تهران به کارت بازی ابرقدرت ها علیه یکدیگر بدل شده است
سند ۲۵ ساله ایران و چین، تکه مهم پازل بازی قدرت پکن در برابر واشنگتن
دیپلماسی ایرانی – با مطرح شدن سفر احتمالی وانگ ای، وزیر امور خارجه چین طی روزهای جمعه و شنبه پیش رو به نظر می رسد دوباره باید منتطر باشیم که پرونده سند جامع همکاری های راهبردی ۲۵ ساله ایران و چین به نُقل محافل سیاسی و رسانهای داخلی و بینالمللی بدل شود. به هر حال این تحلیل در حال تقویت است که یکی از اهداف مهم حضور رئیس دستگاه دیپلماسی چین در تهران، تلاش پکن برای تصویب و تعیین تکلیف نهایی این سند باشد. ولی به نظر می رسد که با تغییر دولت در ایالات متحده آمریکا و روی کار آمدن جو بایدن و اقتضائات جدید سیاسی، دیپلماتیک و امنیتی جهانی، شرایط هم برای چین و هم برای تهران متفاوت از تابستان سال گذشته باشد که این سند تازه وارد ادبیات سیاسی و دیپلماتیک شد. در چنین شرایطی به نظر می رسد که این چینی ها هستند که نیاز بیشتری نسبت به تهران برای تصویب نهایی و اجرایی شدن این سند دارند. دیپلماسی ایرانی در گفت وگویی با نوذر شفیعی، تحلیلگر ارشد مسائل بین الملل به بررسی اهداف سفر وزیر امور خارجه چین با محوریت سند جامع همکاریهای راهبردی ۲۵ ساله ایران و چین پرداخته است که در ادامه می خوانید:
یکی از موضوعات داغ و پر حاشیه سال گذشته که مشخصا از تیر ماه ۹۹ محافل سیاسی و رسانهای داخلی و جهانی را متوجه خود کرد و مخالفان و موافقان زیادی هم به دنبال داشت به سند جامع همکاریهای راهبردی ۲۵ ساله ایران و چین باز می گردد. البته تا کنون متن کامل این سند منتشر نشده و همه چیز پیرامون آن در حد حدس و گمانه زنی باقی مانده است. در همین شرایط وانگ ای، وزیر امور خارجه چین قرار است جمعه و شنبه پیش رو سفری به تهران داشته باشد. حال این گزاره بیش از پیش خودنمایی میکند که پکن با این تحرکات دیپلماتیک به دنبال نهایی کردن این سند است. پیرو این نکته و از نگاه شما حضور رئیس دستگاه دیپلماسی چین تا چه اندازه می تواند متاثر از این مسئله باشد؟ اساسا به باور شما تهران و پکن تا چه اندازه به تصویب نهایی این سند نزدیک شده اند؟
از نگاه من اساساً مسئله بسیار کلان تر از سفر مقطعی وزیر امور خارجه چین به ایران است. چرا که در چند ماه گذشته اتفاقات بسیار مهمی در سطح منطقه و جهان روی داده است که هر کدام از انها به تنهایی میتواند از اهداف رئیس دستگاه سیاست خارجی چین به ایران باشد. پس اولاً نباید تمام تحلیل را روی مسئله سند همکاری ۲۵ ساله راهبردی ایران و چین برد و دوما باید مسائل و تحولات دیگر را هم در ارزیابی نهایی خود پیرامون این نکته دخیل دانست. به هر حال با تغییر دولت در ایالات متحده آمریکا و روی کار آمدن جو بایدن تاثیرات بسیار جدی و مستقیمی روی روابط چین و ایالات متحده آمریکا، ایالات متحده آمریکا و جمهوری اسلامی ایران و در نهایت جمهوری اسلامی ایران و چین خواهد داشت. در این رابطه روی کار آمدن جو بایدن اگرچه تغییر محسوسی در نوع روابط تهران و واشنگتن ایجاد نکرده و عمدتا تغییرات در سطح تاکتیکی و جزئی بوده، اما بیشترین تاثیر مخرب و منفی تغییر دولت در کاخ سفید را روی تشدید تقابل ایالات متحده با چین داشته است. به این معنا که قطعا دولت بایدن تقابل شدیدتر و سختتری با پکن خواهد داشت. چرا که تضاد ایالات متحده و چین یک تضاد ساختاری است. به هرحال واشنگتن و پکن به دو ابر قدرت سیاسی، اقتصادی، دیپلماتیک و نظامی در جهان بدل شده اند و هر کدام بنا به منافع خود خواستار کسب موقعیت هژمونیک در مناسبات بین المللی هستند. از این رو اصطکاک بین واشنگتن و پکن امری اجتناب ناپذیر است. در چنین شرایطی قطعاً پکن به دنبال ایجاد همبستگی پررنگتر با متحدین خود به خصوص در موقعیت استراتژیکی مانند خاورمیانه است. بنابراین سفر وزیر امور خارجه چین بیشتر باید از این حیث مورد بررسی قرار گیرد. به این معنا که چین به دنبال تقویت هر چه بیشتر مناسبات همه جانبه خود با تهران به منظور تثبیت و افزایش نفوذ منطقه ای در برابر ایالات متحده آمریکا به خصوص در دوره جو بایدن است. ما نباید فراموش کنیم که همین هفته شاید سفر وزیر امور خارجه و وزیر دفاع ایالات متحده آمریکا به جنوب شرق آسیا برای ایجاد هماهنگی و اجماع در تقابل با چین و کره شمالی بودیم. پس طبیعی است که چین هم به دنبال تحرک دیپلماتیک برای ایجاد بالانس به منظور تقابل با واشنگتن باشد. در همین رابطه قطعاً پارامتر مهمی مانند سند همکاریهای راهبردی ۲۵ ساله ایران و چین می تواند یک تکه این پازل رقابتی را شکل دهد که در جهت بسط و توسعه نفوذ چین در برابر آمریکا می تواند کمک شایانی به پکن بکند.
با این وصف تقابل پکن و واشنگتن در دوره بایدن در نهایت به چه سناریویی ختم می شود؟
باز هم تاکید می کنم نوع تقابل پکن و واشنگتن ساختاری است. یعنی تقابل دو طرف راهبردی تر از تغییر دولت در آمریکاست. چون هر رئیس جمهوری هم در کاخ سفید حضور یابد به دنبال تقابل با چین خواهد بود. پس مسئله به دوره بایدن محدود نمی شود. اما در این رابطه باید عنوان داشت که یا تقابل کنونی چین و آمریکا در نهایت به دام توسیدید خواهد افتاد که به یک برخورد نظامی بین پکن و واشنگتن منجر خواهد شد یا چین و ایالات متحده آمریکا وارد سناریوی دام چرچیل خواهند شد که به وقوع جنگ سرد ختم می شود و یا این که از دل این تقابل یک سیستم کنسرت یا گروه دو شکل خواهد گرفت که ذیل آن ایالات متحده و چین به صورت اداره امور جهان را در حوزه امنیت به دست خواهند گرفت. پس این سه مسیر مسیرهای اجتنابناپذیر در تقابل نهایی چین و ایالات متحده آمریکاست و ارتباطی هم به تغییر دولت ها و روی کار آمدن جو بایدن ندارد. البته این نگاه یک پایه و تحلیل تاریخی دارد. چون در گذشته هم تقابل ابرقدرت ها نهایتاً به یکی از همین سه مسیر ختم شده است.
حال این تنش پکن – واشنگتن چه تاثیری بر رابطه چین و ایران و مشخصا آینده این سند ۲۵ ساله خواهد داشت؟
یقینا نوع مناسبات چین و ایران به شدت متاثر از تشدید و یا تعدیل تنش ها بین واشنگتن و پکن است. یعنی هر سناریویی که برای تقابل نهایی چین و ایالات متحده آمریکا روی دهد، موجب خواهد شد که یکی از این دو طرف برای افزایش قدرت و نفوذ خود به دنبال تقویت روابط با متحدین و بازیگران همسو باشد؛ به ویژه بازیگرانی در بافت موقعیتی حساسی مانند خاورمیانه که نقش بسیار جدی و اثرگذاری را بر عهده دارند. به هر حال تقویت مناسبات با این قبیل از بازیگران به افزایش وزن هر کدام از دو طرف چین و ایالات متحده آمریکا برای تقابل و مغلوب کردن طرف مقابل کمک شایانی خواهد کرد. لذا چین بر روی نقش و جایگاه تهران و بسیاری دیگر از کشورها نظیر ایران حساب جدی باز کرده است و متعاقبش سرمایه گذاری سنگینی هم روی این کشورها خواهد داشت تا در تقابل با آمریکا برگ برنده خود را داشته باشد. اما با این حال اگر چین بخواهد خطی فکر کند این نگرانی را خواهد داشت که ممکن است آمریکا با علم به این موضوع تلاش هایی برای توسعه مناسبات با جمهوری اسلامی ایران را در دستور کار قرار دهد، به خصوص با روی کار آمدن جو بایدن این گمانه ها از نگاه پکن تقویت شده است. به هرحال توسعه مناسبات تهران و واشنگتن آزادی عمل ایران را در توسعه مناسباتش با چین را تقویت خواهد کرد. چرا که در حال حاضر تهران نوعی محدودیت رفتاری در رابطه با توسعه مناسبات با چین دارد.
دلیل شما برای وجود این محدودیت ها از جانب تهران چیست؟
چون انتخاب رفتار مناسب از سوی ایران در تعیین نوع، میزان و کیفیت روابط با پکن به دلیل چالش ها و بحران های تحریمی و دیگر فشارها بسیار محدود است. متاسفانه تهران برای گریز از فشار تحریمی نیاز جدی و مبرمی به تداوم روابط با چین در حوزه تجاری دارد. لذا سایه سنگین این نیاز سبب شده تا ایران برگ برنده چندانی برای تعریف روابط مدنظرش با چین را نداشته باشد. در چنین فضایی چین هم با اشراف به محدویت های ایران سعی خواهد کرد که نهایت استفاده را از این موقعیت برای کسب منافع حداکثری داشته باشد. از این رو به دنبال توسعه مناسبات خود با جمهوری اسلامی ایران است تا به همان میزان نیاز و وابستگی های تهران را به احیای برجام، تعدیل تنش با واشنگتن و از سر گیری روابط با ایالات متحده آمریکا را کاهش دهد. پیرو این نکته چین، هم خواهان پیگیری هر چه بیشتر موافقت نامه همکاریهای استراتژیک ۱۳۹۴ با ایران است و هم در سطحی عمیق تر به دنبال تصویب نهایی و اجرایی شدن سند جامع همکاری های راهبردی ۲۵ ساله با تهران است تا وابستگی ایران به چین در همه حوزه افزایش پیدا کند و به همان میزان نیاز ایران به احیای برجام و تعدیل تنش با آمریکا کم رنگ تر شود. اینجاست که تحلیل قبلی من در پاسخ سوال اول شما بیشتر نمایان می شود. یعنی سفر پیش روی وزیر امور خارجه چین به تهران صرفاً به دلیل پیگیری سند همکاریهای راهبردی ۲۵ ساله با ایران نیست، بلکه تلاشی در جهت تقویت مناسبات با بازیگران مهم جهانی در تقابل با آمریکاست و این سند هم می تواند تکه مهمی از این پازل رقابتی پکن – واشنگتن باشد.
با این تفاسیر سوال بسیار مهمی که ذهن را درگیر میکند این است که محور تهران - واشنگتن در سایه این نگاه پکن چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد؟
واقعیت این است که به همان میزانی که چین به دنبال افزایش نفوذ خود در ایران است و خواهان آن است که این نفوذ خود را حفظ و تقویت کند و از تهران به عنوان اهرم و کارت بازی در برابر فشار آمریکا به کار گیرد، ایالات متحده نیز همین نگاه را به ایران برای تقابل با چین و روسیه دارد. پس عملا تهران به کارت بازی برای ابرقدرتهایی مانند چین، روسیه و آمریکا بدل شده است که سعی دارند از آن برای غلبه بر یکدیگر استفاده کنند. در همین رابطه استراتژی آمریکا این بوده است که کشورهایی که اکنون رابطه نزدیکی با چین و روسیه دارند را از آغوش استراتژیک پکن و مسکو خارج کنند. بنابراین با توجه به نوع روابطی که قبل از انقلاب بین ایران و ایالات متحده آمریکا وجود داشته و نیز در سایه نگرش های عموماً غرب گرایانه عموم مردم ایران و همچنین وجود دوگانگی در حوزه نیروهای سیاسی داخلی در بحث انتخاب نگاه به شرق و یا نگاه به غرب در جهت توسعه روابط با چین و یا آمریکا سبب شده تا واشنگتن از این شرایط نهایت استفاده را ببرد که بتواند روابط خود را با تهران بهبود ببخشد. در این وضعیت احتمال دارد که در دوره بایدن واشنگتن به شکل جدی تری خواهان تعدیل تنش با تهران برای جدا کردن ایران از چین و روسیه باشد. پس زمانی که سطح تحلیل را راهبردی و کلان تعریف میکنیم می بینید که نوعی بازی بزرگ قدرت در جریان است که در این بازی بزرگ بین ابرقدرت ها هر کدام سعی می کنند که نفوذ بیشتری را در مناطق ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک مهمی مانند خاورمیانه برای خود پیدا کنند.
اگر پیرو تحلیل شما عملاً تهران به یک کارت بازی ابرقدرت ها به منظور تقابل با یکدیگر بدل شده است بهترین، منطقی ترین و عقلانی ترین سیاست و راهبرد جمهوری اسلامی ایران چه خواهد بود؟
اکنون که یک جنگ قدرت بین چین، روسیه و آمریکا شکل گرفته است ایران می تواند با تعریف یک سیاست خارجی متوازن و همه جانبه نهایت استفاده را از برقراری روابط تعاملی و سازنده با همه ابرقدرتها داشته باشد. برقراری اصل توازن در حوزه سیاست خارجی بیشترین منافع را برای کشور در پی خواهد داشت. لذا پیگیری جدی اصل توازن در حوزه سیاست خارجی مهمترین اقدامی است که باید در گام دوم انقلاب اتخاذ شود. با این وصف هر رئیس جمهوری که در انتخابات ۱۴۰۰ کرسی پاستور را از آن خود کند باید به سمت عملیاتی کردن استراتژی توازن در عرصه سیاست خارجی پیش رود؛ توازن در نوع تعامل با ابرقدرت ها، هم در تعیین روابط با شرق و غرب و هم در تعیین نوع روابط با همسایگان. در این بین مهم نیست که دولت اصلاح طلب یا اصولگرا قدرت را در انتخابات ۱۴۰۰ کسب می کند هر دولتی با هر نگرشی باید اصل توازن را در دیپلماسی برقرار کند. چون با توجه به چشم انداز تعریف شده تنها این استراتژی توازن است که می تواند منافع ایران را محقق کند. سیاست «اتحاد»، «انزوا» و «بی طرفی» به تنهایی نمی تواند تامین کننده منافع ایران در عرصه جهانی باشد. در طول تاریخ به روشنی اثبات شده است که ایران، نه کشوری است که می تواند بی طرف باشد و نه می تواند کشوری متحد باشد و نه بازیگری منزوی است. چون اقتضای جغرافیای ایران این شرط را به ما تحمیل می کند. لذا پس سیاست موازنه منفی در دوره دکتر مصدق، راهبرد مستقل قبل از انقلاب و نیز استراتژی نه شرقی و نه غربی در دوره جمهوری اسلامی ایران با نگاه به همین اصل نوعی از سیاست خارجی متوازن را در دل خود تعریف کرده است. اگرچه امکان دارد که نوع تاکتیک هر کدام در قبال اصل توازن در سیاست خارجی متفاوت باشد. لذا ایران ناگزیر است که توازن را در روابطش با ابرقدرت ها، هویت های غربی و شرقی و همچنین همسایگان و کل کشورها خود به کار گیرد.
اما با توجه به گسل سیاسی داخلی در تعریف روابط با غرب و یا شرق به نظر می رسد که برقراری اصل توازن در سیاست خارجی و دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران دور از انتظار است؛ به هر حال در دوره هایی یا نگاه به شرق اولویت پیدا کرده است و یا نگاه به غرب؟
این نکته و آسیب شناسی شما کاملا درست است. اما اگر جمهوری اسلامی ایران به دنبال کسب منافع حداکثری است ناگزیر از تعریف و اجرایی کردن اصل توازن در سیاست خارجی خود است. متاسفانه در ادوار گذشته ما به دلیل همین نوع نگاه های سیاسی داخلی برای چرخش یک سویه به غرب یا شرق تاوان زیاد و بهای سنگینی را هم پرداخت کردیم. بی شک چرخش یک طرفه به سمت غرب و یا شرق میتواند امتیازات و منافع ما را در تعریف روابط متقابل و متوازت با طرف مقابل از ما بگیرد. زمانی که جمهوری اسلامی نگاه به شرق و برقراری روابط با چین پی می گیرد عملاً قدرت خود را در عرصه سیاست خارجی محدود کرده ایم. در چنین شرایطی این پکن است که نقشه راه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران را تعریف می کند، کما اینکه اگر ایران یک طرفه به سمت اروپا و آمریکا برود این قاره سبز و واشنگتن هستند که ریل گذاری سیاست خارجی ایران را به دست می گیرند. اتفاقاً پیرو تحلیلهایی که در پاسخ به سوالات قبلی به آن اشاره کردم عدم توازن در سیاست خارجی شرایطی را شکل می دهد که ابر قدرت ها از ایران به عنوان یک کارت بازی برای تقابل با رقبای خود استفاده کنند. در صورتی که اصل توازن موجب خواهد شد که ایران، نه به عنوان یک کارت بازی در دست ابرقدرت ها، بلکه به عنوان بازیگر تعیین کننده در این بازی بزرگ تلقی شود. یعنی با پیگیری اصل توازن در دیپلماسی دیگر ابرقدرت ها تعیین کننده رفتار شما نیستند، بلکه این شما هستید که می توانید رفتار ابرقدرت ها را تعریف کنید.
نظر شما :