه انسان ها از حقوق مسلم خاصی برخوردار هستند را ترویج می دهد. رهبران ایالات متحده این ایده را در اسنادی مانند منشور ملل متحد، اعلامیه جهانی حقوق بشر، پیمان آتلانتیک شمالی و سایر نهادهای تحت رهبری ایالات متحده جا انداخته اند.
البته، نه ایالات متحده و نه چین مطابق این اعلامیه های هنجاری عمل نمی کنند: پکن در موارد مختلفی مایل به دخالت در امور دیگر کشورها تمایل داشته و واشنگتن بارها رفتارهای غیر لیبرال متحدان اصلی خود را نادیده گرفته و در اجرای آرمان ها در داخل کشور ناکام مانده.
اما کدام مجموعه از قوانین بخت بیشتری برای برنده شدن دارند؟ بزرگی اقتصادی دو کشور ترویج دهنده ایده ها نقش مهمی ایفا می کند، اما باید جذابیت ذاتی ایده را نیز در نظر گرفت. آیا هنجارهای لیبرال مورد حمایت ایالات متحده و نزدیک ترین متحدانش بیشتر از دفاع از حاکمیت ملی تحت حمایت چین و تاکید مکرر بر عدم مداخله جذاب است؟
آمریکایی ها احتمالا تصور می کنند «تاریخ همواره در برابر عدالت سر فرود آورده» و آرمان های آزادی پیروز می شوند. اما در واقعیت، مجموعه قوانین ترجیحی چین در بسیاری از مناطق جهان جذاب تر به نظر می رسند. اول اینکه رهبران غیر دموکراتیک- به معنای اکثر دولت ها در سراسر جهان- احتمالا نظم جهانی مبتنی بر حق تعیین نظام حکومتی و عدم مداخله را ترجیح می دهند و در این راستا، تمایل چین برای ارائه کمک به توسعه کشورها بدون شرط اصلاحات داخلی (بر خلاف برنامه های کمک آمریکا و غرب) جذاب است. دوم، با احترام چین به این آرمان ها، سایر کشورها نگران تغییر رژیم تحت حمایت چین نخواهند بود. چین شاید به کمک به سایر خودکامگی ها تمایل داشته باشد، اما از زمان مرگ مائو تسه تونگ تلاشی برای تبدیل دموکراسی های موجود به یک رژیم سرمایه داری دولتی تک حزبی با هسته لنینی نکرده است. این سیاست شاید در آینده تغییر کند، اما در حال حاضر بعضی از کشورها این موضع گیری را جذاب تر از موضع ایالات متحده مبنی بر اینکه همه دولت ها باید به دموکراسی تبدیل شوند، قلمداد می کنند. سوم، چین کمتر از آمریکا در برابر اختلافات دیگر کشورها آسیب پذیر است. چین با اعلام اینکه همه کشورها حق توسعه دارند، در تجارت با دموکراسی ها، دیکتاتوری های نظامی و سلطنت ها و وفق دادن خود با شرایط آزاد است.
شاید تصور شود که رویکرد «زندگی کن و بگذار دیگران زندگی کنند» نهایتا آرمان های لیبرالیستی ایالات متحده را از بین می برد و اکثر نهادهای جهانی را به یک شخصیت وستفالی نزدیک می کند. اما این نتیجه گیری پیش داروی است.
یک چالش برای نظم ترجیحی چین این است که سایر کشورها به نگرانی های اخلاقی بی تفاوت نیستند. نمایش بی رحمی، بی اعتنایی بی رحمانه به زندگی افراد بی گناه و سایر اعمال ظالمانه توسط دولت برای دیگران نگران کننده و دفع کننده است. حمایت گسترده از دکترین «مسئولیت محافظت» حاکی از آن است که حتی کشورهای خودکامه هم این ایده که «هر چیزی در مرزهای یک کشور اتفاق می افتد، مربوط به همان کشور است» را نمی پسندند. از این رو، تلاش های چین برای ترویج نظم جهانی مبتنی بر خودسری دیگران را نگران می سازد. یک نظم جهانی که بدرفتاری با گروه های قومی یا ملی در داخل یک کشور را تسهیل کند، مورد توجه کشورهایی که به دنبال موقعیتی برابر هستند، قرار نمی گیرد.
اما وضعیت آرمان های لیبرال هم خوب نیست. بسیاری از دموکراسی های جهان در سال های گذشته وضعیت بدی داشتند. ایالات متحده درگیر چند جنگ پرهزینه و ناموفق بوده، بحران مالی جهانی را به راه انداخته و با ناکارآمدی و اختلافات حزبی داخلی درگیر است. ژاپن مشکلات اقتصادی دارد و اروپا هم با بحران های اقتصادی و چالش های غیر لیبرال دست و پنجه نرم می کند. نگرانی درباره جذابیت طولانی مدت لیبرالیسم در صحنه جهانی بی اساس نیست.
نهایتا می شود اینطور نتیجه گرفت که آمریکا و دیگران که از آرمان های لیبرال طرفداری می کنند، نمی توانند تحقق این آرمان ها را «بدیهی» بدانند. تاریخ تنها زمانی دربرابر آرمان های اینچنینی سر خم کرده که طرفداران این آرمان ها از توانایی نشان دادن جذابیت آنها به ویژه در مقایسه با گزینه جایگزین، موفق عمل کرده اند. به نظر می رسد دولت بایدن سعی دارد همین کار را کند، اما اینکه موفق خواهد شد یا خیر، احتمالا به این بستگی دارد که آیا می تواند از مارپیچ مرگ اطلاعات نادرست که به تحریف در سیاست انجامیده، جان سالم به در ببرد؟
منبع: فارن پالسی / تحریریه دیپلماسی ایرانی 34
نظر شما :